تراژدی بزرگ زندگی مودریچ: پدربزرگم را کشتند! - خبرورزشی
سایر منابع:
سایر خبرها
بیژن بنفشه خواه: به خاطر تسمخر ماهواره فحش خوردیم
سانسورهای بدون قاعده کردند و یا بی تعهدی هایی که گاه و بیگاه گریبان ما را گرفته و این اتفاقات همه دست به دست هم می دهند و ما را اذیت می کند. نمی دانم چه اتفاقی افتاد رضا عطاران یا برخی دیگر رفتند، اما دلگیر و ناراحتند مگرنه اگر شرایط درست باشد خود رضا عطاران هم حاضر است دوباره سریال برای تلویزیون بسازد. من فکر می کنم همان مشکلات مالی و برخی اتفاقات در تلویزیون باعث شده تا امثالِ رضا عطاران انگیزه ...
اینجا تجهیزات پزشکی رایگان اجاره داده می شود!/ این مغازه خانه امید بیماران است
گروه استان ها، سمیه محرمی: حوالی عصر است و کمی از داغی هوای ظهر تابستان کم شده است، به دنبال یک سوژه که در فضا مجازی پیدا کرده ام از خانه خارج می شوم، آدرس سر راست است و فرصت چندان زیادی تا زمان قرارمان ندارم اما نگران ترافیک مرکز شهر نیستم، شهر هنوز شلوغ نشده از یک سو هنوز برای تب و تاب بازار وقت مانده و از سوی دیگر کرونا برخی ها را خانه نشین و شهر را خلوت کرده است. مغازه را پیدا می ...
هرگز نا امید نشدم
خانه برنگشته و کسی از او خبر ندارد. 7 روز بعد مرا دستگیر کردند؛ چون آخرین بار با او قرار داشتم و اینکه موضوع قرارمان هم پول بود. برای همین پلیس و بعدها خانواده مقتول به من شک کردند و می گفتند قاتل منم اما من قاتل نبودم. نمی دانم چه کسی دامادمان را کشت. گویا او را با تبر یا داس کشته بودند، جسدش را مثله کرده و سوزانده بودند. بقایای جسد را هم در خیابانی در شهریار رها کرده بودند، اما من هیچ اطلاعی از ...
قصه مسافری که از ایتالیا به انزلی آمد
ریافت از فرهنگ ایرانی بود، اینکه فلسفه ذهنی ام تغییر کند و بیشتر بیاموزم. می خواهم تجربیاتم را با همه کسانی که با من در انزلی ارتباط دارند و نگاهشان به من است به اشتراک بگذارم و تجربه اندوزی کنم. وی می گوید: زمانی زندگی در ایتالیا برایم کسل کننده شده بود و در رویای آزادی بودم، نمی خواستم طبق خواسته والدینم تا 50 سالگی در مسیری باشم که تمایلی به آن ندارم و این اصلا برایم جالب نبود. و ...
دور از چشم شوهرم خانه مجردی داشتم
همسرم نداشتم، خیلی راحت حرف های فریده را پذیرفتم و به طور پنهانی با هوشنگ ارتباط عاطفی برقرار کردم. مدتی بعد، همسرم متوجه ماجرا شد به طوری که خشم و نفرت سراسر وجودش را فرا گرفت. به همین دلیل از خانه فرار کردم و با کمک فریده منزل مجردی را در منطقه دیگری از شهر اجاره کردم تا به قول معروف آزادانه زندگی کنم و با هر کسی که دوست دارم رفت و آمد داشته باشم. خلاصه، در حالی که زندگی مستقلی دور از چشم ...
پیچیدگی های پیوند، عطش درونی من را سیراب می کند 27 مرداد 1399 ساعت: 08:5
.... سپید: پس می گویید که الان هم این پیوندها را میان خود حفظ کرده اید؟ بله ما مرتب به خانواده و فامیل سر می زنیم، برمی گردیم به شهر خودمان یعنی سی سخت. هم برای دیدن پدر و مادر و هم اعضای خانواده و آشنایان. اصلا من قبل از اینکه شیراز منزل داشته باشم در سی سخت خانه ساختم. همیشه جمع می شویم و صحبت می کنیم و اگر از اقوام مشکلی داشته باشند، چه مسئله پزشکی که کار تخصصی بنده است یا مشکل ...
