سایر منابع:
سایر خبرها
قتل فجیع همسر به خاطر خالکوبی!/ پسر از قصاص پدر گذشت
چاقو او را زدم و به قتل رساندم. بعد جسد را مثله کردم تا بتوانم از خانه بیرون ببرم و پنهان کنم. متهم ادامه داد: من همه چیز را به خانواده همسرم هم گفته بودم و آنها می دانستند سیمین چه کارهایی می کند؛ اما هیچ یک از ما نمی توانستیم جلوی او را بگیریم و به حرف ما گوش نمی داد. این طور شد که مرتکب قتل شدم و بعد هم جسد را از خانه بیرون بردم و دفن کردم. در ادامه جلسه دادگاه وکیل مدافع متهم در جایگاه حاضر شد و دفاعیات خود را مطرح کرد و خواستار تخفیف در مجازات متهم شد. در ادامه آخرین دفاعیات متهم از او گرفته شد. بعد از گفته های متهم هیئت قضات برای تصمیم گیری درباره او وارد شور شدند. ...
قتل فجیع یک زن در پایتخت به دلیل خالکوبی!
اظهاراتش در دادگاه گفت: وقتی خالکوبی را دیدم، آن قدر عصبانی شدم که درگیری بالا گرفت. او من را با گردوشکن می زد و من هم با ضربه چاقو او را زدم و به قتل رساندم. بعد جسد را مثله کردم تا بتوانم از خانه بیرون ببرم و پنهان کنم. متهم ادامه داد: من همه چیز را به خانواده همسرم هم گفته بودم و آن ها می دانستند سیمین چه کار هایی می کند؛ اما هیچ یک از ما نمی توانستیم جلوی او را بگیریم و به حرف ما گوش ...
از من تعهد گرفته اند که اسم ایشان را نبرم!
نیم متر بود. گفتم: این عکس کیست؟! اخوی گفت: ایشان قائد و زعیم ماست. پرسیدم: اسمش چیست؟ جواب داد: آقای خمینی، بعد از آن، ساواک آیت الله سعیدی را دستگیر کرد و آن عکس بزرگ را هم با خودش برد، از آن زمان، افکار آیت الله سعیدی روی من اثر گذاشت. خدا رحمتش کند. انسان عجیبی بود. یکپارچه مجذوب امام شده بود. آقای سعیدی خیلی سرزنده و به روز بود. آن طور که یادم می آید، مسجد خیلی فعالی هم ...
ضرغامی: آمادگی کامل برای ورود به انتخابات را دارم/ آمدم که زیر میز بزنم/ رهبری به ناجا گفتند دیگر برای ...
یکی از کارهای من این بود که آماده می شدم در دولت که می رفتم. بالاخره هشت سال با این دولت کار کردم، شروع می کردند به نقد کردن. حالا من یک خاطره نقل کنم: یک روز من دولت رفتم، نمی دانم چی ها پخش کرده بودیم. آقای احمدی نژاد هم از یک جهت واقعا ناراحت بود و خیلی انتقادی بود. همه وزرایی که مربوط به آن موضوع بودند، شروع کردند علیه من صحبت زدن. همه حرف زدند. خیلی فضا علیه من سنگین شد. بعد من گفتم ...
ضرغامی: کیم کارداشیان 200 میلیون فالوئر دارد/ گوگوش را روتوسکوپی کردیم/ آرای انتخابات 88 بازشماری نشد
آن موضوع بودند، شروع کردند علیه من صحبت زدن. همه حرف زدند. خیلی فضا علیه من سنگین شد. بعد من گفتم خیلی خوب، چشم من الان جواب می دهم. من یک دقیقه جواب دادم. واقعا این 10 دقیقه من پاسخ نداشت. از موضع متعهدانه رسمی کشور و وظیفه صداوسیما. آنقدر این دوستان کم آوردند که من جمله احمدی نژاد هنوز یادم است. وقتی دید اینها هیچ جوابی ندارند ایشان برگشت به وزرا گفت: آقا اگر دسته چک در جیب تان دارید، دسته چک ...
سبک زندگی امام خمینی(ره)/ واکنش رفتاری بنیانگذار انقلاب اسلامی در عصبانیت، فوت فرزند و اوقات تلخی
در چنین شرایطی قرار گرفت و از این آزمایش الهی سربلند بیرون آمد. ماجرا از این قرار بود که روز اول آبان سال 1356 عده ای شبانه وارد خانه حاج آقا مصطفی، پسر بزرگ امام، در شهر نجف اشرف شدند و او را که در آن زمان یک دختر و یک پسر داشت به شهادت رساندند. حاج احمد آقا، پسر کوچکتر امام، در حالی که از خانه برادر به نزد امام می رفت، مأمور شده بود تا خبر وفات برادرش را به امام برساند. خودش ...
