به شوهرم خیانت کردم و با دوستش رابطه داشتم/ از همسرم طلاق گرفتم و زن صیغه ای دوستش شدم!خریت از این بالاتر آخه! - فرتاک نیوز
به شوهرم خیانت کردم و با دوستش رابطه داشتم/ از همسرم طلاق گرفتم و زن صیغه ...
سایر منابع:
سایر خبرها
وسوسه شیطانی تازه داماد برای یک زن فروشنده لباس / در مشهد رخ داد
تصمیم خودم پشیمان شدم ولی باز وسوسه های شیطانی به سراغم آمد و در افکارم به دنبال نقشه ای بودم که خیلی راحت طلاها را سرقت می کنم و کسی هم مرا نمی شناسد! با همین افکار خودم را مقابل فروشگاه دیدم و به بهانه خرید لباس وارد شدم. آن زن در فروشگاه تنها بود و من هم که قصد زورگیری داشتم ناگهان چاقو کشیدم و چند ضربه به آن زن زدم اما نتوانستم النگوهایش را سرقت کنم؛ چرا که در همین گیر و دار ناگهان ...
خون بس یک میلیارد و 200 میلیون تومانی / همزمان با شب های قدر صورت گرفت + عکس
بلایی سرم بیاورد، به همین دلیل موضوع را به شوهرم گفتم تا اینکه او به من خبر داد احمد را کشته است. کارآگاهان پس از شنیدن حرف های این زن به سراغ حبیب رفتند. او ابتدا قصد نداشت به قتل اعتراف کند، اما وقتی با نسترن رودررو شد و فهمید این زن همه ماجرا را تعریف کرده است به کشتن شوهر سابق همسرش اقرار کرد. حبیب گفت: بعد از اینکه از مزاحمت های احمد برای همسرم مطلع شدم، نقشه قتل او را کشیدم. برای ...
کشف جسد یک دختربچه در یخچال + جزئیات جنایت
باران روزهای تلخ و سیاهی داشت. به روزهای مجردی اش و دورتر و دورتر. لحظه های شیرین در زندگی او به حدی کمرنگ بوده که آن ها را به سختی به خاطر می آورد: تا قبل از فوت پدرم همه چیز در زندگی مان خوب بود. همه دنیای من درس بود. در المپیاد ریاضی کشوری نفر دوم شده بودم و داشتم خودم را برای المپیاد جهانی آماده می کردم که با فوت پدرم همه چیز در زندگی مان به هم ریخت. هر روز در خانه مان بلوا به پا می ...
شهید مدافع حرم شهید نادر حمید /ام البنین می گفت می روم سوریه پیش بابا
گرفتم جواب نداد. استرس ودلهره من هر دقیقه بیشتر می شد . موبایل شهید حمید هیج وقت خاموش نبود و اگر می دانست گوشی اش خاموش می شود حتما قبلش به من پیام می داد و دراسرع وقت با من تماس می گرفت .ساعت 11 مجدد تماس گرفتم وسه بار پی درپی زنگ زدم اما جواب نداد . تمام بدنم از ناراحتی و استرس می لرزید واشک می ریختم دست خودم نبود. نزدیک ساعت 12 بود که آقای نوعی اقدم فرمانده شهید حمید ،موبایل شهید ...
احمدی: انتقادات از کی روش دلی بود/ چند ساز سنتی و کلاسیک بلدم/ بازی با انگلیس برایم طاقت فرسا بود/ ...
گزارشی که در سال گذشته انجام دادی، کدام بازی بود؟ گزارش فینال جام جهانی بین آرژانتین و فرانسه خیلی برای خودم جذاب بود. دوباره بازی را با گزارش خودم دیدم و به دلم نشست. بازخوردهایی که از مردم گرفتم هم خیلی خوب بود و دوست داشتم. البته در جام جهانی بازی آرژانتین و کرواسی هم خوب بود و گزارش آن بازی را هم دوست داشتم. چرا بعد از فینال جام جهانی تا مدت ها هیچ بازی را گزارش نکردی؟ مشکل ...
