دختر نوجوان: تجربه تلخی از رابطه با دو پسر دارم - اعتبار نوین
دختر نوجوان: تجربه تلخی از رابطه با دو پسر دارم
سایر خبرها
ورود به خانه مجردی زندگی دختر جوان را تباه کرد | سرنوشت سیاهی که پسرجوان برای دختر 16 ساله رقم زد+جزییات
به گزارش اینتیتر به نقل از فرتاک نیوز، ترنم زیبای مهر مادری را هیچ وقت در این 16 سال حس نکردم... تنها چیزی که از مادرم در گوشه ذهنم مانده زورگویی، دستور و محدودیت بود... دیگر از دستورهایش خسته شده بودم و تاب چشم گفتن را نداشتم. خانه محلی شده بود برای حکومت نظامی مادرم... به دنبال آغوش مهر مادری بودم که مرا و رؤیاهایم را بفهمد.... این جملات دختر 16ساله ای است که برای فرار از زورگویی های ...
خونی که فریاد می زند!
زخم نموده است، بار دیگر بوسه زنم. می خواهم لبانت را که روزی زمزمه لالایی بر آن نقش می بست، بار دیگر بوسه زنم. می خواهم پیشانیت را که محل سجده شکر خداوند است بار دیگر نظاره کنم و از آن لذت برم. باز سرم را بر زانویت نهم تا مرا نصیحت کنی. مادرم تو در زندگی برایم نمونه بودی ولی حیف که من نتوانستم برایت فرزند نمونه ای باشم. به خدا نمی دانم با چه وصفی محبت و عشقت را که در دلم همواره زنده است، بیان کنم ...
قربانی طلاق!
دریکی از همین روزها که آن مرد جوان برای استعمال مواد مخدر به خانه آمد، مادرم با اسماعیل بیرون رفته بود و من تنها بودم. ساعتی بعد وقتی آن مرد جوان متوجه شد کسی به خانه نیامد، ناگهان از اتاق بیرون آمد و قصد داشت مرا به زور آزار و اذیت کند که من وحشت زده از چنگ او گریختم و به کلانتری آمدم تا از آن مرد هوسران شکایت کنم اما ای کاش... با توجه به اهمیت ماجرا و با دستور سرگرد امیر رضا فعال(رئیس کلانتری معراج مشهد)پرونده ای در این خصوص تشکیل شد و ادعاهای این دختر جوان با کسب دستورات قضایی مورد کنکاش های تخصصی پلیس قرار گرفت. ...
روزی که این نویسنده عاشق شد، قیامت بود
محمد صالح علا در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: پنجشنبه 14 اسفند، ساعت 11 صبح، من عاشق شدم. هوا ابری بود و همۀ باران های عالم سر من می ریخت. گفتن از آن روز که عاشق شدم چه خوب است. مثل این است که روی زخمی را بخارانی، نه بیشتر، پیشتر. عشق مثل [...]
آیین نکوداشت تقی دژاکام/ خبرنگارهیچ وقت نباید پشت میزش باشد
...> آقای سعدی به گردن من خیلی حق دارد. من تیتر زدن را از او یاد گرفتم. روزنامه نگاری بود که بدون زور زدن تیتر می زد و اولین تیترش بهترین تیتر بود. دژاکام پس از بیان خاطراتی از سفر زیارتی به مکه و عتبات عالیات گفت: بعد از روزنامه کیهان 5 سال در خبرگزاری فارس بودم. احساس کردم از تهران خسته شدم. به مادرم گفتم در حرم امام رضا(ع) دعا کن بیایم مشهد. درست در همان لحظات آقای نظام الدین موسوی مرا دید ...
چالش مرا بپذیر یا من را کلا نپذیر
باورها می تواند جنبه مثبت داشته باشد اما ... حتما شما هم جملاتی شبیه این را از اطرافیان تان شنیده اید: یا همه زندگی مرا بپذیرید یا من را کلا نپذیرید؛ مرا همان گونه که هستم بپذیر؛ من همینم که هستم و به خاطر هیچ فردی خودم را تغییر نمی دهم و ... . هرچند این باورها می تواند جنبه های مثبتی داشته باشد، مثلا می تواند جلوی خودسرزنشی های ما بابت نواقص و ناتوانایی های مان را بگیرد یا به ما کمک کند ...
