مواجهه همسر مدافع حرم با تکه های جگر شوهر! + تصاویر - مهرصبا
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای ترک سیگار یک طلبه به عشق همسر! + عکس
از این گفتگو است و در آن با ماجرای خواستگاری شهید پورهنگ از همسرشان، همراه خواهید شد. **: بعد از شهید پورهنگ باز هم کسی به این طریق به شهادت رسید؟ همسر شهید: بله، بعد از محمدآقا چندین پرونده مدافع حرم دیگر آمد که نشان می داد به این طریق و با مسمومیت شهید شده اند و ارگان اعزام کننده متوجه شد که با موضوع جدیدی روبروست. **: احتمالا همین مظلومیت های حاج محمد بود که ...
طلاق همسر بخاطر عکس گرفتن از غذا!
از غذاها کرد و ظرف غذاها را به طرف چپ و راست حرکت می داد و از آنها عکس می گرفت. هرگاه خواستم شروع به غذاخوردن بکنم، همسرم می گفت:صبر کن از این ظرف عکس بگیرم و بعد این تصاویر را در فضای مجازی منتشر می کرد. بحث بین ما بالا گرفت و همسرم دوربینش را کنار گذاشت، اما صدایش را بلند کرد و رستوران را ترک کرد. من هم برای جبران کارهایش، او را طلاق دادم. زن و مرد طلاق فضای مجازی برنا غذا ...
پسرم روزی حلال خورد و حلال از دنیا کوچ کرد + تصاویر
پور تاکید می کند؛ در همان مسابقه همه شرکت کنندگان کت و شلوار بر تن داشتند، ولی هادی با لباس سبز بسیجی حاضر شده بود و چفیه بر گردن داشت به او گفتم چرا نگفتی برایت کت و شلوار آماده کنم؟ گفت؛ من این لباس را دوست دارم، البته این پوشش موجب شده بود توجه حضار را به خود جلب کند، بیشتر مواقع این لباس را می پوشید و با برادرش که پنج سال از او بزرگ تر بود با اینکه زیر 10 سال سن داشت در بسیج حاضر می شد. ...
قاتل همسر در انتظار چوبه دار
دختری که از همکارانم بود به او معرفی کردم، اما بعد از چند بار صحبت خودم عاشق آن دختر شدم. قرار بود با او ازدواج کنم، اما او نمی دانست متأهل هستم این شد که نقشه قتل نرگس را کشیدم. متهم ادامه داد: همسرم سردرد های میگرنی داشت به همین خاطر دنبال داروی گیاهی برای درمان سردردهایش بود. روز حادثه به همین بهانه قرص برنج را از عطاری خریدم و آنرا پودر کردم و داخل کپسول ریختم. کپسول را روی میز ...
عاشق دختری شدم که به برادرزنم برای ازدواج معرفی کردم / زنم را به خاطر ازدواج با او کشتم!
داروها را بیاورد و او هم به بیمارستان آمد. دکتر گفت اگر قرص برنج پودر شود، اثر خود را از دست می دهد، نگران نباشید؛ ولی وقتی معده اش را شست وشو دادند، او از حال رفت و بعد هم فوت کرد. متهم درباره دختری که با او رابطه داشت، گفت: من آن دختر را به برادرزنم معرفی کردم تا با هم ازدواج کنند اما بعد خودم به او دل بستم. او و خانواده اش نمی دانستند من همسر دارم. من از او خواستگاری کرده بودم. هیچ کدام ...
شاعر دشت و هور حکایت هایی از زندگی سردار شهید اصغر انصاری
کار به دعوا کشید و دو تا ... زدم توی گوشش، ولی اصغر دست بلند نکرد. بعد هم به همسرم گفت بهش بگو برادر بزرگی و به گردنم حق داری، احترامت واجبه. ولی قرار نیست هر چی بگویی بگویم چشم. من نمی توانم از مملکتم دست بکشم. برادر شهید ادامه داده آست : به خاطر این دعوا تا چند ماه نمی آمد خانه ما. ولی بعد کم کم آشتی کردیم. من همچنان مخالف بودم. دایم بهش گیر می دادم که کی تمام می کنی و برمی گردی؟ پاییز ...
