برای رفیقم کیومرث/ چطور در 16 سالگی دیگر بچه نبودم!؟ - تازه ترین ها
برای رفیقم کیومرث/ چطور در 16 سالگی دیگر بچه نبودم!؟
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای نابینایی که حسین(ع) او را خرید/ آرزوهایی که آرزو نماند
در سینه زدن برای امام حسین ( ع) ! آقای بهرامی سخنان خود را این گونه ادامه می دهد: هفت یا هشت ساله که بودم در کوهدشت زندگی می کردیم، آرزو داشتم که در هیئت های عزاداری حضور پیدا کنم و همراه با آنها در سطح شهر عزاداری و مداحی کنم؛ اما بچه ها و دوستانم من را با خودشان نمی بردند. وی ادامه داد: در تنگاتنگ شب تاسوعا و عاشورا رفتم پیش مادرم و با گریه گفتم که کسی من را با خود به هیئت ...
خوش به سعادتت مهدی جان
مراسم حضور داشت. بعد از شروع جنگ تحمیلی، چه تغییراتی در زندگی تان پیش آمد؟ با شروع جنگ، مهدی در مسیر جبهه در رفت وآمد بود. سال 1361 و شبی که می خواست فردایش به جبهه اعزام شود از قبل گفته بود که ساعت 9 شب به خانه می آیم. من از ساعت 9 جلوی در خانه منتظر آمدنشان بودم. ساعت 12 شب شد، دیدم هنوز آقا مهدی نیامده است. خیلی نگران شدم. برادر آقا مهدی از طبقه بالا پایین آمد و از من ...
شهیدی که روز و ساعت شهادتش را می دانست!
شرح است: 22 سالم بود که اغلب با دوستم به نماز جمعه می رفتیم و معمولا صف آخر می نشستیم. مادر حسین آقا هم صف اول می نشست و، چون در ستاد اقامه نماز فعال بود، هر هفته حضور داشت. البته من نمی شناختمش. آن روز نمی دانم قسمت بود یا اتفاق، با دوستم خلاف هفته قبل نشستیم صف سوم، حاج خانم گاهی بر می گشت و مرا می دید. بعد دوستم را صدا کرد و در مورد من پرسید، تلفن خانه را هم همان جا از او گرفته بود ...
نگاهی به کتاب آموزش صفر تا صد قرآن کریم به روش نوین و ساده
خواب در ذهنم این گونه تصور می کردم که در حال قرائت قرآن با صوت زیبا هستم. وی درباره خاطراتی از قرائت قرآن در جبهه های جنگ تصریح کرد: قبل از سخنرانی فرمانده تلاوت قرآن داشتیم، آن زمان با سبک استاد محمد صدیق منشاوی تلاوت می کردم که جمعیت را به وجد می آورد و بعضاً تشویق می کردند و در واقع آنجا معنویت جمع بسیار خوب و مناسب برای قرائت قرآن و ... بود. مؤلف کتاب آموزش صفر تا صد قرآن ...
پارک خودروی سرقتی در پارکینگ برای ردگم کنی
جنس رفت، دیگر خودرویش را ندید. او درباره سرقت خودرویش می گوید: خودرو من نسبت به دیگر وسایل نقلیه ای که در معابر شهر پارک هستند قیمت کمتری دارد، به همین دلیل با وجودی که عصای دستم بود، چندان در قید و بند امنیتش نبودم. روز 25 اسفند هم به همین صورت بود. من ساعت 19:30 خودرویم را در منطقه طلاب پارک کردم و ساعت 20 به همان جا بازگشتم، دیدم هیچ اثری از آن نیست. به سراغ ساکنان و کسبه رفتم، اما ...
صدای اعتراض کاپیتان تیم ملی بوکس بلند شد: الان دعوت شوم هم دیگر فایده ای ندارد
درخواست کردم که چند روزی اردوها تعطیل شود تا بچه ها استراحت کوتاهی داشته باشند و مجدداً برگردند که البته با این موضوع مخالفت شد. از آنجایی که بچه های تهران می توانند پنجشنبه به خانه رفته و جمعه صبح خود را به اردو معرفی کنند، به خانه رفتم اما درحالی که با درخواستم مبنی بر استراحت کوتاه مخالفت شده بود، در گروه فضای مجازی اعلام کردند که اردوها 72 ساعتی تعطیل خواهد بود و بعد از آن فقط نفراتی که سرمربی ...
درباره رشید محمد حسینی معلم فداکار خوزستانی و 32سال آموزگاری در مناطق عشایری/ خدمت در خط مقدم
تمام شد، برای ادامه تحصیل به یکی از مدارس شبانه روزی در شهر لالی رفتم. به این ترتیب کلاس های هفتم تا نهم را در مدرسه شبانه روزی شهید بهشتی لالی به پایان رساندم. بعد هم در مسجدسلیمان امتحان دانشسرای مقدماتی را دادم و موفق شدم وارد دانشسرا شوم و رشته مقدس معلمی را انتخاب کردم. در ادامه در دانشسرای مقدماتی شهید مطهری مسجد درس خواندم تا توانستم دیپلم خودم را بگیرم و پس از آن مستقیماً به استخدام آموزش ...
