دختری که طراح سرقت های شیطانی از پسران پولدار بود - ایران آنلاین
سایر منابع:
سایر خبرها
آخرین نجواهای یک شهید مدافع حرم +تصاویر
من زیارت عاشورا نخوانم و هر روز من این زیارت نامه را می خوانم به امید آنکه ای آموزگار شهادت مرا در مکتب خود بپذیری و در زمره شهیدانت قرار دهی و شب اول قبر هم یک نگاهی به من داشته باشی. حسین جان! هر وقت من تابوت شهیدی را روی دوش مردم می دیدم احساس حقارت و حسادت می کردم، البته از بعد مثبت به خودم وعده می دادم که روزی قسمت من شهادت بشود، سر قبر هر شهیدی که می رسیدم با او نجوا می کردم و از ...
همسر دوم دردادگاه:شوهرم رابا اینکه20سال ازمن بزرگتراست دوست دارم،نگذارید من ونوزادم را رها کند
: هنوز خوب به یاد دارم که وقتی محسن می خواست با داشتن زن و فرزند به خواستگاری ام بیاید به مادرم گفتم برادرهایم و هیچکس دیگر نباید حرفی بزند که به او بر بخورد و ناراحت شود. دلم نمی خواهد به غرورش خدشه ای وارد شود و احساس حقارت وناراحتی کند.حتی او وقتی می گفت با چه رویی پیش خانواده ات بیایم و به آنها بگویم با داشتن زن و دو دختر بزرگ می خواهم با تو ازدواج کنم به او دلگرمی می دادم که نمی گذارم کسی مانع ...
مباحثه علیخانی و مهمان ماه عسل / جوانی، بزهکاری و تلخ و شیرین کانون اصلاح و تربیت + تصاویر
دبیرستان درس خوانده بود. ابوالفضل در مورد گذشته اش گفت: به دلیل اینکه پدر زندان بود، من هم به خاطر همین مشکلات از کودکی درگیر فروش مواد مخدر شدم. در ادامه فیلمی از زندگی ابوالفضل پخش شد. ایرج در بخش دیگر برنامه اظهار داشت: به دلیل مشکلات پدرم من همزمان با درس خواندن به پدرم کمک می کردم اما به خاطر رفیق های بدی که داشتم، اشتباه کردم. در سن 15 سالگی که در یک دعوا شرکت ...
بازگشت از دنیای مردگان/در آخرین لحظات به زندگی بازگشتم
نیز خوشبختانه شهری نزدیک بود و می توانستم هر پنج شنبه برای مرخصی به دیدن خانواده ام بروم . زمستان بود. وقتی به شهرمان آمدم خبردار شدم پسر عمویم که از رفیق و حتی برادر برایم عزیزتر بود و هست به مناسبت قبول شدن در کنکور می خواهد همان شب جشن مفصل و باشکوهی بگیرد. او وقتی شنید من به مرخصی آمده ام تلفن زد و گفت قاسم هر طور شده خودت را به جشن برسان. برایش توضیح دادم آبگرمکن حمام خانه ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (124)
تربیت بچه ازدواج نکردنه. 5. الان باید یه منطقه حفاظت شده تو منطقه حفاظت شده بسازن بعد واسه محیط بان ها محیط بان بان بذارن. 6. تو برنامه آشپزی گفت امروز با دم دستی ترین مواد غذای خوشمزه میپزیم.مواد لازم: پنیر ماسکارپونه، کاسترد، پنیر گودا، فلفل چیلی، نان تورتیلا. 7. یه سری اینقدر خمیر دندون رو فشار دادم زد رو شونم گفت بیا نزدیک ، 20 تومن گذاشت تو جیب جلو پیرهنم گفت ...
حمید درخشان: موفقیت ارثی نیست
هیچ دردسری به پله آخر برسند. از خانواده پدری تان برایمان بگویید؟ پدرم پیمانکار ساختمانی و بیشتر در سفر بود. سه خواهر و یک برادر دارم. وقتی بچه بودم خیلی کم پدرم را می دیدم و حامی اصلی ام در ورزش مادرم بود. جوانان امروز توقعشان از والدین و بخصوص پدر خیلی زیاد شده است و بر این باورند که پدر باید برای آنها همه شرایط و امکانات زندگی را فراهم کند، اما شما گویا چنین ...
