یک روز زندگی در کنار پدر؛ حسرت دختر شهید کسائیان
سایر خبرها
دوست دارم فقط یک روز طعم زندگی در کنار بابا را بچشم
پدرم با شهید همت خیلی صمیمی بود و یکسری آدم ها به این دوستی و رفاقت حسادت می کردند. پدرم هم به خاطر این حسادت ها خیلی اذیت می شد. وقتی حاج ابراهیم همت به شهادت می رسد پدرم بیشتر اذیت می شود و به همین دلیل از لشکر 27 به لشکر 10 می رود. می گوید بدون شهید همت نمی توانم در لشکر 27 بمانم
سازنده پل وحدت با لباس جهاد به استقبال شهادت رفت
اوایل سال 60 خدمت در جهاد سازندگی را انتخاب کرد تا در کنار سنگرسازان بی سنگر مجاهدت کند. او در عملیات آزادسازی سوسنگرد، طریق القدس و فتح المبین نقش سازنده ای را ایفا کرد و در احداث پل وحدت روی رودخانه سیمینه رود سنگ تمام گذاشت. روایت زندگی حاج مرتضی از زبان برادرش محمد شادلو شنیدنی است. اما بخش عمده روایات به همرزمانش بازمی گشت که ما را در شناخت این فرمانده دلیر و خستگی ناپذیر کمک کرد. ...
اشعار ولادت حضرت علی اصغر(ع)| لحظه ای که به فکر حاجاتم، ذکر باب الحوائجم هستی
- اخبار فرهنگی - به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، دهم ماه رجب مصادف با ولادت باسعادت حضرت باب الحوائج علی اصغر(ع) است، پدر بزرگوارش امام حسین(ع) و مادر والامقامش حضرت رباب است. نام شریف آن حضرت عبدالله مشهور به علی اصغر است و لقب شریفش باب الحوائج، رضیع، مذبوح من الاذن الی الاذن است. به مناسبت سالروز ولادت شش ماهه کربلا، حضرت علی اصغر علیه السلام چند شعر مدح و شهادت ...
نخبه ای که پایش به سوریه باز شد/ گریه یمنی ها برای شهید ایرانی
...، نفس این شهدا بدون اینکه خودم هم بدانم راهم را عوض کرده است. یادم هست که یک برادر شهیدی به من گفت: وقتی سرود بمیرید! بمیرید از این عشق بمیرید پخش می شود، مادرم میگوید: این کی هست؟ بچه های مردم را به کشتن می دهد! اما وقتی برادرم شهید شد، مادرم فقط همین آهنگ را گوش می کرد. این هم افتخار نوکری بود که من برای شهدا داشتم. *دوست داشت مثل عباس بابایی شهید شود مادر سید از مصطفی ...
محمد شکرویان؛ رایحه عطرآگین شهید در گذر زمان
دیدار و وداع با عزیزانشان به آنجا رفتند؛ من نیز با خانواد به آنجا رفتم و پدرم را در کفن سفیدی مشاهده کردم. دیدن این صحنه برای من و خانواده به تلخ ترین خاطره زندگی ما بدل شد و هنوز هم آن صحنه را در خاطر دارم. حسین اظهار داشت: یکی از همرزمان پدر که شاهد لحظه به شهادت رسیدن وی بود برای ما روایت کرد که بعد از اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سینه و پهلو وی، ایشان به حالت سجده بر زمین افتاده و به ...
داوینچی در قاب آرزوهای کُخ !
اما کخی صدایم می زنند! چند سال داری؟ 44 سال شغلت چیست؟ بیکارم ، مخارج زندگی ام را پدرم پرداخت می کند. اهل مشهد هستی؟ خیر، متولد تهران هستم ، 17 سال است که به مشهد آمدم و نزد پدرم زندگی می کنم. چرا به مشهد آمدی؟پدر و مادرم با یکدیگر اختلاف دارند ، طلاق نگرفتند اما مدت 20 سال است که جدا از یکدیگر زندگی می کنند. من نیز تا 27 سالگی نزد مادرم در تهران زندگی ...