بریدن گلوی همسر در جاده آتشگاه
خانه چاقویی برداشتم و با همسرم تماس گرفتم و خواستم همدیگر را ملاقات کنیم. او با اصرار من قبول کرد و به جاده آتشگاه رفتیم. او را از ماشین بیرون کشیدم تا سرش را ببرم که چند نفر سررسیدند در حالی که گلویش را بریده بودم فرار کردم. متهم به قتل پس از بازسازی صحنه قتل به بازداشتگاه پلیس آگاهی منتقل شد. انتهای پیام/ به گزارش گروه اجتماعی یکتا پرس، در آخرین روزهای فروردین امسال ...
تاریخی که آغازی برای تحول زندگی مهمانان شهر زیبا شد + فیلم
15 تریلی به هم خورده بودیم و ما شانزدهمین ماشینی بودیم که ترمز کردیم. به بندرعباس رسیدیم و همان شب یک زلزله آمد. در کنار من چند همکار هم آمده بودند تا جهیزیه ها را تحویل نیازمندان بدهیم. بعد از زلزله به من گفتند که ما در شرایط کرونا آمدیم و حالا زلزله آمده و برای ما سخت است و بدنمان لرزیده است. من گفتم شما بروید من دلم می خواهد تا آخر کار باشم. اما به دلشان افتاد و به روستا های محروم رفتیم و جهیزیه ها را تحویل دادیم. انتهای پیام/ ...
ماجرای لبخند شهید مدافع حرم بعد از شهادت + تصاویر
را سپر می کرد و با همه قدرت مقابل هر منکری که اتفاق می افتاد، می ایستاد و می خواست نشان دهد بسیجی ها هنوز هستند و نمی گذارند جامعه به قهقرای فساد رود. شهید مدافع حرم مصطفی عارفی حتی آن روز که جمعی از دختران و پسران جوان را کنار خیابان دید که در یک مجلس مختلط مشغول قبح شکنی هستند با اینکه تنها بود، اما ساکت نماند و جلو رفت. آن ها مصطفی را مسخره کردند، اما او کسی نبود که گوشش ...
آرامش، ارمغان همنشینی با قرآن
.... شفیع آمره ای می گوید: ساعت ها به قرائت کتاب آسمانی می پرداختم که یکباره با خودم گفتم من که دارم قرآن را حفظ می کنم بهتر است آیات زیبای آن را با خط خوش بنویسم و یک یادگار از خودم برای خانواده به جا بگذارم، البته اینجا لازم است بگویم که از گذشته به این هنر علاقه داشتم و در اوقات بیکاری خوشنویسی می کردم. بعد از این همه سال مطمئنم این کار درست ترین کاری است که انجام داده ام. خوشنویس محله ...
بانوی جانباز 70 درصد کرمانشاهی و مادر سه شهید به جمع شهدا پیوست
تأثیری نداشت و هر دو پای مرا قطع کردند. به بنده اطلاع دادند که 20 شهریور به ایران باز خواهم گشت. انگار دوباره از مادر متولد شده بودم. با تمام درد و رنجی که داشتم اما سر از پا نمی شناختم. با شوق و ذوق فراوان برای بچه هایم اسباب بازی خریدم و آماده بازگشت شدم. روز موعود فرا رسید و من از شادی در پوست خود نمی گنجیدم. همه دردهایم را فراموش کرده بودم زیرا می خواستم به منزلم برگردم و ...
دسیسه یک جنایت با خیانت شوگرمامی
. حتی یک روز برایم تعریف کرد شخصی به عمد با ماشین به او حمله و بعد فرار کرده بود. حرف هایش خنده دار بود، آن قدر که سر به سرش می گذاشتم و می گفتم فکر می کنی رئیس جمهوری هستی. کی به زندگی تو کار دارد. اما نمی دانستم این خنده ها به قهقرا ختم می شود. بساط پراکنده کوله بار خاطرات تلخ را جایی دیگر از ذهنش پهن می کند. وقتی پزشکی قانونی علت فوت برادرم را قتل اعلام کرد، مراحل شکایت را ...
