اصلی انقلاب اسلامی، همه آقایان بودند. از هیچ کس هم نمی توانستم بپرسم آقای طالقانی کجاست؟ تقریبا غروب بود که سایه ای از آقای طالقانی دیدم و رفتم پیشش و اتفاقی را که برایم افتاده بود، تعریف کردم. مرد بسیار محترم و آدم پخته ای بود. گفت: فلانی! تازه به من ملاقات داده اند و دارم از پیش دخترم اعظم می آیم. این حرف ها را می گویند. توجه نکن. منظور اصلی من این است که این حرف را به نزدیک ترین ...
با دو بیماری سخت دست و پنجه نرم می کرد. جالب این جاست که همه نمایش هایش هم فروش های خوب داشت و سالن ها پر بود. نکته جامانده ای هست که بخواهید درباره شخصیت ایشان در دو عرصه کار و زندگی بیان کنید؟ داود در طول زندگی اش روی دو مسئله خیلی حساس بوده و هست؛ روی بچه هایش و تئاتر. هیچ وقت نشد که با او مصاحبه کنند و درباره تئاتر نگرانی اش را ابراز نکند. هیچ وقت نشد که جایی برود و برای تئاتر ...
مرد شیک پوش که از طرز برخورد سرایدار فهمیده بود که او، وی را با کس دیگری اشتباهی گرفته است، عینکش را از روی چشمانش برداشت و به پیرمرد لبخندی زد و گفت: اولا من مهندس نیستم و دکترم در ثانی من با صاحب ویلا کاری ندارم، اتفاقا با شما کار دارم! -با من آقا! بنده حقیر چه خدمتی می توانم برایتان انجام دهم؟ ان شاءالله که خیر است -حتما خیر است! اگر من را در خانه ات یک چای مهمان کنی، خواهم گفت که ...
اجازه این کار را بگیرد. به هر حال نکته این بود که ایشان دست خالی برگشت و ما هم با گردن کج و دل شکسته پیش شولتز رفتم و گفتم اینها راضی نیستند. منطق شان هم این بود که امریکا دارد کلک می زند. می خواهد کلمه عادی سازی را از ما بگیرد و از آن سو استفاده کند. خب در کشور تئوری توطئه همیشه هست. اینها فکر کردند پشت این جریان یک توطئه وجود دارد که می خواهند کلمه عادی سازی را از ما بگیرند. متاسفانه آن ...
یک مرد خیر معروف بود. او پشت صحنه به من تبریک گفت و از من خواست به دیانا فیلم بروم که آن موقع در آن فیلم گلنسا را می ساختند. پیشنهاد او را پذیرفتم و به آنجا رفتم. دیانا فیلم کجا بود؟ وارد سینما دیانا که می شدی یک کریدور بود که به توالت منتهی می شد و هم به دفتر. در همین دفتر ما صحبت کردیم و ساناسار از من خواست نمایشنامه پرده های خاکستری را به صورت فیلم بسازم. و تو ...