فرمانده ای که بازنگشت - راهیان نور
سایر منابع:
سایر خبرها
جانبازی که با همسر دیالیزی اش در پارک می خوابید!
.... یک مرد موتوری که ما در کوچه با مواد غذایی دید، به آقای میثاقیان گفت: اگر می خواهید بدهید به همسایه ها به دستشان می رسانند. آقای میثاقیان هم گفت نه و سرش را پایین انداخت و به سمت ماشین رفت. انگار آن مرد فهمیده بود که برای کمک به همسایه شان آمده بودیم و آقای میثاقیان هم ناراحت شده بود. با حسرت گفت: می خواستیم کسی نفهمد ولی همه فهمیدند. کار اشتباهی کردیم، اول باید می رفتیم ببینیم خانه هستند ...
کتاب های شفای زندگی و کوچه نقاش ها به بانوان اراکی معرفی شد
سال 1389 شمسی به همت راحله صبوری وارد بازار کتاب شد و طی مدت کوتاهی جایگاه ویژه ای را در میان آثار مکتوب حوزه دفاع مقدس به خود اختصاص داد. این کتاب خاطرات خواندنی تنها فرمانده گردان بسیجی و داوطلب از لشکر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه و آله) است؛ سید ابوالفضل کاظمی که در چندین عملیات به صورت نیروی آزاد شرکت داشته و در عملیات کربلای 5 و 8 در کنار شهید علی اصغر ارسنجانی، فرمانده گردان ...
روح جهاد اصغر جهاد اکبر است - تضاد علم و غریزه
دنیا باعث غصّه ی ما شده است و الّا آدم در مسیر دین قرار بگیرد کسی تمام عمر شب و روز برای امام حسین گریه کرده باشد... یک مورد شما در گریه کننده های امام حسین نمی بینید والله نیست. گریه ی بر امام حسین، حزن بر امام حسین اصلاً نشاط روحی می آورد، آدم را خلاص می کند. گریه ی از خوف خدا، گریه ی به خاطر این که گناه کردم؛ بلند شوید در دل شب یک اشکی نثار خدا کنید و الله دل شما زنده می شود، دل مردگی در آن جا ...
درمان فشار عصبی، در کودکان
از ترس زانوهایش می لرزید و ضعف همه بدنش را سست کرد. حالا بیا مثل مرد غارنشین تندتند نفس بکشیم. از ببر ترسیدیم. تندتند نفس بکش. بعد از 10 تنفس تند از کودک بپرسید: چه حسی داری؟ انگار همه بدنت ضعف داره؟ ترس یا نگرانی می تونه همین حالت یا حتی بدتر رو بهت نشون بده. حالا دراز بکش. یک دستت رو سینه و دست دیگر روی شکمت باشد. آرام نفس بکش. حرکت آرام دستت را حس کن. بیا بشمریم. من تا 4 ...
قتل فجیع دختر 7 ساله به دست مادر فاسد
. وی ادامه داد: وقتی شوهرم نبود او بود و همه جا حضورش را احساس می کردم و رفت و آمد و کنترل کردنش را احساس می کردم و وقتی شوهرم به خانه می آمد، در جلد او می رفت و به جانم می افتاد و من نفهمیدم کی بزرگ شد و به مدرسه رفت، گاهی اوقات حرف هایی از دهانش بیرون می آمد که من نمی دانستم باور کنم که او یک بچه است، اداهای زنانه در می آورد و جای من را پیش شوهرم گرفته بود، اما من قبل از کشتنش تنبیهی ...
خاطره بازی با دیالوگ های زیبای سینمای ایران/ آدما از دور دوست داشتنی ترند
که قدیمیه... می کشمت قدیمیه...ولی من می کشمت! مسافران /بهرام بیضایی خانم بزرگ( زنده یاد جمیله شیخی ):خوبه گاهی با این جور بهانه ها می شه قوم و خویش رودید. بفهمیم کی هست ...کی نیست... بچه ها رو نمی شناسی... چون بزرگ شدن... بزرگارو نمی شناسی... چون پیر شدن.. همه کسم مردن... ولی نه برای من... هر روز می بینمشون... پدر اونجا نشسته بود... مادر اون جا و من بچه بودم... تو نبودی... پس معنیش اینه ...
