سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگ و هنر خواندنی سلامت یادداشت اینفوگرافیک فیلم و عکس آگهی ها - آفتاب ایلام
سایر منابع:
سایر خبرها
نمایان بودن سایه مرگ بر سر حلبچه
از محل کار خود، به نشانه استقبال ورود ما را خوشآمد می گفتند، حتی کودکان شهر هم از دیدن ما ترس و وحشتی نداشتند و به زبان کودکانه ورود ما را خوشآمد می گفتند، بازاریان و کسبه به شغل خود مشغول بودند. تک و توکی که به خاطر درگیری در خطوط مرزی از شهر خارج شده بودند در حال برگشت به شهر بودند. ایرانی ها گویی به خانه خود آمده اند با محبت واحترام و بدون کوچکترین تعرضی و یا گارد نظامی، اینان دل ها ...
روایتی از فعالیت های قرآنی یک نابغه اطلاعاتی
کبری افشردی مادر شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) از نوابغ اطلاعات و عملیات دوران جنگ تحمیلی درباره شیوه تربیتی فرزنش روایت می کند: از کلاس چهارم به بعد با همسالانش هیئت تشکیل دادند. هفته ای یک روز می آمدند، روایت تعریف می کردند. قرآن می خواندند، احادیث حفظ می کردند، مصیبت می خواندند و سینه می زدند. از کلاس ششم به بعد که به دبیرستان رفت، فعالیت هایش را در مسجد ادامه داد. من از نماز ...
یاد آن روز های خوب
ما سالی یک مرتبه مورداستفاده قرار می گرفت. از آن به بعد مادر به لباس های ما می رسید. آن سال اوضاع روبه راه بود. از حیث لباس سر و سامان داشتیم. این ترانه را در کوچه یاد گرفته بودیم. بچه های محله می خواندند: عید آمد و ما لختیم/ دیشب به بابام گفتیم هم لُندید و هم غُندید/ انگار به... گفتیم نمی دانم این ترانه چه تأثیری روی پدرم گذاشت که همان روز دستم را گرفت و به ...
هدیه طلایی مادران تهرانی به مادران و کودکان غزه
...، از همان روز اول بعد از جنگ، با برپایی تظاهرات در خیابان ها، این حمایت را از ما انجام داده اند. حتی روزهایی را به نام روز غزه نامگذاری کرده اند. در این میان، نقش زنان، بسیار مهم و عظیم است چراکه زنان، احساساتی قوی تر از مردان دارند و با تمام وجودشان، حال زنان و کودکان غزه را درک می کنند. به همین دلیل هم، نقش زنان در زمینه حمایت از مردم مظلوم غزه و جمع آوری کمک برای آنها، مهم تر و ...
چشم انداز
تقریباً در تمام دنیا رسم حکم می کند که اول کوچکترها به دیدار بزرگترها بروند. ولی در عید نوروز همه اقوام به خانه هم سر می زنند. البته تلاش می شود اول کوچکترها به خانه بزرگترها و سپس بزرگترها به خانه کوچکترها بروند، ولی اگر ممکن نشد، تقدم و تأخر بازدیدها را کسی به دل نمی گیرد. آقا روح الله که کوچکترین عضو خانواده بود، لباس پوشید تا به دیدار همسایگان و اقوام و دوستان برود. آقا مرتضی و آقا ...
نگاهی به زنان در تاریخ ایرانیان | عزت الدوله و سرنوشتی که فراز و نشیب آن در تاریخ گم شد
الدوله را ببیند و به وی وصیت کند، اما مانع از آن شدند و این چنین بانو ملک زاده خانم سوگوار همسر شد. پس از آن، بانو را راهی تهران کردند و طبق نقل های کنت دوگبینو: بانوی سرگشته حال پای در دربار نهاد. چون چشمش به شاه افتاد، تمام بار غم دل را در اوج عصبانیت نثار شاه کرد. در ادامه حتما بخوانید نقش زنان مشهدی در تصویب نخستین قانون مبارزه با مواد مخدر، 117 سال پیش در همین زمان، همسر ...
شهداب صعود کرد، تکلیف طبیعت و شهرداری ارومیه به جدال سوم کشید
تهران نیز راهی پلی اوت شدند تا برای بقا در لیگ برتر والیبال بجنگند. در چهارمین روز از مسابقات مرحله پلی آف لیگ برتر والیبال شب گذشته تیم های والیبال شهرداری ارومیه و طبیعت از ساعت 19:00 به مصاف هم رفتند و طبیعت توانست سه بر دو ارومیه را شکست دهد. ارومیه در ست اول 25 بر 22 به پیروزی رسید، اما طبیعت ست دوم و سوم را 25 بر 21 و 25 بر 20 برنده شد. شاگردان علیزاده در ارومیه با پیروزی 25 بر 20 در ...