پدر روحانی شهید سلمان خدادادی آسمانی شد
فرزندش امامان معصوم ما می باشند و شهادت می دهم به قیامت و روز رستاخیز و بهشت و جهنم و هر آنچه که به رسول خدا (ص) نازل شده است... پدر و مادرم! اگر شهید شدم سعی کنید خودتان را در پیش مردم معرفی نکنید که من پدر یا مادر شهیدم و هیچ منتی بر سر مردم نگذارید که من شهید دادم. برادرم ابوذر! امیدوارم در پناه حق در کارهای روزمره خود موفق و مؤید باشید و امیدوارم از ته قلب حلالم کنید. برادرم ابوذر ...
ادعای زن آقای فوتبالیست معروف ایرانی برای طلاق: شوهرم مرا کتک می زند!
. معمولا دادسراها پر از آدم هایی است که مشکلات مختلفی داشته و می خواهند به هر طریقی شده به حقی که فکر می کنند درست است، برسند! برای پیگیری شکایت خود از زورگیری که با قمه و ایجاد جراحت، تلفن همراه و پولم را سرقت کرده بودند به یکی از دادسراهای شرق تهران رفته و روی صندلی نشسته بودم تا نوبتم فرا برسد. صدای خانمی توجه همه را جلب کرد. او چند صندلی آن طرف تر نشسته و می خواست به داخل اتاق برود ...
روایت عجیب مهندس کامپیوتر پس از مصرف قارچ های جادویی
.... ا ز آشناییت با دوستانت بگو، چند وقت بود که آنها را می شناختی؟ حدود 4 یا 5 ماه قبل از طریق اینستاگرام با بچه ها آشنا شدم. همه یا دانشجو بودیم یا درسمان تمام شده بود. قرار شد روی یک پروژه ساخت بازی آنلاین کار کنیم و به این منظور خانه ای در تهران اجاره کردیم. اهل پایتخت نیستی؟ نه من تهران زندگی نمی کنم. ساکن شهرستانم و فقط برای ساخت بازی به تهران ...
روایت آنه خدیجه از دیدار با رهبر معظم انقلاب؛ بانویی که با یک دست غوغا کرد
می کنند و گره به گره آن را با عشق می زنند. اما در میان این همه هنر و اصالت، بانویی در دیار ترکمن صحرا نقش ماندگاری را بر فرش بافی و حفظ این سنت کهن گره زده و آن بانو، کسی جز خدیجه پقه نیست؛ بانویی که وقتی در سن هفت سالگی، دست چپش را برای همیشه روی تاب جا گذاشت موجی از نگرانی و دلهره در قلب پدر و مادرش ایجاد شد. آنها تصور می کردند دیگر آینده تک دختر خانه شان با معلولیت و از دست دادن یک ...
اهمیت انس با قرآن در سنین کودکی به روایت داور اندونزیایی
...> وی افزود: پس از حفظ جزء سی قرآن و تسلط بر قرائت پدرم مرا در مسابقات استانی ثبت نام کرد که موفق شدم رتبه نخست را بدست بیاورم و پس از آن وارد مسابقات سراسری شدم. من نغمات قرآن را از خواهرم آموختم در این میان پدر و مادرم جدیدترین نوارهای کاست و بعدها لوح های فشرده صوت قاریان مطرح مصری از جمله استاد الحصری را هم برای ما می خریدند و ما مرتب آن ها را گوش می دادیم تا لهجه درست عربی را یاد بگیریم. ...
مروری بر تیتراژ های به یادماندنی علیرضا قربانی
انگلیسی ، علیرضا قربانی سال 1380 به همراه فردین خلعتبری، به پروژه شب دهم حسن فتحی پیوست. این سریال قرار بود نوروز 81 که با دهه اول محرم همزمان شده بود پخش شود. سریالی درباره عشق یکی از لات های تهران به دختری از خانواده قجری. حیدر خوشمرامی که برای عمل کردن به شرط ازدواج با فخرالزمان، در روز های ممنوعه، بساط تعزیه خوانی راه می انداخت. این عشق زمینی زندگی او را متحول می کرد و به عشقی آسمانی می رسید ...
