سایر منابع:
سایر خبرها
من به این پول نیاز دارم ولاغیر...
چشمم برش دار. اونم کیف را برداشت و داخلش را دید و گفت: آقا برای سلامتیش صلوات بفرستین، خدایی چه کسی این قدر پول رو برمی گردونه؟ همه داخل دفتر صلوات فرستادند. یک لحظه دیدم همان جوانی که کیف را انداخته بود از میان جمع آمد طرفم، بغلم کرد و گفت: خیلی از شما سپاسگزارم، از اینجا راهی یک سفر خارجی بودم، گفتم قبلش زیارتی بکنم. کمک بزرگی در حق من کردین، گفتین برای چی به این پول نیاز داشتین؟ ...
مرا از دست این مرد رها کن!
ایشان گفتند: امسال به قصد گرفتن حاجتی از قم حرکت کردم و بنا داشتم 10 روزی در مشهد بمانم. مرتبه اول غسل کردم و وضو گرفتم و مشرف شدم. اذن دخول خواندم و وارد بقعه منوره شدم، پیش رو ایستادم و زیارت خواندم. آن حال مخصوص را برای عرض حاجت در خود ندیدم. رفتم بالای سر و بعد از زیارت باز حال نبود. رفتم نماز زیارت خواندم با دعای بعد از نماز زیارت، حال نداشتم. آمدم بالای سر، نشد. پیش رو آمدم برای خداحافظی ...
ویزیت های معنوی شیخی که نذر جبهه بود
هایش نشود، یک خورده تندی چاشنی صدایم کردم تا همانطور که حرفم را به کرسی می نشاندم اضطرابم را هم پنهان کنم: من که گفتم یا علی، چرا إن قلت می آوری مرد مؤمن؟ برو استارت کار را بزن، برو برادر. تحویل امانت یا علی را گفته بودم و باید خودم را آماده میکردم، شب که شد به خانواده گفتم می روم مسجد، ترجیح دادم وقتی کارها راست و ریس شد بعد خبرشان کنم یا شاید هم شوکه شان! شیخ جلیل ...
آغاز زندگی مشترک میان مثلث عاشقانه حرم امام رضا/ نمک گیر آقایی رئوف شدیم
رفتیم میدان راه آهن. آنجا یک جمع 50 یا 60 نفره را دیدیم که کنار بنر خیریه شمس با سایر عروس دامادها جمع بودند. دیگر داشت باورم می شد که انگار این دعوت حقیقت دارد. دوشنبه دقیقا ساعت 8 شب حرکت کردیم و صبح ساعت 6 رسیدیم مشهد. وقتی مهماندار قطار هشدار آماده شدن برای توقف می داد هنوز باورم نمی شد ما قرار است برسیم مشهد همه چیز را یک بازی می دیدم و مدام با خودم کلنجار می رفتم که چه کسی من را به ...
مراسم بزرگداشت سالروز ورود امام خمینی به قم
آشنا شدم. از یک زمینی که داشتند در سال 800 تومان به ایشان می دادند و با آن پول زندگی می کرد. نوکری به نام مشدی علی داشتند. یک روز به او گفتم شما امام را چه جور دیدی؟ گفت آنقدر این آیا مراقب است که به من می گوید پنج دقیقه بیشتر بیرون نروی و جوری باشد که از افرادی که می آیند پذیرایی کنی. عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم افزود: من یک وقت دیدم امام در بین سخنرانی یک نفر را صدا کرد و چیزی در ...
عضویت اجباری هر ایرانی در حزب شاه
اجتماعی بود، عکسی از امیرعباس هویدا را در حال سخنرانی در کنگره حزب انداخته بودند. عباس فخاری، رئیس اداره آموزش پرورش قم، به مدارس بخشنامه کرده بود که دانش آموزان هم باید عضو حزب شوند. مدیر مدرسه ما، آقای حسین اشراقی، یک روز به کلاس آمد و گفت آقای فخاری صلاح می دانند که دانش آموزان هم عضو حزب رستاخیز شوند. یک ساعت بعد از او، طارم، ناظم مدرسه، پوشه ای آورد که در آن دو ورقه سفید قرار داشت ...
