این شهید، مسلم ماست! - همشهری
سایر خبرها
دژاگه: هرگز فراموش نمی کنم از کجا آمده ام
اتومبیل ها با قیمتی بیشتر به فروش برسد. * در این مدت پیش آمده که به دلیل همین قیمت هایی که گفتید تمایل پیدا کنید تا اتومبیل تان را تغییر بدهید؟ - سال گذشته و در همین ایام بود که برای خرید از خانه بیرون رفتم تا یکسری وسیله و خوراکی برای خانه بگیرم که در همان بین یک فروشگاه اتومبیل را دیدم که نمایندگی شرکت مازراتی بود. * خودتان آن زمان چه ماشینی داشتید؟ - من؟ یک "پورش ...
سریال پاپ جوان چطور سریالی است؟
خیلی دستپاچه بودم. برای کنار آمدن با نقشم خودم را غرق ایمان کلیسای کاتولیک و تاریخ پاپ کردم. خودم را غرق ایمان کلیسای کاتولیک و تاریخ پاپ کردم. ما پائولو صراحتا به من گفت که نمی خواهد آن قدرها که به فکر شخصیت لنی هستم نگران نقش پاپ باشم. در واقع خلاصه کار ما این بود که داستانی داریم درباره فردی به نام لنی که یتیم است و ناگهان پاپ می شود. به محض این که با این دیدگاه به این شخصیت نگاه ...
دختر 17 ساله وقتی از پیش امیر بازگشت، باردار شده بود!
پشتوانه یک دختر محروم از پدر و مادر این گونه دست درازی کنند. در همان بحبوحه دوباره سروکله امیر پیدا شد، تا آن موقع نمی دانست من صاحب چنین ثروتی هستم، اما مجبور شدم همه چیز را برایش توضیح دهم تا راه حلی برایم پیدا کند، او هم که می خواست خودی نشان دهد، گفت خودم راهش را پیدا کردم، باید حکم رشد بگیری تا کسی به حسابت دسترسی نداشته باشد. بعد از کلی دوندگی موفق شدم حکم را از دادگاه بگیرم؛ اما خانواده ...
"دخترم مانع ازدواجم بود، کشتمش"
گفت دیگر نمی خواهد به این رابطه ادامه دهد. او گفت خیلی در مورد این موضوع فکر کرده است و نمی تواند مریم را قبول کند. بعد از اینکه نامزدی ما به هم خورد، من ضربه روحی بدی خوردم و کارهایم دست خودم نبود، همیشه ناراحت بودم. این زن 30ساله روز حادثه را این طور توضیح داد: آن روز خیلی عصبانی بودم و علت تمام بدبختی ها و تنهایی ام را دخترم می دانستم برای همین تصمیم گرفتم او را بکشم، به او یک قرص ...
ناگفته هایی خواندنی از زندگی و مرگ تختی
صورت خیلی گسترده برگزار می شد توانستم در وزن 42 کیلوگرم به عنوان قهرمانی برسم. بعد از آن هم در مسابقه های آموزشگاه های تهران عنوان نخست را به دست آوردم. دیگر به طور کامل به سمت کشتی گرایش پیدا کردم و به قول معروف آلوده آن شدم. فدراسیون کشتی نمی گذاشت در سالن دارالفنون تمرین کنیم آن زمان فدراسیون کشتی در دبیرستان دارالفنون بود که فقط یک اتاق داشت. مدرسه دارالفنون هم یک حیاط و ...
مشکلات کودکان استثنایی، دردی متفاوت
هم با چهره ای ناراحت،از آینده نامعلوم فرزند خود گفت: چندین بار خواستیم به خاطر شرایطی که کلثوم دارد از این استان برویم اما وضعیت مالیمان این امکان را برای ما فراهم نکرد،باورکنید کلثوم استعداد فوق العاده ای دارد، خودم به تنهایی مجبورم یک روز در میان او را تا مدرسه ببرم. گویی دوست ندارد مشکلات نگهداری او را جلوی فرزندش بازگو کند، با صدایی بغض آلود ادامه می دهد: من به او افتخار می کنم اما ...
