دختر عاشق پیشه آبروی پدرش را برد - خبر فوری
سایر منابع:
سایر خبرها
سرگذشت غم انگیز زنی که در 11 سالگی به اجبار پدر معتاد ازدواج کرد
این ها بخشی از اظهارات زن 20 ساله ای است که به اتهام سرقت توسط پلیس کرمان دستگیر شده بود. این زن جوان به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: آخرین فرزند خانواده بودم که قربانی اعتیاد پدرم شدم. در همان روزهای کودکی همواره از نداشته هایم رنج می کشیدم اما نمی دانستم چرا با دیگر کودکان تفاوت دارم و نمی توانم مانند آن ها به خواسته هایم برسم. زمانی که فهمیدم علت همه بدبختی هایم اعتیاد پدرم به شیشه ...
فرجام رابطه سرباز با دختر 16 ساله
، درگیری های خانوادگی بین پدر و مادرم شدت گرفت تا جایی که دو برادر بزرگ ترم مجبور شدند ترک تحصیل کنند و برای تامین مخارج زندگی ،حرفه پدرم را ادامه دهند. در ابن میان که آخرین عضو خانواده بودم در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم و به پیشنهاد پدرم در یک کارگاه رنگ چوب مشغول کار شدم چرا که علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم. با آن که شوهر عمه ام حقوق کمی به من می داد، من به رنگ کاری مصنوعات چوبی ...
آرزوهای مرده عروس 11 ساله کرمانی / اشکتان در می آید
این ها بخشی از اظهارات زن 20 ساله ای است که به اتهام سرقت توسط پلیس کرمان دستگیر شده بود. این زن جوان به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: آخرین فرزند خانواده بودم که قربانی اعتیاد پدرم شدم. در همان روزهای کودکی همواره از نداشته هایم رنج می کشیدم اما نمی دانستم چرا با دیگر کودکان [...]
سرگذشت غم انگیز زنی که در 11 سالگی ازدواج کرد
پدرم که خودش درگیر آسیب های اجتماعی و مواد مخدر بود، زندگی و آینده مرا نیز تباه کرد به طوری که من هم پس از دواج با مردی معتاد به دام مواد افیونی افتادم و خیلی زود به یک مجرم حرفه ای تبدیل شدم چرا که .. این ها بخشی از اظهارات زن 20 ساله [...]
وقتی کوک های دخترِ گل ثمر، به ثمر نشست
اندامم که روی شن ها نقش بسته بود، یک لباس طراحی کردم. این بانوی هنرمند که با ذکر خاطرات آن روزها لبخند روی لبش گل کرده، گفت: خیلی ذوق داشتم و با عجله به خانه آمدم و تا قدم به اتاق گذاشتم روی تلویزیون خانه ، پارچه ای تا شده دیدم و چند لحظه بعد در حال بریدن آن بودم. وی ادامه داد: با قیچی آن پارچه را به شکل یک کیمونو بریدم و از تکه های باقیمانده پارچه، چند پاپیون درست کردم و با ...
پای صحبت های مهری قربانیان درباره سرطانش/ همه اش لطف خدا بود
در خانواده ای به دنیا آمدم که سه خواهر و سه برادر بودیم و من فرزند چهارم خانواده بودم. محل تولدم قوچان بود اما به یکی از روستاهای فاروج نقل مکان کردیم و در همان روستا هم بزرگ شدم. سال 1373 متأسفانه پدرم را از دست دادم و از آن روز بیشتر از گذشته زندگی مادرم وقف ما 6 فرزندش شد. مادرم برای اینکه بتواند بهتر به ما برسد، ازدواج هم نکرد. تا دیپلم درس خواندم و با اینکه سه بار در کنکور قبول شدم اما به ...
