: باشه مال شما، پرید. شما این طرفی نیا. و می رود. چشم هایش خشمگین است و ملتهب. می رود سراغ سوژه بعدی. آن جا پر از سوژه است. امین از ترس می لرزد: ببین چیکار کرد. ببین دستمو خون اومد. و نوک انگشت ها را نشان می دهد که خونی است. کانال فاضلاب، به طرز حیرت آوری خالی شده. اکبر و حمید و آن معتاد بیمار که نای حرف زدن نداشت، دود شدند و به هوا رفتند، حتی یک اثر از آنها داخل کانال نماند. مامور که آمد، علی با ...
گوید در همین خانه بوده که خبر شهادت حاج احمد را می شنود و بلافاصله خودش را به تهران می رساند تا شاید بتواند ماجرا را باور کند. او حالا که به قصه پرواز برادرش رسیده، انگار خاطره ها جور دیگری جانش را نشانه می گیرند. با اینکه مشخص نیست آب گلویش را قورت می دهد یا بغضش را... اما با چشم هایش می رود به دورترها، به سال هایی که زود گذشت. حاج احمد از اول متفاوت بود یا متفاوت شد؟ حاج احمد ...
جنگل شب پنهون می شی خورشیدکم؟ پشت کدوم سد سکوت پر می کشی چکاوکم؟ چرا به من شک می کنی؟ من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقم و؟ پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقم و؟ گریه نمی کنم نرو، آه نمی کشم بشین حرف نمی زنم بمون، بغض نمی کنم ببین سفر نکن خورشیدکم ترک نکن من و نرو نبودنت مرگ ...
رفتند و جهاد کردند و مظلومانه در غربت زمین خوردند تا ما مقتدرانه بایستیم، پس نگذارید دشمن به دین ما، ایمان ما و ارزش های ما آسیب برساند. عده ای ایرانی نما هتک حرمت به خون شهدا و ولایت را مایه سوت و کف زدن اغتشاشات خود قرار می دهند، اگر در فتنه 88 برخورد جدی با سران فتنه شده بود آیا دوباره کسی به خود اجازه می داد تا در خیابان بریزد؟ این معدود افرادی که از سر بی خردی و بی عقلی ...