سایه وحشت با جیغ دختر جوان دستگیر شد
نزنم و آبرویش را نبرم. اما پنج سال قبل پدرم مرا از خانه بیرون کرد و سرگردان کوچه و خیابان شدم و به گدایی، سرقت های خرد و خرید و فروش موادمخدر روی آوردم. وی اضافه کرد: چند ماه پیش اتفاقی با یک دزد حرفه ای که در زمینه گوشی قاپی فعالیت داشت، آشنا و برای تامین هزینه اعتیادم با او همراه شدم. دو نفری با تعقیب مردم در خیابان های سطح شهر تهران به آنها حمله و گوشی هایشان را سرقت می کردیم و در خیابان شوش می ...
اُمبرتو اِکو و لذت کشف کتاب
بر این کتاب نوشته است. به تعبیری، دین خودم را به پدرم ادا کردم و احساس می کردم تمام آرزوهایش را برآورده ساخته ام. هر چند اگر زنده بود، رمان های من را با لذت بیشتری می خواند. مادرم 10 سال بیشتر از پدرم عمر کرد. برای همین می دانست که من کتاب های بیشتری نوشته ام و دانشگاه های خارجی از من برای سخنرانی دعوت می کنند. او آدم مریض احوالی بود، اما شاد بود. البته فکر می کنم او نمی دانست دوروبرش چه اتفاقاتی ...
زن جوان برای خودش هوو آورد + عکس
خودم آمدم و گفتم باید کاری کنم تا دختر و پسرم و همسرم که همیشه همدم و مونسم بوده اند پس از مرگم آسیب نبینند، به همین خاطر پیشنهاد ازدواج دوم را به همسرم دادم که ای کاش لال می شدم و هرگز چنین حرفی نمی زدم. مرد که برافروخته است رو به قاضی می گوید: زندگی ام را سیاه کرده بود جناب قاضی. بارها از او خواستم دست از رفتارهای بچگانه اش بردارد ولی گوشش بدهکار نبود. می گفت اگر مرا دوست داری باید ...
جوان معتاد دختر دانشجو را مورد آزار واذیت قرار داد
خاطر سرقت لوازم داخل خودرو در عید فطر سال 94 از زندان آزاد شدم. وی افزود: یک ماه در کمپ ترک اعتیاد بودم اما بی نتیجه بود تا اینکه پدرم برای کمک از من خواست تا دیگر شیشه نکشم و با پول تو جیبی که من میداد هروئین می کشیدم و خیلی کمکم کرد تا دیگر سمت مواد نروم ولی بی نتیجه بود و مجبور به ترک از خانه شدم. هومن در ادامه گفت: دیگر پولی برای تامین مواد نداشتم تا اینکه روز قبل از ...
اشک های عروس هنگام طلاق از داماد 91 ساله
روز باید بشنویم یک جای بدنش کبود شده... زن سالخورده با شنیدن این حرف ها ناگهان روی صندلی جا به جا شد و با گوشه روسری اش اشک چشمانش را پاک کرد. بعد نگاهش را از پسرش برگرداند و به پنجره خیره شد. شاید داشت در دلش روزنه ای به زندگی دوباره با همسر اولش باز می کرد. پسر همچنان داشت حرف می زد: ... برگه شکایت نامه موجود است و نشان می دهد که فرزندان شوهر مادرم کتکش زده اند، بعد هم با نقشه و ...
دو فرزندمان را پنهان کرد تا مجوز اعزام بگیرد!
می زنند چیزی شنیده اید؟ اینکه می گویند این جوان ها به خاطر پول خودشان را به خطر می اندازند واقعاً عجیب است. اینها که این حرف ها را می زنند می توانند برای یک روز خوشی و خوشبختی زندگی مشترک من و مهدی قیمتی تعیین کنند؟ من همین الان با وجودی که شش ماهی از شهادت همسرم می گذرد، هنوز لباس هایش را در چوب رختی پشت در آویزان کرده ام. دست نزده ام تا خودم و بچه ها احساس کنیم مهدی هنوز پیش ما است. دل ...
