شادترین شغل های دنیا - مجمع واردات
سایر خبرها
چهره ها در شبکه های اجتماعی (356)
نفر بود، آخرین نفر از نسل مداحان عاشق، معتقد، هنرمند، پاک و بی توجه به سیاست. چگونه آن صدای ماورایی و بینهایت قدرتمند و سوزناک قرار است در زیر خاک آرام بگیرد؟ مگر ممکن است؟ حاج سلیم پرکشید، ولی قطعاً یادش برای تمام هموطنان بویژه آذری زبان ها ابدی خواهد ماند و هر سال و هر سال محرم و صفر را با "زینب زینب" و "اِی منی آواره قویان ابالفضل"ِ او سر خواهند کرد. روحش شاد و یادش گرامی. ...
14 مادر دوست داشتنی تلویزیون + اینفوگرافی
.... این مادر متفاوت را کسی بازی نکرد جز آزیتا حاجیان. افسانه بایگان او وکیل است، اما وجود دغدغه هایی که در کار دارد، باعث نمی شود که در خانه یک زن تمام عیار نباشد. به همین دلیل وقتی وارد خانه می شود یک مادر کامل است که سعی می کند برای همسر و تنها فرزندش بهترین باشد. نمونه یک مادر مهربان است که همه ویژگی های خوب در او در جمع شده است. علاوه بر آن که بسیار مذهبی است و نجواهایش ...
بازیگر کمدی: عاشق آشپزی هستم
...، همین چیز هایی که شما با آنها خودتان را سرگرم می کنید و دوستشان دارید، چقدر برای روحیه خود آدم ها اهمیت دارد و می تواندخوشحالشان کند؟ وقتی نوشیدنی و غذایی درست می کنم و دیگران از خوردن آن لذت می برند، من از تماشای آنها بسیار خوشحال می شوم. روحیه ام این جوری است که دوست دارم دیگران را شاد کنم. هفت، هشت سال است که بازنشسته شده ام و اگر کار تصویری نداشته باشم در خانه می مانم و در ...
چطور یک برنامه ریزی روزانه ایده آل و همه جانبه داشته باشیم
فعالیت های مشابه را در برنامه روزانه تان قرار دهید. 4. وقت های آزادِ انعطاف پذیر را فراموش نکنید پس از گنجاندن همه ی وظایف و کارهای ضروری در برنامه تان، زمان های خالی را که مختص به هیچ فعالیتی نیستند مشخص کنید. این زمان ها بخش های انعطاف پذیر برنامه روزانه تان هستند. اهداف بلندمدت خود را در نظر بگیرید و فعالیت هایی را که به شما در رسیدن به این اهداف کمک می کنند به این بخش ها ...
بسیج،تحقق باور ما می توانیم در همه عرصه ها
به کار کردیم و بعد از 12 سال، آموزشگاه سیستم های حفاظتی، تعمیرات موبایل و سیستم های الکترونیکی را راه اندازی نمودیم. سلیمی اظهار کرد: با توجه به روند رو به رشد استفاده از دستگاه های الکترونیکی، یادگرفتن این حرفه منجر به این می شود که با حداقل هزینه بتوان شرکت یا کارگاهی را راه اندازی نمود لذا در آموزشگاه ما به افراد آموزش داده می شود تا بتوانند خودشان ایجاد شغل کنند. وی با ...
گفت وگو با بدنسازی که برق دست هایش را گرفت اما امیدش را نه؛ من وحید پورمرادی حریف می طلبم
خلاص کنید". هر روز از آنها می خواستم که مرا بکشید اما آنها قبول نمی کردند. تصور اینکه آینده و زندگی ام چگونه خواهد بود، برایم غیر قابل تصور بود. ناامید و افسرده بودم و فقط آرزوی مرگ می کردم. تا 2 سال نمی توانستم حرکت کنم و از نظر روحی روانی بسیار شرایط بدی داشتم. همه چیز برایم زجرآور بود. باورم نمی شد تا دیروز سالم بودم و امروز حتی نمی توانم ساده ترین کارها را انجام بدهم؛ تا اینکه روزی ...
