اول شورای بخش و چند روستا برای تبریک آمده بودند که چهره یک زن چادری با آن همه کار در روستاهای صعب العبور برایشان خوشایند نبود بعد از تبریک هنگام خارج شدن از اتاق یکی از آنها با صدایی بلند گفت از مردها خیلی خیر دیدیم نوبت یک زنه که پیر مردی خمیده با صدایی بسیار دلنشین محلی گفت: سلام خانم جان من مام قادرم اهل گندمان ما آنجا فقط خدا را داریم حتی جاده هم نداریم به حکم ادب بلند شدم و گفتم شما دعا کنید ...