...> شما از شهادت میرزا محمدرضا در آن زمان چه خاطراتی دارید که برای ما بفرمایید؟ بتول منزوی: پدر و مادرم ناراحت بودند، ولی چه کار می توانستیم بکنیم؟ حتی می ترسیدیم اسمش را بیاوریم. آن موقع نجف زندگی می کردید؟ بتول منزوی: بله، ولی این آقای محمدرضا آمده بود ایران زندگی می کرد و سرگرد بود. حسن مدرسی: افسر بود. بتول منزوی: پسر ها که بزرگ شدند گفتند ...
... گل خوش آمد و چیزی بهتر از آن نیست که در دستت جامی از شراب باشد. مقصود او از این شعر این است که، هر یک از طالبان یار که در راه او قدم نهاده اند، باید قدر دوران کوتاه شادی شان را بدانند، جرعه ای از شراب محبت بنوشند و غرق محبت دوست گردند؛ چراکه گوهر دوست برای همه کس قابل دستیابی نیست. تعبیر غزل: بین دو راهی مانده ای که هر کدام را انتخاب کنی، زیان خواهی دید. فریب خورده ای و بیم آن است آبروی خود را نیز از دست بدهی. باید به خدا توکل کنی و صبور باشی. ...
چه جوریه، یه بحث دیگه است؛ شعر و همه چیز در برابر موسیقی از چشمم می افته. شهریار شروع کرد به ساز زدن و منم شروع کردم به آواز خوندن... یه آوازی که بغض جلوی صداتونو می گیره... بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران ؛ غزل سعدی. اون ساز زد و من آواز خوندم و بعد هم همین حوری ساکت نشستم (چشمش را به زمین می دوزد). شهریار هم ساکت نشسته بود و فقط گریه می کرد و گاهی یک هق هق آرومی هم می کرد. ...