دخترم گفت وقتی من نیستم، دوستم با زنم در خانه ام خلوت می کنند...
چه بکنم، دود و آتش فضای خانه را فرا گرفته بود و داشتم خفه می شدم، یک لحظه به حیاط رفتم تا نفس بگیرم و بعد هم برای نجات دخترم به داخل خانه بازگشتم. دستش را گرفتم و بیرون کشیدم، اما فایده ای نداشت او سوخته بود. دیگر فرصتی نبود که همسرم را نجات دهم. چرا در را روی همسایه ها که برای کمک به تو و خانواده ات آمده بودند، باز نکردی؟ چون ترسیده بودم و فکر می کردم که اگر در را باز کنم ...
17 دی نکاتی که در مورد فضای مجازی باید بدانیم!
پدران و مادران با وسایل نقلیه خود به دنبال فرزندان می آیند که آنها را از مدرسه به خانه منتقل کنند تا در فضای واقعی اتفاقی برای آنها نیفتد، اما آیا در خانه و در فضای مجازی که مأمن تهدیدات مختلف است هم این مراقبت وجود دارد؟ تعریف فضای مجازی (erspace) فضای مجازی را می توان برای توصیف تمام انواع منابع اطلاعاتی موجود شده از طریق شبکه های رایانه ای به کار برد. در حقیقت ...
او را با دارو خمار کردم و بعد داخل حمام بردم و ...
... خسته شده بودم، از نشئگی ها و خماری هایش به تنگ آمده بودم. هر کاری کردم تا مواد را ترک کند، اما همین که پایش را از کمپ بیرون می گذاشت روز از نو روزی از نو. دست بردار مواد نبود، وقتی نداشت زمین و آسمان را به هم می دوخت تا پول گیر بیاورد و مواد بخرد. وقتی هم که مصرف می کرد حال خوبی نداشت و حرف های بی ربط به زبان می آورد. جانم به لبم رسیده بود و راه دیگری نداشتم. چرا از او طلاق نگرفتی ...
زن جوان از ترس از دست دادن زندگی و آبرویش راز شوهرش را در دل نگه داشت!
نشانش دادم و گفتم این سیمکارت مال کیست؟ انکار کرد و گفت مال من نیست. در دوران عقدمان علاوه بر خیانت، رفتارهای زشت زیادی از او دیدم. متوجه شدم خیلی راحت و مثل آب خوردن دروغ می گوید، برخلاف این که ادعا می کرد چشم پاک است، اما این طور نبود و جلوی چشمم به زنان و دختران دیگر زل می زد و ابایی نداشت متوجه کار زشتش شوم. با وجود این که رفتارهای مرد جوان، او را بسیار آزار می داد، نمی خواست زندگی ...
شهیدی که در سایه نام برادر گمنام ماند
وقت می آمد خانه تا سلام می کرد می گفتم: آقا مجید، نماز خوانده ای؟ می گفت: بله. بعد از مدتی هر وقت وارد خانه می شد، با لهجه ی شیرین و کودکانه اش با صدای بلند می گفت: سلام مجید جان نمازت را خوانده ای؟ بله مادر جان خوانده ام فضای خانه را پر می کرد از خنده... یکبار که آقا مجید آمده بود مرخصی. خواهرش حدوداً 5 ماهه بود. بغلش کرده بود و با بچه حرف می زد، بازی می کرد باهاش. این بچه ی کوچک قه قه ...
روزهای سیاه زندگی ندا
متنفر شده بودم چطور می توانستند به تنها پشتوانه یک دختر محروم از پدر و مادر این گونه دست درازی کنند. در همان بحبوحه دوباره سروکله امیر پیدا شد، تا آن موقع نمی دانست من صاحب چنین ثروتی هستم، اما مجبور شدم همه چیز را برایش توضیح دهم تا راه حلی برایم پیدا کند، او هم که می خواست خودی نشان دهد، گفت خودم راهش را پیدا کردم، باید حکم رشد بگیری تا کسی به حسابت دسترسی نداشته باشد. بعد از کلی ...
