خاک بر سرت! اگه اون آدمه، تو چی هستی؟ - 55آنلاین
سایر منابع:
سایر خبرها
دلجویی مهران غفوریان از علی مشهدی؛ جواد رضویان دقیقه 90 از جوکر انصراف داد!
خیلیم دوست داشته باشنددشاید یه وقتی حوصلشون از هم سر بره البته نمیدونم که اصلا تو برنامه چیزی گفتم یا نه. چون (جوکر رو نگاه نمیکنم). مخلصتم و رفیقمی دوستت دارم... این مطالب را هم از دست ندهید: ویدئو| تبلیغ کنسرت امیر تتلو در خیابان های تهران! کلیپی با صدای خواننده ممنوع الکار در صفحه رسمی ابراهیم رئیسی! +ویدئو علیرضا مسعودی (علی مشهدی) استندآپ کمدین و نویسنده نیز در ...
شهادت آرزوی من بود، اما حمید زود تر به آن رسید!
فقط دلت می خواهد نگاهشان کنی و بعد شهادت به سراغشان می آید. گاهی می گفتم کاش می شد من به جای تو می رفتم. چه خاطراتی از ایشان در ذهن تان ماندگار شده است؟ یک بار همراه ایشان سوار تاکسی شدم. کرایه کم داشتیم، به راننده گفت کرایه مان برای این مسیر کم است! بعد هم یک عطر حرم که از سوریه آورده بود به جای کرایه به راننده داد. عطر زیاد دوست داشت و بیشترین خرید ایشان عطر بود. یادش بخیر آن روز ...
ماجرای زنی که 3 فرزندش را کشت
...> یکی از اهالی روستای بسیطین است. تمایلی ندارد نام و نام خانوادگی اش در این گزارش قید شود. او می گوید: خانم به خدا اصلا این زن خیلی خانم خوبی بود. خونه شون چسبیده بود به مدرسه. تو این همه سال صدای این زن رو نشنیده بودیم. زن و شوهر حتی اختلاف خاصی هم نداشتن. ما شنیده بودیم شوهرش اعتیاد داشت. 10 روز قبل از این ماجرا شوهرش تازه رفته بود سر کار. راننده بود. سه تا بچه داشت. اهالی روستا می ...
با مناجات نامه خوان پیشکسوت استان بیشتر آشنا شویم
... هر هفته که به کلاس استاد می رفتم آن ضبط را هم با خودم می بردم تا صدای استاد را ضبط کنم. تا یک هفته هر وقت در زیرزمین خانه کار می کردم، اول در و پنجره را خوب چفت و بست می کردم تا صدا بیرون نرود بعد می زدم زیر آواز. تا آن موقع خانواده صدایم را نشنیده بودند، اما اولین بار که پدرم آواز خواندنم را شنید گفت این هنر علی اکبر، میراثی از پدربزرگش است که به او رسیده است پدر بزرگی که هیچ وقت او را ...
ماجرای تشابه اسمی ناصر عبداللهی با نویسنده صبح جمعه با شما
ما واقعاً آب می شد! اما وسطِ کار، اگر اشتباهی مرتکب می شدیم، مخصوصاً به پسرها می گفت: دفتر و دستکت رو تحویل بِده برو آبدارخونه کار کن، تا لااقل اون بنده خدا که حواسش جمع تره بیاد اینجا!! پرده هفتم: متولد 27 دی ماهِ سال 1327 بود. در نوجوانی به شنا خیلی علاقه داشت، ولی پول نداشت به استخرهای خصوصی و حتی دولتی برود. ناچار در جویِ آبِ محله که اوضاع وخیمی هم داشت ...
راه حل های تستی را از کجا یاد بگیریم؟
میخوام بهتون بگم که کنکور اصلا سخت نیست! مثلا ممکنه عده ای این تست رو حل نکنن یا اینکه مدت زمان زیادی رو برای حلش صرف کنن، در حالیکه با دونستن این نکته خفن می تونید در چند ثانیه تست رو له کنید! (این ادبیات اون معلمه ست) بعد این تست روی صفحه تلویزیون نمایش داده میشه: 126- جملات دوم و پنجم و دوازدهم از یک دنباله حسابی می توانند سه جمله متوالی از دنباله ای هندسی باشند. قدر نسبت ...