سرباز وظیفه ای که دارایی اش را خرج کمک مومنانه کرد/دستان یاریگری که درس سخاوت می دهد+ فیلم و عکس
خواهم داد. خداوند چند برابر آنچه را کمک کرده بودم را به زندگی ام بازگرداند، این کمک به لحاظ مادی و معنوی تاثیرات زیادی روی زندگی ام گذاشت همین چند ماه پیش یک خانم طی تماسی خواست که در این اقدام خیری که دارم انجام می دهم سهمی داشته باشد، 3 میلیون تومان به حسابم واریز کرد و خواست اگر می توانم از این مبلغ برای کمک به نیازمندانی که می شناسنم به نوعی استفاده کنم که استمرار داشته باشد. ...
خانواده یعنی امنیت، پناهگاه، تکیه گاه
دوست شوند یا مشاوره بروند و ... تازه با همه این ها سر کوچک ترین چیزی دعوا کنند و قهر کنند البته مخالفتی با مشاوره ندارم ما اصلا قهر کردن بلد نبودیم، زن های آن دوران همه محکم و قوی بودند و توکلشان به خدا بود و پشتشتان به شوهرهایشان گرم. برای ما خانواده حرمت داشت، مرد خانه احترام داشت، زن برای همسرش احترام داشت خب شاید ابراز کردن علاقه مثل امروزی ها نبود که جلوی بقیه قربان ...
نفرت از شوهر، زن را به خانه مجردی کشاند
برقرار کردم. مدتی بعد، همسرم متوجه ماجرا شد به طوری که خشم و نفرت سراسر وجودش را فرا گرفت. به همین دلیل از خانه فرار کردم و با کمک فریده منزل مجردی را در منطقه دیگری از شهر اجاره کردم تا به قول معروف آزادانه زندگی کنم و با هر کسی که دوست دارم رفت و آمد داشته باشم. در حالی که زندگی مستقلی دور از چشم اسماعیل برای خودم تشکیل داده بودم، آرام آرام و به صورت پنهانی با دخترم ارتباط ...
وسوسه های هوس آلود یک زن و ماجرای خود و دخترش!
زن 46 ساله ای است که با شکایت همسرش در یک خانه مجردی دستگیر شد؛ درباره قصه ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
موضوعی که بیژن بنفشه خواه بخاطرش فحش می خورد!
سرقت خونسردانه از خانه آشنای بدشانس / پول و دلارها جارو شدند + جزییات
بهمن مفید: شغلم بازیگری است تا دم مرگ
فیلمی را بازی کنید؟ – اصلاً نمی خواستم به حوزه سینما ورود پیدا کنم. من کارمند وزارت فرهنگ و هنر بودم و در آن زمان وزارتخانه اجازه نمی داد هنرپیشه هایش خارج از حوزه تئاتر فعالیت کنند. یعنی نه تنها در سینما بلکه در محیط خارج از وزارت خانه اجازه نداشتیم فعالیت کنیم. مثلا حق رفتن به نمایشنامه های شبانه لاله زار را نداشتیم ، چونکه از وزارتخانه حقوق می گرفتیم. *شما، اسفندیار منفرد ...
در قالب طرح روح مقاومت
...، ولی به عنوان تذکر توسط برادر حقیر و کوچک شما، با شما سخن می گویم. وصیت من به ملت این است که همیشه پشت سر امام حرکت کنند که راه امام راه دین اسلام است و از روحانیت متعهد جدا نشوید که هرچه داریم از روحانیت داریم؛ و اگر روحانیت نبود ماهنوز در خواب غفلت به سر می بردیم و زیر یوغ ابرقدرت ها قرار داشتیم و زیرپای آنها لگد کوب می شدیم. همیشه باهم وحدت و یگانگی داشته باشید و ...
گفت گوی جالب با پوریا پورسرخ مجری مسابقه ایرانیش
رسمی و خشک در برنامه ایرانیش داشته باشید، نمی پذیرفتید؟ نه، نمی پذیرفتم. چون علاقه مند بودم اگر قرار است اجرا هم داشته باشم، فعال باشم و مسابقه ایرانیش این ویژگی را دارد و من را هل داد تا آن را قبول کنم. البته حرکات فیزیکی در زندگی شخصی ام هم جایگاهی دارد. یعنی چه حرکات فیزیکی در زندگی تان جایگاه خودش را دارد؟ مثلاً ورزش برایم مهم است و به همین دلیل دوست دارم اجرای فعال ...
