ریش قرمز - روزنامه شهروند
سایر منابع:
سایر خبرها
بحرین؛ آزار وحشیانه و ده ها زخمی بدون مداوا در روزهای متوالی شکنجه
و پارس کنم. او چند ضربه به سر و پشت و صورت من زد و من را مجبور کرد روی کفش هایش دست بکشم. حتی مکالمات ما نیز شنود می شد ، گاهی در میان صحبت ما فریاد می زد و الفاظ رکیک بر زبان می آورد. یکی از شب ها من به همراه تعدادی از زندانیان در سلول شماره یک نشسته بودیم که سرگرد حسن جاسم آمد و نام شخصی را پرسید که روی تخت دراز کشیده بود. من گفتم اوعلی ابراهیم است. پرسید چه اتفاقی افتاده است؟ گفتم نیروهای ضد ...
پروین: تیم برانکو موقع گل زدن تن مردم را می لرزانند
تعجب کردم چرا کلاس رفته. یک عده دوست ندارن یک عده هم دوست دارند. شما قاعدتا دوست داشتید چون خیلی زود مربی- بازیکن شدید؟ نه. من خودم وقتی سال 58 مربیگری را شروع کردم، اصلا دوست نداشتم. از کار مربیگری خیلی بدم می آمد. می دونین چرا؟ چون من خودم نفر اول تیم بودم وقتی مربی ارنج رو می خوند، آنهایی که بازی نمی کردن رو می دیدم که همه ناراحتن و دارن غر می زنن، از این کار بدم می اومد ...
زندگی تلخ جوان 33 ساله کهگیلویه و بویراحمدی/انجام 37 عمل جراحی بر روی صورت+تصاویر
ام تا شاید بهتر شوم. چه شد که تصمیم به ازدواج گرفتی؟ یک روز در متروی تهران بودم که فردی از پشت صدایم زد و گفت اگر سوالی بپرسم ناراحت نمی شوی فهمیدم چه می خواهد بگوید و من تمام ماجرای زندگی و اتفاقی که برایم افتاده بود را برایش گفتم بعد از حرف هایم آدرس یک موسسه خیریه را بهم داد و گفت به آنجا برو من نیز آدرس را گرفتم و رفتم. مردی روی میز نشسته بود ماجرا را برایش گفتم ...
ماجرای گردان خواهران غواص لشکر 10 سیدالشهدا(ع)
که به جماعتی نزدیک شدم. در دلم این بود که همان هایی که از آب بالا می آمدند, الان در نزدیکی من هستند. داشتم از خجالت آب میشدم که دیدم صدای مرد میاد. یک مقدار چشم هایم رو نیمه باز کردم و سرم رو بالا آوردم. دیدم عجب. چی فکر میکردم و چی شد. این ها همه مردند که لباس غواصی پوشیدند.اینجا از خواهران خبری نیست.دستی برای غواص ها تکون دادم و رفتم سمت چادر تبلیغات و خودم رو معرفی کردم.بعدها این حکایت رو برای بعضی ها تعریف کردم و کلی خندیدند.. ...
پزشکی همه عشق من است
کردید؟ یک زمینه ذهنی داشتم، یادم می آید یک متخصص هندی در تبریز بود که در بخش جزامیان قره باغی کار می کرد، من با بچه این پزشک هم بازی بودم و با او انگلیسی حرف می زدم که این دوستی به رشد زبان انگلیسی در آن سن و سال به من کمک شایانی کرده بود. آن پزشک هندی از مشتریان پدرم بود و پیش او تا روزی که بعد از چند سال ماموریتش به پایان رسید و از تبریز رفت احترام خاصی داشت که برای من خیلی جالب بود ...
8 دختری که بی اجازه به جبهه رفتند
پزشک بودند. از لحاظ سن و سالی هم ما از همه کوچک تر بودیم و طبق معمولی من از همه کوچک تر بودم، از پیروزی انقلاب به بعد هر جا که می رفتم به لحاظ سن، کوچکترین بودم. در آن جا گروه مان کوچک ترین گروه به لحاظ نفرات، سن و تخصص بود ، آقای دکتر کرمانی بدون هیچ مقدمه ای از اهمیت عملیات و اهداف ارزشمند آن صحبت کرد. همه را متعهد کرد که اگر کاری از دستتان بر نمی آید در آن جا نمانید، کسانی بمانند که قدرت چند روز ...
حقایقی جالب درباره حمید فرخ نژاد به بهانه سالروز تولدش
این سالها شد . بعدهم با ساعت خوش و سال خوش ادامه پیدا کرد و محبوبیت عجیب و غزیبش همه جارا فرا گرفت .تا مدتها غصه دار بودم که چرا چنین اشتباهی کردم و این پیشنهاد را ردکردم .البته بعد ها به این نتیجه رسیدم که انگار خدا نخواست که مسیر من در ابتدای راه از این کانال باشد .گمان می کنم همین است ومن را با خودش برده و هنوز هم دارد می برد و فقط از یک جایی به بعدش را سعی کردم مدیریت کنم . وقتی ...
