اعتراف عجیب زن تهرانی؛ من خود شیطان هستم! - پایگاه خبری گسترش نیوز
اعتراف عجیب زن تهرانی؛ من خود شیطان هستم!
سایر منابع:
سایر خبرها
به عشق زیارت به ایران آمدم/ ازدواجم را لطف امام رضا(ع) می دانم
ایرانی ام دوباره به ایران سفر کردم و ماندگار شدم. غرق احساسات بودم زیرا بانوی کریمه مرا برای زندگی و تحصیل به قم برگردانده بود. احساس متفاوتی داشتم زیرا پیش از این زائر بودم و اکنون از من برای زندگی در شهر مبارکش و کسب دانش دعوت شده بودند. عاشق مشهد و حرم مطهر امام رضا (ع) هستم. اولین بار در سال 2009 به مشهد سفر کردم. از معماری زیبا و حضور در محضر امام (ع) شگفت زده شده بودم ...
بیوگرافی سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی نامزد انتخابات ریاست جمهوری 1400 + عکس و فیلم
پیش از نمایندگی، ریاست دانشگاه علوم پزشکی سمنان را برعهده داشت. خانواده سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی نامزد انتخابات 1400 سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی نامزد انتخابات 1400 سال 76 و در سن 26 سالگی ازدواج کرده است و در حال حاضر یک دختر متولد 81 و یک پسر متولد سال 85 دارد. ماجرا آشنایی او با همسرش به دوران دانشجویی اش بر می گردد. قاضی زاده در این باره گفته است: در دوره دانشجویی ...
مسافرنماها در انتظار حکم
که فکر می کردند من پیامک را داده ام 2 میلیون تومان پول واریز کردند. در ادامه هم سایر شاکی ها به جایگاه رفتند و پس از شرح ماجرا برای متهمان درخواست اشد مجازات کردند. بعد از آن حسن به جایگاه رفت و گفت: من در یک شرکت اپراتور بودم اما پس از فوت پدرم مجبور شدم علاوه بر مخارج زندگی خودم، هزینه های زندگی مادرم را هم تأمین کنم و چون نمی توانستم از پس مخارج بربیایم به ناچار تصمیم گرفتم با ...
درخواست بخشش جوانی که عمه اش را کشت
به تازگی با دختر جوانی در اینستاگرام آشنا شده و به دروغ گفته بودم پولدار هستم، اما دختر جوان فهمید. به گزارش وقت صبح به نقل از شرق : پسر جوان که عمه اش را به خاطر یک سیلی به قتل رسانده است، در حالی که به شدت گریه می کرد، درخواست بخشش کرد. چندی قبل به مأموران پلیس تهران خبر رسید جسد زنی میانسال به نام فتانه در خانه اش پیدا شده است. مأموران پلیس به خانه زن تنها ...
درخواست بخشش به خاطر قتل عمه
بستگان وی صحبت کردند و او در تشریح ماجرا گفت: مینا پس از جدایی از همسرش به تنهایی زندگی می کرد و بیشتر اوقات به او سر می زدم، اما امروز صبح هرچه تماس گرفتم جوابم را نداد که نگران شدم و با کمک همسایه ها در خانه اش را باز کردیم و با جسد او روبه رو شدیم. پس از چند روز پزشکی قانونی در گزارشی اعلام کرد که مینا به خاطر شکستگی گردن فوت کرده و مرگ او را قتل اعلام کرد و با این گزارش پرونده وارد ...
احضار اجنه انگلیسی زبان برای کلاهبرداری میلیونی
با داروهای گیاهی بهبود یافته است. با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم و با به دست آوردن شماره تلفن، با آن مرد در مشهد تماس گرفتم. او مدعی شد می تواند دخترم را طوری درمان کند که به راحتی روی پاهای خودش راه برود و سپس ادامه داد ابتدا باید 40 میلیون تومان به حسابش واریز کنم. من که نور امید را در چشمان دخترم می دیدم با هر بدبختی بود 33 میلیون تومان تهیه و به او پرداخت کردم. سپس به همراه دختر و ...
زن جوان: شوهرم سندرم شکستن وسایل را دارد
رفتار خوب پسرش سخن گفت که اعتماد مرا جلب کرد. فرزین یک سال قبل همسرش را طلاق داده بود و هیچ فرزندی نداشت. خلاصه با تعریف و تمجیدهای ستاره، ناخودآگاه به قضاوت نشستم و همسر فرزین را به دلیل جدایی از او گناهکار شناختم، بعد از آن هم به این ازدواج رضایت دادم؛ اما هنوز یک ماه بیشتر از نامزدی ما نمی گذشت که متوجه شدم فرزین در حالت عصبانیت لوازم منزل مادرش را می شکند. وقتی موضوع را با ستاره در ...