تجمع بدون شناسنامه ها مقابل مجلس + عکس
خان دیده می شود. به گفته او، برخورد حذفی صورت گرفته با بلوچ های ایرانی ساکن این مناطق باعث شده تاکنون چندین بار محل اقامت این افراد که چادرهایشان بود، سوزانده شود و اینها مجبور شوند به محل های دیگری نقل مکان کنند. صیادی به واقعه اخیر آتش زدن چادرهای این افراد که محل سکونتشان بوده، اشاره می کند و می گوید: در همین مورد اخیر، برای سومین بار مدرسه ای را که برای بچه ها در یکی از این چادرها ...
عذاب وجدان های اعتراف برانگیز
ناصرخسرو خریده بودم ابتدا بیهوش کرده و سپس آنها را خفه کردم. در این مدت تصمیم گرفتم مادرم را هم به قتل برسانم، اما او متوجه شد و مرا از خانه اش بیرون کرد. عذاب وجدان در تمام این سال ها لحظه ای مرا رها نکرد و حتی چندباری تصمیم به خودکشی گرفتم که موفق نشدم درنهایت خسته از زندگی پر از عذاب و تنش خودم را معرفی کردم. اختلاف شخصی، انگیزه تیراندازی مرگبار در ماجرای دیگر جوان 24 ساله ...
سپیده توکلی: لاک پشت دارم، اما هنگام دویدن خرگوشم
گوانگجو در رشته هفتگانه به میدان رفت و ششم شد و بعد از آن در قهرمانی داخل سالن 2012 آسیا مدال برنز رشته پنجگانه را بر گردن آویخت. بازی های اینچئون هم در کارنامه توکلی دیده می شود، اما مهم ترین مدال او در رقابت های 2016 دوحه به دست آمد، جایی که دختر ایرانی در میان رقبای آسیایی مدال نقره پنجگانه آسیا را به دست آورد. او رقبایی از ژاپن، ترکمنستان و ازبکستان را پشت سر گذاشت تا لقب ...
دو قلوها قربانی جنایت
...: من و همسرم معتاد هستیم. روز حادثه بچه ها گریه می کردند و همسرم نیز بیمار بود. هر کاری می کردم آرام نمی شدند. کلافه شده بودم. به همین دلیل چند قطره متادون به هر کدام از آنها دادم تا آرام شوند. چند ساعت بعد به سکوت آنها مشکوک شدم و وقتی بالای سرشان رفتم متوجه شدم نفس نمی کشند. آنها را به بیمارستان رساندم که پزشکان اعلام کردند مرده اند. خودکشی بعد از قتل حسن از مدت ها قبل با ...
چیزهایی که درباره محسن مسلمان نمی دانستید
رو به خدا عوضش کن. • رامین رضاییان؟ (بعد از مکث و با خنده) بد نیست خوبه. • کی بده؟ خودم از همه بدترم. نه تو رو که داریم می بینم؛ محمد انصاری بده مثلا؟ محمد انصاری 3 بر هیچ همه را می زند. • با کدام یک از استقلالی ها راحتی؟ با مهدی رحمتی. من سالی که مهدی سپاهان بود 24 ساعت پیش او بودم. اصلا از کار او نمی شود سر ...
همسر شهید: به من قول داده بود یک بار دیگر رهبر انقلاب را از نزدیک ببینم، با شهادتش به قولش وفا کرد/ راحت ...
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس به نقل از رجا نیوز، مدتی است از شکسته شدن این دل گذشته، هنوز قطره هایی از اشک های آن روزها بر چشمانم نشسته، کجایی که به درد دل هایم گوش کنی، نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام در لا به لای برگ های زندگی، نیست برگی که از تو ننوشته باشم، نیست روزی که از تو نگفته باشم. هزار سال هم که بگذرد من در توهم حضورت نفس می کشم. من آن شانه هایت ر ...