این پست با مشارکت خوانندگان یک پزشک نوشته شده: واقعا چرا در حالی که می دانیم یوتیوب، پادکست های فارسی یا ...
اینستاگرام هم (حتی آموزنده و مفید) در زندگی سریع و فست فودی امروز، خواهان بیشتری داره. مخصوصا برای اون پرکردن گپهای کوتاه روزمره که قبلا گفتم راحتتره، کوتاهه، هر موقع میشه قطعش کرد ( مثل فیلم های یوتیوب و تد لازم نیس یه مدتی رو روش بمونیم)، نمیدونم شاید فیلتر بودن تو ایران هم یه مانعی هست به هر حال اهمیت طراحی UI اینجا خودشو نشون میده.. همون مطالبی که در یوتیوب و غیره عرضه میشه در ...
حمایت جدی از نظام اسلامی را با تذکرات اصلاحی جمع کرده بودند
آمدند و گفتند: این جلسه قابل استفاده است و در آن، فقط بحث فقهی می شود. وقتی که ایشان این را گفتند، من هم به آقا عرض کردم: اجازه می دهید که من هم در این جلسه شرکت کنم؟ ایشان در کمال بزرگواری فرمودند: شما هم بیایید. نفرمودند تو هم سنگ و هم جنس جلسه ما نیستی! به هر حال ما هم رفتیم. البته در آن موقع آقا بودند و آقای شریعتمدار جزایری، آقای آسید احمد قاضوی و بنده. ما چهار نفر بودیم و البته بعد ها ...
کسی باور نمی کند، زهرا سه فرزندش را کشته باشد
زندگی این زن را گزارش می دهد. یکی از اهالی روستا یکی از اهالی روستای بسیطین است. تمایلی ندارد نام و نام خانوادگی اش در این گزارش قید شود. او می گوید: خانم به خدا اصلا این زن خیلی خانم خوبی بود. خونه شون چسبیده بود به مدرسه. تو این همه سال صدای این زن رو نشنیده بودیم. زن و شوهر حتی اختلاف خاصی هم نداشتن. ما شنیده بودیم شوهرش اعتیاد داشت. 10 روز قبل از این ماجرا شوهرش تازه رفته ...
کودکانی که زیاد می فهمند!
نگاه می کنم می بینم که بچه های این زمانه نسبت به بچگی ما خیلی بیشتر می فهمند. هم از سیاست سر در می آورند، هم تکنولوژی، ایمیل، فیس بوک، گوگل، دوربین دیجیتال و ... این سوال برای من پیش میاد که یعنی این سیر تکامل از اول تاریخ، همیشه ادامه داشته و کودکان هر روز فهمیده تر شده اند یا اینکه این روند صعودی از تاریخ خاصی به بعد شروع شده. اولین جوابی که به ذهنم می رسه اینه که اگه قرار ...
وقتی سرطان گرفتم شوهرم زود ازدواج کرد
بالاخره در حالی صاحب خانه شدیم که دخترم نازیلا به دنیا آمده بود. در این شرایط دل کندن از پدر و مادرم بسیار برایم دشوار بود چرا که نازیلا نیز به پدر و مادرم علاقه عجیبی داشت و آن ها نیز نمی توانستند دوری ما را تحمل کنند ولی از این که خانه ای خریده بودیم خیلی خوشحال بودم در میان گریه و خنده اسباب کشی کردیم تا این که سال بعد نیز پسرم به دنیا آمد. من و فرشاد در موضوع مالی هیچ مشکلی با یکدیگر نداشتیم اما ...
