غوک و هفت دیو - جوان ایرانی
سایر خبرها
بزرگترین پالایشگاه خاور میانه، تقریبا هیچ !
...> زمان به سرعت سپری می شد و بولدوزرها و لودرها به طرز بی رحمانه ای بر پیکر طبیعت بکر و زیبای جم و ریز تازیانه می زدند،این غولهای آهنی با چنگالها و شاخهای تیز و برنده و بیل های بزرگ در مسیر خود به هیچ درخت و بوته ای رحم نمی کردند و از نابودی باغ و جنگل و قنات هیچ ابایی نداشتند و اندک ترسی به دل راه نمی دادند. خطوط لوله آهنی در صعب العبورترین نقاط کوهستانی به جای درختان روییده شد و دریای عظیمی از آهن ...
نقد فیلم ابد و یک روز سعید روستایی ابد و یک روز، روزگاری گم شده در سیاهی و تلخی
اسلامی متفاوت است. مفهوم فیلم فقر و بدبختی و چه کنم چه کنم و پا گذاشتن روی دیگران برای منفعت شخصی است. بطوریکه نون و ترشی و کنسرو لوبیا؛ به هم تعارف می کنند و باید از جنس های تاریخ گذشته ی مغازه تو خونه استفاده کنند. بوی بد در خونه می آید و مادر در کناری با گوجه های ته مغازه رب درست میکند. خواهر و برادر محسن مواد را در چاه می ریزند تا پلیس ها نفهمند مواد در خانه، جاسازی شده و محسن به مرتضی می گوید ...
نوجوانی که 4بار برای اعدام رفت ولی آزاد شد
یخ را باز کردم، آن جا را شستم و دوش گرفتم، لباس هایم را پوشیدم و نشستم گوشه سوئیت. یک مقدار دعا و قرآن خواندم تا ظهر. و بعد مهربانی نگهبان ها یکی یکی از راه رسید. ماموری آن جا بود، دید من سنم کم است، دستبند و پابندم را باز کرد، یک صندلی گذاشت روبه روی سوئیت و شروع کرد به جدول حل کردن. هی هم از من سوال می کرد، من هم فکرم خراب بود و او هم مدام ازم سوال می کرد. می گفت فکر کن الان آزادی، چه ...
ماجرای غم انگیز نوجوانی که 4 بار تا پای چوبه دار رفت
گفتم و تاسیساتی آمد، گفت ساعت 12شب آب گرم می شود، حالا من از ساعت 9 صبح توی سوئیتم. با خودم گفتم ای بابا ولش کن، من که می خواهم بمیرم، چه با سرماخوردگی، چه بی سرماخوردگی. آب یخ را باز کردم، آن جا را شستم و دوش گرفتم، لباس هایم را پوشیدم و نشستم گوشه سوئیت. یک مقدار دعا و قرآن خواندم تا ظهر. و بعد مهربانی نگهبان ها یکی یکی از راه رسیدند. ماموری آن جا بود، دید من سنم کم است، دستبند و ...
جغد بزرگ و جغد کوچک
کوچک وعده می داد کوشید که جغد بزرگ را از آشیانه ای که غصب کرده بود بیرون براند لیکن هیچ یک از آنان نتوانست کاری از پیش ببرد و همه وحشت زده و هراسان عقب نشستند. پس از همه پرنده ای بسیار کوچک به نام تسین تسینا (7) آمد و در کنار جغد کوچک که دیگر نومید شده بود، نشست. تسین تسینا با پاهای ظریف خود دور او گشت و سپس سرش را تکان داد و گفت: تسین! تسین!... این جا چه می کنی؟ ... تسین... تسین... تسین... ...
قلعه ای افسانه ای در پرتغال
درباره بکهام و همسرش! نام فاسدترین کشور جهان برملا شد با خوردن "آیس پک" به این بیماری مبتلا می شوید زائران حرم امام خمینی بیمه هستند توقیف یک کامیون با 350 میلیون ریال خلافی ماجرای لو رفتن سوالات امتحان نهایی دانش آموزان این میوه دانه ای 10 هزار تومان فروخته می شود+تصویر حقوق شعبان بی مخ از ساواک+عکس خودزنی یکی از مدیران سازمان جنگل ها، مراتع و ...
طنز | مصاحبه با رییس همیشه پایدار علوم پزشکی شیراز
فارس هم به این موضوع ورود کرده و تخلفات انجام شده به اثبات رسیده؟ علاوه بر این... * همین جا صبر کنید آقا! در این موضوع که مدیر کل بازرسی استانداری با دانشگاه همیشه مشکل داشته شک نکنید! متاسفانه این آقا کاسه ی صبر من رو لبریز کرده و اگه به این روند ادامه بده احتمالش خیلی زیاده که جاسوس آمریکا و انگلیس از آب در بیاد! _ آقای دکتر در توانایی های شما و جبهه ی پایداری که هیچگونه ...