بی نیازی با توزیع نیازمندی های روزنامه
از سایر نقاط شود. در طول سال های متوالی نیز مردم عادت کردند که از میدان اصلی که همه آن را با یک علامت ویژه می شناسند، نیازهای خود را برطرف کنند. همین رفتار اجتماعی که خود باعث شده فعالیت های اقتصادی بسیاری در میدان امام شکل گیرد، زندگی بسیاری از افراد را تحت تأثیر قرار داده است. *جوانی آشنا در حال توزیع نیازمندی ها از همین رو اکثر مردم همدان جوانی را می ...
آخرین خبر از چهره ها در شبکه های اجتماعی
روشن خداحافظی کرد. واقعا همان سی سال پیش که آن مرحوم به شیوا ترین آواز گفت “روزای روشن خداحافظ” باید باور میکردیم و جمع میکردیم میرفتیم، ولی کسی باور نکرد! پ.ن: پیدا کردن علی در این عکس تقریبا غیر ممکن است، ولی باز شما ناامید نشوید! سارا محمدی خواهر نرگس محمدی (بازیگر را میگویم، نه آن یکی عزیز را) را بخاطر دارید؟ همانی که نرگس بدون او به هیچ برنامه و مصاحبه ای نمیرفت و همه جا ...
ساعت ها به نقش غفور فکر کردم
در دو فیلم اخیر نرگس آبیار، ایفاگر دو نقش از متفاوت ترین نقش های کارنامه تان بودید. میان سیدعلی بمون شیار 143 و غفور نوروزی نفس، چه تفاوت ها و شباهت هایی وجود دارد؟ تفاوت این دو نقش که زیاد است و در دو گروه جدا دسته بندی می شود. این دو نقش به لحاظ جغرافیا، شغل و شخصیت پردازی، فرق هایی اساسی با هم دارند. در ضمن تغییراتی که در فیزیک، آرایش مو و لباس غفور می بینیم، در سیدعلی بمون دیده نمی شود. البته این مساله ناشی از تغییرات اجتماعی است که در زندگی این آدم و اجتماع پیرامونش اتفاق می افتد که او را هم دستخوش تغییراتی می کند. اما شباهت هایی هم وجود دارد. هر دو از قشر کارگر هستند و یک بازه سنی را در فیلم طی می کنند. در شخصیت سیدعلی بمون این مساله بیشتر دیده می شود و حدود 30 سال زندگی و تغییرات این آدم را می بینیم و درباره غفور این بازه زمانی و تغییر سنی حدود هشت سال است. از دیگر شباهت ها این است که هر دو پدر هستند و فرزندانی دارند که عاشقانه آنها را دوست دارند، اما جنس عشق و دوست داشتن این دو مرد با همدیگر فرق می کند. از دیگر شباهت های این دو نقش می توان به عطوفت و مهربانی ذاتی آنها اشاره کرد. بله، همین طور است. مهربانی این دو فرد، شکل متفاوتی دارد. یکی مهربانی از جنس سیدعلی بمونِ کرمانی که کارگر معدن است و یکی از جنس غفور نوروزی، راننده خاور کفش بلا. هر دو آدم بااحساسی هستند، ولی شیوه بروز احساساتشان متفاوت است. در این دو فیلم، گریم های متفاوتی داشتید که مکمل خوبی برای بازی شما بود. بدون این که بخواهم ارزش کار گریمورها را کم کنم، به نظر می رسد بدون این گریم ها هم شما همین کیفیت و تفاوت بازی را ارائه می کردید. انگار شما از آن بازیگرانِ متکی به گریم نیستید. درست است؟ بله، متکی به گریم نیستم، ولی تابع نظر کارگردان و عقل جمعی هستم. منظورم از عقل جمعی این است که کارگردان، گریمور و بازیگر باید در گریم یک شخصیت به اجماعی برسند؛ اجماعی که باید منطقی و قابل باور باشد. من فقط یک عضو از این گروه سه نفره هستم و یک رای دارم. البته این را هم بدانید که اگر قانع نشوم، هیچ گاه قبول نمی کنم. خود من هم معتقدم آن روح شخصیت باید قابل باور باشد و آن چیزی که تماشاگر از درون شخصیت درمی یابد و حس می کند، مهم ترین وجه کاراکتر است. گریم به اقناع مخاطب و قابل باورشدن شخصیت کمک می کند. ما برای غفور و مقاطع مختلف حضور او در قصه، سه نوع گریم داشتیم که تابع شرایط سیاسی، اجتماعی، سیاسی و روان شناختی آدم هایی بود که از سال 56 تا سال 63 مسیری را طی کردند؛ یعنی دورانی که اتفاقات مهمی در این مملکت افتاد. همه کسانی که سنشان به آن دوران قد می دهد، یادشان می آید که روحیه آدم ها، لباس و آرایش آنها، دستخوش چه تغییرات عمده ای شد. اتفاقا می خواهم بگویم از منظری، گریم های این دو نقش بشدت حساس بود و اگر با بازی های ضعیف همراه می شد، نقش ها از دست می رفت و خوب درنمی آمد. درست است.