رمز یا زهرا(س) و پهلوی مجروح شهدای عملیات - دولت بهار
سایر خبرها
اسارت در آب های هور
شکرالله شهبازی از جمله نیروهایی بود که در طول اسارت نه تنها مشکلی برای مسئولین ایجاد نکرد که به نوعی کمک کار آنان هم بود. او در تاریخ 27/5/69 با سرافرازی به همراه گروه سوم آزادگان وارد کشور شد. و بعد از آزادی به تحصیلات خود ادامه داد وبا اخذ مدرک کارشناسی در رشته ی معارف به خدمت آموزش و پرورش درآمد و سپس ادامه ی تحصیل داد و مدرک کارشناسی ارشد خود را نیزدریافت نمود و در مرکز آموزش عالی فرهنگیان بهبهان و اهواز مشغول به تدریس شد و اینک دانشجوی مقطع دکترا در همین رشته می باشد. ...
ناگفته های عملیات کربلای 5 به روایت سرلشکر محسن رضایی
خاطرنشان کرد: در عملیات کربلای چهار لشکر 57 حضرت ابوالفضل(ع) لرستان با گردان ها و سازمان رزم خود آماده عملیات بود، بخشی از منطقه به لشکر 57 حضرت ابوالفضل(ع) که در مهم ترین بخش کربلای چهار یعنی شکستن طلسم شلمچه بود داده شد. فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس با بیان اینکه سپاه پاسداران مسئولیت عملیات کربلای چهار را بر عهده داشت، گفت: بنا بود هم زمان با جزیره مینو از اروند عبور و به سمت ...
دختران با حفظ حجاب خود باعث شادی روح شهدا شوند
عنوان مربی تخریب در پادگان حمزه21 مشغول به خدمت بود و در سن 22 سالگی در ششم تیر ماه سال 1361 در عملیات رمضان در منطقه "پاسگاه زید"به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پس از یک سال مفقود الاثر بودن پیکر مطهرش در گلزار علی ابن جعفر (ع) به خاک سپرده شد. در قسمتی از خاطرات و نوشته های این شهید دوران دفاع مقدس در خصوص ساده زیستی و مقابله با اشرافگری آمده است: خدایا مارا به مسئولیتمان آگاه گردان تا ...
مجموعه پوسترهای پلاک
....IRمنتشر شده، به این شرح است [دو هفته قبل از شهادت] شهید کاظمی آمد پیش من و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم که شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من ...
بنیاد در آینه مطبوعات
، همه بچه ها یکی یکی همدیگر را در آغوش گرفتند و از همدیگر حلالیت طلبیدند. بعد از ناهار و تحویل وسایل، با همه خداخافظی کردم و پیاده با عبور از درِ پادگان به سمت خانه حرکت کردم. در مسیر خانه به همه اتفاقاتی که افتاده بود، فکر می کردم و اینکه در این یک ماه همه چیز به نظرم عوض شده بود. خودم هم به نظر خیلی عوض شده بودم. چندروز از اتمام آموزش گذشته بود که باخبر شدم به زودی عازم جبهه خواهیم شد ...
انتظار 18 ساله پدر برای فرزند
که ابوالفضل به شهادت رسیده بود. پدر نوشته بود در خواب دیدم دو نفر با لباس تکاوری آمدند در خانه و ساک و دست گلی را که دست شان بود به من دادند و... شکر خدا برای آمدن دو تکه استخوان چندی پیش هم که خبر پیدا شدن پیکر برادر را به من دادند، به مادر گفتم که از بنیاد شهید و ایثارگران می خواهند به دیدار شما بیایند. مادر گفت الان مناسبتی نیست، احتمالا از پسرم ابوالفضل خبری آورده اند ...
حکایت جنگ روانی که در عملیات کربلای5 به راه افتاد
...> آقا کمیل روز سوم عملیات آمد توی خط و با بچه های دیدگاه و دیده بان صحبت می کرد. آن طرف کانال ماهی، اول جاده که به طرف دشمن می رفتیم( قسمت راست بصره ) شهدای ما زیاد بودند، مجروح هم بودند؛ به بچه ها گفتم: آن ها را کول کنند و بیاورند، علیرضا مرادی که پیش ما بود، گفت: آقای پاشا! اجازه بده من بروم شهیدی که آنجا هست بیاورم. گفتم: کیه؟ گفت: برادرم. گفتم: اگر ...
میام سر مزارت ابوالفضل جان!
عاقبت سال 74 به 16 سالگی رسیدیم، اما دیگه جبهه ای در کار نبود و در ضمن تصورمون از جنگ تا حدی تغییر کرده بود. مؤسسه شلمچه کلی عکس از پیکر شهدا پخش کرده بود و از قضا من و ابوالفضل فروشنده تعدادی از این پوسترها بودیم. دیدن تصاویر شهدا حالی مون کرد که واقعیت جبهه با اون چیزی که ما تصورش رو می کردیم تفاوت داشته. تازه داشتیم رک و راست با واقعیت جبهه و جنگ و شهادت و مجروح شدن آشنا می شدیم. اون زمون طوری ...