ولگردی وبدبختی تنها به خاطر یک هوس
خاموش را بین انگشتانش جابجا می کرد، گفت: مواد مخدر در محیط منزل و در بین خانواده خودم اصلا جایی نداشت اما زمانی که بدون تحقیق به خواستگارم پاسخ مثبت دادم و وارد زندگی او شدم در معرض استعمال مواد از سوی شوهرم قرار گرفتم. اما بدون هیچ تلاشی جهت ترک دادن وی کم کم از روی لج و لجبازی خودم را نیز گرفتار کردم و خیلی زودتر از آنچه که تصورش را می کردم معتاد شدم اما با تولد دومین فرزندم و ابتلای شدید او به ...
نوشتن شروط ضمن عقد در وکالت نامه رسمی نیست!
... داشته باشم. او هم بدون هیچ حرفی قبول کرد. یک روز به من زنگ زد و گفت من با مادرم صحبت کردم و گفت ما چنین رسمی نداریم که زن ها حقوقشان را بخواهند! سمیه می افزاید: عصبانی شده بودم، سر همسرم داد کشیدم که چطور وقتی من مهریه و عروسی و لباس و طلا نخواستم کسی نگفت اینها رسم ما نیست، ما برای پسرمان آرزو داریم؟ بعد من اگر از تو بخواهم در معامله ازدواج با طرف معامله ات یکسان باش، شما رسم ندارید؟ اشکالی ندارد ...
سارق جوان: پدرم گفت شیشه نکش پول هروئینت با من!
برایم تأمین می کند و به حرفش عمل کرد اما سه ماه قبل دیگر پول هروئین به من نداد و مرا از خانه بیرون کرد، من نیز به کمپ ترک اعتیاد رفتم و تا یک ماه قبل آنجا بودم ولی جون احتیاج به مواد داشتم از کمپ بیرون آمدم. وی ادامه داد: مخارج اعتیادم روزی 30 هزار تومان بود اما دیگر پولی برای تهیه مواد مخدر نداشتم تا اینکه چند روز قبل نزدیک مترو نواب با یک پیک موتوری به نام ناصر آشنا شدم، ناصر نیز معتاد ...
وقتی فهمیدند من طرفدار پرسپولیس دخترم در ورزشگاه آزادی همه چیز بهتر شد!
.... چند دست لباس روی هم پوشیدم تا شرایطم بهتر شود و قبلش حتی دور خودم پارچه مبلی پیچیدم که نفهمند من دختر هستم. در بازرسی بدنی چه اتفاقی افتاد؟ من دور خودم پارچه مبلی پیچیدم و کناره های تنم پر بود از این پارچه. توی بازرسی اول وقتی با من حرف زدند، ادای آدم های لال را در آوردم و... سرم را انداختم پایین ومسیرم را رفتم تا گیر نیفتم. اما توی بازرسی دوم وقتی طرف پرسید که چرا کنار ...
پایان خوشگذرانی دزدان خانه های ویلایی
سرکرده یک باند سرقت که برای خوشگذرانی و چشیدن مزه پولدار شدن سرقت می کرد، می گوید: من حتی در جریان یک دستبرد مبلغ 200 میلیون تومان به سرقت برده ام اما به این تجربه رسیده ام پول دزدی به هر مقداری هم که باشد برای آدم وفا نمی کند. صدای ایران - به گزارش ایران، دزد جوان و دیگر اعضای باند که درکمتر از یک ساعت به خانه های ویلایی شمال شهر تهران دستبرد می زدند هر بار پس از سرقت پول و جواهرات ...
پوشیدن پیراهن تیم ملی آرزوی من است
آبادان شروع کردم و در حال حاضر برای ششمین سال متوالی است که افتخار پوشیدن پیراهن صنعت نفت آبادان را در کارنامه ورزشی ام دارم. -چگونه با ورزش بخصوص فوتبال آشنا شدید؟ از زمانی که خود را شناختم، به همراه پدرم که زحمت های فراوانی را برای من کشید و بسیار از او سپاسگذارم، به سالن فوتبال می رفتیم. اما این را باید بگویم که آن ها من را به علت جثه ضعیفم بازی نمی دادند (خنده) اما استارت ...