همدستی خواننده زیرزمینی و دختر جوان برای آدم ربایی
هایش دروغ بوده و بعدها با فرد دیگری ازدواج کردم. روز حادثه برای خرید طلا به عنوان کادوی تولد همسرم و دلار و درهم برای سفر کاری ام به دبی، بیرون رفته بودم. بعد از خرید منتظر تاکسی اینترنتی بودم که پژویی مقابلم توقف کرد. چون عجله د اشتم توجه نکردم و سوار شدم. وی افزود: بعد از طی مسافتی راننده توقف کرد و شیما که در صندوق عقب بود سوار شد. او با چاقو تهدیدم کرد. مرا ربودند و به اطراف تهران ...
گفت و گو با آرام عیدی پور از یک عمر عشق به واترپلو
.... پس از آن حدود 15 سال بازیکن تیم ملی واترپلو بودم افتخار کاپیتانی تیم واترپلو تهران در بازیهای جوانان مشهد و دریافت کاپ قهرمانی و مدال طلا نسیب من شد. در بازیهای 1998 تایلند متاسفانه در روز دوم پای کاپیتان تیم در دهکده بازیها مسدوم و گچگیری شد و بعد از آن حادثه تلخ بنده افتخار یدک کشیدن نام کاپیتانی را در تیم و در شروع بازیها را داشتم . در تاریخ 12/12/ 86 برای ...
روز دختر از نگاه "معصومه" های زمان!
...> پدر عزیزم، من هنوز یک شلوار کثیف از تو نشسته ام، اما معصومه چیزهایی برایمان گفت که هر چه به آن فکر می کنم به خودم می گویم، اگر جای او بودم، اوج عطوفتم نسبت به پدرم شاید این باشد که یک پرستار برایش بگیرم! راست گفتند که هر که بامش بیش،برفش بیشتر! "معصومه" به معنای واقعی انسان است. چون می گوید: تا هر وقت که لازم باشد در کنار مادرم می مانم و از پدر مراقبت می کنم . هرچند من بااین ...
درباره فریدون دولتشاهی
.... من پسر بزرگ آنها بودم و بعد از من یک پسر و یک دختر هم به دنیا آمدند. محیط خانوادگی ما گرم و صمیمی بود؛ به خصوص پدرم خیلی آرام و بیشتر سرش در کتاب و مطالعه بود. خصلت دیگر پدرم که به من هم رسیده، این بود که عاشق موسیقی بود. خودش ساز نمی زد اما دستگاه های موسیقی را کاملا می شناخت و به همین دلیل با خیلی از هنرمندان آن دوره دوست بود. مثلا یکی از افرادی که حتما هر سال به دیدنش می رفتیم، مرحوم صبا بود ...
کلاهبرداری مادر و دختر برای تصاحب ارثیه
اطراف تهران بود فوت شد و از او ارثیه کلانی به جا ماند. مدتی قبل، زمانی که در حال انجام کارهای اداری مربوط به املاک پدرم بودم متوجه ماجرای عجیبی شدم. مادرم خانه پدرم در تهرانپارس را به نام خودش کرده بود و خواهرم نیز خودروی پدرم را فروخته بود و همه این اتفاقات در حالی رخ داده بود که آنها هیچ مجوز و سندی برای انجام این کار نداشتند. وقتی بیشتر تحقیق کردم فهمیدم که مادر و خواهرم با استفاده از ...
قبل از آمدن سر خاک من، سر خاک شهدای گمنام بروید/ پیکرم را در جبهه خاکسپاری کنید
جمعه مسجد فوق تسویه شود؛ هر طور که ایشان مقرر فرمایند. 5- رضایت من در ازدواج مجدد عیالم صدیقه منصفی می باشد. 6- بعد از ازدواج نیز موارد یک و دو و سه به قوت خود باقی بماند. 7- مراسم مختصری برگزار شود، بهتر است؛ از من تعریفی نکنید و قبل از آمدن به سر خاک من، سر خاک شهدای گمنام بروید و مرا تا آن جا که ممکن است در جبهه اگر پدر و مادرم و عیالم راضی باشند که در جبهه دفن ...
انتظار 10 ساله برای حضور در قربانگاه انقلاب درونی قبل از شهادت
از طریق یکی از همسایه ها که همسایه سابق ما بودند و بعد با خانواده همسرم همسایه شدند، با هم آشنا شدیم. ما ساکن محله نارمک بودیم. در کل منزل هایمان به هم نزدیک بود. با این همسایه مان هم رفت و آمد داشتیم و خیلی از همسرم تعریف می کردند که واقعا هم همینطور بود. حاصل ازدواج ما سه فرزند دختر است؛ دختر اولم مریم که الان دانشجوی سال سوم است، دختر دومم مبینا هفتم است و ملینا پیش دبستانی است و زمان ...
