امیدم دوباره زنده شد| بابا مجتبی کارتن خوابی که در گرمخانه مهر سرپناه پیدا کرد - همشهری
سایر خبرها
فارس من| کلانشهر اهواز تنها شهر بدون گرمخانه در کشور/سرپناه زنان بی خانمان خیابان است
...> این در حالی است که زنان کارتن خواب در اهواز و سایر شهرهای استان سرپناه اصلی و دائمی آن ها خیابان بوده و برخی از آن ها با افرادی به صورت غیر رسمی زندگی می کنند از طرفی با وجود چندین سال مطالبه گرمخانه به عنوان محلی برای اسکان زنان بی خانمان از شهرداری اهواز این مهم محقق نشده است. اهواز کلانشهری بدون گرمخانه برای زنان بنفشه حدادی رئیس کمیسیون معاضدت کانون وکلای دادگستری در این ...
چرا افراد بی سرپناه به خوابگاه ها مراجعه نمی کنند؟
داشت به او گفتم که مرکز ما مناسب فرزندش نیست و او باید به گرمخانه مردان برود اما بعد متوجه شدیم که بچه 16 ساله را تنها بهزیستی پذیرش می کند، بهزیستی هم پسربچه ها را بدون مادر پذیرش می کند درحالیکه مادر و فرزند نمی خواهند از هم جدا شوند. در نتیجه در خیابان کارتن خواب می مانند. این فعال حوزه کاهش آسیب عنوان می کند: نقص های ارجاع دادن در کشور ما بسیار است. ما مددکاران حرفه ای داریم اما جایی ...
جایت را نشان بده
مریم عرفانیان بعد از شهادت پسرم تا دو سال خوابش را ندیدم. یک روزِ جمعه، بر سر مزارش رفتم و او را به سر بریدة امام حسین(علیه السلام) قسم دادم تا جایگاهش را نشانم دهد. همان شب در خواب دیدمش؛ با لباسی سفید در باغی بزرگ، کنار درختان سرسبز ایستاده بود. آب زلال و روانی زیر پایش جاری بود. تا مرا دید گفت: جایم اینجاست مادر ... دیگر نگرانم نباش... همچنان که محو تماشای زیبایی های اطراف ...
رمز محبوبیت شهید بروجردی در غرب کشور
های کرد دفاع پرس: دردناک ترین صحنه ای که در اسارت دیدید چه بود؟ شیران: آنقدر آن روز ها در ذهنمان شکل بسته که بعد از 40 سال هفته ای نیست خواب نبینم دارم اسیر می شوم، هنوز خواب می بینم با شهدا هستم و این خواب ها را هم توفیق می دانم. دردناکترین صحنه برایم شهادت عیوض عامری بود. جوان سیه چرده بندرعباسی که هیچ وقت این صحنه از یادم نمی رود. یک دختری داشت که از او برایمان می گفت. آن ...
کاش زودتر آمده بودم
...> خوشحال شدم اما ... صبح روزی که منتظرش بودم برای گرفتن داروی تقویتی، نیامد و از آنجایی که هر روز زود می آمد کمی نگران شدم. در همین حال و احوال از بیمارستان تماس گرفتند که یک بیمار اچ آی وی مثبت سکته کرده و ... متأسفانه تلاشهای او برای ادامه زندگی ثمر نداشت. به یاد حرفش افتادم که می گفت کاش زودتر آمده بودم اشک هایم سرازیر شد. ما بیمارانی را که مراجعه می کنند از ...
روایت بانوی ژاپنی از حادثه 11 سپتامبر تا حقیقت اسلام
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان ، روزگار تقدیر متفاوتی را برای افراد رقم می زند و برخی در مسیر هایی قرار می گیرند که روایت آن شنیدنی است؛ آتسوکوهوشینو یا فاطمه هوشینو بانوی ژاپنی که زندگیش بعد از ماجرای 11 سپتامبر وارد مسیر دیگری شده است. آتسوکوهوشینو بانوی ژاپنی که بعد از گرایش به اسلام نام فاطمه را برای خود برمی گزید روز های اخیر مهمان مردم شهرستان بابل بوده است و در ویژه برنامه زینب ...