افشاگری های احمدی مقدم درباره احمدی نژاد
.... روزی که برگشته بودند از ساعت 6 در دفترش جلسه بود. رفتم دیدم هیچ کس نیامده است و فقط من بودم. بعد از من، آقای حسین طائب رسید. قبل از آمدن آقای طائب، ایشان گفت: چه خبر؟ گفتم: خیابان این جوری بود. گفت: خیلی خوب شد. دایره را تکان دادیم و اضافات و آشغال ها رو آمد. با آنها برخورد کنید و همه را جمع کنید ببرید. بروید خاتمی و بقیه را دستگیر کنید و شر همه را کم کنید و بروید. گفتم: مرد حسابی! چه می گویی ...
انتشار کتاب جاسوس MI6 در مؤسسه فرانکلین
های ایرانی اسطوره ها کرد که اولین آن رضاخان بود! خود صنعتی زاده در این مورد می گوید: ... کتابی برای من فرستاده بودند به نام poor boys who became famous، یک مشت آمریکایی بودند که فقیر و بی چیز بودند بعد آدمی شده بودند برای خودشان. دادم ترجمه کردند با عنوان مردان خود ساخته . فکر کردم چند تا ایرانی هم تنگش بزنم. فکر کردم یکی از مردان خود ساخته رضاشاه خودمان است. به سرم زد شرح حال او را بدهم ...
خدا با من است
...... سکوت کردم و به گذشته پرتاب شدم. به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله خانواده سبز، به چندین و چند سال پیش، به شبی که با کلی عشق و خوشحالی درست در همین نقطه ایستاده بودم و به جای نیما، بهرام بود اولین عشق زندگی ام، عشقی که ان را از خدا طلب کرده بودم و خواسته بودم. اولین قدمم رو که برداشتم چشمام رو بستم. دستم رو کشیدی که دنبالت بیام اما من وایساده بودم!! بی هیچ ...
بقایی: 225 روز در انفرادی بودم...
می خواهند وقت شما را بگیرند، تلف نکنید. (تکبیر) - منشا همه پلیدی ها دروغ است. مثل آب خوردن دروغ می گویند، یک نفر هم نمی گوید این حرفی که می گویی سندش کجاست؟ چند روز پیش دیدم سخنگوی تشکیلاتی گفته که آقا این ها حکم انفصال خدمت دارند و چنین و چنان. اصلا تو راست می گویی ولی مرد نیستید اگر سندتان را منتشر نکنید! کسی اگر حرف زد و سندش را منتشر نکرد، مرد نیست. اینها مشکلشان این است که اصلا ...
برخی ها تاریخ دان بودند برخی ها تاریخ ساز شدند!/ یک فریم عکس در ساحل قوریگل با آستین کوتاه کافی است؟
دولت تدبیر پدر ملت رو در آورده. یه مدته اخبارو نگاه نمیکنم. اعصابم خرد میشه وقتی دولتمردان حرفی میزنن که نمودش رو مردم سالهاست ندیدن. بگذریم بهم گفتن بیا تسویه آخر سال! شنگول رفتم شرکت. در مسیر دیدم یه روزنامه زده بود زمان ثبت نام انتخابات شورای شهر تمدید نمی شود! خب به من چه! رسیدم دفتر و رفتم داخل. مثل اینکه جلسه بود صدای همهمه بود. چندین نفر داشتن با هم ...
رضا عطاران: کسی برای من سر و دست نمی شکند
چون در آی سی یو بستری بود و آنجا هم آدم در مواجهه مستقیم با مرگ قرار می گیرد. در همان مدتی که آنجا بودم، چند مورد فوت پیش آمد. خودم هم باورم نمی شد. کارهایی انجام دادم که فکرش را هم نمی کردم. مثلا یک بار وقتی داشتند به یک بیمار در حال مرگ تنفس مصنوعی می دادند، رفتم گفتم بگذارید من هم این کار را انجام دهم شاید انرژی من باعث شود که برگردد. عجیب است کسی که در سریال بزنگاه با ...
نویسندگان همیشه درخطر تبعید قرار دارند
این تلقینات و اجبارها بیزار بودم و همین به من بسیار کمک کرد. با خودم گفتم که به هیچ وجه نباید بگذارم که آنها کاری را با من بکنند که خودشان می خواهند و همان ها را تدریس بکنند. در طول اقامتم در موسسه، رمان شهر بدون تبلیغ را نوشتم که بعد از بازگشتم به آلبانی همه در مورد آن نگران بودند. من خلاصه کوتاهی از آن را در یک مجله با عنوان یک روز در کافه منتشر کردم که بلافاصله انتشارش ممنوع شد. بعد از آن هیچ ...