بی رغبتی مراکز تاریخ پژوهی در گردآوری اسناد جنگ عجیب بود/ خواستگاری در کردستان درگیر با کومله
کنند می خواهید بروید دستگیر کنید. می گفتند برای چه می خواهید؟ می گفتیم کار داریم.خلاصه کسی نشانی داد و رفتیم. دیدیم بله، همان است. وارد خانه که شدیم فهمیدیم او پدرش شهید شده، یعنی پدر دخترخانم پیشمرگ مسلمان بوده که در کردستان و مهاباد شهید شده و دختر شهید است. بعد گفتند بله ما هم باید دایی مان و بزرگان مان هم خانه باشند. کی قرار بگذاریم؟ چند روز دیگر. چند روز دیگر که رفتیم دیدیم ردیف کردها نشسته اند ...
کتابی که اشک تان را درمی آوَرَد!
رسیده بود! اما چرا؟ چرا کتابی که شناخته شده نیست باید این قدر تجدید چاپ شود؟! مگر در آن چه نوشته شده که این همه آدم آن را خریده اند و تمام شده و دوباره چاپ شده؟ شیخ، کتاب را روبه روی ما گرفت: این کتاب، روایت روزهایی عجیب و سخت از روزگاریه که امام علی (ع) خیلی تنها و غریب شدن؛ روایتِ سال هایی روایت نشده از حکومت امیرالمؤمنین (ع) که به غارات معروف بوده، و درباره نیمه دوم حکومت آقا و شروع غارت های ...
چهره ها یک به یک رفتند/ جای تان بر صحنه تئاتر همیشه خالی است
؛ احمدرضا احمدی صدای او و شعرهایش نسل های مختلف را تحت تأثیر قرار دارد و در عرصه تئاتر نیز نمایشنامه هایی پر از احساس از خود به جای گذاشت؛ احمدرضا احمدی شاعر بزرگ ایران و نمایشنامه نویس روز سه شنبه 20 تیر سال 1402 و در 83 سالگی چشم از جهان فروبست. 8 مرداد؛ جواد اعرابی منتقدی که همیشه پای کار فعالیت های صنفی و تئاتر بود و همراهی بی دریغش در خانه تئاتر در خاطره ها باقی ...
ستاره ای که در خرابه های یخ زده شوش، سگ بغل می کرد
ترساندن حریفی که با برادرش محمد درگیر شده بود دست به اسلحه شکاری برد اما شلیکش به سنگ خورد و کمانه کرد و رفت توی قلب جوان ناکامی که او هم مادر داشت. بابک قربانی که نامش را بعد از طلای بازی های آسیایی گوانگژو سر زبان ها انداخته بود مدال های خوشرنگ دیگری هم به گردن انداخت اما وقتی خبر قتل او در رسانه ها جنجال به پا کرد بسیاری از گوش شکسته ها برایش اشک ریختند. برای پسرکی که به جای اعزام به ...
یادگار پروین اعتصامی در محله عودلاجان
بکناپرس همشهری آنلاین- شهره کیانوش راد:ساختمانی قدیمی از محل زندگی پروین اعتصامی در محله عودلاجان یادگاری است که از این شاعر پرآوازه باقی مانده است. خانه ای که در تهران به خانه پروین اعتصامی شهرت دارد در اصل متعلق به پدر او بوده است. اما پس از سالهای متمادی خانه پدری پروین که تا قبل از انقلاب یک خانه با متراژ وسیع و همانند خانه های تاریخی دیگر دارای شاه نشین و عمارت بود، با ساخت دو دیوار در ...
شاعران به استقبال روز قدس رفتند
رها شد آستینت از تعلق ها اما همیشه لشکر حق را علمداری *** صبا فیروزی: در تمام لحظه های سخت ایستاده است دل به غصه ها نداده است بعد فصل سرد جنگ سالیان درد و رنج روزهای بمب و موشک و فشنگ باز می رسد بهار...!
جناب سروان امینی
لباس خوش دوخت سروانی بخشنامه را تحویلشان می دادیم. دیگر فایده ای ندارد کلمه های بی زبان را صرف چگونگی استقبال مردم و کدخدا ها و شوخی های خارج از نزاکت همکارانمان کنیم. همکارانی که دو هفته ای یکبار عصر پنجشنبه سر و کله شان پیدا می شد. می زدند و می خواندند و می رقصیدند و دم دمای صبح مثل جنازه از حال می رفتند. بعضی ها که وسیله نداشتند می ماندند تا اگر اتوبوس ممدلی فری در روستا بود و به شهر می رفت آن ...
