تا زمانی که من عمیقاً ندانم چه کسی هستم به ناچار از اشیا هویت خواهم گرفت. درست است که می گویم این مبل ها مال ماست، اما کهنگی آن ها را مربوط به خودم می دانم، یعنی کهنگی آن ها کهنگی من است، صدای آن فنر ها صدای حقارت درون من است، یعنی چنان به آن مبل ها چسبیده ام و از آن ها هویت می گیرم که انگار آن مبل ها من هستم، بنابراین وقتی آقای شکرخند تماس می گیرد که من می خواهم به خانه تان بیایم اولین چیزی که به ذهنم می رسد مبل های خانه مان هستند. انگار آقای شکرخند نه با من که با مبل خانه تماس گرفته و مبل خانه هم که وضع ناجور و نامرتبی دارد دچار هراس می شود که چه خواهد شد ...