سردار سلیمانی مثل پدرمان بود
نامۀ حیات طیبه گفت: در حال تحصیل بودم که یکی از دوستانم به عنوان مدافع حرم، راهی سوریه شد. قبل از اعزام به من گفت که با هم به سوریه برویم، پیشنهادش را نپذیرفتم. مدتی از رفتن رفیقم نگذشته بود که خبر آمد حین دفاع از حرم سیده زینب(س) به شهادت رسیده است. من در کلاس بودم که این پیام را شنیدم، عزمم را جزم کردم و به خانه رفتم. به مادرم گفتم: می خواهم بروم سوریه و از بی بی زینب(س) دفاع کنم ...
اعدام پدر بی رحم در زندان رجایی شهر / او همسر و 2 فرزندش را کشته بود
درگیر شدم و با چوبدستی که از پشت بام آورده بودم، همسرم را به قتل رساندم. ساعت 2 بعدازظهر، پسر 14ساله ام به نام محمدرضا از مدرسه به خانه آمد. او سراغ مادرش را گرفت و به او گفتم که خواب است. وقتی به اتاق رفت و با جسد مادرش مواجه شد، برای اینکه شاهدی باقی نماند، با چوبدستی او را هم به قتل رساندم. مرد جنایتکار ادامه داد: دیگر کنترل خودم را از دست داده بودم و جسد محمدرضا را کنار مادرش گذاشتم. بعد با ...
هزینه های افراطی ازدواج و لطمه خوردن دوام زندگی
داشتیم و همه اهل محل خانواده ما را می شناختند. ابتدای جنگ ایران و عراق بود و کردستان شلوغ شده بود. یک روز هنگام غروب بود که پیرزنی خوش رو و متبسم آمد به در خانه ما و گفت: اینجا خانه حسین آقا است؟ همان که دختر بزرگی دارد؛ برای امر خیر آمده ایم. من رفتم جلو و به آن پیرزن گفتم: بفرمایید! پیرزن بدون مقدمه پسرش را معرفی کرد. دیدم جوانی ساده، بلندقد و لاغراندام وارد خانه ما شد. خلاصه آن شب همان گونه که ...
پرواز 2 کبوتر باهم در کربلای 5
.... شش ماه هم دوره دیدم. می گفتم یعنی چه؟ می گفت از این سنگر به آن سنگر وسیله می برم. بعد از شهادتش متوجه شدم که کار تخریبچی در جبهه چیست؟! به همرزمانش می گفتم فرهنگ به من اینطور گفته بود! اما آن ها می گفتند پسر شما خنثی کننده مین بوده و دوره های لازم این کار را هم دیده بود. سه سال در جبهه حضور داشت. به مرخصی هم می آمد؟ فقط همان زمانی که ترکش به پشت پایش خورده بود به خانه ...
دخترها خیاط به دنیا می آیند
...، در دوخت در تزئین همه کار خانم هاست. ما در زمینه مانتو و لباس عروس و انواع لباس های مهمانی خیلی پیشرفت کرده ایم و زنان نشان داده اند خیاطان و طراحان قابلی هستند. اگر به نمایشگاه مد و لباس سر بزنید این قابلیت، استعداد و چیرگی در کار را می بینید. به نظرم زنان ایرانی در حوزه مد و لباس خیلی پیشرفت کرده اند. مزون های بالای شهر بزرگی می گوید: برای طبقه متوسط اجتماع، خیاطی یکی ...
پایان پرونده تلخ ترین قتل عام خانوادگی در تهران
هم به سرکار رفتم. نیم ساعت پس از شروع به کار، به همکارانم گفتم که کسی در خانه جوابگوی تلفن من نیست. به این بهانه مرخصی گرفتم. به همراه دو نفر از همسایگان، در خانه را باز کردیم و با اجساد خانواده ام روبه رو شدیم. بعد هم موضوع را به پلیس و اورژانس اطلاع دادم. اعدام با این اظهارات او در دادگاه محاکمه شد. هیأت قضائی درنهایت این مرد را به اعدام و زندان محکوم کرد. این حکم در دیوان عالی کشور نیز تأیید شد. درنهایت صبح دیروز حمیدرضا پای چوبه دار رفت و اعدام شد. با اعدام این مرد جنایتکار، این پرونده هولناک نیز برای همیشه بسته شد. ...