مرثیه ای برای جهان پهلوان؛ تختی زنده است؟
تهمت ها، این ناسزاگویی ها آن هم در آن محیط که نه نشریه ای بود و نه دستگاهی مرا کاملاً از پای در آورد، حتی دیگر نصایح دوستانم را هم فراموش کردم. جوانی مایوس و دل شکسته بودم که لباسهای تمرینم را به دوش می کشیدم و با موتور سیکلت برادرم به خانه می رفتم، دیگر هیچکس وجود نداشت که قلب مرا از آن همه استهزا پاک کند. هیچکس حاضر نبود مرا به کارم تشویق کند، همه مرا با دیده ترحم می نگریستند و می ...
دامی که عضو یک حزب تندرو برای محمدرضا لطفی پهن کرد/آیا لطفی ساواکی ست؟
متفاوتی داشت. چه بسا چهره هایی تازه تار ایرانی را به دست گرفته و ناخن به زه می کشیدند. شاید از زخمه های آنها بوی لطفی بلند می شد. کسی چه می داند! راهروی مکتب خانه میرزاعبدالله هنوز بوی گل می دهد. لطفی عاشق گل بود. باید همه جای خانه سبز باشد و فریاد این سبزی در راهرو شنیده شود. دور که می زنی باید ساز باشد و ساز... سازها روی دیوار و عودها خاموش مانده اند سازها روی ...
میهمانی شوم برای دختر دانشجوی شهرستانی در خانه خلوت / به دیدن پارسا رفتم که
... وقتی به آنجا رسیدیم. آن طور که فکر می کردم نبود. عده ای دختر و پسر با سرو وضع نامناسب در حال رقص و پایکوبی بودند. پارسا مرا به آنها معرفی کرد و گفت برای استراحت به اتاق بروم. او با رویی باز خیلی تحویلم گرفت و شربتی برایم آورد. خوردن شربت همانا و... وقتی به خودم آمدم فهمیدم ساعت ها خواب بودم. فکر می کردم ماجرای شربت و بیهوشی فقط برای داستان هاست. از پارسا خبری نبود. احساس بدی به من دست داد ...
معجزه وجعلنای علی آقا شاه حسینی + تصاویر
آدماش ده پانزده متر فاصله داشتیم. خیلی دلم میخواست برم از تانکرشون تا دلم میخواد آب بخورم. آخه دیگه از بس تشنه بودم لبام ترکیده بود وخون میومد. زمین مثل کف دست صافه صاف بود و باشناختی که از زمین منطقه داشتیم می دانستیم که در این دشت بایستی شیارهای عمیقی وجود داشته باشه. نیم خیز و سینه خیز و بسرعت دنبال جایی برای پنهان شدن گشتیم. به لطف همیشگی خدا خیلی زود جا پیدا کردیم. دیگه ...
جریان مرد رمال و خانم معلم در خانه شان چه بود؟
بچه هایش را به حال خود گذاشته و خانه را ترک کرده است... زن باز هم حرف شوهرش را قطع کرد و ادامه داد: معلوم است که ترک می کنم. هر روز تا لنگ ظهر خواب هستی. در دو ماه گذشته زندگی من و بچه هایت را زهرمار کرده ای... بعد رو به قاضی کرد و گفت: مدتی بود که افسردگی داشت و دارو مصرف می کرد، اما این اواخر هر شب یکی از دوستانش را به خانه می آورد و از شب تا صبح ورد می خوانند. شمع و عود روشن می کنند. لنگه ظهر ...
زندگینامۀ فرماندهی که مسیح کردستان لقب گرفت
هفت سالگی روزها را در یک دکان خیاطی کار می کرد. اسمش را در یک مدرسه شبانه نوشتم و شبها درس می خواند. همه او را دوست داشتند. چه معلم چه صاحبکارش. چهارده ساله بود که به سال 1347 با شرکت در کلاسهای آموزش قرآن و معارف اسلامی قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت. خودش از آن روزها چنین حکایت می کرد: وقتی به این کلاسها رفتم قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسایل باز شد ...