آیا از زن به دنیا آمدنت راضی هستی؟/ زنان جوان ایرانی پاسخ می دهند
دردسر دارد. یک دختر نباید با پسری صحبت کند، یک دختر نباید بلند بخندند، یک دختر نباید هوس گردش و تفریح بکند. وای که دارم دیوانه می شوم و از خودم و دختر بودنم لجم می گیرد. بلی، من واقعا دلم می خواست که مرد بودم و برای همه ی پسرها یک معلم می شدم و ثابت می کردم که شخصیت یک مرد در این نیست که صورتش را صاف کند و سر راه دخترها بایستد و متلک بگوید و چشمک بزند، و در جاهای خلوت و شلوغ مدام در فکر آزار و ...
پدر زنم را دوست داشتم اما تحت تاثیرمصرف شیشه قرار داشتم/ ملاقات مرگبار با پدرزن +جزییات
آنجا پدرزنم با دخترش تلفنی صحبت کرد و بعد از اینکه تلفن را قطع کرد من به توهم اینکه پدرزنم قصد کشتنم را دارد او را هل دادم و پرت کردم. شیشه مصرف کرده بودم و حالم خیلی خراب بود برای همین هم دچار توهم شدم. پدر زنم روی زمین افتاد و غلت خورد و من هم با او غلت خوردم بعد او را روی دوشم گذاشتم که به بیمارستان برسانم؛ اما زورم نرسید و از ترس فرار کردم. من قصد کشتن او را نداشتم و به خاطر اعتیاد و تحت تاثیر توهم این کار را کردم. با پایان جلسه دادگاه قضات برای تصمیم گیری وارد شور شدند. ...
مزار شهیده طاهره کلاهچی در کاشان غباررویی و عطر افشانی شد.
رزمندگان ژاکت می بافت. من رفتم به او کمک کنم. مادرم به طرف زیر زمین رفت و مرا صدا کرد و گفت: بیا قالی بباف. طاهره به محض این که صدای مادرم را شنید به من گفت: برو و به مادر کمک کن. من رفتم داخل زیرزمین، تازه نشسته بودم روی دار قالی که خانۀ ما بمباران شد. در آن هنگام من و مادرم بی هوش شدیم ولی پدرم و طاهره که بالا بودند در جا شهید شدند. سراغشان را می گرفتیم می گفتند: حالشان خوب است. وقتی از ...
13 بهمن؛ سالروز شهادت 2 کودک راه آزادی از مهدیشهر
یک کاسه فلزی ریخت و با دسته هاون شروع به خرد کردن زغال ها کرد، سپس روی آن آب ریخت تا نرم شد، بعد سر یک تکه چوب را از زغال رنگی کرد و روی دیوار بیرون خانه شعار مرگ بر شاه و درود بر امام خمینی(ره) نوشت که تا مدتی بعد از شهادت دست نوشته او روی دیوارها بود. این خواهر شهید در خصوص علاقه شهید به امام خمینی(ره) گفت: برادرم به امام(ره) خیلی علاقه داشت و همیشه از پدرم می پرسید: من می توانم امام ...
حکم اعدام برای کارگردان تئاتر به اتهام تجاوز به 2 هنرجو + جزئیات
...: قرار بود در کلاس های تئاتر آقای کارگردان شرکت کنم. او به من گفت در کلاس های مدیتیشن هم شرکت کن. من هم قبول کردم وقتی به آدرسی که داده بود رفتم متوجه شدم آنجا خانه اش است. این مرد مرا آزار داد. وقتی از خانه بیرون آمدم حالم خیلی بد بود. نمی دانستم باید چه کنم. زمانی که به خودم آمدم تصمیم گرفتم شکایت کنم. در حالی که پرونده این دختر در حال رسیدگی بود، دختر دیگری نیز شکایت مشابهی مطرح کرد ...
برای تربیت فرزند، باید با مردت رفیق باشی!
گروه زندگی: شهروز تازه به دنیا اومده بود. گذاشتمش پیش برادرِ دوساله ش و رفتم سرِ کوچه، کنار فشاری تا لباس هایش را بشویم. آمدند و گفتند: بلند شو، حکومت نظامیه! الان میان میکُشنت. گفتم: تا لباسارو نشورم و کارم تموم نشه بلند نمی شم. تمام لباس ها رو شستم و به خونه برگشتم. بدون حضور پدر و مادرم، [...]