روز شهادت پسرم شیرینی دادم
. فردا که از خواب بیدار شدم نماز صبح بود. نمازم را خواندم همین حنا و لباسش را برای مراسم بردم وقتی صورت علی اصغر را باز کردند و نشان دادند اول سلام کردم چهره خیلی قشنگی داشت باورم نمی شد. بعد این همه وقت در سردخانه ماندن آنقدر زیبا باشد. همان لحظه گفتم خوش آمدی قول داده بودی برگردی ولی قرارمان بهشت زهرا(س) نبود. خوش آمدی الان آمدی جایی بری که همه حسرتش را می خورند. خواب دیدم رفتی در آغوش پیغمبر ...
لحظه های دار زدن شیخ فضل الله از زبان محافظ او
.... تن من می لرزید. یک مرتبه آقا از مستنطقین پرسید: کدام یک از شما یپرم خان هستید؟! همه به احترام یپرم سرجایشان بلند شدند و یکی از آنها با احترام یپرم را که پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت یپرم خان ایشان هستند. آقا همینطور که روی صندلی نشسته بود و دو دستش را روی عصا تکیه داده بود به طرف چپ نصفه دوری زد و سرش را برگرداند و با تغیّر گفت: یپرم تویی؟! یپرم گفت: بله. شیخ فضل الله تویی؟! آقا ...
عده ای در نجف می گفتند گناه شهادت شیخ به گردن ماست!
عصرهادر مقبره حاج میرزاحسین که جنب مدرسه بود، می نشست و آخوندها جمع می شدند و مذاکراتی می کردند. من هم در آن سن نوجوانی آخوند شده بودم و گاهی اظهار نظر می کردم و اینها هم به ما حمله می کردند که: بچه ساکت! دورانی بود. * می خواستم بدانم خود آمیرزاحسین چقدر سیاسی بود؟ به آن معنا که به طورجدی و همه جانبه داخل سیاست باشد، نبود. بیشتر یک عالمی بود که به عظمت روح و عمق تقوا و در عین ...
وقتی سه سال پیش رم کوین استروتمن را از پی.اس.وی به قیمتِ 17.5 میلیون یورو خرید، او یکی از مستعدترین ...
.... واقعا نمیدونیم این آخرین فصلش هست یا نه. اون بازیکنِ خاصیه. وقتی بچه بودم خیلی از همبازی هام پیراهنِ ایتالیا یا رم را با اسمِ توتی پشتشان می پوشیدن. توتی یک اسطوره است، یک الگو. تمرین و بازی کنارش برایِ همه یک اتفاقِ ویژه است. ما هر روز ازش چیزهایِ جدید یاد می گیریم. اگر قرار بود استروتمن یک چیز از بازیِ توتی برایِ خودش بگیرد؟ معلومه، پایِ راستش! چون همه کار باهاش میکنه. ...
نقد اسماعیل زرعی بر مجموعه داستان(جهنم به اجبار) نوشته ی : شهلا شیخی
دارشان هم دچار مکث مان می کند رو جا پای زمان: عبدل ، (کمی لق می زد تو راه رفتن) ؛ احمدرضا (به ردی که از گوشه ی ابروی راست تا چانه اش کشیده شده بود دست کشید. یک وقتی چاقو خورده بود ؛ ما هم ترسیده بودیم) ؛ (سیاوش. کمی می لنگید. همیشه عقب می ماند از جمع، با فاصله و شاید شرمنده. یکبار از ساختمانی پریده بود به ناچار. همه می دانستیم) ؛ داوود (از جا بلند شد. نگاه ام به موهای یکدست سفیدش افتاد. کمی خجالت ...
سینماگرانی که غیرت ملی دارند
وقت ها برای اینکه از سوال هایی که درباره فیلم ابرقهرمانی از نازی آباد می شود به نوعی فرار کنم، عنوان می کنم پول نیست! چون نمی خواهم درباره مشکلات آن صحبت کنم. من اصلا برای ساخت فیلم ابرقهرمانی از نازی آباد قرارداد 15 میلیون دلاری با چینی ها دارم و آنها واقعا پای کار هستند. من سالی 2 بار به چین می روم و همه استودیوهای شان را دیده ام و باز هم 2 ماه دیگر به آنجا خواهم رفت. همیشه به بچه ها می گویم ...