این قدر درباره این گریم به من حرف زدند که فکر کنم برای نقش های بعدی، هیچ پروگ (موی مصنوعی) بلند دیگری را روی سرم نپذیرم. به هرصورت تماشاگر با یک زمینه ذهنی تصویری از مهران احمدی به دیدن این فیلم می آید و ممکن است در وهله اول، چنین موی بلندی او را پس بزند و متوجه مصنوعی بودن آن شود. من در این تجربه فهمیدم شاید تا جاهایی مخاطب، چنین چیزی را برنتابد که کار مرا به عنوان بازیگر سخت تر می کند. برای این که من مدام باید تلاش کنم این شخصیت قابل باور و قانع کننده باشد. به هرحال برای گریم نقش غفور من، خانم آبیار و آقای میرکیانی (طراح چهره پردازی) به یک توافق دسته جمعی رسیدیم. خانم آبیار عکسی از پدرشان با ویژگی هایی مشابه با نقش غفور از جمله همین مو داشت و می خواست چهره پدرشان تداعی شود. همان طور که اول فیلم هم آمده، خانم آبیار این اثر را تقدیم به پدرشان کرده اند. ظاهرا پدر خانم آبیار هم راننده بود؟ بله، همین طور است. به هرحال خانم آبیار در جاهایی، ویژگی ها و نشانه هایی از پدر خودشان را وارد نقش غفور کردند و اتفاقا این مساله به حس کارگردان و در نهایت حال و هوای خوب صحنه ها هم کمک می کرد و باعث می شد لحظه ها قابل باور شود. در هر صورت خوشبختانه مثل این که تماشاگر پس از حدود ده پانزده دقیقه فیلم، همراه شخصیت غفور می شود و او را با همین شکل و شمایل می پذیرد. ضمن این که حتما همه عوامل باعث می شوند یک فیلم برای مخاطب قابل درک و باور شود. شما بدون هیچ گریم خاصی، تفاوت ها را در بازی و نقش های مختلف نشان داده اید. مثلا در آلزایمر ، هیچ و روز روشن ، گریم خاصی ندارید و یک شکل هستید، اما اتفاقا جنس شخصیت ها بسیار از هم دور و متفاوت است. بله، سعی می کنم در همه نقش ها این طور باشم. اما الان پس از گذشت این چند سال حضورم در بازیگری، به این نتیجه رسیده ام که فکر می کنم شاید اصلا اشتباه به این عرصه آمده ام. من در بازیگری دنبال این هستم نقش هایی متفاوت از آدم هایی متفاوت را قابل باور بازی کنم، اما مثل این که برخی، بازیگری را طور دیگری تعریف می کنند و نمی گذارند هیچ تغییر عمده ای نه در روح و نه در فیزیک و نه در قیافه شان ایجاد شود. آنها سال ها یک نقش را فقط با تغییراتی جزئی بازی می کنند که آن تغییرات هم در حد اسم و فامیل و شغل نقش است! جالب اینجاست که خیلی محکم هم می گویند اصلا بازیگری یعنی همین. وقتی استاد شریفی نیا می گوید بازیگری یعنی این که خودتان را بازی کنید، من به خودم شک می کنم. چون ایشان الان جاهایی بازیگری را تدریس هم می کند. برنامه هفت، ایشان را همراه یک آدم کمتر دیده شده ای دعوت می کند تا میزگردی را درباره نقد بازیگری برگزار کنند. من فکر می کنم همه اینها یک برنامه ریزی است که بازیگری، خیلی ساده و راحت جلوه کند. شاید برای همین چیزهاست که وقتی آدم ها در خیابان مرا می بینند، می گویند چون ما خوب گریه می کنیم، خوب جوک می گوییم و خوب ادا درمی آوریم، پس می توانیم بازیگر شویم. به نظرم اینها مقصر نیستند. آنها احتمالا چون آن برنامه هفت را با حضور آقای شریفی نیا دیده اند، فکر بازیگری به سرشان زده است! بازیگران از بازی در نقش های متفاوت حرف می زنند، اما همیشه و شاید هیچ وقت این تفاوت واقعی نقش ها در عمل برای بسیاری اتفاق نیفتد. بازیگران چطور می توانند فرصت بازی در نقش های متفاوت را برای خود ایجاد کنند؟ این را نه بر مبنای توانمندی می گویم و نه براساس تلاشی که خودم برای بازی خوب و متفاوت می کنم. بحث به هیچ وجه شخصی نیست و می خواهم باتوجه به درسی ...