اشک های بازیگر گناه فرشته در برابر دوربین /آشا محرابی: دیگر آرزویی ندارم !
پدر مشغول تحصیل و دانشگاه در رشته غیر هنری شد. نقش پدرم بیشتر بازدارندگی بوده تا حمایت. در همان دوران با آقای اسماعیل محرابی قرار گذاشته بودیم که من درسم را بخوانم و او شرایط ورودم به بازیگری را فراهم کند. در واقع نوعی قرارداد معنوی بود که من کاملا روی آن حساب کرده بودم. بیشتر بخوانید ببینید | تصاویری جالب از مجری گری خانم بازیگر در 19 سال پیش ...
پرچم اسلام در ادامه راه امام حسین(ع) است
احتیاج دارد باید به هر نحوی که شده خود را به قافله ی امام حسین(ع) رسانده و از حریم اسلام دفاع کرد. قادرا! امیدوارم با اولین قطره ی خون بدنم که به زمین می ریزد تمام گناهانم را بریزی. پدرم و مادرم! اگرمن توانستم و لیاقت پیدا کردم که شهید شوم برایم نمی گویم گریه نکنید ولی برای تمامی شهیدان گریه کنید در رأس همه ی آنها برای امام حسین گریه کنید. پدرم و مادرم! اگر شهید شدم در سوگ من صبر ...
برف بازی آناهیتا نعمتی | طبیعت گری خانم بازیگر کار دستش داد
فرهنگ نیز فعالیت هایی داشته است من در چنین فضایی بزرگ شدم، فضایی که پدرم مرا به سمت کارهای نقاشی و خطاطی و ورزش هل می داد و خودم هم علاثه زیادی به موسیقی داشتم بعد از کنکور و قبولی در رشته هنرهای دراماتیک که نرفتم، مسیر تازه ای در بازیگری پیدا و سعی کردم آنرا ادامه بدهم در سال 1375 وقتی 19 ساله بود قید تحصیل در دانشگاه را زد و به کلاس های بازیگری استاد حمید سمندریان رفت در کنار یادگیری و کار تئاتر از همین کلاس بازیگری در سال 1376 بود که توسط رسول ملاقلی برای فیلم هیوا انتخاب شد و توانست نقش کوتاهی را ایفا کند ...
کارگردان تاتر به اتهام آزار هنرجویان به اعدام محکوم شد
در کلاس ها حاضر نشوم، اما او آخرین بار مرا به تله انداخت و آزارم داد. من که ترسیده بودم و حال روحیم به هم ریخته بود ماجرا را به چند نفر از دوستانم گفتم و آنجا بود که متوجه شدم او چند دختر دیگر را نیز به همین طریق به تله انداخته و آزار داده است، اما آن ها از ترس خانواده شان سکوت کرده اند، اما من وقتی ماجرا را به مادرم گفتم پیشنهاد داد تا از کارگردان جوان شکایت کنیم. به دنبال اظهارات دختر ...
تبهکاری های سریالی 2 برادر دالتون در تهران + گفتگو با یکی از دالتون ها
به گزارش زیرنویس، مدتی قبل مهندس جوانی با پلیس تماس گرفت و از سرقت خودرواش خبر داد و گفت: می خواستم خودروی سراتو خود را قسطی بفروشم و آگهی آن را در سایت گذاشتم. مرد جوانی به نام پوریا با من تماس گرفت و مدعی شد خریدار است. خودرو را با پیش پرداخت و دریافت چک در [...]
سمیه در تنور زنده زنده سوخت ! / کاش می مردم اما زنده ماندم !
همچنین پدرم به حسابم واریز می شد. از نظر مالی محتاج کسی نبودم تا این که 2سال قبل یک آقایی که قبلاً ازدواج کرده بود به ام آمد. او از همسرش جدا شده بود و به نظر آدم مذهبی و خوبی می آمد. در مدت آشنایی همواره کارهای خداپسندانه می کرد و همیشه می گفت من سرکار هستم و خلاصه خود را فردی کاملا مذهبی جا زد. آن زمان مادرم مریض بود و دکتر ها جوابش کرده بودند. همه می گفتند او خیالش به خاطر تو راحت نیست ...