بت شکن حوزه!
به گزارش خبرگزاری حوزه ،در بخش یادداشت سردبیر (امین بابازاده) مجله اینترنتی کتاب فردا آمده است: دو سه روز مانده به دوازدهم بهمن، قرار شد به دفتر کسی برویم که نشانی از امام خمینی داشت؛ کسی که سال های تبعید امام، در نجف تحصیل می کرد. راستش را بخواهید، وقتی آقای عسگری به من گفت که این شاگردِ امام، افغانستانی است با خودم گفتم: بالأخره امام شاگردان زیادی داشته و ایشان هم یکی از آن هاست. بالأخره هر کسی که نشانی از یار داشته باشد دیدنی است! و بی درنگ همراه شدم. امام، هویت ماست؛ مایی که در دهۀ شصت به ...
در دیدار امام و مادر هفت شهید چه گذشت؟ +تصاویر
آشنایی با امام، حاج جواد نوجوانی 16 ساله بود؛ ازآنجاکه پدربزرگم معتمد علمای نجف بود، بعد از تبعید امام به نجف با مشورت حجت الاسلام شیخ نصرالله خلخالی، دوست قدیمی امام، ایشان برای امام دوخانه دیواربه دیوار خانه خودش اجاره کرد. این دوخانه در کنار یکدیگر قرار داشت که یکی به عنوان اندرونی و دیگری به عنوان بیرونی استفاده می شد. در ابتدای ورود امام، خانه بیرونی به مدت شش تا هفت روز به طور مرتب ...
امام در نوفل لوشاتو روزی دوبار ورزش می کرد
در خدمتشان بودم.ایشان کاری به این حرف ها نداشتند و کار خودشان را انجام می دادند. من از نظر ظاهری خیلی به تیم همراهان حضرت امام شباهت نداشتم اما با تمام وجود در خدمت ایشان بودم. وقتی یک یاعلی گفتم یعنی همه زندگی ام را گذاشتم. مرد باید پای حرفش بایستد. حضرت امام که عزم سفر گرفت دیگر جایی برای ترس وجود نداشت. ایشان که پیر و مراد ما بودند برای کشور و احیای دین سوار هواپیما شدند ...
تتوی بدن خانم پرستار تهرانی آخر خط بود / خانه مجردی الهام دور از چشم شوهرش!
فحاشی کرد و حتی مرا کتک زد .الهام می گفت باید خانه را ترک کنم. در غیر این صورت او از خانه بیرون میرود. من کنترل اعصابم را از دست داده بودم با قند شکنی که در خانه بود به سمتش حمله کردم و الهام را کشتم. پسرم در خانه نبود که جسد را مثله کردم و آن را با ماشین بیرون بردم و در حاشیه شهر دفن کردم .من روز بعد به پلیس آگاهی رفتم و به دروغ گفتم همسرم ناپدید شده است. وی در حالی که سرش را پایین ...
این راه حل نیست
ممکن است گفته شود در نظام بانکی که این همه فساد است، عدم اجرای این حکم چه اشکالی ایجاد می کند؟ شاید در ظاهر این استدلال موجه باشد، ولی به نوعی تن دادن به فرآیندهای فسادزا است که موجب نهادینه تر شدن این وضع می شود. این نحوه اداره امور نشان دهنده فقدان برنامه ای روشن برای حل مشکلات است. اگر می خواستید مشکل این خانواده محترم حل شود، چند راه وجود داشت. پرداخت مبلغ کارشناسی خانه به بانک از ...
زینب دست های نداشته عباس است
گیل خبر/ به نقل از شهروند؛ اهل روستای نهرعوج البوحیه است؛ همان روستایی که 31 سال پیش در آن متولد شد و قد کشید. زینب، امروز معلم مدرسه 15 خرداد است، مدرسه ای که خودش برای اولین بار خواندن و نوشتن را پشت میز و نیمکت هایش آموخت: مدرسه ما در روستا، ساختمانی بدون دیوار و حصار مشخص بود. سال های سال حتی فنسی هم دوروبرش وجود نداشت. بعد از چند سال محدوده مدرسه فنس کشی شد اما دیوارهای مدرسه، تازه یک هفته است که سایه خود را بر زمین خاکی حیاط مدرسه انداخته است. خودش در شرایط سخت درس خو ...