پرونده قتل 3 سرباز با آزادی قاتل بسته شد
موردعلاقه ام رساندم تا پدر او را بکشم، اما وقتی وارد خانه آنها شدم دو پسر و دختر کوچکش تنها در خانه بودند. آنها به شدت ترسیده بودند و تلفنی موضوع را به پدرشان خبر دادند. پدر دختر موردعلاقه ام تلفنی من را به آرامش دعوت کرد اما من با شلیک چند تیر به تلویزیون به او هشدار دادم هرچه زودتر خودش را به منزلشان برساند اما متوجه شدم پلیس خانه را محاصره کرده. تسلیم مأموران نشدم و چند تیر شلیک و تهدید ...
از جنایت های بیجه تا تجاوزهای باند خرمالو
داشت نجات داد می گوید: داشتم از کنار سیلوی آذری رد می شدم که دختر را دیدم. وقتی بالا رفتم برای منصرف کردنش از خودکشی و نجاتش، با یک دست او را و با دست دیگر میله ای را گرفتم، دیدم میله هیچ توانی ندارد، یک نگاه به پایین کردم دیدم خیلی سرم گیج می رود، یک نگاهی به آن دختر کردم که در جوش و خروش بود که از من جدا شود و پایین بپرد، با این که آن ارتفاع مورد علاقه ام نبود اما لحظه ای تردید نکردم تا مانع هدفش ...
دختر تنها محاکمه می شود
دستور بازپرس بازداشت شدند. دختر جوان در اولین تحقیقات به قتل اقرار کرد و در شرح ماجرا گفت: من بعد از جدایی پدر و مادرم به تنهایی زندگی می کنم. منصور از دوستان خانوادگی ما بود و به خانه من رفت و آمد داشت. خیلی از همسایه ها فکر می کردند که او پدرم است که گاهی به من سرکشی می کند. امروز در حالی که مادرم به دیدنم آمده بود، منصور هم وارد خانه شد. من در اتاقم بودم که ناگهان وارد شد و به من حمله کرد. علت ...
از سر گیری دزدی پس از آزادی زندان
کشیدن شیشه کردم. چندبار هم به اتهام های گوناگون بازداشت شده و به زندان افتاده ام. آخرین بار که بازداشت شدم، در حال سرقت وسایل داخل خودرو بودم. عید فطر سال قبل در حالی که پنج ماه محکومیتم را سپری کرده بودم، آزاد شدم. آن زمان تصمیم گرفتم دور کار خلاف را خط بکشم. ابتدا به کمپ رفتم تا مواد را ترک کنم، اما نتوانستم. یک روز قبل از سرقت از دختر دانشجو، در مترو با جوانی آشنا شدم که می گفت پیک موتوری است ...
رضائیان: قسم می خورم پرسپولیس من را نمی خواست!/ 4 هفته قبل از پایان لیگ با جایگزین من صحبت کردند
مانند علی کریمی، مهدی مهدوی کیا، علی دایی و خداداد عزیزی از پرسپولیس به اروپا رفتند. این بزرگان هر حرفی بزنند، روی حرف شان حرف نمی زنم اما همه آنها برای پیشرفت از پرسپولیس رفتند و یک روز هم با افتخار برگشتند. مدافع پیشین تیم فوتبال پرسپولیس خاطرنشان کرد: به این ماه عزیز، یک کلمه دروغ نگفتم. من که این قدر احساساتی هستم، یک لحظه احساساتی شدم اما باور کنید 30 میلیون تومان را برای همه واریز ...
روایت جانسوز آخرین وداع مادر با فرزند شهیدش
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : پنجشنبه – 1363/3/31 (مصادف با بیست و یکم ماه رمضان) ساعت حدود نه صبح بود. یک دستگاه مینی بوس بنیاد شهید به خانه ی عمویم حاج سید ابوالحسن آمده بود تا تعدادی از افراد خانواده را برای دیدن پیکر مطهر شهید سید مرتضی بصری به بیمارستان برازجان ببرد. چند نفر از بزرگ ترهای فامیل از جمله پدر و مادرم سوار شدند. من هم دنبال شان راه افتادم و به طرف ...