وقتی فرزند وزیرشعار کرمان بی سر برمی گردد
خدا را در نظر بگیرد. حتی در جریان غافلگیری دیشب که گروهان عراقی را به رگبار بست، وقتی به او گفتم نترسیدی که من هم بین عراقی ها باشم گفت: با وجودی که حدس می زدم شاید تو هم اون سمت باشی، باز شلیک کردم؛ چون تکلیف من توی اون لحظه، حفظ خط بود نه حفظ جان رفیقم. به نظر نمی آمد عراقی ها به راحتی دست از سر ما بردارند؛ با این فکر موشک بعدی را روی قبضه آرپی جی ام جا دادم... . عروج محمدمهدی ...
دعوای رضا رویگری با خانم بازیگر | توهین رضا رویگری به سارا خوئینی ها
پخش می کنند. شایعاتی مانند اینکه من مرده ام. حالا دیگر با گستره رسانه های اجتماعی هرکسی می تواند به راحتی این کار را بکند. گاهی هم خبر پخش می کنند که باز سکته کرده ام؛ در حالی که من فقط یک بار سکته کردم. خدا را شکر الان بهترم و همراه آقای احمدلو سریال کار می کنم. رضا: دوستان محبت دارند اما از بعضی هایشان توقع داشتم دست کم زنگی به من می زدند. بعضی هایشان اصلا مرا یادشان رفته است. خدا ...
بهاره رهنما فیلم زندگیش را ساخت | بهاره رهنما از رنج هایش گفت
از پشت صحنه فیلمبرداری اولین فیلم بلند داستانی من عطر آخر اردیبهشت، با نویسندگی مشترک من و شادمهر راستین عزیز است که ساختش اصلا برایم کم ، از رنج و درس نبود.... و اکنون فیلم در نوبت پروانه نمایش... اما برایتان بگویم که: "رنج نباید تو را غمگین کند" این همان جایی ست که اغلب مردم اشتباه میکنند... رنج قرار است تو را هوشیارتر ...
از شجاعت در میدان نبرد تا ناگفته هایی از عشق به امام خامنه ای
دانستند و در قنوت نمازشان ایشان را دعا می کردند؛ بعد از وفات حضرت امام (ره)، دعاگوی حضرت آقا بودند. یک خاطره ای از روز پایانی عمر شریف ایشان به ذهنم آمد؛ من هر روز یک ربع زمان داشتم که می آمدم خدمت ایشان تا گزارش روزانه تقدیم کنم. در آن روز که من آمدم خدمت ایشان -که در واقع آخرین ملاقات بنده با ایشان بود- دستوراتی داده بودند که خدمتشان عرض کردم، وقتی که این مطالب را گفتم یک ربع زمان من تمام شد ...
قاری قرآن می تواند مصلح اجتماعی باشد
به عتبات مشرف شدم، در کاظمین پیرمرد نودساله ای را دیدم که خادم بود. مچاله و کوچک روی صندلی دم در ورودی حرم نشسته بود. رفتم خدمت ایشان سلام کردم، ولی اصلاً حال نداشت که جواب بدهد. به او گفتم که هفتاد و چند سال قبل مرحوم استاد عبدالباسط به همین نقطه مشرف شده و آن تلاوت جاودانه و ماندگار سوره حشر و تکویر را تلاوت کرده است، شما از این مطلب اطلاع دارید. مثل اینکه زنده و جوان شد. سرش را بلند کرد و با ...
افسردگی بهاره رهنما بعد از طلاق | بهاره رهنما خودکشی می کند؟
...> از "از دست دادن های سخت" :عاطفی، مالی، کاری و... اما به حسب تربیت مادری سخت کوش و پدری مهربان باز هم یا علی گفتم و بلند شدم و با تکیه به خدای بقول مادرم خوبی ها و با باور اینکه پدر هنوز هم مرا میبیند و بعشق مادر بودنم، دست بر زانوی خودم برای ادامه زندگی بلند شده ام ! و با همه وجودم "طلب خیر" برای همه دوستان و حتی قضاوتگرانم دارم پی ...