گزارش کاملی از مراسم رونمایی از کتاب های زندگی نامه شهیدان لشکریان
مصداق تمام عیار جوان انقلابی بود وی با بیان اینکه رهبر معظم انقلاب بارها بر پرنشاط و با انگیزه بودن جوانان توصیه می کنند، افزود: شهید عبدالرضا لشگریان یکی از مصادیق تمام عیار جوان انقلابی سراسر شور و جهاد بود. در بین تمام خصوصیت های زیای که در او وجود داشت، این ویژگی موج می زد. شهید عبدالرضا در جمع کسانی مانند شهید تهرانی مقدم بود که همه پرشور بودند، اما وی از این جهت در این جمع نیز می ...
گزارشی از رونمایی کتاب های زندگی نامه شهیدان لشکریان
انقلابی بود وی با بیان اینکه رهبر معظم انقلاب بارها بر پرنشاط و با انگیزه بودن جوانان توصیه می کنند، افزود: شهید عبدالرضا لشگریان یکی از مصادیق تمام عیار جوان انقلابی سراسر شور و جهاد بود. در بین تمام خصوصیت های زیای که در او وجود داشت، این ویژگی موج می زد. شهید عبدالرضا در جمع کسانی مانند شهید تهرانی مقدم بود که همه پرشور بودند، اما وی از این جهت در این جمع نیز می درخشید. ...
خودم و دوقلوهایم با افتخار می گوییم خانواده شهید مدافع حرم هستیم
نیازش برای مأموریت کرد. من به همسرم در جمع کردن وسایل سفرش کمک کردم. کار سختی بود، دلتنگی هایم را هم میان وسایل سفرش گذاشتم تا ببرد. بعد از آن به پدر، برادر و خواهرهایش زنگ زد و از همه آنها خداحافظی کرد. بعد به من گفت می روم اما دلم را می گذارم پیش تو و بچه ها. دوقلوها چه واکنشی نسبت به رفتن پدر داشتند؟ دخترمان مریم آنقدرگریه کرد و پدرش را التماس کرد که نرود، همه را به گریه ...
مصطفی زودتر از همرزمانش به پابوس امام رضا(ع) آمد
. در این فیلم آقا مصطفی در جمع دوستانش ایستاده و پشت دوربین است و مشغول فیلم برداری. آنجا همه باهم می گویند امروز روز آخر است، دیگر داریم برمی گردیم مشهد. همه بلند می گویند ان شاءالله، که همسرم از همه بلندتر ان شاءالله را می گوید (الحق که از بقیه دوستانش هم زودتر به پابوس امام رضا(ع) می رسد) راستش باور کردنش هنوز هم برایم سخت است. هنوز هم برخی شب ها که دخترم خیلی بی قراری می کند، فکر می کنم که ...
تمام دارایی های یک فرمانده!
حسین به دی ماه 1359 بازمی گردد، برای اولین بار در عملیاتی که قرار بود، 26 اسفند ماه 1359 در غرب سوسنگرد انجام بگیرد با او روبه رو شدم، حسین یکی از فرماندهان این عملیات بود و من، بیسیم چی او بودم. برای انجام این عملیات، سه تا کانال در شمال و جنوب این منطقه عملیاتی حفر شده بود، حفر کانال ها با تلاش شبانه و مخفیانه بچه ها حدود دو تا سه ماه به طول انجامید، یک هفته مانده به عملیات، حسین همه ...
آب، المپیک، برکه...(به قلم حمیدرضا پریدار)
هم در هزینه نگهداری و ز یباسازی بلوارها. گفتم: فکر خوبیه ولی این کارها رو باید مسئولین شهر انجام بدهند. گفت: پس تو و امثال تو که توی نشریه قلم می زنید چه کاره هستید؟!ها! یه نگاهی این ور و اون ور کردم و در گوش بباجی گفتم: بباجی جان، ما میگیم ولی کو گوش شنوا؟ لبخندی زد و گفت: وقتی دیگه آبی نبود که به همین درخت های زبون بسته بدیم بهت می گم. و ادامه داد: هرچند از ...