مقاله ای خواندنی از همایون محمدی / دختری که در غم پدر شکست تا ما نشکنیم
نهایت با اصرار فامیل یک دستگاه تاکسی خرید و مشغول مسافرکشی شد . یک روز بی خبر آمد درب مدرسه ، اما من برای اینکه دوستانم متوجه اعتیاد پدرم نشوند سوار نشدم . شب مادرم با چشمانی پرخون گفت چرا سوار نشدی ؟ از آن موقع تا بحال یکریز اشک می ریزد . ظاهراً بد جوری دلش راشکسته بودم . اواسط زمستان بود که داخل حیاط خانه از پی مشاجره ای لفظی بشدت مادرم را کتک زد و بیرون رفت . رفتنی که 13 سال طول کشید و ما از ...
روزگار سخت بیماران دیالیزی شهرمان
، مسئولان این انجمن بدترین دقایق زندگی شان را زمانی می دانند که کلیه ای با مشخصات فرد دیالیزی پیدا می شود و وقتی با فرد بیمار تماس می گیرند تا این خبر خوش را به وی بدهند او می گوید “توان پرداخت هزینه لازم برای پیوند را ندارم”. پای درد و دل چند نفر از این بیماران نشستم، در این چند روز که به مصاحبه با این افراد سپری کردم بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم، ار عمق دردی که این افراد با آنها گریبانگیر ...
پدرم با دخترخاله ام رابطه غیر شرعی داشت - مادرم خودسوزی کرد - من ایدز گرفتم!
سوخت و جا در جا، مرد و برای همیشه ایّام، دختر دلبندش را در برزخی از مشکلات تنها گذاشت. من هرچند کوچک بودم امّا پیوسته خود را در مرگ مادرم مقصر دانسته و پیوسته شب و روز گریه می کردم. بعد از فوت مادر دیگرهرگز به مدرسه نرفته و خود را به تمامی در خانه حبس کردم. بعد از چهلم مادر، پدرم گلی را به خانه آورد و از همان بدو ورودش به خانه، جنگ و جدل بین من و او آغاز شد. گلی زن بی بند و ...
نوه یک ساله ام حامی ایتام است
، خدمات لازم را به کودک تحت حمایت ایشان ارائه می دهیم و نکته قابل تامل علاقه خاص این کودک به مادرم حتی بعد از چند سال فوت وی است. صبح قزوین : خاطره ای از این موضوع دارید؟ عبداللهی: اعزام افراد نیازمند که به دلیل فقر مالی نتوانستند بودن به مشهد مقدس بروند یکی دیگر از کارهایی بود که با همراهی و مشارکت تنی چند از همکاران در مدرسه انجام می شد. وقتی با این دانش آموزان تماس ...
روز محشر را به چشم دیدم، معجزه عشق مادری که جان دوباره به دخترش بخشید در ماه عسل
.... همراه حاجیه زینب که تنها بود به منا رسیدیم و من باز مادرم را ندیدم و خبر نداشتم که همراه کاروان سنندج رفته است. ساعت 8 صبح بود که زیر آفتاب شدید به منظور انجام رمی جمرات به سمت منا حرکت کردیم تا به خیابان 204 رسیدیم. روز محشر را دیدم وی بیان کرد: مسیر هیچ مشکلی نداشت، من همراه زینب خانم و چند نفر از آقایان کاروان در حرکت بودیم تا اینکه متوجه شدم فاصله ها کم و جمعیت ...
گفتگو با یک نجات یافته از اعتیاد +تصاویر
ادامه تحصیل دادید؟ بله، سال گذشته لیسانس حقوق گرفتم و در حال حاضر دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق جزا هستم. البته سال گذشته آزمون سراسری هم دادم و خدا را شکر در کارشناسی ارشد مطالعات حقوق زنان روزانه یکی از دانشگاه های تهران قبول شدم که تا چند ماه دیگر در آن رشته هم ادامه تحصیل می دهم چون قصد دارم دکتری بگیرم. مرآت- پس هنوز از همان هوش دوران جوانی برخودارید؟ بله، خدا را ...