زن جوان: لیاقت اعتماد همسرم را نداشتم/برای لذت بیشتر با یک جوان رابطه پیدا کردم!
پوشیدن لباس های نامناسب وضعیت ظاهری خودم را تغییر داده بودم من پا را فراتر گذاشته بودم و از یک حجاب معمولی به یک بی حجاب و بد لباس تبدیل شده بودم. یک روز همسرم خیلی راحت اجازه داد برای آن که از تنهایی بیرون بیایم در یک شرکت تولیدی کار کنم همه کارگران آن شرکت زن بودند و در شبکه های اجتماعی تلفن همراه عضویت داشتند من هم با خرید گوشی گران قیمت تحت تاثیر همکارانم قرار گرفتم و عضو یکی از گروه ...
بخشش 4 محکوم به قصاص در آستانه سال نو
ام و خدا هم کمک کرد و اولیا دم نیز مرا بخشیدند. در این مدت که در زندان بودم سختی های زیادی را تحمل کردم، اما هرگز امیدم را از دست ندادم. هرچند ماه یک بار تعدادی از هم بندی هایم برای اجرای حکم از من خداحافظی می کردند. بعضی ها قصاص می شدند و بعضی دیگر هم دوباره به سلول هایشان بازمی گشتند و من همچنان امید داشتم روزی اولیای دم مرا ببخشند. الان که آزاد شدم در پوست خودم نمی گنجم و تصمیم گرفتم که تا ...
عروس خانم در کلانتری: درگیر عشق خیابانی شدم!
توجهی به تلاش های او در زندگی نداشتم چرا که حتی هدیه های برادرم برای همسرش مرا زجرکش می کرد خلاصه در حالی جشن عروسی ما برگزار شد که فریبرز پی به حسادت های من برده بود و خانواده اش سردی رابطه ما را کاملا درک می کردند اگرچه شب عروسی مقابل تصاویر دوربین های عکاسی و فیلم برداری ژست های متفاوت همراه با ناز و عشوه های زنانه می گرفتم اما همه این ها ظاهرسازی بود چرا که به سر و وضع همسر برادرم که به ...
کلاهبرداری تفریحی از دختران دم بخت
به نام کامران آشنا شدم. او پسر پولداری بود و در شرکت پدرش کار می کرد. آشنایی ما ادامه داشت و بعد هم از من خواستگاری کرد. هر زمانی به سراغم می آمد، خودروی مدل بالایی سوار بود و تیپ خاصی می زد. خوشحال بودم با پسر پولداری قرار ازدواج گذاشته ام، اما خبر نداشتم او مرا فریب داده و می خواهد از من کلاهبرداری کند. یک روز که مرا به رستورانی دعوت کرده بود درباره سرمایه گذاری ارز دیجیتال با من صحبت ...
خانواده ها موانع ازدواج جوانان را دریابند/بشنوید از حرف های یک زوج سایت همسریابی+فیلم
به گزارش خبرنگار گروه زندگی: تشکیل خانواده امری بسیار مهم و مقدس در اسلام است به طوری که در احادیث، محبوب ترین بنا معرفی شده است. رسول خدا (ص) می فرماید: بنایی در اسلام برپا نشده که نزد خدا محبوب تر از ازدواج باشد. همه ما هم به خوبی بر اهمیت تشکیل خانواده واقفیم. در این زندگی دنیوی همه ما انسان ها به همدمی نیاز داریم که محرم راز و اسرار ما باشد تا در بالا و پایین های زندگی کمک حالمان باشد و کمک حالش باشیم. قرآن کریم برای تشکیل خانواده اهمیت ز ...
دستگیری عروس جوان با یک پسر هنگام رابطه نامشروع
. برای مرد، زن گرفتن از خرید یک کت و شلوار هم ساده تر به نظر می رسید. شاید او وقتی می خواهد لباس یا کفشی بخرد بیشتر از این حرف ها حساسیت به خرج می دهد. بعد از طلاق فهمید چه بلایی سرش آمده است. او زخم خورده شلاق بی معرفتی و خیانتی شوم شد که تاب و توانش را برید و امان از کف داد. خانواده مرد جوان از روز اول می گفتند عادی و منطقی زندگی کن. پوزخند می زد و مسخره شان می کرد. خودش را به این در و ...