بدون اطلاع پدر و مادر به جبهه اعزام شدم
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از زاهدان، کتاب بال های پولادین شامل نقش جهاد سازندگی استان سیستان و بلوچستان در دفاع مقدس است که در فصل هفتم آن، 71 خاطره از جهادگران استان بیان شده است. در ادامه برشی از این کتاب، خاطره اولین جبهه رفتن حسن خمر از شهرستان زابل را می خوانید: مرداد ماه 1365 از طریق جهادسازندگی، بدون اطلاع پدر و مادر به جبهه اعزام شدم. بعد از یک هفته از منطقه جنگی ...
ماجرای حضور حضرت زینب(س) در زاغه مهمات!
پابه پای ما، مهمات می گذاشت توی جعبه ها. با خود گفتم: حتماً از این خانم هایی است که به جبهه می آیند. اصلاً حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود. به بچه ها نگاه کردم مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند؛ انگار آن خانم را نمی دیدند. قضیه عجیب برایم سؤال شده بود. موضوع، عادی به نظرم نمی رسید. کنجکاو شدم بفهم جریان چیست. رفتم نزدیک تر تا رعایت ادب شده ...
سرگذشت یکی از چهره های شگفتی ساز دفاع مقدس
رفتاری شهید بگویید؟ محمدرضا پسر درس خوان و باهوشی بود. تا سال دوم دبیرستان درس اش را ادامه داد و بعد از آن تصمیم برای عزیمت به جبهه گرفت. او علاقه خاصی به کارهای هنری داشت و از ابتدا به طراحی بر روی شیشه می پرداخت. به طور خاص در رشته ویترای مهارت پیدا کرده بود. در ایام تابستان و فرصت فراغت بچه ها نزد دایی مان که معمار بود فعالیت می کرد. محمدرضا از وقت و زمان نهایت استفاده را می کرد و ...
بچه های غیرتمند جلسه قرآن ده بالا
در حال بررسی و ارسال نام مجروحان و شهدا بودم، به نام آن ها برخوردم. شهید اصغر آخوندقرقی وقتی خبر شهادت برادرش را شنید، خودش را از جبهه در سومین روز خاک سپاری برادرش به روستا رساند و تا هفتم برادرش پیش خانواده باقی ماند. او پس از مراسم هفتم دوباره به جبهه بازگشت و 2 ماه بعد به شهادت رسید. رزمنده دفاع مقدس می افزاید: سومین شهید این خانواده و آخرین شهید دفاع مقدس روستای قرقی نیز علی اکبر ...
یادی از شهید ابراهیم قائمی که 39 سال گمنام بود
، ناراحت نباشید. گویا یکی دو روز بعد هم بر اثر موج انفجار مجروح شده و یک روز را در بیمارستان صحرایی جبهه گذرانده بود. حالش هنوز کامل خوب نشده بود که نوبت عملیات رسید؛ فرمانده با حضورش موافقت نکرد، اما او گفته بود: خوب شده ام و باید شرکت کنم. واپسین دیدار در شب شروع عملیات رمضان، نیرو های خط شکن زیر آتشبار های دشمن حرکت کردند. یکی از بسیجی ها به نام شاپور آخرین کسی است که ابراهیم ...
بدون شیلد، بدون گان
لحظه ها به بدوسختی می گذشت. چشمانشان دودو می زد دنبال عقربه های ساعت. عادت داشتند البته به انتظار از پی شیفت های طولانی در بیمارستان، اما این بار فرق داشت. منتظر بودند بیاید تا با لبخندش نسیه جان را نقد کنند. یکی شان می گفت ما توقعی نداریم و هر چه کردیم وظیفه بود. یکی دیگر می گفت قریب به دو سال است یک خواب راحت نداشته و صدای بوق مانیتور های آی سی یو مدام در گوشش هست. آن یکی، عکس ...