روایت همسر شهید محمدصادق دارایی از جهادهایش/ هوای حاشیه نشینان اهل سنت را بیشتر داشت
که هیچ وقت حسرت زندگی کسی را نخوردیم. تربیت های خانوادگی ما خیلی بهم نزدیک بود شکر خدا. خاطره ای تعریف می کند که دلش را گرم کرده به اینکه همسرش از او راضی بوده: موادغذایی، وسایل و لباسی که فکر می کردم برای زندگی ما اضافه است و خانواده کوچک ما بدون آن هم اموراتش می گذرد و در عوض همان می تواند نیاز کسی را رفع و آبروی نیازمندی را حفظ کند، می دادم به همسرم و می گفتم ببر مسجد، بده به یک نی ...
جای خالی براهنی در تهران
داشت که به قول خانواده اش آینده آن مشخص نبود و این شد که براهنی را به قول پسرش به امانت در تورنتو به خاک سپردند و آنها یاد قبرستان کیمیا و خاک افتادند: به مادرم گفتم که من یک قبر نمی خواهم و یک منطقه شخصی می خواهم که بشود شاید یک روز او را به ایران منتقل کرد یا اگر اینجا در تورنتو ماندنی شد، برای او یک چیز خاصی بسازم . قبرهایی که مدیر قبرستان نشان داده بود به درد چیزی که ارسلان براهنی در ذهن داشت نمی ...
ماجرای جالب از محل دفن دو طلبه شهید/ برات شهادت حاج محمد را حاج قاسم امضا کرد
رخاله مادرم بود. باید بگویم که ازدواج من و ایشان یک معجزه بود. وقتی 14 سال داشتم و به حرم امام رضا(ع) می رفتم، به آقا می گفتم یا امام رضا(ع) برای من داشتن یک همسر پولدار با وضع مالی خوب اهمیتی ندارد، من همسری می خواهم که بنده خاص تو و شاگرد امام زمان (عج) باشد. نهایتاً ایشان سال 1367، حدود 9 ماه بعد از حضورشان در جبهه های جنگ به خواستگاری من آمد. آن زمان طلبه بود. من و حاج آقا 33 سال در کنار هم زند ...
حرف های عجیب “مهراوه شریفی نیا” درباره پدرش
سریال کیمیا گفت: فعالیت جدی من از سال 1385 با سریال ساعت شنی شروع شد، یعنی تا قبلش استمرار وجود نداشت، هر از گاهی پیشنهاد جالبی اگر بود، اگر آدم ویژه ای بود، می رفتم تست می دادم؛ سال 1385 بهرام بهرامیان به من پیشنهاد کار در ساعت شنی را داد. من آن سال پایان نامه داشتم و روزی 6 ساعت پیانو می زدم و می گفتم اگه بروم سرکار چه کنم. آقای بهرامیان دوست خانوادگی ما بودند و دوست داشتند که همکاری کنیم ...
افتخار کردم، ولی کمرم شکست! + عکس
...؛ گفت محمدحسین! کجا رفتی؟ گفتم من سرم پایین بود، همین طور رفتم؛ داشتم صلوات می گفتم؛ یک باره دیدم صدای عربی می آید؛ نگاه کردم دیدم شما نیستید... دوستانش در یک ساختمان دیگر بودند، رفته بود آنجا. درباره همه چیز صحبت می کرد و می گفت بابا اینطوری شد و آنطوری شد... خدا رحمتش کند با سید مصطفی خیلی دوست بود، از او زیاد صحبت می کرد که با من هم سن و سال است و هم زیاد شوخی می کنیم، درباره سوریه زیاد ...
نقش ایران در بازار فونت جهان؛ دانلود و خرید فونت تولید محتوا
سمت اینکه یه فونتی شبیه فونت نحریری بسازه من اینرو دیدم چون ما نمونه هایی داشتیم که مثلا اگه دست خطش خوب مسیره سمت از لحاط طراحیم یره سمت فونت تحریری فونت دست نویس ایران فونت واقعی فعلا فقط فونت لیلا رو داریم من خودم چند بار وسوسه شدم فونت دستنویس بسازم ولی به علت مشکلاتی که گفتم دارهخ مخصوصا من با برنامه قلم، تایپ و متن فارسی است. پایان رپرتاژ آگهی ...
