که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود، کاملاً مشخص بود ورزشکاری. ابراهیم با شنیدن این حرف ها یک لحظه جاخورد . انگار توقع چنین حرفی را نداشت و خیلی به فکر رفت. ابراهیم از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد می پوشید و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد و لباس هایش را داخل کیسه پلاستیکی می ریخت. هر چند خیلی از بچه ها می گفتند: بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! ما باشگاه می آییم ...