بده کاریمون نداشته باشه ما فقط آذوقه مونو برمی داریم و می ریم و دخترهارو هم برمی گردونیم به خونوادهاشون، آقا محمود شنید و قبول کرد، زن ها و دخترها هم رفتن سراغ زندگیشون اما شهید کاوه رفت دنبال ضد انقلاب. گفتن، مگه نگفتی بهشون کاری نداری؟ جواب داد؛ اعتبار حرف آنها توی ده بود.اینا میرن جای دیگه و دوباره همین اعمال رو انجام می دن. باید جلوشونو بگیریم. همشون رو توی یک صحرا گیر آورد و بیشترشون کشته و ...
، اگر روزی پنجه نانی هم نداشتی اشکالی نداره، من فقط نان حلال می خوام. به قول خودش در آن سن کم زیرک بوده است و راز قبولی در آزمون زندگی را خوب می دانسته هیچی بهتر از نان حلال نیست، نان حلال، قلب آدمو آینه می کنه، نان حرام، قلب را لکه دار می کنه، بعدش هرکاری بکنی در محضر خدا قبول نمیشی سرانجام امروز که راضی و خوشحال روی تخت نشسته می داند که سیاهی ذغال های مغازه مشهدی علی، بخت او را سفید کرده است درآمد ...
یا خونواده ت رو بیرون از خونه تهدید می کنه؟ جواب: یادتون باشه هرجا بچه تون تهدید شد، شما باید انقد باهاش رفیق باشین که سریع بیاد به شما بگه... یا حتما به معلم یا مدیر مدرسه ش یا مشاور مدرسه بگه همه چیز رو؛ اینجوری می تونه نجات پیدا کنه از هر خطری می تونی از تو یخچال یا جعبه کمک های اولیه دارو برداری و بخوری، وقتی بابا مامان خونه نیستن؟؟ جواب: به هیچ وجه حق نداره این کار رو بکنه حتی اگه خیال کنه این قرص سر درده... باید بهش بگین اصلا بدون حضور بزرگتر حق استفاده از هیچ دارویی رو نداره ...