دختری که در نزدیکی حرم حضرت معصومه به شهادت رسید
، افزود: خواهرم 18 ساله بود که ازدواج کرد و خیلی جوان بود که شهید شد و بیشتر از 18 ماه با همسرش زندگی نکرد. هنگامی که ازدواج می کرد، 13 ساله بودم. به یاد دارم که خواهرم دختری بسیار مومن و با ایمان بود. همیشه در نمازجمعه شرکت می کرد. دعای کمیل و نماز شب می خواند و آن را ترک نمی کرد. من هم تلاش کردم همیشه یادش را زنده نگه دارم و مسیر او را ادامه دهم. وقتی خواهرم به شهادت رسید، مادرم خیلی غصه دار و ...
از جبهه بازماند تا عاقبت در لباس پلیس شهید شد
ستار آموخته بودم به کار بستم. هم پدر شدم و هم مادر. پسرم در همان سال شهادت پدر یعنی 29 مهر 86 به دنیا آمد. ستار وقتی جنسیت بچه را فهمید، خیلی زود برایش نامی انتخاب کرد. خیلی خوشحال بود. امروز پسرم خلقاً شبیه پدرش شده است. ستار نام پسرمان را در شناسنامه محمد گذاشت و گفت در خانه کسرا صدایش می کنیم. می گفت پسرم روزی اسم من را زنده می کند و ادامه دهنده راه من و نامم خواهد شد. بعد از شهادت ستار همه ...
در مورد کودتای نوژه چه می دانید؟
مخالفید یا با حکومت که این همه کشت و کشتار می خواهید بکنید؟ گفت: ما با حکومت مخالفیم؛ ولی هرکس هم که بخواهد مانع کار ما بشود، چاره ای نداریم جز اینکه همه را بکشیم. این موضوع برای من خیلی ثقیل بود و، چون از مخالفت کردن با آنها، به ویژه در منزل نعمتی هراس داشتم، گفتم: من بیت امام را نمی توانم بزنم؛ ولی تلویزیون را می زنم. پس از کمی صحبت، از او جدا شدم و به خانه مان رفتم و ...
دلسوخته عاشق
که صاحب مختصر ملک و زمینی در شمیران بود تربیت مرا تا سن سیزده سالگی برعهده داشت. زمانه و ایام، اما با پدرم سرسازگاری نشان نداد و به یک باره مال باخته و ورشکسته شد. مادرم گوهر خانم فرزند میرزاعلی خان، نوازنده چیره دست کمانچه ناگزیر همراه خانواده به خانه پدری پناه برد. از این زمان به بعد زیرسایه پرهنر پدربزرگم با عالم موسیقی انس و الفت گرفتم. آنجا بود که برای اولین بار مونس صدای گوش و دلنواز کمانچه ...
هر چقدر کار کنم باز هم از نظر صاحبکارم کم است/ تنها آرزویم کمتر شدن ساعت کاری ام است
ادامه تحصیل بدهم و اگر فرصتی پیدا کنم، فوتبالیست شوم اگرچه پدر و برادر بزرگترم به شدت با این موضوع مخالف هستند، اما من دوست دارم فوتبال بازی کنم. به گفته مریم او پیش از این که در کارگاه مشغول به کار شود در خیابان به همراه پدرم دستفروشی می کرده و وقتی از وی درباره تفاوت این دو کار می پرسم، اینطور پاسخ می دهد: هر دو سختی های خاص خودش را دارد. من از 12 سالگی دستفروشی کردم کار سختی است، اما خب ...
خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعاتی فرانسه برای بار پنجم به چاپخانه رفت
افراد را می شناسم، همانطور که طرز فکرشان را می شناسم. این چیزها را می دانستم، چون القاعده را می شناختم. در بلژیک سال ها با اعضای القاعده زندگی کرده بودم، اگرچه آن زمان، هنوز با نام القاعده شناخته نمی شدند. برایشان تفنگ هایی خریدم، آنها را به چهارگوشه دنیا فرستادند. مواد منفجره شان را به قلب آفریقا بردم، در آنجا در جنگ داخلی الجزایر مورد استفاده قرار گرفت. خبرنامه هایشان را پخش کردم ...
اعتیاد، معضلی که سن و سال و جنسیت نمی شناسد
اهالی رویم پتویی کشید. محمدحسن افزود: من تا به آن روز رنگ و رویی از محبت را ندیده بودم و آن پتو باعث شد تا کمی احساس وجود کنم و پس از پیگیری و پرس و جو متوجه شدم آن شب یکی از ریش سفیدان اقبالیه به من گرما بخشید. وی ادامه داد: پس از چندین بار رویایی، خودم را به آن ریش سفید نزدیک کردم، او هم در حق من پدری کرد و در انباری منزل مسکونیش به من سرپناه داد، در مغازه اش مشغول به کار ...