دختر جوان برای مادرش حکم قصاص خواست/ پدرم را با اینکه معتاد بود، دوست داشتم
بیاورد و مرد. با اینکه پشیمان شده بودم، اما دیگر کاری از دستم برنمی آمد. تصمیم گرفتم جسد را از خانه خارج کنم. با قندشکن جسد را تکه کردم و داخل کیسه قرار دادم و در یک پتو پیچیدم تا آن را خارج کنم؛ اما راننده تاکسی متوجه شد. زن جوان بعد از این اعترافات با شکایت دخترش روبه رو شد و این دختر برای مادرش درخواست قصاص کرد. او گفت: پدرم اعتیاد داشت، اما من خیلی دوستش داشتم. او بسیار پدر مهربانی ...
همسر شهید اسدی درمصاحبه با صبح قزوین: همیشه حمایت امام زمان(عج) را در زندگی ام حس می کنم/ آقاحجت سریع ...
شهادت نیز آنجا حضور داشت و نزدیک حرم خانم هم شهید شد، اینها هم صله آقا حجت بود. صبح قزوین: آخرین بار با ایشان در معراج شهدا دیدار و وداع کردید، آرامش شما بالای سر پیکر شهید برای سایر دوستان و بستگان جالب و ستودنی بود، آنجا با شهید اسدی چه حرفی زدید؟ همسر شهید: اولین باری که بعد از شهادتش چهره آقاحجت را دیدم خیلی نورانی و زیبا شده بود، خیلی دوست داشتم یک ساعت با همسرم خلوت کنم، با اقای ...
فرماندهی که دوست نداشت دیده شود
از خواب بیدار شدم و به دنبال او دویدم که او را بیدار کنم. اما او از پشت پرده بیرون آمد و من تعجب کردم. به من گفت: حالا که متوجه شدی می توانی وضو بگیری و نماز شب بخوانی. بعد از این هیچگاه تو را بیدار نمی کنم، اگر مایل بودی خودت بیدار شو. خدا به زندگی این دو نفر دختری عطا کرد. مهر دختر بر دل پدر نشسته بود و حالا دیگر برای رفتن به جبهه دل کندن سخت تر بود. آخرین بار که داشت به ...
معلم دزفولی در جستجوی کودکان کار اتباع خارجی
روی؟" سرش را تکان داد و گفت: نه مدرسه نمی روم و مادرم در خانه گاهی اوقات من را تدریس می کند. به پسربچه گفتم که من معلم هستم و اگر دوست داری می توانم هر روز بیایم و به تو درس بدهم. وقتی این حرف را زدم، کودک خیلی خوشحال شد و با ذوق و شوق پرسید "عمو، هر روز به من درس می دهی؟". کودک مداد را به خوبی در دست خود می گرفت و به نظر می آمد که درس خوانده است. از او قول گرفتم که هر روز مشقش را بنویسد. ...
درباره عبدا... حسین زاده پزشک محله تلگرد که به درمان بیماران ککرونایی میپردازد
زیر برگه ها زد. یک روز ظهر حس کردم مادرم خواب است، استامپ قرمز را برداشتم و با ترس ولرز به نصف انگشت شست پایش زدم. بعد آرام شست را پایین برگه فشار دادم، بعد هم 2 تایی رفتیم دنبال کار های ثبت نام. البته او هیچ وقت راضی نشد و تا لحظه رفتن مخالف بود و اصرار داشت که بمانم و نروم. 2 تا از خواهرزاده های بابا شهید شده بودند، دامادهایش هم سپاهی و جبهه ای بودند. همین موضوع باعث شد برای رفتنم سخت نگیرد ...