نگانو یا چهار ابله
خواستی که انجام دادنش ممکن نبود می بایستی وسایلی در اختیارم بگذاری که تهیه کردن آنها ممکن نباشد. امیر از هوش و تدبیر نگانو خوشش آمد و آن روز را با خنده و شادمانی گذرانید. سپس بر آن شد که نگانو را مسخره کند. پس چند تن را گرد آورد و به نگانو گفت: اینان کاری می کنند که تو با همه ی هوش و فطانت و زیرکی از عهده ی انجام دادن آن بر نمی آیی. اینان مانند ماکیان تخم می کنند. مردانی که در آن جا گرد ...
کایمان بزرگ
...، ما را به آن سوی رود ببر! اگر لطف خود را شامل حال ما نکنی و به آن سوی رودمان نبری باید روزها و روزها در این جا بمانیم؛... رئی فونا، (4) خواهر وسطی نیز به نوبه ی خود گفت: ای سرور بزرگ رود زیبا! ما را به آن سو ببر! ما باید در جشنی شرکت کنیم، اما اگر تو کمکمان نکنی نمی توانیم به آن جشن برویم، ... ما برای شرکت در سیکانارا، قربانی گاو، به دهکده ای در آن سوی رود می رویم، اما بی یاری تو نمی ...
راکانگا و رامامبا
.... رامامبا برای فرو نشانیدن گرسنگی خود یک راه بیش در پیش نداشت: فرو بلعیدن چند سنگ! مرغ فرعون به تمساح بزرگ گفت: آیا در آن جا حوصله تان سر نمی رود، آیا گاهی از تنهایی دلتان نمی گیرد؟ - گاهی خانم سوکاترا (6) (لاک پشت) به دیدنم می آید. میانه ی من و او بسیار گرم است. من و او توافق اخلاقی کامل داریم زیرا او نیز به زندگی چون من می نگرد و سلیقه اش با من یکی است. او گاهی بچه ها ی خود را ...
شاخصه های نفوذ از نگاه نهج البلاغه
و ارث: پِترُس فداکار را که یادتان هست؛ همان کودک که در شب سرد زمستانی وقتی تَرَک سد را دید، انگشت خود را در سوراخ آن کرده، راه نفوذ آب را گرفت و شهر را از سیلاب نجات داد. راستی اگر این سوراخ ها و به عبارت دیگر، این منفذهای نفوذ بیش تر بودند، پترس چه کاری می توانست کند؟ اگر فاصله سوراخ ها یا تَرَک های سد از هم دور بود، چه اتفاقی می افتاد؟ اگر از برخی منفذها اطلاع نمی یافت چه؟... بله ...
دختر آب ها و ماهیگیر بینوا
و زیباترین برنجزارهای دهکده را خرید. روزی زازاواویندرانو به شوهر خود گفت: به جنگل برو و چند درخت را بینداز و آنجا را به صورت چراگاهی برای گاوان درآور. درِ آن جا باید به سوی دریاچه باز شود. رنسوا بی آنکه پرسشی بکند در پی انجام دادن سفارش زنش رفت زیرا او دختر آب ها را چندان دوست می داشت که هرگز درباره ی خواهش و سفارش او چون و چرا نمی کرد. رنسوا بی درنگ شروع به کار کرد و در اندک ...
عروسی ریالی
نشسته بود و چنین می نمود که با او وعده ی دیدار دوستانه ای دارد، شگفتی ننمود و از او پرسید: در این جا در پی چه می گردی؟ - در پی تو می گردم، می خواهم راتاناکانژوفالا همسر من بشود. پدر او گفته است به شرطی او را به من می دهد که من تو را بگیرم و پیش او ببرم. با من بیا! من دو گاو پروار به تو خواهم داد و بعد دوباره آزادت خواهم کرد که به جنگل برگردی. لالومنا که درخت موز به وسیله ی پرندگان پیغامی ...
فرهنگ در رسانه
دوباره به رنگ طبیعی خودش باز می گردد یک رنگ آبی خاص که در هیچ کجا پیدا نمی شود. عرض جغرافیایی و ارتفاع فلات قاره که بخش بزرگی از ایران در آن واقع است، سبب شده تا زاویه ای که خورشید در آن به کشور ما می تابد درخشش خاصی به همه چیز بدهد که نظیرش در هیچ جا نیست. مثلاً شما آن را اصلاً در کشورهای شمال اروپا که خورشید رنگ پریده اش را می توان در نقاشی های رامبراند هم شاهد بود نمی بینید. خلاصه، چون من رنگ آبی ...