80 درصد گارد ریاست جمهوری عراق را از بین بردیم
اتفاقی بود که در جریان آن 80 درصد گارد ریاست جمهوری صدام از بین رفت. پادگان ما خیلی به دشمن نزدیک بود. به خاطر همین در بیشتر عملیات ها مورد حمله هوایی دشمن قرار می گرفتیم. آن زمان فرماندهان تدبیر کردند و نیرو های جدیدی که در پادگان آمده بودند را به اردوگاه های دیگر بردند. ما که به عملیات رفته بودیم به فرماندهان گفتیم، چون خیلی خسته ایم، اگر می شود در پادگان استراحت کنیم. وقتی بمب ها ر ها شد و ...
مهم ترین مانع سلب توفیق عبادت در ماه رجب
گفتم این فرد چه کسی بود که ما را دیشب به مهمانی اش بردی؟ گفت ایشان، بانک بعدازظهر است. یعنی بعد از ظهرها که بانک ها تعطیل اند این فرد ربا می دهد! مرحوم محدث قمی می فرمود من تا چهل شب هر چه دقت کردم با اینکه بیدار بودم، موفق به نافله شب نشدم. در روایات متعددی که آثار گناهان ذکر می شود، برای ایمان، توفیقات و قبولی اعمال انسان آثار فراوانی ذکر شده است. یکی از مهم ترین مراقبه های این ماه ها ...
ژنرال روس گفت اباالفضل تان را فراموش نمی کنیم
بیایی بابا! از همان جا برو سوریه. او تا عمق خانه ما هم فرماندهی می کرد یک روز با معلمین آموزش و پرورش سطح ابتدایی برنامه ای داشتیم. گفتم در کنار درسی که به بچه های ابتدایی آموزش می دهید این 5 مولفه را هم آموزش دهید، اول خداباوری، دوم از اهل بیت (ع)، امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را آموزش دهیم، از اخلاق دروغ نگفتن را آموزش دهید، از خانواده دست بوسی پدر و مادر که راه نجات فرزندان است و از ...
عروس آبادان
.... وقتی به دیدارت به همراه همسرم می آمدم و بعد کلی نصیحت هایی که به ما می کردی، آرام در حالی که سرم پایین بود، می گفتم مادرجان باید صبر کرد، از عمق جانت می گفتی: پسرجان! مادر نبوده ای که بدانی غم پسر اتش به جان مادر دلتنگ می زند. تا مصرع آخر تمام می شد من غرق عرق خجالت می شدم و دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. با خودم گفتم: شرمنده ام به بلندای دلتنگی تو برای شهید ...
کتاب نعمت جان رونمایی شد
چاپ یک کتاب به صورت مجزا را دارد. در ادامه این رونمایی، صغری بُستاک، راوی کتاب افزود: چند سالی می شود که پیگیر ثبت خاطرات خودم از مراکز فرهنگی مختلفی بودم که به لطف خدا امروز بخش اعظمی از آن در قالب کتاب نعمت جان منتشر شد. وی ادامه داد: این خاطرات بعد از قریب به 20 سال بازخوانی شده و حاصل ساعت ها گفت وگو است. زنان امدادگر بسیاری هستند که خاطرات نابی از دوران دفاع مقدس دارند ...
بهشت آنها، بهشت ما !
...> گفتم نوشتم، بقیه اش را بفرمایید. یک دقیقه فقط نگاهم می کرد و فکر می کرد. گفت نمی دانم بقیه اش را شما فکر کنید. گفتم سردار، استاد، مشکل همان ادامه اش است! او واقعا نمی دانست چه اضافه کند، فقط می دانست باید از خوبی هایش هم نوشت. و البته بیراه هم نمی گفت، خبرگزاری و یا نشریه ای که همه اش از بدی کسی یا جریانی بگوید ملال آور می شود، فقط خوانندگان خاصی پیدا ...