شهید حاج عباس کریمی ؛ ماه دجله ، خورشید بدر
قرار داد. عباس با وجود خفقان حکومت پهلوی که بر همه جنبه های زندگی روزمره مردم سایه تاریک خود را گسترانده بود، همچنان اعلامیه ها و رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) را پنهانی به پادگان عباس آباد تهران منتقل و پخش می کرد. پس از فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ترک پادگان های ستم شاهی، خدمت سربازی خود را رها کرد و با پیوستن به صف مبارزین در راه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی فعالیت کرد و در جریان تشریف ...
پرواز مطهر دو برادر عاشق
که ما چیزی از رفتن شان بفهمیم. وصیت نامه هم اگر داشتند، آن روز لباس ها و وسایلش را بردند، چون همه گفتند که حال مادر و خواهرهایش بد است، خانم ها آن روز کیف و لباس و همه چیز را بردند و گفتند اصلاً نباید در خانه باشد و بعد هم ما نرفتیم که ببینیم آن ها را اصلاً کجا بردند و چه شد؟! کار علی آقا به نامه دادن نرسید شهید علی آقا که به جبهه رفت، چشم به راه نامه و خبری از او بودیم، اما ...
دوست دارم در جنگ با آمریکا شهید شوم
گفت وگو با رزمنده و جانباز دفاع مقدس؛ رضا سرگزی فاش نیوز - به رسم ادب و قدرشناسی، پای صحبت این رزمنده و جانباز روزهای سخت مبارزه و جانفشانی نشستیم تا صندوقچه اسرارش را بگشاید و برایمان از جبهه های پر نور بگوید. روزنامه کیهان - خاطرات جنگ و جبهه در عمق روح و جانش نفوذ کرده اند، همان گونه که تاول های شیمیایی بر جسمش خانه. او جسم جوان و سالمش را پشت خاکریزها جا گذاشته، همان ...
چشم به راه
همیشه چشم به راهش بودم، مادرم هم همین طور... همیشه می گفت: بلاخره یه روزی میاد... همیشه از داستان هایی که برامون تعریف می کرد درس می گرفتم و مشتاق شنیدن قصه از زبان شیوای او بودم. یک روز برایش نامه نوشتم و مادر رفت آن را پاکت کرد تا بیندازد درصندوق پست، ولی وقتی برگشت خانه، نامه را انداخت وسط اتاق وبا چهره ای گرفته گفت : زینت میگن ...
شیرین ترین خاطره جنگ به روایت یک فرمانده
عراقی باورنکردنی بود! در همان لحظات عده ای را مشاهده کردیم که از سمت اهواز به سمت سوسنگرد درحرکت اند. به تمام برادران گفتم، سنگر بگیرید و آماده باشید که اگر عراقی باشند، همه را به درک واصل کنیم، اما پس از چندین بار مشاهده با دوربین، مشخص شد که آن ها ایرانی هستند و چند نفر عراقی را اسیر کرده و به سمت ما می آیند. وقتی نزدیک تر آمدند؛ مشاهده کردم، نیروهای سپاه تبریزند که به ...
ای یکه سوار شرف، ای مردتر از مرد...
. بعد از پیروزی انقلاب، مدتی در کمیته انقلاب اسلامی مسئولیت حفاظت از کاخ سعدآباد را به عهده داشت. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 1358، او که تازه دبیرستان را تمام کرده بود، وارد سپاه شد و در پادگان توحید شهر ری به فعالیت پرداخت. فروردین 1359، همراه دوستانش، ناصر شیری، محمد ابوالقاسمی و داود فرخ زاد برای تشکیل و سازماندهی سپاه فیروزکوه به آنجا رفتند و رستگار مسئولیت آموزش را ...
بهار ما گذشته شاید ...
روزهای پایانی سال به فروشگاه ها که بروی ، حتی از نوع زنجیره ای اش ، این فروشنده ها هستند که با لبخند ایستاده اند تا به مشتریانی که نمی آیند ، خوش آمد بگویند. همه بخش های فروش تقریبا خالی هستند و بخش آجیل و خشکبار هم که غریبانه تر از سایر بخش ها منتظرند تا مشتری متمولی گوشه چشمی به آنها بیندازد و در سبد خانوارش جای بگیرند. حالا اگر فروشگاه های لباس و کیف و کفش چیزی به روی خودشان نمی آورند از ...
سرلشکر شهید مهدی زین الدین
می گذرد و خاطرات رشادت و پایمردی تو را ورق می زند. هنوز رودخانه بهمن شیر و اروند نوای روز جدایی تو را در دل می گذرانند و آرام به یادت اشک می ریزند. داغ تو سردار رشید، پشت همه را خم کرد و چشمان بسیجی ها را بارانی کرد. نامت که گره خورده با رشادت و اشک است، همیشه پاینده باد! (شمیم یاس، شماره 44) درخشش در جنگ تحمیلی این سردار سرافراز اسلام خیلی دقیق یگان های رزمی را شناسایی می کرد ...