8 سال بی خبری از برادرانم سخت ترین سال های زندگی ما بود
...> خیلی برایشان سخت بود. دیده اید وقتی بچه ها از مدرسه تعطیل می شوند دوست دارند خانه آرام و غذا حاضر باشد. من و برادر و خواهرهای کوچک ترم دیگر در خانه این حالت را نداشتیم. وقتی از مدرسه به خانه می آمدیم حداقل هفت، هشت نفر در خانه مان در حال گریه کردن بودند. اطرافیان پدر و مادرمان را تنها نمی گذاشتند و کنارشان بودند. همسایگان، فامیل، دوستان و آشنایان تا یکی دو سال به خانه مان می آمدند و ما هر روز ...
پدر خانواده فرشته نجات چند نفر شد + عکس
نگرانش بودیم اما وقتی پزشکان گفتند عمل جراحی با موفقیت به اتمام رسیده نفس تازه ای کشیدیم و خیالمان راحت شد. خداحافظی با پدر دو روز از ماجرای عمل جراحی داوود می گذشت و این درحالی بود که خانواده اش منتظر بودند او مرخص شود و به خانه بازگردد، علیرضا می گوید: مدام با بیمارستان تماس می گرفتم و جویا احوال پدرم بودم، تا اینکه یکی از همان رزوها حوالی ساعت یازده شب بود که دلشوره گرفتم ...
زندگینامه شهیدان تقواطلب گلستانی شد
: در یکی از روز هایی که برادرم برای رفتن به بسیج دانش آموزی حاضر می شد، مادرم از او خواست که کمتر به بسیج برود و بیشتر به درس و کتاب خواندن بپردازد که برادرم با متانت در جواب مادرم گفت کتاب ها مرا می خوانند. وی در ادامه گفت: بعد از شهادت او پدرم همیشه این خاطره را بازگو می کرد و هم اکنون که کتاب زندگینامه این دو شهید به چاپ رسیده است، تازه متوجه شده ام که منظور حرف برادرم چه بوده است و بعد ...
سرگذشت تلخ ماجرای دختر گم شده!
ناراحت نشود. با همه این ها خیلی دوست داشتم مادرم را پیدا کنم و به او بگویم تا به خانه نزد من و شیوا بازگردد. به همین دلیل صبح زود از خواب بیدار شدم و منتظر ماندم تا پدرم سر کار برود. وقتی او از خانه بیرون رفت من هم لباس هایم را پوشیدم و پشت سر او بیرون آمدم تا به خانه مادربزرگم بروم ولی در خیابان ها گم شدم و پدرم را هم نتوانستم پیدا کنم. ترسیده بودم و گریه می کردم که عمو پلیس مرا پیدا کرد و ... ...
چرا هوش بچه ها به کنکور گره خورده است؟!
، اما انگار شدنی نبود باید درس می خواندم تا مبادا برای خانواده ام کمتر از دکتر یا مهندس شوم. پدرم همیشه با ذوق می گوید: پسر من باید مهندس شود تا هر جا نشستم با افتخار بگویم شازده پسرم مهندس است . مادرم هم هربار می گوید: مهندسی هم برازنده پسرم است اما اگر دکتر شود در میان بچه های همسایه، پسرم یک سر و گردن بالاتر دیده می شود . من هم وقتی اشتیاق شان را می دیدم خجالت می کشیدیم ...
2028/ شهیدعلی مولا مولوی: شهادت چون عسل شیرین و گواراست
دینی باشد بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت... برگ سبزی، تحفه درویش ، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید . تبرک لحظاتمان با شهیدعلی مولا مولوی: بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر امت شهیدپرور و امام عزیزم که نائب به حق مهدی(عج) است. پدر عزیز و مادر مهربان سلام؛ امیدوارم که شاد و دارای صبری پرثمر باشید. بنده شما را سفارش می کنم به پرهیزگاری و هم چنین پیروی ...
