همه داروندارش را در این خانه به نمایش گذاشته؟ ولوله می افتد. گلمیر صدایش را بالا می برد: خواهرم. خواهر بزرگم. زربخت، دختر بزرگ تاجمیر. زن وارد اتاق می شود. چادر مشکی اش را سفت زیر گلویش گرفته. کلاه سنتی زیر چادرش پنهان است. او زنی است که موزه بافته های سنتی را به پا کرده. زن پیر است. زن می لرزد. زن نابیناست. زن به سختی راه می رود. چهره اش هزار چروک دارد. دلش اما روشن است و وسعتش در این اتاق کوچک ...