ساز خوش تلویزیون در شب های پاییز
درام های خانوادگی با ماه و پلنگ و هشت و نیم دقیقه. هر سه مجموعه هم مالامال هستند از بازیگران محبوب و مشهور در رده های سنی مختلف؛ از داریوش ارجمند و سعید نیکپور و گوهر خیراندیش گرفته تا سام درخشانی و شبنم قلی خانی و بیتا سحرخیز. همه عوامل و لوازم دست به دست هم داده اند تا قدرت انتخاب مخاطب را ارتقا دهند و او را مخیر سازند تا به تماشای اثر مورد علاقه و بازیگران محبوبش بنشیند و نظاره گر هنرنمایی آنها ...
ریل بینبریج؛ داستان نویسی به سبک چارلز دیکنز
بودند و خیلی از این آدم ها در میهمانی های شان حضور داشتند. حضور در انتشارات دوکورث به معنای آشنا شدن با تمام این آدم های جالب بود و البته من هم حافظه خیلی خوبی داشتم، چون قبلا تئاتر کار کرده بودم و این طوری بود که نام و مشخصات همه این آدم ها یادم می ماند. از این جهت بخت با من یار بود چون شرکت دوکورث اصلا بخش روابط عمومی نداشت و حتی مطرح کردن این ایده هم آنها را به خنده می انداخت. تبلیغ و روابط ...
ساتیا نادلا، مردی که مایکروسافت را متحول کرد
العاده است و دیدن شما که مرزهای آنچه انجام شدنی است را جابجا می کنید، واقعا شعف انگیز است . سپس از او تشکر می کند و به سراغ گروه بعدی می رود. نادلا کمی بعدتر به من گفت: من اشتیاق خاصی در مورد ویژگی های دسترسی دارم و وقت زیادی نیز صرف آن می کنم . او دو دختر و یک پسر دارد و پسرش نیازهای ویژه ای دارد: درواقع آن چه در آن خانم جوان دیدم، این بود که او چگونه به عنوان یک توسعه دهنده، ابزاری ساخت ...
همسرم بهترین رفیقم است
وقت این اتفاق نیفتاده است، چون آقای آئیش همیشه همه جوانب کار را در نظر می گیرد و آن را بررسی می کند. فکر می کنم شما جزو زوج هایی هستید که تمام روزهای زندگی تان را شاد زندگی می کنید؟ بله، همین طور است. راستش من خوشبختی را خیلی عجیب و غریب نمی بینم که رسیدن به آن سخت و دست نیافتنی باشد. خوشبختی در دل آدم است. یک امر درونی است. کافی است بخواهیم. همین که همراه همسرم سر میز شام ...
شیلا خداداد از دلایل دوری اش از سینما می گوید
پیشنهاد شد اما دوست دارم کار خوب انتخاب کنم تا زمانی که خودم را در آن فیلم می بینم از خودم راضی باشم؛ اما هنوز آن نقش به من پیشنهاد نشده است. اگر قرار است وقت و انرژی بگذارم، نقشی را می پذیرم که هم خودم و هم مردم از آن راضی باشند. در کارنامه بازیگری شما به نظر می رسد هنوز شیلا خداداد آن نقش مهم و اساسی را چه در تلویزیون و چه در سینما بازی نکرده و آن اتفاق خاص هنری برایش رقم نخورده است ...
آشنایی با محمدعلی جمال زاده
موافق نیست و به تحریک آنها به اجبار به ایران بازگشت داده می شود و بلافاصله به اتهام فعالیت های کمونیستی به زندان می افتد. سرانجام او و دیگر افراد خانواده اش به بدبختی و فقر کامل دچار می شوند. قهرمان درویش مومیایی فرد مطرود دیگری است. با همه ی معلومات و پشتکار در تحصیلات خود را در اتاق دانشجویی اش در ژنو محبوس ساخته، بدون خواب و خوراک کافی، غرق اندیشه های انتزاعی از قبیل وجود خدا، راز آفرینش ...