دلیل تازه داماد برای طلاق: زنم زندگی لاکچری می خواهد
که نمی توانم برآورده کنم و تصمیم گرفتم جدا شوم. *همسرت چه چیزی از تو می خواهد؟ قبل از ازدواج گفت حتماً باید خانه داشته باشیم. پدرم خانه اش را فروخت و دو واحد آپارتمان گرفت تا من هم خانه داشته باشم. بعد گفت ماشین که قسطی ماشین خریدم. بعد عروسی مفصل خواست. باز هم گفتم دختر جوانی است و حقش است که عروسی مفصل داشته باشد اما این خواسته ها تمامی ندارد. دوباره از من ماشین و طلا و لباس ...
سرنوشت عجیب مردی که تبدیل به عابربانک شد
به گزارش زیرنویس به نقل از اعتمادآنلاین، مردی یک سال بعد از ازدواج خواستار جدایی از همسرش شد و می گوید زنش او را مثل کارت عابربانک می بیند. پریا و پیمان قصد دارند از هم جدا شوند آنها یک سال بیشتر با هم زندگی نکردند و حالا این زندگی به پایان خود رسیده است. *چه مدتی [...]
بی حیایی خجالت آور ریحانه و مجید جلوی دوربین های شرکت ! / پشیمانم آقای بازپرس !
به گزارش ریحانه، زن جوان پس از حضور در اتاق بازپرس گفت: توانستم در یکی از رشته های مهندسی دانش آموخته شوم. در همان روزها بود که با دانیال آشنا شدم و مدتی بعد با هم ازدواج کردیم. دانیال بیکار بود و هیچ گاه برای پیدا کردن کار تلاشی نمی کرد. پدر و مادرش هم او را به خاطر بداخلاقی هایش طرد کرده بودند و هیچ کمکی به او نمی کردند. وی ادامه داد: حدود 2 ماه از برگزاری مراسم عقدمان سپری شده بود ...
اعترافات شوکه کننده دختر ابوبکر بغدادی:پدرم قرعه کشی جنسی داشت
اعترافات تکان دهنده دختر ابوبکر بغدادی أمیمه البغدادی دختر ابوبکر البغدادی گفت: پدرم شب ها همسر مشخصی داشت اما روزها با همه بود و با قرعه کشی با همسرانش رابطه جنسی داشت و قرعه کشی برعهده من بود اما هیچ وقت اسم مادرم را در قرعه کشی نمی نوشتم. وقتی پدرم را در تلویزیون دیدم که خلافت داعش را از مسجد النوری در موصل اعلام کرد، بسیار شوکه شدم. او یک هفته پس از این خطبه به خانه بازگشت. پدرم وقتی 12ساله بودم مجبورم کرد تا با منصور، محافظ شخصی اش ازدواج کنم. منصور در بمباران رقه کشته شد. نزدیک ترین شخص به پدرم برادرم حذیفه بود؛ او هم عقاید پدرم بود و خودش را منفجر کرد ...
ادعای متهم به قتل در میهمانی شوم: برای دفاع از خودم یک دختر را کشتم
اینکه جانم را نجات دهم یک دفعه شمشیری را که برای تولد فهیمه خریده بودم، برداشتم. واقعاً قصد کشتن او را نداشتم اما حالم طوری بود که اصلاً چیزی متوجه نمی شدم. به خودم که آمدم با جسد سحر و احمد مواجه شدم و تصمیم گرفتم خودم را بکشم، اما نتوانستم. بعد از آن با خون احمد می خواستم روی دیوار کلمه انگلیسی sorry را که معنایش متأسفم است، بنویسم که از هوش رفتم. هرگز تصور نمی کردم که عاقبت مصرف آن قارچ ها، توهمی باشد که منجر به قتل شود و بسیار پشیمانم. ...
من هم به دنبال شهادتم!