به خاطر پایمال شدن حق کارگر استعفا داد
به گزارش خبرگزاری بسیج، بعد از جنگ برای انجام کارهای جهادی در مناطق محروم بودم. با گروه های جهاد سازندگی برای رفع محرومیت در گوهر دشت ساکن بودیم. یادم هست قرار بود مسجدی بسازیم. با تلاش هایی یک طبقه از این مسجد آماده شد و امین و دوستانش گاهی در آن جا دور هم جمع می شدند. پدر شهید شیرازی با بیان این خاطره ها می گوید پسرش از کودکی طعم بودن در کنار محرومان را چشیده بود: در هر کاری به این قشر توجهی ویژه داشت. همکارانش تعری ...
آیت الله فاضلیان فقیهی پارسا، انقلابی، مجاهد و شجاع
.... حجت الاسلام والمسلمین فاضلیان در ادامه افزود: مادرم در طول روزهایی که پدر از دنیا رفته بودند، بارها می گفت که فقدان پدرت برای من سخت است و من نمی توانم دوری او را تحمل کنم و این موضوع را درنهایت در عمل نشان داد و در فاصله 113 روز پس از مرگ پدر نتوانست غم دوری را تحمل کند و به دیدار حضرت حق شتافت و در جوار حضرت فاطمه معصومه (س) آرام گرفت. گفتنی است؛ در این مراسم ضمن قرائت پیام تسلیت رهبر انقلاب توسط حجت الاسلام سیدحسن فاضلیان فرزند مرحوم آیت الله فاضلیان، از 6 جلد کتاب که یا به قلم آیت الله فاضلیان و یا به سفارش ایشان نگاشته شده بود نیز رونمایی شد . ...
پسران حرم
جا باشد تا دلیل شان برای ماندن در ایران دوبرابر شود. او از روز شهادت آقا مجتبی می گوید: یک روز فرزند کوچکم گریه کنان از مدرسه به خانه آمد و گفت که دوست هایم می گویند برادرت شهید شده. آن روز او تا می توانست گریه کرد و مادرش تا می توانست دلداری اش داد؛ فرزندش یا خودش را نمی داند اما گفته است که آنها دروغ می گویند، برادرت صحیح و سالم است؛ همین دیشب با او حرف زدیم اما حرف دانش آموزان آن مدرسه در ...
شهید ستاری نابغه ابتکارات نوین عملیاتی در صنعت هوایی
بودیم که یا ایشان به خانه بیایند یا خبری از ایشان بیاورند. آنچه از پدرم به یاد دارم آن است که با جان و دل و اخلاص به مأموریت می رفت و هیچ کار دیگری برایشان اولویت نداشت. مهم ترین خصوصیت پدرتان چه بود؟ پدر من انسان بسیار فعالی بودند و همیشه تصورم بر این است که چطور یک نفر می توانست این قدر فعال باشد. شاید می دانستند که طول عمرشان زیاد نخواهد بود. برای ایشان 24 ساعت ...
ماجرای حساسیت عجیب مدافع حرم اندیمشکی به بیت المال +تصاویر
حرم زینبی(س) را یافته بودن، بسیار خوشحال بودند و خانواده را برای شهادت خود آماده کرده بودند ولی از دست دادن ایشان برای ما سخت بوده و هست و با هر مورد کوچکی نبودنش کنارمان، ما را رنج می دهد. وی در ادامه افزود: به قول شهید عزیز که در کلیپ آخری که برای خانواده فرستادند، به خانواده گفتند: بالاخره کسانی باید از خودشان و خانواده شان بگذرند تا امنیت حاصل شود. گزارش از محمدحمید ذوالفقاری انتهای پیام/341/ ...
زندگی شهید دشتی در یک کتاب روایت شد
می خوانیم: به او می گفتند: پدر بیسجی ها ، با اینکه سن و سالی نداشت. همین که می آمد در خط، بچه ها انگار بابا دیده باشند، می ریختند دورش را می گرفتند. انگار نه انگار که فرمانده است. آن روزها فرمانده لجستیک سپاه بود. لجستیک یعنی همه جوره نیرو برسانی به خط. نیرو فقط رزمنده نیست، نیرویِ نیرو را هم باید تأمین کنی. رزمنده را که رساندی خط، غذا می خواهد و جایِ زندگی و جایِ خواب و اسلحه و هزار چیز ...