یک دیدار متفاوت در لیگ قهرمانان اروپا| شاگرد در برابر استاد
گروه ورزش| شهرآرانیوز ، درحالیکه در قرعه کشی لیگ قهرمانان اروپا، همه نگاه ها به بازی سیتی و رئال در یک چهارم نهایی خیره شد، اما از یک بازی نباید غافل شد؛ دیدار بارسا و پاریس سن ژرمن. در ادامه حتما بخوانید قرعه کشی مرحله یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان اروپا | فینال زودرس بین رئال و سیتی + عکس این بازی نکات عجیب و جالب فراوانی دارد، از یک سو امباپه برای آخرین بار با لباس پاریسی ...
تراکتور با لباس مشکی هم قسم شد!
در شهر تبریز مطلع شوید، باید در این یکی دو روز سری به مجلس ترحیم همسر مالک این باشگاه می زدید تا از حضور جمعیت در پنجشنبه شب آخر سال در مسجد دانشگاه تبریز در محله ابرسان تبریز تعجب می کردید. بعد از ظهر دیروز و در شرایطی که همه اخبار تراکتور متوجه این مجلس ترحیم شلوغ و حضور کم سابقه مردم برای دلداری به یک چهره فوتبالی و اقتصادی بود، متنی در اینستاگرام بین هواداران این باشگاه دست به دست ...
مهدی باکری، سردار جزیره های مجنون
جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزان به میهن اسلامی دید و راهی جبهه شد. شهید باکری پاسداری نمونه، فرماندهی فداکار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی بود. ازدواج مهدی مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود، به گفته همسرش، مهریه ای که برای ازدواج در نظر گرفته شده بود اسلحه کلتش بود 2 روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ...
مهسا قربانی قربانی شد؛ آقای نقی معمولی! چرا حذف داور زن را گردن نمی گیری؟
، اما ما هم بابت آن از فدراسیون تمجید کردیم. این بار و دربی برگشت دیگر فقط یک داور امکان قضاوت نداشت ولی یک خبر از این هم مهم تر بود؛ خبری که با افتخار از طرف مسئولان فدراسیون اعلام شد که برای نخستین بار داوران زن هم می توانند سهمی در برگزاری مهم ترین بازی سال داشته باشند. بعد از انتخاب مهسا قربانی به عنوان داور دربی، علی خسروی به عنوان سخنگوی کمیته داوران پستی اینستاگرامی ...
نوروز با چاشنی های متفاوت
ممکن زندگی کردن چه حالی دارد. طعم گس می خواهم دست شما را بگیرم و ببرم به زمانی که مقدس، محترم و غمناک است. این تجربه ای که می خواهم برای شما بگویم، شهر به شهر متفاوت است. اگر یک بار چشم های مان را ببندیم،لباس های نو بپوشیم وبه عیدنوروز خرمشهر 1360 سفر کنیم، تصویرهای متفاوتی می بینیم. صدای خمپاره و موشک، درد و رنج و حمله. طعم گس جنگ که در دهانت مزه مزه می کند، تازه می توانی نوروز ...
به مجنون گفتم زنده بمان
لابه لای نیزارها تا هر سیاهی روی آب که نمایان می شود آب را می کاود، اما دریغ گلبرگی از باغ مصفّای تو نصیبشان نمی شود، حالا باورشان به یقین رسیده است که سردار مهربان و سرشار از معرفت عاشورایی شان، همان که همیشه از بی خوابی و خستگی جنگ، پلک هایش پر می زد، در دل اقیانوس ها آرام خوابیده و برای اولین بار در تقدیر آفرینشش قدری که نه! تا ابد دل آسوده، چشم بسته است.بخواب سردار حماسه های شگفت! بخواب همه معرفت ...
روایت روز های پیام بری
غیر عمد یا بدهکاری به زندان آمده بودند. وقتی با آن لباس های راه راه می دیدمشان یاد خاطرات دور می افتادم. روزهایی که مادرم با کنترلی شدید روی رفتارهای ما در محله دباغان نظر داشت. هیچ بچه ای حق نداشت بعد از تاریکی مغرب به خانه برگردد. همه مان وقتی وارد می شدیم، مادرم بازرسی بدنی مان می کرد. باید نفس مان را بیرون می دادیم تا معلوم شود دهن مان بوی سیگار یا زهرماری ندهد. جملۀ تکراری مادرم که نوعی التماس در خودش پنهان کرده بود این بود: ببم! من شما را با بدبختی بزرگ کردم. این جمله مثل بذری در خاک ذهن و روح ما کاشته شده بود و روزبه روز رشد می کرد و ما را در قبال سرنوشت مان در آینده هشیار می کرد. ...