فریدون عباسی: روحانی باید استیضاح شود/ ضرب و شتم یک نماینده بخاطر موافقت با برجام
اعتبارنامۀ تاجگردون اینطوری رد شد که می گفتند هرچه دلش بخواهد را می رود در بودجه می نویسد! مثلاً همه اش برای گچساران کار می کند! حرف هایی که در مجلس زده شده نمی گویم اعتقاد بنده است خب اگر آن بد بود شما هم دارید بد می کنید. دور بعد این هیئت رئیسه رأی نخواهد آورد یعنی با این شکل ادارۀ مجلس این زمزمه هست که اینها رأی شان را از دست داده اند؛ یعنی رئیس مجلس که 230 یا 240 رأی آورده بعید است ...
به خاطر همین مواد لعنتی کار م را از دست دادم
می رفت. دستم هیچوقت پیش کسی دراز نبود، با این حال همه به یک چشم دیگر نگاهم می کردند. از آن طرف دخترم داشت بزرگ می شد و روزبه روز اعتراضش به مصرف مواد من بیشتر می شد. خسته شده بودم. همین شد که تصمیم گرفتم ترک کنم. برای همین به اینجا آمدم تا راحت تر ترک کنم. الان حدود یک سال و نیم است که خداراشکر تریاک را کنار گذاشته ام. در این مدت خانه خریده ام و هر روز سرکارم. آدم تا معتاد است، نمی داند چه لذتی را ...
پلاکم باید به دخترم زهرا برسد ...
من خدمت به عنوان سرباز گمنام حضرت زینب(س) است او که بر روی دستانش آثار 67 سال دفتین زدن نقش بسته، ادامه می دهد: برای بچه ها مربای هویج می پختیم، بساط آتش را در حیاط همین پایگاه بسیج پشت خانه علم می کردیم. بعد از جمع و جور کردن لباس ها و خوراکی ها، آقای ترابی می گفت باید این آذوقه ها را دور شهر بچرخانیم تا مردم بدانند جمع آوری همه اینها به همت یک زن است. به او گفتم خدا امواتت را بیام ...
جمال انصاری؛ شهیدی که زندگی اش را وقف محرومان کرد
و فداکاری نیاز دارد و یکی از ما سه نفر باید در راه اسلام فدا شویم. در نهایت قرعه عاشقی به نام خودش درآمد و به آرزوی قلبی اش رسید. شهید به تمام معنا مردم دار و اهل کارهای خیر بود. یک روز گرمای شدید تابستان در مسجد محل بودیم. گرمای شدید و نیش پشه ها همه را به نشستن در رو به روی کولر آبی نصب شده در مسجد ترغیب می کرد. همه به باد کولر پناه آورده بودند. بعد از نماز یکی از دوستان مرا صدا زد و گفت ...
مادرشهیدی که پلاک و استخوان شوهرمفقود الاثرش راتحویل گرفت
پیراهن سبز آورده بود، گفت سوغات کربلاست سه چهار روز بعدش زنگ زدند و پرسیدند که به کربلا می روید؟ گفتم چرا نمی روم. رفتم. از ویژگی های شهید بفرمایید. از همان بچگی خیلی مؤمن و خیلی هم حسابگر بود. یعنی خمس و زکات را می داد و این روزهای آخر رژیم پهلوی هم هر هفته خانه ی ما جلسه قرآن و تبلیغ اسلام بود تا زمان انقلاب، وقتی انقلاب شد گفتند باید بروند سپاه؛ رفتند از شهربانی استعفا ...
یک شهید، یک خاطره
که از خانواده ما یک زن در راه رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی به شهادت رسیده. ناراحت شدم و گفتم: این حرف ها را جلوی کسی نزنی که ناراحت می شوند. گفت: شما نمی دانید این موضوع چقدر با اهمیت است و باعث افتخار ماست. و مدام در حال گفتن ذکر الحمدالله رب العالمین بود. بعد هم گفت: کاش من شهید می شدم. *** مدتی گذشت پسرعمه ایشان که مادرشان شهید شده بود مبارزه خودش را گسترده کرد. وقتی به او می ...
گرو گذاشتن شاعر برای پول چای
، صحبت می کرد و، حرف های قشنگ می زد و اینها اصلا نیست. خیلی فرورفته بود، توی خودش خیلی. یکدفعه دیدم سیاوش برگشت به من گفت که: شجریان، خوب گوش هایت رو وا کن ببین چی بهت می گم. هر چی که بهت می گم، عینش رو می ری به سایه و بچه ها می گی. گفتم: خب چی رو باید بگم؟ حس کردم که می خواد گریه کنه اینقدر ناراحته که ریزه ریزه همین جوری که شروع کرد صحبت کردن، دیدم که چشم هایش پر اشک شد و همون طور بعد گفت ...