اسرائیل! منتظر باش انتقام ابوالفضل را میگیریم
.... اما دنیای همه انسان ها با این صدای ملکوتی سنخیت ندارد. امروز صدای امام حسین(ع) این گونه بلند است که آیا کسی هست از حرم رسول خدا(ص) ناموس امیرالمومنین(ع) دفاع کند. ابوالفضل این نوا را شنیده بود و نمی توانست به آن اهمیت ندهد. من به مادرم گفتم ابوالفضل اگر هم سالم برگردد باز هم می رود، ابوالفضل دیگر آرام نمی گیرد! همین که ابوالفضل لباس رزم در سوریه را پوشید همه غربت، سختی و خطری که وجود داشت را ...
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب*
تخت بیرون آورده و دستم را گرفته بود. دستم را محکم گرفته بود و دست دیگرش روی چشم هایش بود. بی صدا از ته دل می خندید و خوشحال بود. موهایش را کوتاه کوتاه کرده بودند و چشم های درشت و مشکی اش بیشتر به چشم می آمد. سرش را داخل دفتر نقاشی اش کرده بود و مشغول کشیدنم بود که بی پروا همه را رها کرد و دست هایم را گرفت. دست هایم را محکم گرفت و با کلمه های کوتاه و شمرده شمرده تقلا کرد: بیا... باز هم بیا. ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (289)
فهمیدم خوابم. می خواستم خودمو بزنم. مسخره ایم مگه. 16. اولین خودکشی ناموفق رو تجربه کردم، خیلی سخته لحظه های آخر حس دوگانه پشیمونی و شوق رفتن. 30 ثانیه بیشتر نتونستم دماغمو بگیرم، ولش کردم. پله های ترقیِ من 17. یارو اومد تو مغازه به بچه ش تلفنی گفت: بگو اسمشو. بعد رو به فروشنده گفت: یه ps4 بده با یه فوتبال. کارت کشید و گرفت و رفت؛ و من زمستان شدم... ...
شهیدان لشکریان به روایت همرزمان/ ماجرای کارهای تبلیغاتی در ابتدای انقلاب و تأثیر بر خانواده های ارامنه
کرده و کم کم مصرف می کرد. من گاهی بعد از خوردن کباب خودم سراغ غذای او می رفتم و بدون آنکه متوجه شود ذره ذره از غذایش می خوردم. یک بار او متوجه شد و وسط غذا دنبالم کرد. برخوردش با ما که دوستان او بودیم و با بچه های مدرسه بسیار خوب بود و خاطرات خوبی برای همه به جای گذاشت. رشاد زاهدی، یکی دیگر از همرزمان شهیدان لشکری بود که در این مراسم با بیان اینکه صحبت کردن راجع به این دو شهید برای من ...
اس ام اس عاشقانه آسمان
...> سرش را رو به آسمان کرد وگفت:” خدایا گریه نکن ” ” امشب می دوزمش...! ******************** هه.دل به آبیه آسمان بدهی به همه عشق رانشان بدهی بعددر راه دوست جان بدهی دوست،عاشقه زنت باشد ******************** دستی ز دوردست٬ تکان دادی و دلم با یک تکانِ دستِ تو انگار جان گرفت گفتم بدونِ زحمتِ اشکم٬ ببینمت از بختِ بد دوباره ...
نحوه شهادت عباس جلوه ای از قصه های قرآنی بود
بابایی و اینک فامیل او بشنویم. گفتم چه می گویی؟ نمی خواستم بیشتر بشنوم. با او قهر کردم. گفتم من حاضرم همه چیزم را به تو بدهم بعد تو برای یک خواسته این قدر خواهش می کنی؟ آن هم این خواسته؟ خلاصه، بلند شد و رفت. رو کرد به من و گفت دیگر کار من با تو تمام شد. شما اینجا تکلیفی نداری، برگرد دزفول. با ناراحتی و عصبانیت گفتم می خواهم بمانم. نمی خواستم با من صحبت کند، نه اینکه قهر باشد، نه. از نگاه ...
