طنز؛ بسترهای مناسبِ آموزشی - جوان ایرانی
سایر منابع:
سایر خبرها
هوشنگ مرادی کرمانی؛ از سر قصه های مجید تا ته خیار
می بندند. مثل معلمی که توی کلاسش از بچه ها پرسید کدامتان قصه های مجید را خوانده اید و یک دست بلند کرد. معلم از او پرسید لباس پلوخوری که در داستان سماور هست می دانی به چه لباسی میگویند؟ گفت بله، لباسی که اگر موقع غذا خوردن پول رویش ریخت مادرمان دعوایمان نکند! بسیاری از واژه های ناب و درجه یک ما فدای یک واژه بیگانه می شود، مثل کادو که جای دست کم پانزده، شانزده واژه نشسته است؛ به جای چشم ...
روایتی تکان دهنده از یک شب تا صبح در لقمان
را به دهان زن وصل می کند. ساعت یک مادرم توی خونه تموم کرد. این از کانادا اومد. به خاطر مادرمون. گفت اگه طوریم شد، به بچه ها و شوهرم چیزی نگین. خیلی به مادرم وابسته بود. سال 65 هم که پدرم فوت کرد، اون بار هم رگش رو زد. رفته بود توی حموم رگ دو تا دستش رو با تیغ زده بود. لباساش سیاه بود، چیزی معلوم نبود. یک وقت دیدیم یه چیزی روی زمین دنبالش کشیده می شه. نگاه کردیم دیدیم خونه. گرفتیمش، از حال رفت و ...
فیلم/ ناگفته های "مهدی مهدوی" بعد خداحافظی اش از تیم ملی والیبال
اتفاقات مهم رخ داده در زندگی ات هست، این موفقیت از کجا میاد؟ اول این که در زندگی ام هدف گذاری داشتم و دیگر این که خیلی تلاش کردم و خیلی مسائل رو فدای ورزش کردم و خوشبختانه الان راضی هستم، چون به همه اهدافی که می خواستم رسیدم. راجع به المپیک نظرتون چی هست؟ المپیک فکر کنم خیلی برای شما خوب بود، یک رویداد خیلی عجیب و مهم و جدیدی بود که شما برای اولین بار تونستید آن را تجربه کنید ...
این یک خبر هیجان انگیزاست!
! چرا پرت و پلا می گی؟! تو نمی دونی که با حضور این آدم بزرگ، حریف بلافاصله غافلگیر و کیش و مات می شه و... - مگه شطرنج بازه؟! - نه بابا، فوتبالیسته و درخط حمله توپ می زنه؛ توی این روزنامه نوشته که یه تیم مطرح اروپایی، بالاخره این بازیکن مهاجم و سرزن رو، صیدکرده و باهاش قرارداد چهارساله بسته تا براش بازی کنه!! واقعا که از دست اکبرآقای همسایه عصبانی شدم! بی انصاف یک ساعت ...
این همه نوجوانی!
بختک های بخت برگشته در نگاه اول، سفرهای فامیلی خیلی خوب به نظر می رسد، اما وقتی کار به خوابیدن می رسد، نظرت عوض می شود. وقتی که مجبوری کنار کسانی بخوابی که چون آمده اند شمال، جوگیر شده اند و یک پاتیل سیر خورده اند! یا از طرف دیگر مجبور شوی بالش عزیزتر از جانت را که از خانه دنبال خودت کشانده ای، به یکی از بچه های لوس بدهی. خانجون نزدیک بخاری خوابیده و مامان و زن عمو ته اتاق ...
نامه درخواست تشکیل انجمن صنفی نشریات دانشجویی
دانشجویی که قلب تپنده نظام دانشگاهی هستند و همچنین دفاع از حقوق این نشریات و تسهیل پیگیری مطالبات و علایق دست اندرکاران این نشریات ما فعالین نشریات دانشجویی سراسر کشور را به جهت تاسیس هرچه سریع تر این نهاد صنفی یاری نمایید و دستورات لازم برای مساعدت در تشکیل این نهاد را صادر فرمایید. پیشاپیش از همکاری صمیمانه شما سپاسگزاریم. رونوشت: جناب آقای دکتر سید ضیا هاشمی، معاونت ...
از قبولی در امتحان جبهه تا فرماندهی یک بسیجی 17 ساله
...، تمام خانواده تا صبح بیدار بودیم، دم دمای صبح که روز باز شد، چشام رو هم رفت، یکدفعه دیدم ساعت 8:10 دقیقه هست، با این ابوقراضه تا بیام راه بیفتم زنجیرش در رفت، هر چه خواستم درستش کنم، وقتم بیشتر گرفته می شد تا این که دیر رسیدم، شما بگین من چی کار کنم؟ تو همین گیر و دار بودند که دو تا از دانش آموزان خیلی زود امتحان داده بیرون آمدند، معلم گفت: دیگه با بیرون اومدن این دو نفر نمی شه ...
داستان آموزنده پاداش نیکوکاری
صدا را بلندتر می شنیدم...استاد حالا خودش هم گریه می کند... پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ... حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم ...
ناطق نوری فعلا حال و حوصله فعالیت سیاسی میدانی ندارند
ناگهان یادم آمد من رئیس جلسه هستم. س: شایعه هایی رسیده بود که شورای نگهبان کد داده است شما تائید نمی شوید. باهنر: عدم ثبت نام خود را در این دوره دقیق مدیریت کردم. احساس کردم اگر لو برود فشارهای سیاسی و جریانات ما را وادار به ثبت نام خواهد کرد. من از مدت ها قبل تصمیم گرفتم ثبت نام نکنم و پیش خود گفتم لو نمی دهم. دختر آخری من چند ماه قبل از انتخابات گفت من می خواهم یک زمانی بابام ...