شهید خرازی: مقابل اشاعه فساد، فحشا و بی حجابی بایستید
لحظه احساس کردم توی جسمم هستم و از درد شدید رنج می برم. بردندش بیمارستان و دست قطع شده اش را جراحی کردند. بعد از چند روز برگشت منطقه که رزم کند.[5] رسیدن غذا به نیروهای خط شکن، آخرین دغدغه حسین حاج حسین خرازی، روز هشتم اسفندماه و در جریان عملیات کربلای 5، برای بازدید از مناطق عملیاتی به خط مقدم رفته بود. و از نزدیک اقدامات لشکرش (امام حسین (ع)) را هدایت می کرد. یکی از ...
ژنرال روس گفت اباالفضل تان را فراموش نمی کنیم!
به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری فارس، خبرگزاری مهر گفت وگویی با سردرا رحیم نوعی اقدم از همرزمان و دوستان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی انجام داده است که مهمترین بخش های آن در ادامه آمده است. نمی توانیم مکتب حاج قاسم را در نظر نگیریم و او را دوست داشته باشیم نمی توانیم راهش، مکتبش، گفتمانش را در نظر نگیریم و حاج قاسم را دوست داشته باشیم. نسل حاضر و همه آن هایی که حاج قاسم را در دل ...
مدرسه خیابانی (+تصاویر)
دانش آموزان خودم درس بدهم و باید آنلاین باشم. یعنی وقت صبحم برای دانش آموزان کلاسم است. بعد از آن دیگر وقتم آزاد است و به رضایت خودم فعلا از ساعت 3 تا حدود 5 هرروز به بچه های کار درس می دهم. البته قصه آرش فرق دارد. او چون نمی تواند در کلاس های ما حاضر شود، من از ساعت 6 تا 8 همان جای همیشگی کنار میدان امام خمینی(ره) به او در پیاده رو درس می دهم. تقریبا همه ساعت های روزتان پر است، خسته ...
خاطراتی با حاج شیخ؛ حکایت ها و هدایت ها
بچه ها با او گفت وگو می کردند و او با نهایت محبت به سؤال های ریز و درشت آن ها پاسخ می گفت. یادم هست به او گفتم آیا بیایم قم و طلبه شوم؟ جواب نداد. چند بار سؤالم را تکرار کردم. جواب نمی داد. بالاخره به حرف آمد و گفت: من فکر می کردم تو باهوشی. خود من برای تو جوابم. اگر کار مهم تری بود من می رفتم به سراغ همان، این چه سؤالی است که از من می پرسی. مهم ترین نیاز هر جامعه ای نیاز فکری و تربیتی است. اگر ...
شهید خرازی: مقابل اشاعه فساد، فحشا و بی حجابی بایستید
خط مقدم رفته بود. و از نزدیک اقدامات لشکرش (امام حسین (ع)) را هدایت می کرد. یکی از همرزمان شهید در مورد نحوه شهادت وی می گوید: در ساعت 10 صبح، به طرف خط مقدم حرکت کردیم و چند ساعت بعد به سنگر حاج حسین رسیدیم که نیمه شب به خط آمده بود. من به اتفاق مسئول مهندسی منطقه و چند تن دیگر از برادران، در کنار ایشان به صحبت در مورد وضعیت منطقه مشغول شدیم و شهید خرازی از اوضاع منطقه سؤال می کرد و دستورات لازم ...
فیلم های غیرقابل پخشی که با دوبله مجاز شد!/ ناگفته های یک اعتصاب
مترجم خوبی است. ترجمه اش را با من در کاسپین شروع کرد. آن موقع که به کاسپین آمد، گفت من آمریکا بودم و فلان سابقه را دارم. من هم نیم ساعت از آیرون ساید را دادم ترجمه کند. بعد نشاندمش پهلوی خودم کنار موویلا برای سینک زدن * مگر شما کره ای هم کار می کردید؟ برای تاجر بوسان ، آقای بزرگی به من زنگ زد گفت قنبری یک سریال است، 3 روز دیگر پخشش شروع می شود؛ روزی یک قسمت. گفتم ترجمه کیست؟ گفت سه ...