ایران پایتخت اسلام است/ سیدحکیم برای دفاع از ایران به سوریه رفت
.... بچه خیلی خوبی بود. سری آخر که آمده بود، مادرش به سیدحکیم گفت که: ما را هم با خود ببر که به اسلام خدمت کنیم، گفت: مامان تو چه کار می توانی انجام دهی؟ مادرش گفت: برای رزمنده ها غذا درست می کنیم، لباس های سربازان امام زمان(عج) را می شویم سید گفت: آنجا بچه ها زیاد هستند، نیازی نیست مادر جان، فقط دعا کنید. حتی آن زمانی که در خانه بود هم حسابی سرش شلوغ بود و دائم با تلفن با بچه ها ارتباط داشت و آن ...
عوامل فرهنگی و اقتصادی مؤثر در میزان شیردهی مادران/ پدرها کمک کنند
به واحد مشاوره شیردهی مراجعه کرده و به علت نداشتن شیر کافی خواستار گرفتن کوپن شیر شده است. این مادرِ لیسانسه که دو فرزند دارد، طی صحبت های مسئول واحد با او، سخنانی می گوید که حاکی از اختلاف با همسر و نداشتن حمایت کافی همسر و وجود مشکلات خانوادگی است: "نه من کسی رو ندارم کمکم کنه، شوهرم شش صبح از خونه می ره بیرون، شب ها صداش می کنم یه چند دقیقه بچه رو بگیر، بلند می شه چند دقیقه بعد ... رو مردها نمی ...
درصد بالایی از سینماگرهای ما جشنواره زده هستند/ فرهادی می داند دارد چه کار می کند اما کپی هایش نه/ خیلی ...
مهمانان ویژه را برای جواد رضویان نوشتم که بهترین سریال کمدی سال 1390 شد. از اول هم این فیلمنامه را برای جواد رضویان نوشته بودید؟ نه، مهمانان ویژه را به صورت یک فیلم نوشتم. بعد به قدری زیاد شد که به 170، 180 دقیقه رسید. اصلاً جواد را نمی شناختم، اما خبر این فیلمنامه به او رسیده بود. جواد رضویان به من زنگ زد و گفت: یک سر به دفتر ما بیا. رفتم و گفت: بازی تو را در سریال راه در رو ...
داستان شکل گیری پلیس ضد شورش ایران
جاهایی که مسئول مبارزه با فساد هستند، همین طور اعتماد به آنها مخدوش شد؛ دیگر سیستم به راحتی نمی تواند از خودش دفاع کند. درست مانند وضعیتی که گلبول های سفید که حافظ سلامت و مدافعان بدن هستند کارشان مخدوش شود، سیستم ام.اس می گیرد و به این صورت از هرجا امکان دارد آسیب ببیند. ما ادعایمان این نیست که همه سیستم خراب است، ما می گوییم سیستم بخشی از قدرت دفاع خود را از دست می دهد و لذا نمی تواند ...
اسرائیل! منتظر باش که انتقام ابوالفضل را از تو می گیریم
را می شنوند. اما دنیای همه انسان ها با این صدای ملکوتی سنخیت ندارد. امروز صدای امام حسین(ع) این گونه بلند است که آیا کسی هست از حرم رسول خدا(ص) ناموس امیرالمومنین(ع) دفاع کند. ابوالفضل این نوا را شنیده بود و نمی توانست به آن اهمیت ندهد. من به مادرم گفتم ابوالفضل اگر هم سالم برگردد باز هم می رود، ابوالفضل دیگر آرام نمی گیرد! همین که ابوالفضل لباس رزم در سوریه را پوشید همه غربت، سختی و خطری که وجود ...
روزنامه های یکشنبه
و به خدمت ایشان رفتند. رهبری هم در زمان سالگرد امام به حرم امام آمدند. اگر شما بعد از سال ها تدریس در حوزه علمیه ردصلاحیت شوید؛ در حالی که هرروز حداقل 200، 300 نفر سر درس شما هستند، به شما می گفتند تو بی سوادی، چه می کردید؟! اگر بحث امتحان است، آیت الله مؤمن گفتند امتحان لازم نیست. نمی خواهم تک تک آقایان را اسم ببرم؛ اما همه می دانند علت ردصلاحیت ایشان امتحان نبود و آقایان شاهرودی، مؤمن و آیت ...