نحوه ی شناسایی منطقه در عملیات کربلای 5 متفاوت با کربلای چهار بود
. نمی توانستیم جای پایی پیدا کنیم. مجبور بودیم از روی جنازه ها عبور کنیم. عرض کردم قرار بر این بود گردان های قاسم و علی اکبر از ما عبور کرده بعد از کانال ماهی بزنند به قرارگاه عراقی ها. تا رسیدن شان همراه چندنفر از بچه ها رفتیم سمت قرارگاه تا وضعیت آن جا را بررسی کنیم. تقریباً هوا روشن بود. ما را دیدند و شروع به تیراندازی کردند. امکان برگشت خیلی سخت بود. خودم را به زور از داخل پنجره ی ...
تکیه دادم به خاکریز .../خاطرات بی سیم چی
تکیه دادم به خاکریز ... هر چه نگاه کردم اثری از خون روی بدنم ندیدم ، آمبولانس اومده بود تا مجروحها رو عقب ببره ، بچه ها به من گفتن پاشو تو هم برو .گفتم آخه اصلا هیچ خونی نیومده.اگر برم عقب بعد ببینن هیچی نیست خیلی بد میشه ولی از طرفی کاملا سوزش و نفس تنگی رو احساس میکردم هنوز نمی دونستم چه اتفاقی افتاده . مردد بودم که برم یا نه . ذهنم درگیر بود که فرمان پیشروی داده شد و قرار شد از اونجا ...
خاطرات مهیج بیسیم چی شهید"فرجوانی" ازکربلای4
به سمت سیل بند عراقی ها یورش بردند. ** با تیر خوردن شما وظیفه بیسیم چی بودن به عهده چه کسی قرار گرفت ؟ - در همان حالی که داشتم، وقتی چشمم به سعید جهانی افتاد به او گفتم: سعید! این بیسیم ارتباط ما با عقب است. رمز ما با بچه های داخل قایق این است که سه بار دکمه را فشار بدهیم ولی صحبت نکنیم. الان برادر معینیان منتظر پیام ما می باشد. باید به او پیام بدهی تا با دریافت رمز بقیه ...
مزدی در عملیات کربلای 5 !
دیدم و خودم دست و پایش را جمع کردم. پدر شهید که در مقر دیگری بود از شهادت حسین خبر نداشت. به ایشان گفتم بیا برویم گناباد بعد از چند وقت دوباره برمی گردیم. پدر شهید گفت: سید حسین شهید شده چون آخر شب ها به من سر می زد و الان سه شب است که از او بی خبر هستم. من سکوت کردم و سرم را پایین انداختم. مثل عاشقی بود که در مقابل معشوق به التماس ایستاده در گردان اخلاص تیپ امام رضا(ع) مشغول ...
سیدی که جای من رفت و شهید شد
گروه جهاد و مقاومت مشرق - روز 19 دیماه بود و هوا کاملا روشن شده بود و رزمنده های گردان های لشگر وارد 5 ضلغی شلمچه شده بودند و از پهلو مشغول پاکسازی و تسخیر دژ شلمچه بودند. مسیر دسترسی به خط مقدم هنوز از طریق جاده و از معبر لشگر19 فجر بود و معبر حضرت زهرا(س) لشگرسیدالشهداء(ع) بازگشایی نشده بود. از سنگرهای دشمن مقابل اسکله لشگر10 به طرف ما تیراندازی میشد و فرمانده هان قرارگاه مدام تذکر ...
از جمله اساسی ترین مشکلات ما در عملیات تکمیلی کربلای5، سیل بندی بود که پشت نهر دوعیجی قرار داشت
طوری منفجر شد. به نون شکل اول که توسط گردان قاسم تصرف شده بود، رسیدیم. محمدزاده را سپردم دست بچه ها که ببرند اورژانس. اما باید از پلی که روی دوعیجی بود، میگذشتند. رفت و آمد ما فقط از آن جا بود. دشمن پل را چنان میزد که گوزوز یامان گون گورمه سین! (چشمت روز بد نبیند!) پیش از رفتن گفتم: موقع عبور از پل صبر کنید. وقتی حجم آتش کم شد، بروید. ولی آقای محمدزاده را باید سریع به اورژانس برسانید. ...
سه روایت از زندگی سالار شهدای مدافع حرم
کردند که پس از آن به تیپ ارتقا یافت. چند وقت بعد نام این تیپ به تیپ انصارالحسین(ع) تغییر کرد و نام گردان های آن نیز برگرفته از اسامی اصحاب امام حسین بود. من افتخار این را داشتم که در گردان حضرت ابوالفضل (ع) به مسئولیت خودم در برابر دفاع از اسلام و کشورم خدمت کنم. حاج حسین به قول ما رزمنده ها از همان روزهای نخست جنگ نور بالا می زد. او 40 سال اساسا نور بالا زد تا اینکه در سوریه به شهادت ...