برخی افراد مشکوک در ریاست جمهوری حضور دارند
سه جلسه خصوصی با ایشان داشتم و ایشان می خواست من را قانع کند که همراه ایشان به وین بروم و من هم نمی خواستم در تیم مذاکره کننده باشم، اظهار داشت: نهایتا توافق این شد که من در آنجا به صورت مستقل حضور داشته باشم و از موضع جمهوری اسلامی در رسانه های خارج از کشور دفاع کنم و بعد از آن که در جلسه آخر نهایتا توافق شد، آقای دکتر ظریف گفت که تا چند روز دیگر به آمریکا می روم و بیا با هم برویم و من هم گفتم ...
معطلی 6روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! + عکس
شهدا خاکسپاری بشوند. **: کجاها مطرح بود؟ همسر شهید: مثلا امامزاده عبدالله شهرری مطرح بود. یک قطعه دیگری در بهشت زهرا غیر از شهدا مثل قطعه صالحین. یادم هست یک بنده خدایی می گفت: همسرت را در قطعه صالحین خاکسپاری کن و بعد که شهادتش احراز شد، نبش قبر می کنیم و به قطعه شهدا می بریم! این برای من خیلی عجیب بود. می گفتم این حق حاج محمد است. کمترین حق یک شهید این است که در قطعه شهدا ...
سبک زندگی شهید آیت الله شاه آبادی+ فیلم
، زندگی را می چرخاند. بنده شاکر خدا، یاور مونس همسر یادم است جایی مهمانی رفته بودم و من مشکی پوشیده بودم و صاحبخانه گفت: چرا مشکی پوشیدی؟ گفتم : پدرم تازه از دنیا رفته و خیلی برایم عزیز بوده و یا مجید پسرم... تا من این حرف را زدم، حاج آقا گفت : ناشکری نکنید! طوری صحبت می کردند که انگار خودشان فهمیده بودند که باز هم قرار است من داغدار شوم. من هم خیلی ضربه خورده بودم و ...
شاید جانم را بگیرند، اما عشقم را به امام خمینی هرگز
من و همسرم یک ماشین دست و پا کردیم و رفتیم داخل پاسگاه، چند سرباز داخل بودند. هر چه اسلحه و مهمات بود را بار ماشین کردیم و بردیم دادیم به یکی از معتمدین محل که نامش فاروق و خانه اش پشت پاسگاه بود. فردای آن روز که همسرم و آقای فاروق نبودند مردم به در خانه ما آمدند و سرو صدا کردند که این اموال و تجهیزات برای آمریکاست و باید آتش زده شود. با خودم گفتم حالا من با این جماعت چه کنم؟ بچه هایم را ...
حداقل یک سال دیگر با کرونا دست و پنجه نرم می کنیم
ما خیلی چیزها درباره کرونا نمی دانستیم. الان هم نمی دانیم. مثلا نمی دانیم افرادی که به کووید 19 مبتلا شده اند تا چقدر نسبت به بیماری ایمن شده اند. نمی دانیم آنهایی که واکسن دریافت می کنند تا چه اندازه ایمنی در آنها ایجاد شده و این ایمنی بقا پیدا می کند. نمی دانیم ویروس کرونا چه تغییراتی و چه جهش هایی خواهد کرد و آیا ممکن است جهش های ویروس واکسن ها را نسبت به آن بی اثر کند، چون این موارد را نمی دانیم نمی توانیم خیلی پیش بینی کنیم. ...