سرگذشت دختری که در 14سالگی صیغه و باردار شد
به اسم رضا که دوستش داشتم صیغه کردیم و باردار شدم. در واقع خانواده ام من را طرد کردند و من هم با عشقم رفتم. وقتی باردار شدم رضا من را ترک کرد، گفت بچه را هم نمی خواهد. من هم دلم نیامد بچه را سقط کنم. یکه و تنها دخترم را به دنیا آوردم. مدتی در خانه های امن بودم. بعد کم کم در خانه های مردم کار کردم و پولی برای خودم دست و پا کردم. برای اجاره خانه رفته بودم که با وحید آشنا شدم. او خانه ای برایم پیدا ...
روزهایی که گذشت!
مسافرتی که با مادر شوهرم به شهر شیراز داشتیم، او در نزدیکی شهر آباده دچار حمله آسم شدید شد. آنجا پزشک و درمانگاهی نبود و اسپری او در خانه جا مانده بود. خاطرم است که برای نجات جان مادر همسرم، تمام کوچه های روستا را به دنبال پیدا کردن پزشک و دارو دویدم، اما تلاش من نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود و او در بغل همسرم جان داده بود و این حادثه باعث شد تا روزهای بدِ زندگی مشترک ما رخ بنماید. حال اعصاب ...
شوهرم بعد از پولدار شدن به من خیانت کرد
رسید همه چیز را فراموش کرد و به من خیانت کرد.حالا که بیمار و درمانده شده ام حاضر به ادامه زندگی با من نیست. مدتی پیش تلفن همراه همسرم زنگ خورد در نبود وی من گوشی را برداشتم وآن سوی خط خانم جوانی ابتدا که گوشی را من برداشتم سکوت کرد وثانیه های بعد خودش را همکار همسرم معرفی کرد. خلاصه گذشت تااینکه من در گالری همسرم عکس هایی از یک زن جوان دیدم. آنجا بود که بین من و همسرم مشاجره لفظی بالا ...
جزئیات تکان دهنده اسیدپاشی به زن جوان و کودکش در تهران
. آن روز دخترم را از مهدکودک آورده بودم و در راه رسیدن به منزل بودیم. همسر سابقم سر راهمان سبز شد و در چشم برهم زدنی روی صورتم اسید پاشید که همین سبب شد قطراتی روی دست و بدن دخترم هم بریزد. دست خودش هم بشدت سوخت. در بیمارستان می گفت در آخرین لحظه پشیمان شدم و ظرف اسید را برگرداندم که روی دست خودم ریخت. الان چه آسیبی دیده ای؟ نیمی از صورتم بشدت سوخته و پوست سرم آسیب شدید دیده است ...
خیری شریف/ جوان مدرسه ساز دیروز، بیمارستان ساز امروز
و گفتیم خدا رو شکر شهید نشدی! بابا خندید که ای ناقلاها باید دعا می کردید شهید می شدم نه اینکه گریه می کردید؟ پدرم داروساز بود؛ بعد از جنگ همین داروسازی که الان مال همسرم خانم دکتر زارعی است، برای پدرم بود و من هم از 18 سالگی مدیریت این داروخانه را بر عهده داشتم و کمک دست پدر بودم تا اینکه در سال 81 با همسرم که فرزند شهید هم هستند، آشنا شده و ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج دو فرزند است ...
پیشنهاد شوهر به زنش: ارتباط با مردان غریبه
ارتباط برقرار کنم ولی وقتی این موضوع را مطرح کرد من به شدت عصبانی شدم و او را مردی شیطان صفت خواندم که حتی به همسرش نیز رحم نمی کند! به همین دلیل امید هم با خشم و عصبانیت به من حمله کرد و مرا به شدت کتک زد. دیگر تصمیم خودم را گرفتم و قصد داشتم از او طلاق بگیرم که فهمیدم دختر و پسر دوقلویی را باردار هستم! خیلی زود از تصمیم خودم منصرف شدم چرا که نه می توانستم از فرزندانم جدا شوم ...