ابریشم کار: پارک ربیع بهترین مکان استقرار دستفروشان است/ سواری: بیکاری معضل دستفروشی را تشدید کرد
هزار تومان برای اولین بار دست فروشی را با فروش کارت شارژ تلفن همراه شروع کردم، به یاد دارم، اولین بار فقط 2 هزار تومان سود کردم و توانستم تنها یک پاکت شیر و نان بخرم. از آن روز همت کردم و با فروش های بیشتر، توانستم سود کسب کنم، و به فروش، شانه، لیف و آینه و زیور آلات روی آورم. کم کم جذب شدم و مشتری های خود را پیدا کردم و با دستمزد خود نان به خانه بردن برایم لذت بخش شد. او در ...
شلیک مرگبار به 2 پسر بچه در بوستان جنگلی/ فرجام پرونده دختری که زنده درآتش سوخت/ قتل هولناک دختر 15 ...
می دانست و مادرم هم که کاری از دستش برنمی آمد. به همین خاطر تصمیم گرفتم آن شب به خانه عمویم نروم. به اتاقم رفتم و در را قفل کردم. پدرم وقتی متوجه تصمیم من شد داد و فریاد راه انداخت. صدایش را می شنیدم که به مادرم گفت: به پریسا بگو یا امشب خانه خان داداشم می آید یا کاری می کنم که سیاهپوش من شود! وقتی این جملات را شنیدم تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد. مطمئن بودم پدرم با عرقی که به برادرش دارد کاری دست ...
چند شمع باید روی کیک ام اس گذاشت؟
با زمان و زمانه را گرم کنند، روی میز می گذارم. صدای موسیقی را بلندتر می کنم و تنهایی را تکرار. در دست این خمار غمم، هیچ چاره نیست/ جز باده ای که در قدح غمگسار توست/ ساقی! به دست باش که این مست می پرست/ چون خُم زِ پا نشست و هنوزش خمار توست . چای دم کشیده است. فنجانی با تک گل محمدی تزیین می کنم. صدا در خانه می پیچد؛ سیری مباد سوخته تشنه کام را/ تا جرعه نوش چشمه شیرین گوار توست شمع های ...
پنج کار که به عنوان پدر یا مادر هرگز نباید انجام دهید
بچه شان غذا ندهند او غذا نمی خورد، آیا تا به حال برای چند روز این کار را امتحان کرده اند؟ یا تنها در یک یا دو موقعیت که با این ادعای کودکشان مواجه شده اند، جا زده اند و دوباره خودشان وظیفه غذادادن را به عهده گرفته اند؟ آیا به کودکم اجازه دهم پیش من بخوابد؟ هرگز! چند وقت پیش در خبری اعلام شد، مادری که فرزند 3ساله اش را پیش خود خواباند، بر اثر افتادن روی کودک موجب خفگی او شد ...
مجموعه اشعار آئینی ویژه ولادت امام حسن عسکری(ع)
...> مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد تو کسیتی که حضرت موسی عصا به دست ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد تنها خدا به خانه ی تو آفتاب داد بعدا تمام زندگی ات نذر ایل شد امشب دعا کنید ظهوری کند مرا تا اینکه میهمان حضوری کند مرا امشب دعا کنید بیاید ...
ماموران شاه چادرم را تیکه تیکه کردند/ چادر برایم قداست دارد
دستور کشف حجاب را صادر کرد و من نیز در همین زمان اولین چادر را برای خودم دوختم. وی ادامه داد: یک روز من با چادر به مغازه پدرم رفتم و در مسیر برگشت ناگهان یکی از مامورین شاه چادرم را از پشت کشید اما من محکم چادرم را گرفته بودم و نمی دادم تا اینکه دوخت های چادرم پاره و پارچه تیکه تیکه شد. این پیرزن عفیف بیرجندی با بیان اینکه در آن زمان چادر برای ما قداست خاصی داشت، افزود: برای من ...