مراسم های عروسی پس از حضور کرونا دستخوش چه تغییراتی شده است؟
اوایل صبح کشیده شود، به نحوی که بسیاری از آرایشگاه های زنانه زمان پذیرش عروس ها را از ساعت 3 یا 4 صبح تعریف می کنند و در این زمان ها پذیرش دارند. نسخه جدید، محضر تالار ها برگزاری محدود مراسم عقد و عروسی، نوع خدمات ارائه شده برخی محضر ها را به سبک جدیدی برپایه پروتکل های بهداشتی دوران کرونا تغییر داده است. برخی شرکت های تشریفات با هماهنگی تعدادی از محضرداران، مراسم عقد را از داخل ...
هاشمی رفسنجانی هم در صدا زدن همسرش، تحت تاثیر فرهنگ غرب بوده است؟
داشتند که به صورت عمومی منتشر می شود، عروس شان را با اسم کوچک صدا زده اند. در شعر آمده است: فاطی که کنون فلسفه را می خواند از فلسفه فاء و لام و سین می داند امید من آن است که با نور خدا خود را زحجاب فلسفه برهاند در خاطرات هاشمی رفسنجانی که از معماران اصلی انقلاب اسلامی است هم بارها نام عفت مرعشی را مشاهده می کنیم. به طور مثال او در خاطرات سال 60 نوشته است: ساعت دوازده ...
ایران را دوست داشته باشیم
توانستم حرکت کنم. میخکوب شده بودم. توده بزرگ برفی به سمت من آمد بدون اینکه من بتوانم قدم از قدم بردارم. من از شدت هیجان و اضطراب می خندیدم. بهمن به من رسید و حجمی از برف مرا دربرگرفت. در چشم بر هم زدنی در عمق یکی دو متری برف فرو رفتم. سکوت عمیقی بود. همچنان وضعیت برایم جالب بود. با خودم گفتم چقدر این حادثه می تواند جالب باشد. بعد به خودم گفتم خب کم کم باید بلند شوم. دست و پایم را تکان دادم ...
اعضای پسر 25 ساله ، زندگی بخش شد/ خوابی که مادر دید و اهداء عضو را حتمی کرد
نیازمندان و کودکان کار هم از سفره ما چیزی بخورند. وی عنوان کرد: مشکل پسرم به خاطر غده هیپوفیز او بود؛ به صورت مداوم تحت درمان و معالجه پزشکان قرار داشت. اما امسال پس از ایام شهادت حضرت زهرا(س)، سردردهای او شدت گرفت و بعد از انجام سی تی اسکن مشخص شد که مشکل او درباره غده هیپوفیز بیشتر شده و ریشه زده است. خانم کیان، یادآور شد: بعد از این موضوع، به یکی دیگر از بیمارستان ها مراجعه ...
داوری عشق است/ از مسوولین می خواهم که به جوانان بیشتر بها بدهند + تصاویر
؟ شیرین ترین داوری من، هفته پنجم لیگ برتر همین امسال بود که دقیقا خانم فتحی سر داور من بود و بعد از اتمام بازی بهم گفت: یادته بار اول که دیدمت به شما چی گفتم؟ الان باورم نمیشه شما همان خانم غضبانی هستید. ماشالا خیلی پیشرفت کردید باورم نمیشه شما همون باشید. آفرین همینجور گازش رو بگیر و برو جلو . دقیقا عین حرف ایشون بود و همین برای من کافی بود. یعنی همه آن تلاش ها و سختی های من به ثمر ...
سینما رفتن در شب امتحان
.... چهار ساعت انتظار را نمی شد نشست و دیدنی های دیوتی فری شاپ فرودگاه را ندید. مدل های جدید دوربین عکاسی و ساعت های مدرن و... چون باز آمدم، شاعر پیر را آسوده دیدم. هنوز همچنان ساکت. تکان نخورده بود. چه آرامشی داشت. چقدر چشم و دل سیر بود. چه تفاوت غریبی. دیدم هنوز مشغول همان سیر بی دست و پا است. با خودش است. در خودش است. غرق است. آرامش اخوان مرا به یاد دوستی انداخت که چندی پیش به لندن رفته بود و ...