شاه، شش سال پس از کودتا: مصدق منابع درآمد ما را خشکاند
... بدین ترتیب اطمینان داشتید که یک روز بالاخره یا شما یا آقای مصدق پیروز خواهید شد و او هم مثل شما منتظر فرصت است؟ بله. در تاریخ 16 اوت 1953 [25 مرداد 1332] بعد از منصوب ساختن ژنرال زاهدی به نخست وزیری، در همان وقت که دکتر مصدق با تکیه به سازمان های مخفی و غیرمخفی خود اعلام داشت که نخست وزیری زاهدی را به رسمیت نمی شناسد، شما چرا به بغداد رفتید؟ رفتم، برای این که ...
مهری داستان حماسه سازی همسران آزادگان برای نوجوانان امروز است
؛ درست است که هم زمان با تولد من جنگ به پایان رسیده بود ولی مادر من و همسر دیگر رزمنده هایی که حالا با خانواده ما رفت وآمد داشتند- چه اقوام و چه همسایه ها- آن ها هم افرادی بودند که به شدت درگیر جنگ بودند و همه شان این دلتنگی ها را، این رنج ها را، این مشکلات و نبودن ها را لمس کرده بودند: از همه بدتر، بی خبری ها را و یک جورهایی بعضی از تکه هایی که در رمان مهری آمده، روایتی است که از مادرم شنیده ام و او ...
بیشتر از آنچه می خوانید، فکر کنید
همیشه دنبال یک گوشه ی دنج، پشت شلوغی های سرسام آور کوچه و بازار های عراق می گشت تا کتاب هایش را بندازد زیر بغل و تکیه زده به خنکای دیوار های نم دار انباری خانه شان، دو خط بخوانَد، اما اندازه دو هزار سال، فکر کند. خیلی برایش مهم بود که آدم ها بیشتر از خواندن و حرف زدن، فکر کنند و به خاطر [...]
دختر افتخارآفرین ایران: لباسم 20 کیلو وزن دارد! | بعضی وقت ها به خاطر این موضوع عذاب وجدان می گیرم!
همسرت باید ورزشی باشد که با شرایطت کنار بیاید؟ ورزشی هست و مربی است ولی کنار آمدن با شرایط من سخت است. 6صبح بیدار می شوم، سر تمرین می روم و تا 10شب هم سر کار هستم. خسته به خانه برمی گردم و روز بعد هم همین برنامه است. هر قدر ورزشی باشی یک جا می گویی دیگر بس است. من بعضی وقت ها از اینکه مادرم را نمی توانم ببینم عذاب وجدان می گیرم. ...
روایت جدید از وضعیت تتلو / خیلی از امیر تتلو سوءاستفاده کردند و مغز او را شست و شو دادند
پایین خانه زندگی کنید و هم از پدرم پرستاری کنید. مادر امیر هم به خاطر حرف دوستش قبول کرد که به آنجا بروند؛ خانه ای دو طبقه در خیابان جردن. این اتفاق در ذهن امیر تاثیر بدی گذاشت و از اینکه مادرش درخواست دوستش را رد نکرد، ناراحت شد. امیر بعد از اینکه از ایران رفت یکسری بی احترامی هایی به مادرش کرد که به خاطر غرور جوانی و شرایطی که در خارج از کشور داشت، این اقدام را انجام داد، چون امیرحسین به شدت به ...
معرفی سریال های دنیای Game of Thrones که در دست ساخت هستند
برند مارول و جنگ ستارگان وارد کرده است، اچ بی اً مراقب است که مخاطبان را از بزرگ ترین ماشین پولسازش دل زده نکند. نکته ی دوم این است که در بینِ این شش سریال، فقط یکی از آن ها وارد مرحله ی تولید شده است. پس، حضور این سریال ها در این فهرست الزاماً به معنی تولید شدنِ همه ی آن ها نیست، بلکه فقط به این معنی است که یک نفر دارد روی فیلمنامه ی آن ها کار می کند. و مهم تر از همه، خودِ مارتین ...
راهی به دوری فلسطین به نزدیکی مسجدالاقصی/قلب سنندج برای غزه تپید
خبرگزاری مهر ؛ گروه استان ها: در حالی که راهمان دور است اما مسیر قلبمان به سوی مسجدالاقصی است، قبله مان کعبه و قلبمان اقصی است. راه دور، مسیر یکی و هدف های ما نزدیک است، دو برادر در کالبد دو وطن، ایران و فلسطین، جسم و جان و قلب و دین همه یکی است. راه آزادی هم که از مسجدالاقصی می گذرد هر که طالب باشد بسم الله و تمام. امروز روز قدس، روز آزادی، روز بیداری اسلامی، روز ...
الی... ؛ سفرنامه ای با رنگ و بوی فلسطین/ناگفته های یک خانواده آواره اهل غزه
.... سلطان اختفاهای طولانی و هدف ترورهای نافرجام، معلم محبوب دبیرستان های غزه که برای اردوهایش سر و دست ها شکسته می شده و بابای مهربان جنگ زده ها که مؤسسه خیریه اش وام تجهیز مسکن می داده و بچه های زخمی توی بیمارستان ها را خوشحال می کرده، دارد توی جاده های پیچ در پیچی که محدودیت سرعت ندارد می تازد و عجیب اینکه اسرا آرام خوابیده، مثل همه زندگیش که هر وقت بعد از تنهایی ها و سختی ها به ابویاسر رسیده ...