را که پاکسازی کردند رفتیم آنجا. تازه به خرمشهر رسیده بودیم که بهبهان را زدند. خانواده یکی از رزمنده ها همان روز خرمشهر را به مقصد بهبهان ترک کرده بود و همه شان شهید شدند. به من گفتند مادر ارجحی ها تو را خیلی دوست داشت تو بیا برو. ساعت یازده شب رفتم سردخانه صورت این ها پوکیده بود از شدت انفجار. طلاهایشان را درآوردم و برای شستن شان داوطلب شدم. حالت چهره ها و بدن یخ زده شان خیلی بد بود. ملیحه دست هایش ...