افسانه چهره آزاد: مدیون مادربزرگ مرحومم هستم
گرفتند و گفتند خانم بیایید و کار تلویزیونی بود. یک سریالی بود به اسم سال های بدون خانه . با تلویزیون وارد شدم. حتی روزی که رفتم برای فیلمبرداری یادم است جمعه 22 مهر 1366 بود. قرار بود در آنجا نقش منشی سازمان زمین شهری را داشته باشم. این اولین کار من به حساب می آید. چهره آزاد سپس درباره حسّ و حال اولین کارش بیان کرد: آن زمان خیلی خوشحال بودم اما ترس هم داشتم. همسرم و مادربزرگم مشوقم بودند ...
سال ها به زیارت شهدا می رفت و عاقبت خودش در کنارشان آرمید
سال رفت آموزشی دوره تکاوری و نبود. هر 28 روز یک بار می آمد سر می زد و می رفت و این شرایط خیلی برای من سخت بود. همان دوران پدرم هم فوت شد و همه چیز دست به دست هم داد تا وقت خالی پیدا می کردم بنشینم و گریه کنم! صبح و ظهر و آخر شب هم نداشت. فقط کارم شده بود گریه! آن هم در تنهایی. من آدمی هستم که معمولاً همه چیز را بروز نمی دهم. در خودم می ریزم و تحمل می کنم. این دوران نبودن های آقا جواد هم همینطور ...
خسروی: علی پروین همیشه فکر می کرد استقلالی ام
اشتباه کردیم. *در بازی پرسپولیس و برق شیراز کاویانپور پنالتی کرد ولی خطا روی او را گرفتم. برق ممکن بود با همان پنالتی در لیگ برتر بماند. شب که رفتم خانه پسرم گفت بابا اشتباه کردی. بعد دیدم بله، اشتباه کرده ام. آن شب تا صبح در پارک بودم و گریه می کردم. خانواده ام فکر می کردند خودکشی کرده ام. *بوده بازیکنانی که رفاقتی به آنها کارت نداده باشم. مثلا بابای پیروز قربانی رئیس هیات ...
دختر استاد، طلای المپیک را می خواهد
.... با همه وجودم این مدال را می خواستم و برایش تلاش کرده بودم. قبلا این خواستن نبود؟ می خواستم، ولی این بار از نظر روانی بیشتر خودم را تقویت کردم. انگار بالا رفتن سن و تجربه تأثیر خودش را گذاشته است. سن و تجربه بیشتر، تأثیر می گذارد ولی نه خیلی زیاد. ممکن بود در سن بالاتر و با تجربه خیلی بیشتر هم راهی را که داشتم اشتباه می رفتم، سال ها ادامه بدهم و ...
چشمانِ روشنِ پشت برقع
داده اند. فرزندانی که یا هنوز مفقودالاثرند یا با سر و بدنی زخمی و سوخته میان کفن و تابوت، به خانه بازگشته اند. می خوانم و صفحه به صفحه جلو می روم. با مریم، مادری آشنا می شوم که در کودکی پدر از دست داده، در چهارده سالگی عروس خانه خلیل شده و البته خیلی زود نبود همسر او را داغدار کرده است. همسری که طاقت داغ دیگری ندارد، اما ده سال از فرزند دوم بی خبر است و بعد از آن همه چشم انتطاری، تنها یک ...
پایان بازیگر قدیمی سینما
و محمد زرین دست به موسسه مولن روژ معرفی شدم، حدود دو سال در آنجا فعالیت داشتم و من مدیر تولید نیز شدم. حدود 9 فیلم با بهروز وثوقی بازی کردم؛ البته بهروز وثوقی مرا می شناخت؛ چون هم محله ای بودیم و یک روز آقای کیمیایی برای ساخت فیلم بیگانه بیا به موسسه مولن روژ آمد، من و بهروز وثوقی در این فیلم بازی کردیم که بعد از آن، با مسعود کیمیایی بیشتر آشنا شدم و او فیلم نامه قیصر را نوشت و هر جا می رفت کسی ...
