...> تلخیِ بی پدری سهم ام شد اون شب سردی که از جاکفشی کفشای لنگه به لنگه ش کم شد احسان رعیت تو رو مخفیانه می خوام مثل بچه ای که آب نباتای مغازه رو مثل عاشقای خسته از همه که می خوان رابطه های تازه رو تو رو مخفیانه می خوام مثل نامه های محرمانه ی زمان جنگ مثل جمله های آخر همینگوی به تفنگ ...