مسئولیت های خانه را در نبودشان بر عهده گرفتند. پدرم کشاورز، دامدار و به دنبال کسب رزق حلال و چرخاندن امور خانه اش بود. جنگ که شروع شد، پدرم داس، دام و خیش را رها و لباس جهاد به تن کرد. با رفتن پدر، مادرم ماند و دو فرزندش؛ سیدیوسف و سیدیونس. تکلیف حکم می کرد پدرم برای دفاع از اسلام و کشور راهی شود. مادرم از آن روز ها این گونه یاد می کرد: ما شرایط سختی را گذراندیم و نبود پدرت سخت ترش هم می کرد ...
اولیای دم، قاتل را به خاطر فرزندش بخشیدند
قصد ازدواج با مرا دارد و پایش را کنار بکشد. اما او توجهی نمی کرد تا اینکه روز حادثه با او در پارک قرار گذاشتیم تا در این رابطه با او صحبت کنیم. قصدمان قتل نبود، اما نمی دانم چه شد که یک دفعه آنها با هم دعوای شان شد و کوروش روی زمین افتاد و ناخواسته با چوب به سر او زد و بعد هم فرار کردیم. با اطلاعاتی که پریسا در اختیار تیم جنایی قرار داد، پزشک جوان بازداشت شد و در همان مراحل اولیه ...
پاسخ زن ایزدی اسیر داعش به ادعاهای همسر البغدادی
رفتار خوبی با من داشت و به من دستور می داد خانه را تمیز کنم و به فرزندانش برسم، ادامه داد: اما زمانی که دفترچه ای را نزد من پیدا کرد، رفتارش با من تغییر کرد. دفترچه از اطلاعاتی درباره داعش و سرکردگان آن پر بود. وی با اشاره به اینکه به دلیل آن اطلاعات مورد ضرب و جرح قرار گرفت، در ادامه گفت: رفتار زن بغدادی بعد از آن ماجرا خیلی بد شد. از همسرش می خواست که مرا کتک بزند. بارها مرا زد. گاهی ...
دختر جوان پدرش را با 18 ضربه چاقو کشت / قتل خونین بخاطر کینه از پدر + جزییات
مورد حمله مرد ناشناس قرار گرفته، 3 روز بعد در 5 شهریور ماه پسر جوان پرده از جنایت خانوادگی برداشت و گفت خواهرش پدرشان را کشته است. پسر جوان گفت: پدرم و خواهرم مدام با هم اختلاف داشتند. خواهرم به سختگیری های پدرم معترض بود و همین موضوع موجب درگیری میان آنها شده بود. چند روز قبل فرانک گفت قصد دارد کاری کند تا از بدرفتاری های پدرم خلاص شویم. او قبلاً هم چند مرتبه با گوشی موبایل پدر به فضای ...
پزشک قاتل در زندان ازدواج کرد و بخشیده شد
: مدتی با کیوان رابطه دوستانه داشتم. ما با هم رابطه خوبی داشتیم تا اینکه با سیروس آشنا شدم. سیروس پزشک بود و من در مطبش کار می کردم و مدتی بعد هم پیشنهاد ازدواج داد. به همین دلیل تصمیم گرفتم رابطه ام را با کیوان قطع کنم، اما اصرار داشت من با او ارتباط داشته باشم. کیوان مدعی بود عاشق من است و دوست دارد با من رابطه دوستانه داشته باشد. هر چقدر اصرار کردم که من می خواهم ازدواج کنم فایده ای نداشت. مزاحمت ...
ملیکا و مبینا حمایت مادرانه می خواهند+ فیلم
...> اما این گزارش ، تقاضا دارم برای خواندن این گزارش ابتدا این فیلم را ببینید: کد ویدیو دانلود فیلم اصلی این فیلم باعث شد تا گزارش زیر را من به واسطه یک بانوی خیر بنویسم، زنی که بعد از دیدن این فیلم از قم به کرمان آمد تا این دختر بچه را پیدا کند و شاید بتواند کمکی به او و خانواده عزادارش کند. همه چیز از آن روز سرد شروع شد مادر مثل همیشه دختر ها را با ...
اعتراف تلخ پسر جوان به بدرفتاری با پدرش در باغ پسته / پشیمانم!