از اعتماد همسرم سوء استفاده کردم!/ او مچم را بدجوری گرفت! زندگیم تباه شد!
زندگی تغییر می کند و رنگ خوشبختی را خواهم دید. با این حال حتی زمانی که باردار شدم مدت زیادی را در خانه پدرم سپری کردم چرا که از مشت و لگدهای همسرم در امان نبودم. خلاصه وقتی برای زایمان در بیمارستان بستری شدم و همسرم به سراغم نیامد پدر و مادرم متوجه حقیقت ماجرا شدند و من در حالی با بخشیدن همه حق و حقوقم طلاق گرفتم که حتی یک بار هم به چهره نوزادم نگاه نکردم و به او شیر ندادم چون می ...
مردی که بین عشقِ جوانی و همسر مهربانش گیر افتاده
افراد غریبه زن نمی دهند و آن ها به طور فامیلی ازدواج می کنند! در این شرایط کاری از دست هاجر هم ساخته نبود؛ چرا که اگر خانواده اش متوجه ارتباط خیابانی ما می شدند آن موقع مشخص نبود چه حادثه ای در انتظارش است. خلاصه مدتی بعد هاجر با پسرخاله اش ازدواج کرد و من هم به مشهد بازگشتم و در تعمیرگاه خودرو مشغول کار شدم تا این که 5 سال بعد با اصرار خانواده ام با دختر یکی از آشنایان مادرم ازدواج کردم ...
سرانجام شوم رابطه صمیمی من با برادر شوهرم| هم به همسرم خیانت کردم هم اینکه دستم به خونش آغشته شد!
ازدواج کند وگرنه باید ترشیش را گرفت، ازدواج کرده و وارد دنیای ناخواسته ای شدم که چندان میل وارد شدن به آن را نداشتم. دیگر چاره ای نبود، بنابراین پس از این ازدواج ناخواسته، پیوسته سعی کردم به اشکال مختلف از قبیل این که دارای همسر خوبی هستم و تا اندازه ای نیز با این درآمد بگیر و نگیر ساخت و ساز ساختمانیش یا به قول خودش بساز و بفروش، به دهانش می رسد، به خودم دلگرمی داده و سعی می کردم مدار ...
خیانت زن جوان به همسرش| او با فروشنده لباس زنانه رابطه نامشروع داشت!
آن لباس و ظاهر من تعریف می کرد که من احساس کردم دقیقا کلماتی را به کار می برد که من از همسرم انتظار داشتم به من بگوید با این حال علیرغم اینکه آن لباس مورد پسندم نبود آن را خریدم و از آن به بعد هر چند روز یک بار به بهانه خرید لباس به آن بوتیک سر می زدم در واقع خرید لباس بهانه بود و من برای پر کردن خلاهای عاطفی ام به آنجا سر می زدم، شماره فروشنده را گرفتم و باهم دوست شدیم و با شروع رابطه و خارج شدن ...
مرد هوسباز با دختر خواهر زنش رابطه نامشروع داشت/ خاله وقتی متوجه شد که بیچاره شده بود!+جزییات
این ماجرا بسیار عصبانی شد و کارمان به مشاجره کشید. بعد از این ماجرا متوجه شدم همسرم و سیمین یکدیگر را در بیرون از منزل ملاقات می کنند و باز هم پنهانی به منزلم رفت و آمد دارند. اگرچه وقتی خواهرم و شوهرش متوجه موضوع شدند خیلی تلاش کردند تا سیمین را از همسرم جدا کنند ولی تلاش های آن ها بی فایده بود و بالاخره سیمین به عقد همسرم در آمد. حالا او در قصری که من سال ها برای هر تکه آجر آن زحمت کشیده ام پادشاهی می کند و من هر روز بیشتر از گذشته تحقیر می شوم و... شایان ذکر است، این پرونده توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت. ...