استفاده از ماسک و رعایت فاصله گذاری اجتماعی را جدی بگیریم
...> کتاب عشق با حروف کوچک را خواندم که از یک نویسنده اسپانیایی و ترجمه خانم گلی امامی است و خیلی کتاب خوبی است. وی در پاسخ به این سوال که آیا فیلم های اولین اکران همچون خروج یا سایر فیلم های پخش آنلاین مانند جهان با من برقص را دیده است، خاطرنشان کرد: خروج را ندیدم چراکه مدت هاست که کارهایرا دوست ندارم اما جهان با من برقص را در جشنواره بین المللی فجر دیده بودم که جایزه هم گرفت؛ آن فیلم را ...
وصیت نامه شهید سبز علی داودی بنی توسط کانون خاتم نبی (ص) روایت شد
اباعبدالله الحسین (ع) می باشد؛ و درود و سلام فراوان برتمامی خانواده های محترم و معظم شهدا، مفقودین، اسرا و معلولین جنگ تحمیلی . حمد و سپاس خداوند یگانه را که مرا به بندگی خود قبول کرد و این لیاقت شایسته را به من عطا فرمود که بتوانم در رکاب امام امت که نائب برحق امام زمان (عج) است قدم بردارم و در راه اسلام مبارزه کنم و من از خدا می خواهم که ان شاالله این قطره خون ناقابل مرا برای رضای خودش ...
درس های یک پیرزن برای نسل جوان
جذاب می گوید: دختر خانه بودم. مرده روی زمین مانده بود. ملأ بابا هم ناخوش بود؛ همان طور که دراز کشیده بود یاد داد چطور کفن ببُرم. بعد هم غسل کردن را یاد گرفتم. قزم جان! سوال کردم؛ یاد گرفتم و از کار نترسیدم. وی ادامه می دهد: غسل میت زن این طوری است که نیت می کنی غسل میت قربت الی الله. اول سمت راست و چپش را خوب می شویی و بعد هم با سدر و کافور غسل می دهی. در آخر هم با آب پاک باید غسل بدهی ...
لبنان از مقاومت و مقاومت از لبنان است
اینکه بتوانم در کنار زندگی حرفه ای و سختی های خاص آن پشتیبان همسرم باشم و فرزندانی داشته باشم که پدر موفق برای آن ها و همسر موفقی برای همسرم باشم. به علاوه نیاز است یک سلسله برنامه های درام یا کمدی به زبان دشمنانمان داشته باشیم که پیش چشمشان آن ها را وارد خانه هایشان کنیم و پیام مان را منتقل کنیم. هدفی که برای تحقق آن به راحتی می شود جان را فدا کرد. به آوینی یا کارگردان شهید حسن عبدالله ...
مردی که سر قبر خودش گریه کرد
که مرده باشم. اما زمانی که برای فروش سهام عدالت اقدام کردم در بورس به من گفتند تو مرده ای، گفتم من کی مردم که خودم خبر ندارم؟ واکنش ات چه بود؟ باورم نمی شد. بلافاصله موضوع را پیگیری کردم و حتی به سراغ پزشکی رفتم که مهر فوت روی برگه جواز دفن زده بود. به او گفتم من زنده ام چطور این اتفاق افتاده است. حداقل باید به خانواده متوفی خبر می دادی. وقتی قبر را با نام خودم دیدم، گریه ام ...
بازخوانی| شهید اهل آبعلی که 8 سال در اسارت بود/ نحوه جانبازی و اسارت سردار شهید رمضانی
؛ 15 روز بعد از پایان اسارت همسر شهید علی رمضانی می گوید در شهر آبعلی و در یک خانواده متدین و مؤمن متولد شدم که پدرم دارای شغل آزاد بود و یک خواهر و چهار بردار داشتم. آشنایی ام با شهید به دوران کودکی برمی گردد و آن زمان هشت سال بیشتر نداشتم و شهید رمضانی از اقوام نزدیکمان بود؛ دوران کودکی ام را می گذراندم که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد و در آن زمان شهید به جبهه رفت. ...
رسول نجفیان در روزگار کرونا از چه می گوید؟ + فیلم و عکس
، به همه شنوندگان عزیز در هر کجای ایران و جهان که هستید درود می فرستم این چند ساعت که در خدمت شما هستم برایتان نکته ها و پیام ها دارم. نجفیان قبل از هر سخن، از همه پیشکسوتان رادیو به خصوص مجریانی که سال ها زحمت کشیده اند، اجازه می گیرد، من با اجازه این بزرگان ، پشت این دستگاه می نشینم تا با شما صحبتی داشته باشم. در این بخش می توانید ویدئویی از اجرای رسول نجفیان در برنامه ...
آنچه در روز های اسارت گذشت!