ربودن مرد با همدستی خواننده زیر زمینی
نام ستاره رابطه دوستی داشتم و قرار بود با او ازدواج کنم، وقتی دیدم او مرا فریب داده رابطه ام را با او قطع کردم که این بلا سرم آمد. وی ادامه داد: یکسال قبل در اینستاگرام با ستاره آشنا شدم. او ادعا کرد که تحصیلکرده و مهندس است و خانواده ای اصل و نسب داری دارد و من هم حرف های او را باور کردم و پیشنهاد ازدواج دادم و قرار بود همراه خانواده ام به خواستگاری اش بروم. چند روز مانده به مراسم خواستگاری متوجه ...
درددل فرزند یک تکاور از وضع بد کاری و مالی!
. در هر حال بی پولی پدرم و خسته شدن مادرم از جیغ و فریاد های شبانه ی پدرم فرشته ای به نام مادرم را مجبور به گرفتن طلاق کرد و با خواهرش زندگی میکند که نود سال سن خواهرش است که پسرش هم شهید شده، کمک هزینه ای از طرف مادرم بخاطر حقوق پدرش به ما میرسد اما هرگز زندگی نکردیم من و برادرانم هیچ کدام ازدواج نکردیم آرزوی نوه دار شدن پدرم و مادرم را برایم آرزوست که عروسی سه پسر خود را ببینند. ...
زن خائن شوهرش را برای کشتن دوست پسرش به قتلگاه برد / در غرب تهران رخ داد
اعتیاد داشت و بیکار بود و من مجبور بودم برای تأمین مخارج زندگی در یک خیاط خانه کار کنم. در همان جا با مرد جوانی به نام کیوان 25 ساله آشنا شدم، او چند سالی از من کوچک تر بود اما گاهی با او درددل می کردم و از مشکلاتم و بدرفتاری های شوهرم می گفتم. کیوان از من خواست که از شوهرم طلاق بگیرم تا با او ازدواج کنم اما مدتی بعد شوهرم به ارتباط من و او پی برد و درگیری ما بیشتر شد بعد هم با تهدید چاقو از من ...
میراث گمشده گران قیمت
، محفوظ است که می توان از جمله آنها به کلکسیون عینک ها اشاره کرد. پسر اصغر بیچاره می گفت اگر فضایی حدود 400 مترمربع داشته باشیم، می توانیم وسایل پدرم و بخشی از نگاتیوهای چاپ شده او را به عنوان نمونه به نمایش بگذاریم تا با نام خود او برای علاقه مندان نمایش داده شود. حتما آن 400 متر جور نشده است که این موضوع در این سرزمین آن قدرها هم عجیب نیست. اصغر بیچاره یکی از عجیب ترین چهره ...
سلاخی مرد جوان مقابل چشمان زنش!
همواره در سحرگاه پیاده روی می کنیم و سپس به منزل باز می گردیم. امروز هم (سپیده دم پنج شنبه) از بولوار مصلی به طرف بولوار شهید رستمی رفتیم که ناگهان موتورسوار سیاه پوش مزاحم ما شد و من دست همسرم را کشیدم ولی وقتی دوباره به محل آمد ابتدا مرا هل داد و بعد با ضربات چاقو همسرم را کشت! در همین حال یکی دیگر از افرادی که شاهد پرسه زنی موتورسوار سیاه پوش در آن ساعت بامداد بود، جزئیاتی از ...
دکتر زارع جوشقانی گله نمی کرد
1351 پزشکی دانشگاه مشهد پذیرفته می شود. بعدها هم تخصص خودش را در رشتۀ فلوشیپ قرنیه می گیرد. در سال های آخر دانشجویی (سال 56) با مادرم ازدواج می کنند و مادر نیز همراه پدرم به مشهد می روند. چطور وارد عرصۀ کار پزشکی می شوند؟ پدرم بسیار فعال بود و از زمان خودش کاملاً استفاده می کرد؛ بعد از اینکه پزشکی مشهد تمام می شود، به کاشان می آید. در این بین به خاطر فعالیت ها و عملکرد او به ...
مرد رؤیاهای دختر پولدار، قاتل زندانی از آب درآمد
اینکه پسر پولدار و تحصیلکرده ای به من پیشنهاد ازدواج داده بود خیلی خوشحال بودم و پیشنهاد او را قبول کردم. البته او هم متوجه شده بود که وضع مالی پدرم خیلی خوب است. تماس های عاشقانه از زندان مدتی با هم ارتباط تلفنی و پیامکی داشتیم و همیشه از او می خواستم که زودتر به ایران بیاید تا از نزدیک او را ببینم و به خانواده ام معرفی اش کنم، اما پیمان امروز و فردا می کرد و مدعی بود که سرش ...