دخترم! این ها عکس های شهادت من است
غیر از حسن آقا، فرزندان دیگری هم دارید؟ غیر از شهید دو دختر هم دارم. حسن آقا تک پسر خانواده و فرزند دوم بود که به شهادت رسید. پسرم متولد 28 مهر 1367 بود. ولادت پسرم همزمان با شهادت امام حسن مجتبی (ع) و وفات حضرت رسول اکرم (ص) بود. به همین دلیل نامش را حسن گذاشتیم. ما اصالتاً اهل کاشمر (در 240 کیلومتری شهر مشهد) از توابع استان خراسان رضوی هستیم. گفتید نام پسرتان را به دلیل تولدش در سالروز شهادت امام حسن (ع) انتخاب کردید، پسرتان در جوی مذهبی رشد کرده بود؟ ما خانواده ای مذهبی هستیم. پسرم در یک خانواده با فضای معنوی و البته نظ ...
پایان شب های وحشت؛ قاتل سریالی شیراز به دام افتاد
. من هم قبول کردم. صبح روز حادثه آقای شیبانی چندین بار با همسرش تماس گرفت اما او پاسخ نمی داد: نگران شده بودم. از خواهرم خواستم به خانه مان برود که بعد از آن متوجه شدیم همسرم به قتل رسیده است. به سرعت خودم را به روستای فال رساندم. مأموران اداره آگاهی من را احضار کرده بودند و چون به من مظنون بودند بازداشتم کردند. اما دو شب بعد قاتل دستگیر شد و من آزاد شدم. او به قصد سرقت وارد خانه مان شده ...
رونمایی ژاله صامتی از همسر جوانش | همسر ژاله صامتی کیست؟
ب یک دختر کوچولو شده ام. ژاله صامتی: یاس ساعت نه و نیم شب به دنیا آمد و خوب به یاد دارم همه خانم های آن بخش چون همان روز زایمان کرده بودند خواب که چه عرض کنم بیهوش بودند. (می خندد) ولی من که 48 ساعت نخوابیده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب یاس را از پتویی که در آن پیچیده شده بود در می آوردم و نگاهش می کردم و هر نیم ساعت یک بار او را در آغوش می گرفتم و دوباره روی تختش می گذاشتم. یاس هم م ...
نجفی آزاد شد
رفته است. با اسلحه به سراغش رفتم تا تهدیدش کنم، طلاق بگیرد، اما او مرا تهدید کرد و در نهایت داخل وان حمام با شلیک گلوله اسلحه من به قتل رسید. پس از این می خواستم خودکشی کنم، اما پشیمان شدم و به شهر قم رفتم و چند ساعت بعد هم تصمیم گرفتم خودم را به پلیس معرفی و به قتل اعتراف کنم. رضایت بدین ترتیب با درخواست قصاص اولیای دم، متهم راهی زندان شد و پس از تکمیل تحقیقات در نهایت در روز 13 خرداد ...
فیلم نجات معجزه آسا مرد ایرانی از سیلاب/ می گوید: سیل مرا نکشت اما زندگیم دچار سیلاب اقتصادی شده و کسی ...
تلفن از همسرش شنیده بود که خواسته اش این است که شریک زندگی اش حلالش کند و در تمام آن لحظات، زن به این فکر می کرد که چگونه باید پسر چهار ساله اش را بزرگ کند، بدون اینکه سایه پدر بالای سرش باشد. زن می گوید: گفتم خدایا به خاطر پسرم امیرعلی، شوهرم را به من برگردان و بعد راهی خانه ی پدر همسرم شدم. آخر چطور می توانستم به آن پیرزن و پیرمرد خبر مرگ پسرشان را بدهم؟ زن از لحظه ای می ...
ماهی 20 تا 30 کتاب می خوانم
روزها به طور ناخودآگاه چشمم به تابلوی کتابخانه افتاد و با دیدن آن واقعاً به وجد آمدم. همان روز در کتابخانه عضو شدم و چند کتاب امانت گرفتم. پس از آن همه فکر و ذکرم شد کتاب و کتاب خواندن. بیشتر زمانها کار خاصی هم در شهر نداشتم اما برای امانت گرفتن کتاب می آمدم و کتاب می گرفتم و می خواندم. خب مسیر طولانی و سخت بود و علاوه بر آن بچه کوچک هم داشتم اما با این وجود دست از خواندن کتاب برنمی داشتم ...