جنایت سیاه مرد جوان در پی رابطه شیطانی با یک زن|20 هزار تماس و پیامک بین قاتل و زن مقتول رد و بدل شده بود
لااقل حقیقت را بگو! همه چیز را بگو! خلاصه وقتی س ازآن جا رفت من هم چاقویی را که همیشه همراهم بود، بیرون آوردم چرا که تصمیم گرفته بودم خودم را بکشم!درهمین افکار غوطه ور بودم که ایوب با من تماس گرفت و با خشم و فحاشی گفت:تو را می کشم! به او گفتم ،لازم نیست مرا بکشی!من خودم ،خودکشی می کنم!با این جمله ،طناب را برداشتم تا به کنار روستا بروم و آن جا خودم را دار بزنم! ولی در همین زمان مادرم زنگ ...
قصاص تاوان زیرگرفتن عمدی پسرخاله همسر با نیسان آبی
...> قاضی :چرا در بازجویی ها به زیر گرفتن عمدی پسرخاله همسرت اعتراف کرده بودی؟ متهم: من آنجا تحت فشار روانی بودم. قاضی :دوربین های مداربسته فیلمی را ضبط کرده که نشان می دهد مقابل خانه پسرخاله همسرت پرسه می زدی .چطور ممکن است ساعت 7 صبح روز بعد اتفاقی با او تصادف کرده باشی؟ متهم :روز قبل می خواستم دخترهمسرم را به خانه خواهرزنم که در نزدیکی خانه پسر خاله همسرم است برسانم ...
آدینه با داستان/ کفش های سفید، کفش های سیاه
بین زانوهایش و چیزهایی می گفت که نمی فهمیدم. ********* آن قدر بزرگ شده بودم که دیگر درد را توی چشم های مادرم و دست های خشک پدرم ببینم. آن قدر بزرگ شده بودم که به پدرم بگویم به جای کیسه ی حمام و سنگ پا، عروسک بچینیم روی بساط. می دانستم هیچ پدر و مادری از خواسته ی بچه اش نمی گذرد و عروسک ها بیشتر از تیغ ریش تراش خریدار دارند. پدرم فکر می کرد عروسک ها را برای خودم می خواهم و می گفت ...
مصاحبه اختصاصی با فرزند جی لوید ساموئل
انگلیس بود و برای ما هم یک پدر دوست داشتنی بود. نام استقلال را شنیده ای؟ وی در شرایطی که تعجب داشت، پاسخ داد: نام آشنایی برای من است، اما نه. تیمی بود که پدرت در ایران برای آن بازی می کرد! ما در آن زمان در انگلیس بودیم و هیچوقت به ایران سفر نکردیم. از پدرم درباره این تیم شنیده بودم اما اکنون چیزی خاطرم نیست. درباره ایران چطور؟ او که در جام جهانی ...
اعتراض مریم مومن به انتشار تصاویر دستکاری شده خودش با هوش مصنوعی
به شدت مخالف ورود وی به عرصه بازیگری و انجام کار هنری بودند. تنها کسی که از او حمایت کرد خاله اش بود که باعث ورود مریم به بازیگری شد. همه جا از اصالتم گفته ام و تا 8 سالگی در اردبیل بودم. عشق من به بازیگری از 5 سالگی شروع شد که پسرعموی پدرم برای ساخت یک فیلم کوتاه از من دعوت کرد اما زمانی که بزرگ شدم بین من و این ماجراها وقفه افتاد و این فیلم هم ساخته نشد اما این عشق به ...
عاقبت متلک پرانی | زندگی جوان 21 ساله تباه شد
قتل لو نرفته است. برای همین دوباره جرائم خرد و دزدی را در تهران شروع کردم. این متهم در مورد زندگی خود نیز گفت: من در پرورشگاه بزرگ شدم و نمی دانم خانواده ام چه کسانی هستند. از بچگی در پرورشگاه بودم و بزرگ تر که شدم در مورد پدر و مادرم پرسیدم. یک عده گفتند پدر و مادرم مرده اند. عده دیگری گفتند من سر راهی هستم. وقتی از پرورشگاه بیرون آمدم شروع به سرقت و دزدی های خرد کردم و چند باری هم ...