چطور در خانه اندازه نیم کیلو زولبیا بپزید؟+ویدئو
اول یه نکته مهم رو تو زولبیا و بامیه بگم بعد بریم سراغ آموزش، بچه ها تا هفت ساعت اصلا روی زولبیا و بامیه رو نپوشونید و گرنه نرم و خمیری میشه، شهد خوب هم تو خمیری نشدن زولبیا بامیه تاثیر داره که باید حتما از شربت با قوام کافی استفاده کنید . همچنین بخوانید: طرز تهیه گوش فیل؛ شیرینی خوشمزه سفره افطار طرز تهیه گوش فیل؛ شیرینی خوشمزه سفره افطار با مقدار ...
عشق نحس دختر مالباخته به پسر کیف قاپ
چشم به هم زدن کیفم را قاپید و فرار کرد. پس از این اتفاق فورا به شرکت رفتم و با موبایل همکارم به موبایل خودم که داخل کیفم بود زنگ زدم. به جز موبایلم پول، کارت های عابربانکم به همراه مدارک پزشکی مادرم بود. مادرم مدت ها بود که مبتلا به سرطان شده و تحت درمان بود. چندین بار به موبایلم زنگ زدم تا از سارق کیف قاپ بخواهم که دست کم مدارک پزشکی مادرم را برگرداند و مابقی چیزها برای خودش باشد اما جواب ...
شغل من نوشتن نیست
دندان پزشکی؟ مادرم می گفت از بچگی وقتی از تو می پرسیدند می خواهی چه کاره بشوی، می گفتی دندان پزشک. نمی دانم چرا، یادم نیست. فقط همین قدر یادم است که دندان پزشک دوره کودکی ام را خیلی دوست داشتم. شاید هم ناخودآگاه به همین دلیل بوده که این رشته را انتخاب کردم. در دوره طبابتم – به جهت اینکه بیماران اطفال زیادی می بینم – تلاش کردم برایشان خاطره شیرینی از دندان پزشکی بگذارم. به ویژه برای بچه هایی ...
یادی از شهید علی صیاد شیرازی که صیاد دل ها بود | سردار ایران، سرباز اسلام
بزرگش را در چند خاطره کوتاه از هم رزمانش مرور کنیم. آنچه در ادامه می خوانید میان خاطرات متعدد همرزمان و نزدیکان شهید صیاد شیرازی استخراج شده است. رونق نماز های صبح قرارگاه یک روز در یکی از قرارگاه ها صیاد از من پرسید: فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟ گفتم: اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشا شرکت می کنند، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز ...
از فواید روزه داری و تربیت فرزند
یادم نمی آید آن روز ها این شعر را به جای ادا کردن کلمات در نماز می خواندم که البته اگر هم این کار را می کردم، نشان از ذوق و عجله ای بود که برای نماز خواندن در آن سن و سال داشتم. خاطره روزه کله گنجشکی من روزه کله گنجشکی زیاد می گرفتم، اما در همان حال و هوای بچگی، یواشکی روزه ام را می خوردم. مثلا خاطرم هست دور از چشم بقیه وقتی وارد مسجد می شدم به هوای وضو گرفتن، می رفتم آب انبار ...
نشانه شناسی فیلم سنتوری /پدیدار شدن سوژه معتاد معترض در سینمای ایران
.... ولی من افتاده بودم به خرکاری. از لج همه شب تا صبح، صبح تا شب، آهنگ میساختم و شعر می گفتم و تنظیم میکردم... و هانیه خانم میرفت هفته ای سه چهار بار تمرین. گاهی فقط با جاوید. تو مراسم خیریه برای کمک به معلولین و سیلزده ها و سرطانی ها. چندتا آهنگ سوزناک پیدا کرده بودن، دائم اونا رو میزدن. خرج و مخارج خونه و جنس و دوا وخلاصه همه چی افتاده بود رو دوش هانیه . این مونولوگ، گفتمانی ...