خدا نکند که مادری هم مادرشهیدباشد و هم پدر
پسرم چند کیلو شکلات و نقل و نبات تهیه کرده و از همان دم در خانه پیکرشان را نقل باران کردم. در زمان شهادت پسرم هم همین حرف را زدم. به اطرافیان گفتم هر کدامتان که اسد را دوست داشت و می خواست در زمان حیات او موقع بازگشت از سوریه به استقبالش برود، حالا بعد از شهادت هم با شکلات و نقل به استقبالش بیاید. خلاصه پیکر اسد را هم در خانه نقل باران کردیم و بدنش را همان جایی در خانه آوردیم که روزی ...
تصویر کودک آزاری در دور از دسترس اطفال نگهداری شود / ببینید
به گزارش برنا، کتاب دور از دسترس اطفال نگهداری شود به قلم فرشته فرشاد، نمایشنامه ای با موضوع کودک آزاری است و داستان غم انگیز پسر معلولی را به تصویر می کشد که توسط پدر و مادر معتادش مورد اذیت و آزار قرار می گیرد. این نمایشنامه که مبتنی بر گفتگوهاست نه وقایع، شیوه ای مماس با گفتگونویسی هرولد پینتر دارد، چنان که گویی نویسنده جایی پنهان شده، حرف های مردم را شنیده و آن را بازنویسی کرده است ...
پشت هم بودیم شاه رفت
، بچه ها به خانه همسایه ها می رفتند تا ایشان را از تلویزیون ببینند. وقتی این موضوع را فهمید، از برادرم خواست برای خانه تلویزیون بخرد. یک روز دختر های همسایه به خانه آمدند و با دخترها از رادیو آهنگ تولد گوش کردند، در حیاط بازی کردند و دور زدند. از آن روز به بعد حاج آقا رادیو را جمع کرد و فقط خودش اخبار را پیگیری می کرد. خیلی حواسش بود بچه ها ترانه های آن زمان را نشنوند. ظلم شاه و ...
حضور عجیب ماموران شاه در تشییع یک شهید
...:اسلحه در دستان محمد آماده شلیک بود. کافی بود یک لحظه چشمانش را ببندد و ماشه را بکشد. مردم در مقابلش هراسان از هر طرف می دویدند. صدای شلیک کن! شلیک کن! در سر او پیچیده بود و خوب می دانست سرپیچی از این دستور چه عقوبتی برایش خواهد داشت. با همه این احوال آنچه مسلم بود، محمد نمی توانست دست به چنین کاری بزند. حتی اگر در لباس سربازی باشد و حتی اگر به قیمت جان خودش تمام شود. روز بعد یعنی ...
وضعیت دانشگاه های 99 به روایت وزیر آموزش عالی سال 59/ نتیجه زورگویی در انتخاب رشته جوانان
ه پدر، مادر، خواهر و برادر بودند و فرهنگ خودشان را داشتند و بچه ای که متولد می شد در این فرهنگ رشد می کرد. الان چکار می کنند؟ الان بچه ای که متولد می شود را در مهدکودک می گذارند؛ چه کسی در مهدکودک این کودک را رشد می دهد؟ چه فرهنگی دارد؟ از کجا آمده است؟ چه بافتی دارد؟ چقدر سواد دارد؟ چقدر اصول اخلاق را می داند؟ بعد که بچه بزرگ می شود، والدین می گویند چرا این بچه این رفتار را دارد؟ خب این ...
من خودروی امام را به رگبار بستم!
روی حرف شما حرفی نمی زنم. هرطور شما صلاح بدانید. اگر موافق نباشید، بعد از تمام شدن دوره سربازی، برمی گردم روستا. باورش نمی شد همه چیز به همین سادگی خراب شده باشد اما گلایه ای هم نداشت. او میان رسیدن به آرزوهایش و رضایت پدر که مقدمه رضایت خدا بود، دومی را انتخاب کرده بود و خدا هم پاداشش را داد: یک روزِ تمام هیچ کدام چیزی نگفتیم تا اینکه مرحوم پدرم سراغم آمد و گفت: آنجا می توانی نماز ...
روایت داستان شرلوک هلمز ژاپنی در رستگاری یک قدیسه
جدا خواهد شد. بعد از گفت وگویشان دراین باره، آیانه تصمیم می گیرد چند روزی او را ترک کند و به دیدن پدر و مادرش در شهر زادگاه خود برود. روز بعد جسد ماشیبا در حالی در خانه اش پیدا می شود که یک فنجان قهوه ریخته شده کنارش افتاده که بعد از بررسی پلیس معلوم می شود آرسنواسید در آن ریخته شده است. تنها یک مظنون اصلی برای این قتل وجود دارد، و آن هم آیانه همسر مقتول است، در حالی که آیانه کیلومترها از خانه ...