...... شره های خون به اطراف می پاشد. پارگی گردن، مثل یک دهان گرسنه باز مانده و سفیدی نای و بافت ها را می شود پشت جوی روان خون دید. گوسفند هنوز بی اعتراض است. درگیر شوک مواجهه با مرگ. بعد از 2 ثانیه مرگ را می فهمد. دست ها و پاها به لرزه می افتد. چشم های تیله ای، خیره مانده به نقطه ای مبهم و سر را تکیه می دهد به صفحه فلزی سینی. دستیار سلاخ، گوسفند سر بریده را روی سینی جلوی تله هل می دهد به سمت یک پا ...
حوادث بعد از مرگ خودشان می کوشیدند. البته یادتان بماند. نمی خواستند هیچ کاری را به زور بکنند. نمی شد هم که بکنند. در این دنیا نمی شود کاری را به زور انجام داد. یعنی آدمیزاد تکلیف دارد. خدا به او عقل داده. در حدی که بفهمد و روشن شود و راه و چاه را تشخیص بدهد، برایش عمل می کند. بنابراین پیامبر دارند یک چنین کاری می کنند. یعنی می کوشند آیندگان، یعنی کسانی که بعد از مرگ ایشان می مانند و ...
آمدش دوباره ندا که ای گلیم بر اندام خویش پیچیده زجای برخیز و بزن بر تمام خلق صلا ز جای خیز و جهان را بکن ز کفر تهی ز جای خیز و بشر را نما ز شرک رها ز جای خیز و بخوان آنچه را خواست بشر ز جای خیز و سخن را شروع کن از لا الا محمد اینک کتاب توست به دست الا محمد اینک نوای توست به پا الا محمد اینک سراج توست ...
نه تنها محیط زیست را تخریب کردند و میلیون ها حیوان محلی آنجا را از بین بردند بلکه میلیون ها بومی آنجا را هم سرکوب کردند و کشتند، به عبارتی تمدن خود را روی خون سوار کردند، بنابراین الان می گویند اگر قرار است توسعه در جایی اینگونه اتفاق بیفتد، این توسعه بر اثر زخم هایی که ایجاد کرده است بعد ها می تواند پیشیمانی به بار بیاورد. آمریکایی ها آسیب هایی را به این قاره وارد کرده اند که به سادگی نمی شود ...
بهانه روزه بودم ولی افطارم،بوده طعام ِ تازیانه برای دین،چه سختی ها کشیدم زهر ستم به جان خود خریدم طعنه ها از دشمن خود شنیدم شد آهم،با دیده ی تر،برات بمیرم،شهیده مادر واویلا واویلا واویلا... زندان بود و هجوم غربت،اما نشد تن تو بی سر دلها بسوزه بر مظلومی،که شد سرش جدا از پیکر تو کربلا،چه محشری به پا شد تو قتلگاه،سری زِ تن جدا شد وَ ...