برگشتند یا با تنی تکیده سال ها زنده ماندند، اما بیرون مرز. حدود 40هزار اسیر خانه دشمن بودند و 70 هزار عراقی، اسیر در خاک ایران. تا بیاید آتش بس امضا شود و قصه قطعنامه 598، همه جا بپیچد، سال های زیادی گذشت. سال های زیاد، خوابیده زیر بار سنگین انتظار و آدم های زیادی توی انتظار له شدند. مردان اسیر، آن طرف مرز، در اردوگاه های رسمی و غیررسمی عراق و زنان خاموش، در کوچه ها، پشت دیوارهای سخت و سنگین خانه ها ...
پایمرد فاتح
بالامحله برای رفتن اقدام کردم. آن زمان برادر بزرگم در منطقه بود. منتظر بودم تا برگردد. او برگشت و من راهی منطقه شدم، اگرچه مرحوم مادرم راضی نبود و مدام منعم می کرد. می گفت: مادر جان! میدون جنگه؛ گلوله و آتیش. نرو، طاقت داغ ندارم! هرروز از رادیو و تلویزیون اخبار حمله ها و شهادت بچه ها پخش می شد. نمی توانستم راحت در خانه بنشینم. یک روز که مادرم خیلی به منصرف کردنم اصرار داشت، حرف آخر را زدم ...
انجمن شاعران کوچک غمگین
شعار سال: سی سال پیش، بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی، دورۀ کارآموزی برای معلم شدن را آغاز کردم. می خواستم دنیا را تغییر بدهم، و به نظر می رسید که مدرسه ای دولتی بهترین جا برای شروع باشد. مطمئناً معلمی شغلی موقت و دم دستی نبود: آن موقع اصلاً به نویسندگی فکر نمی کردم. حتی اگر فکر هم کرده بودم، خیلی زود سرم آنقدر شلوغ شد که نمی توانستم بنویسم. دورۀ تربیتِ معلم سخت است؛ دوره ای است فشرده، نه در تحصیلات، بلکه در تجربۀ مدرسه: در حضوروغیاب ...
نگاهی به مشکلات به وجود آمده برای مهاجران در دوران کرونا
کارت شان کمی این مانع را تعدیل کنند اما حالا ظاهرا از زمانی که رمز یک بار مصرف نیز پا به میدان گذاشته این امکان نیز برای آنها از میان رفته است. در ارتباط با افتتاح حساب و امکان استفاده از خدمات بانکی توسط مهاجران هم به ظاهر سرگردانی گسترده ای میان بانک های مختلف وجود داشته و عدم وجود وحدت رویه باعث شده که اعمال سلیقه در این مساله اوج بگیرد. از منظر سیاستی راه حل چنین مساله ای چندان دشوار ...
یوسف های وطن
، آدم اسارت نیستم ...، ولی خواستش این بود که من اسیر باشم. مشکلات در سال اول اسارت؛ به خصوص ماه های اول خیلی زیاد بود، اصلا اجازه نفس کشیدن به آدم نمی داد. اون همه اتفاقات، پشت سر هم، خیلی سریع. فرصتی نبود خودت رو جمع و جور کنی. حتما همه تغییر می کنن. ولی مقدار و شدت تغییر، بستگی داشت به اینکه ظرفیت و تجربه های هر اسیر چطور و چقدر باشه. از همه مهم تر، اون بالایی باید کمک می کرد .. همیشه اینو میگن که ...
جزئیات جدید از ارتباط امامی با صندوق ذخیره فرهنگیان/ از لابی با مرعشی و تاجگردون تا برگرداندن رای دادگاه ...
لابی هایی که انجام می شد، برای قبل از 93 بود. بعدا فهمیدم ایشان (محمد امامی) بود که لابی می کرد. قبل از این نمی دانستم افرادی را فرستاده است. بعد از اینکه آشنا شدیم، خودش گفت این لابی ها را ما انجام دادیم. آقای مرعشی نمی گفت کسی لابی کرده، از جانب خودش صحبت می کرد. آقای تاجگردون هم همین طور بود. امامی گفت من آن زمان با اینها (آقای ع-ب و تیم او) کار می کردم و احساس می کردم اگر بخش هایی (از بانک) سر جایش بماند، کمک به بانک است. به این خاطر که وام هایی که داده، قلق شان را در دست دارد و می داند چطور برگرداند و اگر آدم جدید بیاید، بانک زیان می کند؛ چون این آدم ها بدهی ها را نمی دهند. استدلال او این بود. ...