خواب آرام حسین در تابوت + عکس
ای که حسین در آن جا حضور داشت، خوب خط نمی داد و نمی توانستم هر روز با او صحبت کنم. هر بار که دوری از حسین و دلتنگی ها به او فشار می آورده از همسرش می خواسته که دیگر به ماموریت نرود؛ در جواب من می گفت که اگر من نروم پس چه کسی برود، می روم که زن و بچه ام بتوانند شب با آرامش بخوابند. مردم سیستان خیلی فقیر هستند، خانه ندارند، مدرسه ندارند، از امکانات اولیه زندگی محروم هستند، ما علاوه بر ...
شوق تلاوت قرآن، ارثیه شهید حسینی برای خواهرش
برادر شهیدم می افتم. وی در ادامه درباره برادرش گفت: در کودکی و نوجوانی به همراه پدرم به کار کشاورزی مشغول بود. به پدرم خیلی علاقه داشت و به نوعی گل سرسبد خانواده و فامیل محسوب می شد. زمانی که در 17 سالگی به جبهه رفت تا سوم راهنمایی درس خوانده بود. مادرم به خاطر رفتنش خیلی بی تابی می کرد، برای همه خانواده سخت بود، اما طاقت آوردیم، چون برای دفاع از میهن پا به خط مقدم جبهه می گذاشت. در ...
شقایق تاروپود زندگی را به هم می بافد
تهران (پانا) - دختر کم توان ذهنی ساکن اهواز با تابلوفرش هایش خرج خانواده هفت نفره اش را می دهد. به گزارش شهروند، منطقه خروسی؛ کوی مدرس. محله ای گِز کرده در حاشیه. کوچه های باریک بی آسفالتی که زمین بازی بچه هایند. خانه هایی قطارشده، تنگ دل هم. یکی از همین خانه های رنجور نشسته در انتهای فاز یک، پناه شقایق است؛ تک اتاقی در همسایگی اتاق عمه و عمویش. دار قالی که خزیده به گوشه اتاق. صبح ر ...
راه تکامل خویش را یافتم
رسیدم سلام بر مادرم که عشقی جاودان و خدائی در من دمید عشقی که آتشفشانی در وجودم بپا کرد. مادر جان دوست دارم در مبارزه بی امان با استکبار جهانی و ایادی دست نشانده شان چون کوه استوار باشی و در برابر آنها چون دریا توفنده و خروشنده باشی و رهنمودهای امام امت را هیچگاه فراموش نکنید و با حضور مداوم در صحنه چشم دشمنان را کور و توطئه آنها را خنثی کنید. ...
مروری کوتاه بر زندگی شهید محسن مشهدی علی بابا
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از تهران، شهید محسن مشهدی علی بابا ، یادگار حسینعلی دوازدهم دی ماه سال 1338 در شهرستان دماوند چشم به جهان گشود. وی تا سوم متوسطه در رشته آمار درس خواند. سال 1361 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد و سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر یازدهم بهمن ماه سال 1365 با سمت فرمانده در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدت ها در منطقه بر جا ماند و ...
الگوی من کمیل قاسمی است/ به دنبال مدال المپیک هستم
اینکه خانواده اش دوست داشتند او وکیل شود، گفت: من درسم خیلی خوب بود و در مدرسه نمونه درس می خواندم. وقتی به گروه ملی نوجوانان دعوت شدم، از مدرسه نمونه خارج شد. زمانی که داشتم از مقطع راهنمایی به دبیرستان منتقل می شدم و کارنامه می گرفتم، مدیر مدرسه به خانواده ام گفت که دوست دارد من از دانشگاه امام صادق (ع) به عنوان یکی از وکلای بزرگ خارج شوم، من هم قول دادم که این اتفاق بیافتد، ولی نشد و سرنوشت من ...