توی آیینه جوجه اردک زشت نبینیم! /چرا از چشم خودمان می افتیم؟
، سِیری نیست که تازه شروع شده. این ماجرا به اوایل قرن بیستم بر می گردد. درست زمانی که تأمین لوازم آرایش صنعتی تر شد و به دست چند شرکت فراملیّتی افتاد تا تجارت تحمیلِ زیبایی را آغاز کنند. بعد طراحان مد و لباس به طور جدی به میدان آمدند. صنعت سینما و هالیوود هم کم نگذاشت و تبلیغات کاری کرد که طبق آمار هر 27 ثانیه حتماً یک رژلب فروخته می شود. همه این ها دست به دست هم داد تا شاخص زیبایی ثابت نماند که اگر ...
اسم شهید را که می آوردند عبدالکریم تبسم خاصی می کرد
چیزی که مبلغین دین می گویند تأثیر لقمه حلال است. درآمدم از شغل معلمی و کشاورزی بود. من زودتر از همه معلمان سرکار می رفتم. اگر مدیر بودم سعی می کردم کارم را به نحو احسن انجام دهم تا حقوقی که می گیرم حلال و پاک باشد. سرشت وجود پسرم پاک بود. پدربزرگم باسواد، مؤمن و خیلی شجاع بود که روی حق الناس و لقمه حلال حساس بود. مردم می گفتند عبدالکریم مثل پدربزرگ و جدش است. من و همسرم سعی کردیم پسرم خوب تربیت شود ...
زن جوان: ناخواسته گرفتار سناریوی شوم همسر شدم
سناریوی شوم را بازی می کنم. فاصله بین من و جمال هر روز بیشتر می شد و او مدام به سفر های مجردی می رفت و به دنبال خوش گذرانی بود، اما از نظر مالی و رفاهی کاملا من و فرزندم را تامین می کرد. با وجود این، خیلی ناراحت بودم و در این شرایط زجر می کشیدم تا جایی که دارو های اعصاب و روان مصرف می کردم و از این همه بی مهری به شدت دلخور بودم. در همین وضعیت بود که با حامد در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شدم. او با ...
یادی از شهیدحسین ثابت خواه که 34 سال پیش در منطقه بانه به معبود خود پیوست
شد و گفت: من از شما توقع نداشتم، چون آن وسایل مال بیت المال است و نمی توانم کاری انجام دهم. چند روز بعد عده ای از خواهران سپاه برای سرکشی به منزل ما آمدند که اگر کمبودی است برایمان رفع کنند، ولی من به آن ها گفتم: کمبودی نداریم. وقتی که این ماجرا را برای برادرم تعریف کردم، بسیار خوش حال شد. گفت: آفرین. در زندگی قانع باشید. آن وسایل باید به دست خانواده هایی که احتیاج بیشتری دارند برسد. او از ...
درخواست طلاق، انگیزه ای برای قتل همسر
، اما زندگی ما خیلی خوب بود تا اینکه دو سال قبل هم صاحب دختر دیگری شدیم. دخترم یک سال ونیمه بود که همسرم بهانه گیری های عجیب و غریب می کرد. او مدام با من دعوا می کرد تا اینکه مدتی قبل گفت می خواهد از من جدا شود. سعی کردم موضوع را بین خودم و همسرم حل کنم، اما بعد از مدتی متوجه شدم او در تصمیمش جدی است و موضوع را به خانواده همسرم گفتم. آن ها با زیبا صحبت و سعی کردند او را پشیمان کنند ...
کلیه ام را فروختم تا مواد بخرم !
مطهر روی یک کارتن دراز کشیده بودم، بین خواب و بیداری صدای چند جوان را شنیدم که درباره من صحبت می کردند. آن ها تصمیم داشتند که از من سرقت کنند. آن شب من با هوشیاری از دام آن ها نجات یافتم اما جرقه ارتکاب سرقت در ذهنم روشن شد به طوری که در 13 سالگی برای اولین بار به همراهی چند نفر دیگر دست به سرقت از داخل یک مغازه جوراب فروشی زدم و جوراب ها را نیز کنار خیابان بساط کردم و به فروش رساندم! مدتی بعد در یک ...