دیدم درختان پسته بعد از گذشت سال ها هنوز به ثمر ننشسته اند،از پدرم خواستم تا باغ پسته را تخریب کند و به جای آن صیفی جات بکاریم ولی پدرم با این پیشنهاد مخالفت کرد و من هم که خیلی عصبانی بودم کار کشاورزی را رها کردم و با حالت قهر به تهران رفتم. پسر خاله ام در تهران فروشگاه داروی گیاهی داشت و مدعی بود درآمد مناسبی دارد. من هم حدود 3ماه درکنار او به فروش این گونه داروها مشغول شدم و زمانی که تجربه اندکی ...
گمشده ها
مادرم راهی پایتخت شدم و در پانسیون زندگی می کردم. اما چند روز قبل متوجه شدم خانواده ام در جست و جوی من هستند و همه تصور می کنند به قتل رسیده ام. حتی شنیدم پلیس به یک جوان کتابفروش مشکوک است و چون دچار عذاب وجدان شده بودم، تصمیم گرفتم حقایق را فاش کنم. خواهران غریب بعضی از گم شدن ها هم به دلیل شرایط زندگی است. درست مثل 2 خواهر که 13سال یکدیگر را گم کرده و از هم دور بودند اما ...
مرد زندانی منکر قتل مادرزن سابقش شد
. پسر مقتول به مأموران پلیس گفت: چند سال قبل خواهرم با مرد شروری به نام سعید ازدواج کرد و مدتی بعد هم جدا شدند. او به مادرم بدهکار بود و اختلاف داشت. چند سالی هم به دلیل حمل مواد مخدر به زندان افتاد. آخرین بار وقتی به مرخصی آمد با مادرم تماس گرفت و خواست تا برای حل اختلاف حسابشان باهم قرار بگذارند. من به مادرم گفتم او آدم خطرناکی است و اجازه بدهد تا من هم او را در این ملاقات همراهی کنم، اما مادرم ...
راز جنایت تالار عروسی چه بود؟
...> نتوانستم خشمم را کنترل کنم و ناخواسته جانش را گرفتم. متهم ادامه داد: وقتی به خودم آمدم، فریبا نفس نمی کشید و من که به شدت ترسیده بودم وی را در اتاقک تالار رها کردم و گریختم. چند ساعت در خیابان سرگردان بودم و بعد به خانه خواهرم رفتم. نمی دانستم باید چه تصمیمی بگیریم اما عذاب وجدان رهایم نمی کرد تا اینکه 60 دقیقه بعد پلیس رسید و دستگیرم کرد. حالا هم به شدت پشیمانم و اگر زمان به عقب برمی گشت قطعا خشم خود را کنترل می کردم تا چنین اشتباهی را رقم نمی زدم. ...
گپ وگفت صمیمی با استاد حسینی گرگانی/ اکثر شب ها در خواب مباحثه می کنم
طلبه بودم، شهریه خیلی کم بود و وضعیت خیلی خراب بود. گاهی اوقات ما 25 ریال گوشت می خریدیم و ایشان با سختی های ما به خوبی کنار آمد. * چه سالی ازدواج کردید؟ بعد از اتمام سربازی در تابستان سال 1354 عروسی گرفتیم. * چند سال قبل از این که به قم تشریف بیاورید. بله. عروسی ما سال 1354 بود. بعد هم ایشان یک مقداری در خانه نزد پدر و مادرم ماند و بعد از آن به مشهد ...
خاطرات نوجوانی در پشت جبهه ها
گشاست زمانی که صحبت از جنگ و جبهه می شود، بیشتر از بعد معنوی آن صحبت می شود. به این دلیل که معنویت روی تربیت بسیار تاثیرگذار است. معنویت بدون تربیت نمی تواند باشد. باید تربیت معنوی داشته باشیم. من اگر الان عشق به این چادر دارم، عشق به این حجاب دارم، عشق به ولایت و ائمه معصوم دارم، هرچه دارم از این تربیت معنوی است که پدر و مادرم قبل از پیروزی انقلاب مرا با محیط های مذهبی و معنوی آشنا کردند ...