ازدواج و انتخاب همسر شانسی است؟
افراد از این باور به عنوان توجیهی برای ترس اساسی شان از ازدواج استفاده می کنند. یک باور جایگزین معقول تر در اینجا می تواند این باشد که فرد باید نسبتاً احساس قابلیت همسربودن را داشته باشد، اما اکثر افراد به دلیل اضطراب نمی توانند قضاوت درستی از میزان قابلیت و کفایت خود در این مورد داشته باشند. اضطراب نباید فرد را از ازدواج کردن دور کند. این موضوع را هم نباید از نظر دور داشت که هیچ کس کامل نیست. ...
عاشق آشپزی هستم / خوشبختی به خانه و ماشین آنچنانی نیست
بازیگری که او را در سریال هایی مانند پاورچین، شب های برره، قهوه تلخ، مسیر انحرافی و ... دیده ایم بازنشسته یک مرکز درمانی است و این روزها در کنار خانواده اش روزها و شب های خوبی را سپری می کند. با او گپ کوتاهی زدیم تا درباره خودش و خانواده اش برایمان بگوید: متولد خطه شمال کشور هستید، کمی از خودتان برایمان بگویید؟ پدرم اصالتا آستارایی بود و مادرم اهل رشت. خودم متولد شهر رشت هستم. پدرم کلاه فروش بود و مادرم خانه دار. 20 فروردین 1334 متولد شدم. بچه سوم خانواده بودم، یک پسر و یک دختر قبل از من بودند و یک پسر بعد از من به دنیا آمد. تا هفت سالگی در رشت زندگی می کردیم، بعد پدرم شغل شرکتی گرفت و ما به تهران آمدیم و از کلاس دوم دبستان در این شهر بودم تا الان. اما اصالتم را حفظ کرده ام و وقتی به رشت می روم، گیلکی صحبت می کنم. (می خندد) رشت یکی از شهرهای خاص ایران است، این شهر را دوست دارید؟ بله، رشت را خیلی دوست دارم. رشت شهر توریستی نیست و جاهای دیدنی زیادی ندارد، اما اصالتی دارد که برای خیلی ها جذاب است مثل بازار بزرگش که همه چیز در آن پیدا می شود. میدان شهرداری و ساختمان شهرداری بافت قدیمی و زیبایی دارد. مردمش را بسیار دوست دارم که مهمان نواز هستند. حدود 72 نوع غذای خاص گیلکی داریم. مثل باقالاقاتق، ترشه تره، ماهی سفید و... این تنوع غذایی را در کمترین جایی از ایران می توان دید. خودتان اهل آشپزی هستید؟ بله بشدت عاشق آشپزی هستم. از بچگی آشپزی می کردم از پخت نیمرو شروع کردم تا الان که فسنجان، قورمه سبزی، کوفته تبریزی، غذاهای رشتی، فست فود و... را می پزم. پس همسرتان باید خیلی از شما راضی باشد؟ همسرم هم شمالی است و آشپزی اش خوب است، اما من عاشق این کار هستم. مثلا برای آماده کردن یک سُس برای باقلاپلو یا زرشک پلو از سیر و لیمو استفاده می کنم که خوش طعم شود ... یعنی حوصله خانه داری دارید؟ بله و بیشتر لوازم آشپزخانه و خانه را من انتخاب می کنم. یعنی نظرتان را تحمیل می کنید؟ نه عاشقانه این کار را انجام می دهم! مثلا به سه راهی امین حضور می روم و سه، چهار ساعتی وقت می گذارم و برای آشپزخانه ظرف و وسیله های جدید می خرم. روزمرگی های زندگی، همین چیز هایی که شما با آنها خودتان را سرگرم می کنید و دوستشان دارید، چقدر برای روحیه خود آدم ها اهمیت دارد و می تواندخوشحالشان کند؟ وقتی نوشیدنی و غذایی درست می کنم و دیگران از خوردن آن لذت می برند، من از تماشای آنها بسیار خوشحال می شوم. روحیه ام این جوری است که دوست دارم دیگران را شاد کنم. هفت، هشت سال است که بازنشسته شده ام و اگر کار تصویری نداشته باشم در خانه می مانم و در کارهای منزل بخصوص آشپزی به همسرم کمک می کنم. صبح ها زودتر از همه بیدار می شوم و نیمروی ته دیگ دار با کره درست می کنم، پودر شوید به آن می زنم که همه از خوردن آن لذت می برند! اینجوری که شما تعریف می کنید به غذا اهمیت می دهید و به اصطلاح اهل شکم هستید! البته این روحیه در بیشتر مردم شمال دیده می شود که شوخ طبعی را هم باید به آن اضافه کرد، شوخ طبعی از کی به شما به ارث رسید؟ زنده یاد مادرم خیلی شوخ طبع بود، همیشه در هر جمعی بود سعی می کرد اطرافیان را شاد کند. به نظرم شوخ طبعی ام را از مادرم به ارث برده ام. داشتن مادری با این روحیه چقدر در داشتن زندگی و شخصیت موفق به شما کمک کرد؟ خیلی زیاد! پدر و مادرم اولین الگوهایم در زندگی بودند. اگر مادرم عبوس یا پدرم عصبانی بود حتما روی سرنوشت من تاثیر منفی می گذاشتند. از خانواده ام آرامش دریافت کردم به همین دلیل توانستم آن را به خانواده خودم منتقل کنم. یک دختر و یک پسر دارم که ازدواج کرده اند و آنها هم خدا را شکر در آرامش و امنیت زندگی می کنند. کار جدید تلویزیونی یا سینمایی دارید؟ نه! چند کاری پیشنهاد شد که ترجیح دادم در آنها بازی نکنم. پس کارهایتان را انتخاب می کنید و اینطور نیست که هر نقشی را قبول کنید؟ به نظرم بعد از سال ها فعالیت در زمینه بازیگری باید با دقت بیشتری نقش هایم را انتخاب کنم و لزومی نمی بینم در هر کاری بازی کنم. مثلا حاضر نیستم فقط در یک سکانس بازی کنم یا برای کارهایی مقابل دوربین بروم که نقش ها و آثار دیگرم را هم زیر سوال ببرد. اگر حتی دیگر کار هم نکنم ترجیح می دهم شان و وجهه ام بین مردم همین گونه که هست حفظ شود و آن را خراب نکنم. دوست دارم کاری انجام دهم که در وهله اول به خودم حس خوبی بدهد تا بتوانم نقش را باورپذیر بازی کنم؛ اگر نقشی را دوست نداشته باشم، نمی توانم بدرستی آن را اجرا کنم و مردم هم حتما متوجه می شوند که بد بازی می کنم و من نمی خواهم چنین اتفاقی رخ دهد. حس رضایتمندی از زندگی را در چه چیزهایی می بینید؟ مهم ترین نکته ای که نقش اساسی در داشتن حس خوب زندگی دارد؛ شریک خوب است؛ همسری که در کنار او آرامش داشته باشی. زمانی که تصمیم به ازدواج می گیری باید معیارهایی را مشخص کنی و تلاش کنی همه آنها یا بیشترشان مورد تائید قرار گیرند که خوشبختانه این اتفاق برای من افتاد و خدا همسری به من داد که بیشتر از 30 سال است در اوج خوشبختی با یکدیگر زندگی می کنیم. همسرم خیلی قانع است و من آدم آرامی هستم و اصل مهم زندگی مان بر اساس عشق و دوست داشتن بنا شده است. هیچکداممان من نیستیم و در تفاهم کامل با هم زندگی می کنیم. تلاش کرده ایم بچه ها را درست و آرام تربیت کنیم. رضایتمندی واقعی داشتن خانواده ای آرام است که برای آن اصلا لازم نیست مثلا خانه ای آنچنانی و ماشین آخرین مدل داشته باشی. حتی در یک اتاق هم می توان خوشبختی را احساس کرد به شرط این که آرامش داشته و خانواده ات را عاشقانه دوست داشته باشی. وقتی بیرون هستم دوست دارم زود کارم تمام شود تا بتوانم به خانه ام برگردم. خانواده ام مهم ترین سرمایه و منشاء آرامش و خوشبختی ام هستند. طاهره آشیانی - جام جم ...
