...! ننه مو کشتی،به بابام دیگه چی کار داشتی؟به خاک سیاه نشوندیم.الانم یه ماهه منو ول کرده وسط یه خونه قدیمی داغون که شبا خوف برم میداره وقتی صدای چیکهء اب میاد.دیگه نمیذارم بهم زور بگه.حقشو کف دستش میذارم. مرد نگاهش را بر نمی داشت از روی صورت دختر:به منم کلی دروغ گفت.انقدر منو با دخترای این و اون خوابونده که نزدیکه سفلیس و سوزاک بگیرم.همه اهل محل تو اون بیابون به خونم تشنه ن.هی بهش گفتم ...