این سردار سپاه، نابغه ترابری سنگین سپاه بود
و نصب سازه های فلزی حرم را سیدمحمد و همکارانشان عهده دار بودند؛ به طوری که مرحوم حاج سید احمد خمینی یادگار امام خمینی (ره) در آخرین وداع سیدمحمد با ایشان، در زمان خداحافظی می گوید: من برای خودم دعا نمی کنم، دعا می کنم که شما به سلامت برگردی و برای این انقلاب و حرم مطهر حضرت امام (ره) خدمت کنی و من شفاعت تو را به امام (ره) می کنم. آخرین مسئولیت سید محمد در دفاع مقدس قائم مقامی بنیاد ...
پاکبانی که عاشقانه پای شغلش ایستاد
فاصله افتاد؛ پدرم گفته بود ما در این مدت آمنه را راضی می کنیم تا ازدواج نکند. همه با فامیل بسیج شده بودند تا من را از این ازدواج منصرف کنند. در آخرین مکالمه که با دایی ام داشتم به او گفتم من دوست دارم با این آقا ازدواج کنم و ایشان هم گفتند پس دیگر صحبتی باقی نمی ماند؛ مبارک است! حمید طیب؛ همسر آمنه هم در ابتدای صحبت خود گفت: آن زمان که می خواستم با آمنه ازدواج کنم داغ بودم، اما الان پشیمان ...
زنی شوهر قاتلش را بعد از 12 سال لو داد
حامد سر قرار آمد درباره این موضوع با هم صحبت کردیم، اما کار به درگیری کشید. در آن درگیری او را به قتل رساندم سپس جسدش را داخل چاه ساختمان نیمه کاره در نزدیکی خانه شان انداختم و گریختم. وقتی به خانه برگشتم ماجرا را برای همسرم تعریف کردم ولی از او خواستم در این مورد با کسی حرفی نزند. انکار قتل دوم متهم در خصوص دومین قتل نیز گفت: در مورد قتل چنگیز دروغ گفتم. حامد و چنگیز با هم اختلاف ...
ناگفته هایی از شهید مدافع حرم دزفول
وضوح در شخصیت او خودنمایی می کند حال پس از چند سال از رفتنش رفتار و سکانش گرمی بخش محفل ها است و آنچه می خوانید تنها مختصری از شرح سیره شهید مدافع حرم شهیدسیدمجتبی ابوالقاسمی است. در ادامه بخشی از سجایای اخلاقی، رشادت و بزرگی این شهید و الامقام را از زبان دوستان شهید ابوالقاسمی را ملاحظه می کنید. علی قاسمی دوست شهید ابوالقاسمی می گوید: دست بردار نبود. عادتش شده بود که هر شب، سر راه بچه ...
ماجرای کاغذ ته سیگار
به گزارش گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس، آیت الله حاج شیخ جواد جواهری نتیجه صاحب جواهر می فرمود: عموی من که نوه صاحب جواهر می شدند از نظر معیشت سخت در فشار بودند و به لحاظ اقتصادی وضعیت نامناسبی داشتند.. بنده به نظرم رسید که به خدمت علما بروم و از آن ها نامه هایی بگیرم که یا برای وکلای خودشان در ایران یا اشخاصی که از نظر مالی توانایی دارند و از وجود علما و بزرگان به حساب می آیند ...
روایت یک کسب و کار خانوادگی در همسایگی رود ارس/ از بقالی تا صادرات 65 تن گوجه
برای همه باشد که بدانیم برای توسعه و پیشرفت کشور عزیزمان، نباید منتظر ماند تا دولت همه کارها را انجام دهد. کافی است آستین بالا بزنیم، راحت طلبی را کنار بگذاریم و قدم در راه بگذاریم. *روحیه ام سنخیتی با سوپرمارکت نداشت مرتضی پورعباس لیسانس مدیریت صنعتی از دانشگاه آزاد اسلامی تبریز است. در زمان تحصیل در دانشگاه با همسرش خانم زبردست آشنا شد و سال 1387 با هم ازدواج می کنند. بعد از ...