هر هیئت را یک گردان فرهنگی بدانید
به روایت 45 روز برای حضرت فاطمه(س) مراسم برپا می شد در واقع رحلت و شهادت حضرت فاطمه معصومه(س) بوده است، چون در گذشته اطلاعات و منابع در دسترس عموم مردم به این شکل نبود ، حتی روضه ای برای حضرت فاطمه معصومه وجود نداشت و یک شعری برای ورود و رحلت ایشان بیان نمی شد! البته این هم از دست آوردهای خون شهدا و جنگ تحمیلی است. حضرت معصومه(س) نمادی دیگر از دفاع تمام قد از حریم ولایت است، ایشان در ...
عکاسی که تیرباران شد/ اسکناس های ابریشم چی در اردوگاه
: خودم اولین سیلی را می زنم. بچه ها مخالفت کردند و استدلال کردند که دوباره شما را به انفرادی می برند و ما اینجا با مشکل روبه رو می شویم، قبول نکردم، چون می دانستم این عمل تبعات سختی دارد. مصطفی علی اکبری، از فرماندهان گردان مالک لشکر ویژه 25 کربلا با من همراه شد، جلوی آن فرد را گرفتم، گفتم: مگر اعلام نکردیم حق ندارید با دیگران صحبت کنید؟ با ترس گفت: به ما دستور دادند! تا این را ...
بهشت ارزانی ات مادر
اردیبهشت 61 در عملیات الی بیت المقدس در منطقه نورد اهواز به آرزویش رسید و شهید شد. درباره نحوه به شهادت رسیدن داود باید بگویم آن طور که همرزمانش برایمان روایت کردند در جریان عملیات یک گروه 20 نفره برای منحرف کردن دشمن در نزدیکی پادگان حمید یک درگیری را آغاز می کنند. پسرم در آنجا مجروح می شود و در اثر خونریزی شدید به شهادت می رسد. مزار شهید در قطعه 26 ردیف 19 شماره 23 بهشت زهرای تهران بود و سه ماه ...
اولین فرمانده فاتح خرمشهر که بود؟
تا در با دلاوری هایش دشمنان داخلی انقلاب نوپای کشورمان را منکوب کند. آری شهید احمد کاظمی از همان روزهای نخست جوانی اش خود را با حال و هوای مبارزه آشنا کرد و در جای جای جبهه ها که حضور داشت درخشید. از جمله با عهده دار بودن مسئولیت هایی چون: دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش سال فرماندهی لشکر 8 نجف، یکسال فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و ...
بانویی که دامنش دشت لاله هاست
روزم با نگرانی می گذشت. خبر مجروح شدن مصطفی قلبمان را لرزاند اما همین که زنده بود برایمان کافی بود تا اینکه مانند بسیاری از مادران شهدا، لحظه کوچ پرستوهایم به من الهام شد. مدت کوتاهی از آخرین مرخصی مجتبی می گذشت که خبر شهادت او را در عملیات محرم سال 1361 به من دادند. حال و هوای عجیبی داشتم، از یک سو نمی توانستم غم از دست دادن نخستین فرزندم را که با او خاطرات بسیاری داشتم و ...
چهارده شهید مدافع حرم آذربایجان را بیشتر بشناسیم
: وقتی تصمیم به رفتن گرفت من سعی کردم مانع او شوم، اما قبول نکرد. گفتم حداقل صبر کن و مدتی دیگر برو، چون قرار بود تا مدت کوتاهی دیگر فرزند دوممان به دنیا بیاید؛ اما علی به هیچ وجه کوتاه نیامد و حرف هایی به من زد که هر منطق و استدلالی در مقابل آن رنگ می باخت؛ به من گفت واقعه ی عاشورا را فراموش نکن که خیلی ها بهانه ها آوردند و زمانی که باید شتاب می کردند وظیفه ی خود را به بعد موکول کردند و گفتند ...
شبیه هیچ کس نبود
.... روزی که برای نخستین بار مقابل سنگ مزار ابراهیم قرار گرفتم، یکباره بدنم لرزید. رنگم پرید با تعجب به اطراف نگاه کردم. چند نفر از بستگانم که همراهم بودند هم همین حال را داشتند باور کردنی نبود همه ما یاد یک ماجرا افتادیم که 30سال قبل در همین نقطه اتفاق افتاده بود. بعد از عملیات آزادی خرمشهر، پسرعموی مادرم، حسن سراجیان به شهادت رسید. آن زمان ابراهیم مجروح بود و با عصا راه می رفت. اما ...
خمینیست های افغانستان/شهدای غیر ایرانی دفاع مقدس
. شهید احمد رضا سعیدی در بهسود، احسان پارسی در نیمروز و ابوالفضل کربلایی پوریزدی در هرات شهید شدند و محسن رضایی نیز همراه چند مجاهد افغان در زندان به شهادت رسیده است. شعر شاعر افغانی بر مزار شهید ایرانی کارگردان مستند مأموریت خدا با بیان اینکه موضوع شهدای جهان اسلام می تواند سوژه بکری برای فیلمسازی باشد افزود: در امام زاده عبدالله روستای داودآباد ورامین گلزار شهدایی وجود دارد که 25 ...