عکس های سیاه دختر مدرسه ای در دستان پسر شرور | اگر پدرم بفهمد...
طرف دیگر، کنجکاوی بیشتر و آزاد بودن در خانواده مرا به سوی ارتباط با پسری جوان کشاند که با او در ایستگاه مترو آشنا شدم. او که کتاب و کیف مدرسه ام را دیده بود، ادعا کرد کتاب های آموزشی ای دارد که همه سوالات امتحانی را پاسخ داده است. همین موضوع به آشنایی و ارتباط بین من وارسطو انجامید و من بدون تامل درباره عواقب دوستی های خیابانی به ارتباط تلفنی با او ادامه دادم و گاهی نیز در خیابان یا فضای سبز با ...
مادر و پسر بی آبرو دختر دانش آموز را به لانه کثیف کشاندند ! / پدر و مادر آیدا سکته کردند !
ببخشند . من روزهای خیلی سختی را پشت سر گذاشتم و از صمیم قلب از اینکه از خانه کردم و خام وعده های یک پسر معتاد شیشه ای شدم متاسف و پشیمانم . امیدوارم مادرم و پدرم مرا ببخشند و فرصت دوباره ای به من بدهند تا همان دختر خوب و عاقلی که از من انتظار داشتند بشوم. من با این سن کم زندگی در کنار یک پسر معتاد و مادر مواد فروشش را تجربه کردم و این چیزی است که تا آخر عمر از ذهن من پاک نخواهد شد. ...
آدم های مجازی را از دورهمی های خانوادگی دور کنیم
افزایش استفاده از شبکه های اجتماعی موبایل به رغم استفاده مفیدی که دارند، موجب دوری اعضای خانواده شده است. به لحاظ فیزیکی به هم نزدیک هستند اما فاصله عاطفی و معنوی زیادی بین آنهاست و باعث می شود افراد خانواده کمترین مراوده و گفتگویی صمیمی را با هم داشته باشند. این تنها مشکل نیست بلکه آسیب های دیگری در روابط خانوادگی از جمله، سست شدن بنیاد خانواده ها، طلاق عاطفی زوجین و کمرنگ شدن صمیمیت میان اعضای خانواده و همچنین گسترش شکاف نسلی را فراهم کرده است. ...
قتل جوان بلال فروش به دست زندانی تازه آزاد شده / قاتل پس از بازگشت به ایران دستگیر شد
کردم مرد بلال فروش به همسر دوستم نگاه می کند. سر همین مسئله با او درگیر شدم و با چاقویی که همراهم بود به او ضربه زدم. بعد از جنایت، به ترکیه فرار کردم و نزد خانواده ناتنی ام رفتم. چند ماه آنجا بودم اما نتوانستند مرا تحمل کنند و از خانه شان اخراج شدم. مدتی سرگردان بودم تا اینکه به ایران برگشتم و دستگیر شدم. با اعترافات جوان جنایتکار، برای او قرار قانونی صادر شد و پس از بازسازی صحنه جنایت ...
در موبایل زنم صحنه ای دیدم که سکته ام داد ! / مهشید گردن نمی گرفت !
زندگی خوبی داشتیم تا اینکه مدتی قبل از این حادثه خیلی اتفاقی هنگام بررسی گوشی همسرم متوجه شدم او با مرد غریبه ای رابطه دارد. شوکه شده بودم و نمی دانستم باید چه کار کنم بعد تصمیم گرفتم از خودش بپرسم که این مرد کیست؟ اماهمسرم منکر آشنایی شد و وقتی پیام های داخل گوشی را به او نشان دادم عنوان کرد حتما گوشی دست دخترمان بوده و به اشتباه تماس و پیامکی ارسال شده است. حرفش را باور نکردم و بعد ازاین ماجرا ...