همدلی با متولدین دهه 60
دلیل همکاری در متولد 65 داستان متولد 65 به گونه ای بود که به هیچ وجه کسی نمی توانست روندش را حدس بزند و به قول معروف آن را پیش بینی کند. من این غیرقابل پیش بینی بودنش را دوست داشتم، چون خودم وقتی فیلمی (حتی فیلم های مطرح) را می بینم معمولا می توانم روند کلی اش را پیش بینی کنم و این موضوع از جذابیت داستان برایم می کاهد. متولد 65، موضوع و سناریوی خوب و به روزی دارد و خیلی واقعی شروع می شود. ضمن این که تمام بازیگرانش (حتی کسانی که نقش های کوتاهی دارند، مثل خانم نعمتی) بدرستی سر جای خود قرار گرفته اند. کار کردن با جوان ها هنگامه حمیدزاده و پدرام شریفی هر دو جوان هایی هستند که با بازیگری آشنایی کامل دارند و در مجموع کار کردن با آنها را دوست داشتم. از آنجا که سکانس های زیادی را با آقای شریفی داشتم، ایشان را پسری آگاه دیدم که بدون هیچ ناراحتی هر پیشنهادی را که در جهت بهتر شدن کار به او داده می شد، گوش می کرد. در کل پشت صحنه خوبی در متولد 65 داشتیم و به مردم پیشنهاد می کنم حتما فیلم را ببینند، بخصوص این که این فیلم تبلیغات چندانی ندارد و هرچه هست، تبلیغات دهان به دهان خود مردم است. بازی در نقش خانم بهرامی بازی در نقش خانم بهرامی برایم چندان پیچیده نبود. هر آدمی در زندگی روزمره اش قطعا زن و شوهرهای مسن زیادی را دیده که به دلیل تنهایی سر هر چیزی با هم بحث می کنند. من هم از این آدم ها زیاد دیدم و برای بهتر درآوردن نقش، کافی بود به آرشیو ذهنی ام رجوع کنم تا نمونه اش را بیابم و آن را بازی کنم. پایشان روی زمین محکم نیست من نکته این فیلم را دروغگویی نمی دانم. به اعتقاد من، معضل این فیلم مشکلات آدم ها و بخصوص دو جوانی است که متعلق به دهه 60 هستند؛ دهه ای که در حقشان کوتاهی شده و متولدین یا بزرگ شده های این دهه به واقع خیلی مظلوم هستند. بچه های این دهه طعم جنگ را چشیده اند، برای کوچک ترین لوازم و مایحتاجی در صف ایستادن بزرگ ترهایشان را دیده اند و... آنها انگار پایشان روی زمین محکم نیست و متولد 65 برای همدلی با کودکان این دهه است که حالا دیگر بزرگ شده اند. درباره متولد 65 متولد 65 روایت دختر و پسر جوانی است که بتازگی نامزد کرده اند و در سالروز آشنایی شان تصمیم می گیرند که با جا زدن خود به عنوان یک زوج پولدار، زندگی ای که آرزویش را دارند، تجربه کنند. ماجرا از آنجا جالب می شود که این دو خود را به عنوان مشتری خانه ای گران قیمت در خیابان فرشته جا می زنند و وقتی برای بازدید خانه می روند با دروغ و بازی هایشان خود را گرفتار یک دردسر عجیب می کنند. حس خوب ثروتمند بودن در این فیلم نقش یک زن متمول را داشتم. راستش را بخواهید، ثروتمند بودن خیلی هم خوب است. مگر تمام پولدارها بد هستند؟ خیلی ها از راه درست و بازحمت پول به دست می آورند و پولشان را در راه درست خرج می کنند. ای کاش تمام مردم ایران ثروتمند بودند. شیفته دنیای عروسک ها مریم سعادت در رشته تئاتر عروسکی دانشکده هنرهای دراماتیک تحصیل کرده است. خودش در این باره می گوید: شیفته دنیای عروسک ها هستم و با وجود این که سن و سالی از من گذشته، اما هنوز با دیدن عروسک ها سر ذوق می آیم. شاید بخشی از این علاقه به این دلیل باشد که تحصیلکرده این رشته هستم و هدفم از ورود به این حرفه، کار برای بچه ها در حوزه عروسکی بود، اما متاسفانه به دلیل محدودیت هایی که در این حرفه وجود داشت، بعد از مدتی مجبور شدم در حوزه های دیگر هم کار کنم. به هر حال اگر کار عروسکی رونق بگیرد، فعالیت در همه حوزه ها را رها و با عشق و علاقه خاصی صرفا در فضای عروسکی کار می کنم. ساناز قنبری ...