روایت زیبای یک آزاده مسیحی از عاشورای اسارت - پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران

روایت زیبای یک آزاده مسیحی از عاشورای اسارت

همان دم به یاد نوحه خوان افتادم و سراغش رفتم. کمی به حال آمده و دو زانو روی زمین خم شده بود. گویی با سجده اش، شکر گزار خدا بود. تکانش دادم و صدایش کردم. از پهلو به روی زمین افتاد و چشم باز کرد. هنوز رمق ایستادن نداشت، با این حال، نیم خیز، روی دوزانو بلند شد. هق هق گریه امانم نداد تا حرفم را بزنم ... ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)