ابراز دلتنگی ساره بیات برای فالوئرهایش /عکس
سینمایی ساره بیات 1396، خانه تاریک 1395، زرد 1395، بیست و یک روز بعد 1395، لابی 1394، آااادت نمی کنیم 1393، محمد رسول الله 1393، ناهید 1393، خداحافظی طولانی 1392، خواب زده ها 1392، ساکن طبقه وسط 1392، فصل فراموشی فریبا 1392، لامپ 100 1389، جدایی نادر از سیمین ...
حسین خانی: هزینه کردند من به المپیک نروم
نشود اما حمایت تمام قد علیرضا دبیر و بردهایی که این کشتی گیر وزن 74 کیلوگرم کشورمان در انتخابی های متعدد داشت باعث شد تا حسین خانی شانس پوشیدن دوبنده ملی را در المپیک توکیو داشته باشد. چه شد که بعد از المپیک از کشتی کناره گیری کردی؟ خیلی حرف ها در سینه دارم که شاید نتوانم بگویم. تنها کشتی گیری بودم که قبل از المپیک خیلی ها دست به دست هم دادند تا نتوانم راهی توکیو شوم. پول خرج ...
لالایی های مهشید برای هایکا زیر درخت سیب| دیدار با همسر شهید سلامت، مهشید گودرز ، و فرزندش
در بیمارستان خطرناک بود. تقریباً 20 روز قبل از فوت مهشید، موقع برگشتن به خانه، در کل بدنم احساس سنگینی و کرختی می کردم. تماس گرفتم و او را در جریان وضعیت جسمی ام گذاشتم و اعلام کردم چند روزی به خانه نمی روم. اما با اصرارهای او مبنی بر اینکه اگر قرار بر ابتلا باشد، من هم مبتلا شده ام، چون لحظه ای از هم جدا نبودیم، مرا قانع کرد به خانه برگردم. همان شب علائم او هم نمودار شد و ما به قرنطینه 15 روزه ...
درباره پرستاری که ماه عسل خود را در خاکریزهای دفاع مقدس گذراند
، بعد از 15 روز گفتند همسرم شهید و بعداً گفتند مفقودالأثر شده است، تقریباً یک سال همسرم مفقود بود که پس از آن متوجه شدیم به اسارت درآمده است. همان سال 61 سه ماه در منطقه ماندم تا مأموریتم به اتمام برسد، سال 62 نیز سه ماه به اندیمشک اعزام شدم. این امدادگر هشت سال دفاع مقدس خاطرنشان کرد: در جبهه کسی به فکر خانواده و بازگشت نبود؛ من حاضر نبودم به قزوین برگردم، با خانواده ارتباط برقرار نمی ...
قیمت خودرو
مثل بتن بود، مگه به این راحتی ها تنگ میشد واسه کسی، بچه های دانشگاه بهم میگفتن دیوار، بهم نمیخوره اما دعوایی بودم، قاطی بودم، غلط بودم، نفهمیدم چی شد، به خودم اومدم دیدم چند سالیه از اون دل سابق خبری نیست، کافیه صبح تا شب این بچه ها رو نبینم، سریع پر میزنه، بیشتر بشه، پر پر میزنه. آره من عوض شدم، نگید آدما عوض نمیشن، آدما هر کاری بخوان میتونن انجام بدن منبع: ساعد نیوز ...
یک تجربه خاص و شگفت انگیز شهدایی
، تو هم قول داده بودی باید عمل کنی. از خواب پریدم. یادواره شهید ابراهیم هادی بعد از مسابقه قرار شد یادواره باشکوهی در مسجد جامع محل برگزار و در آن نتایج اعلام و جوایز اهدا گردد. روز برگزاری یادواره از خواب پریدم. دستهایم می لرزید و یخ زده بودم. همه اش فکر می کردم یک خبری است. فکرم پیش خواب دیشبم بود. چادر پوشیدم و رفتم مسجد. وارد مسجد شدم. چه مراسم قشنگی. واسه اولین بار ...
مسیر جبهه سازندگی سیستان و بلوچستان تا جبهه دفاع مقدس
از جبهه نیست . ظاهرا از جهادسازندگی مرکز هم اعلام شده بود که جهادگران سیستان و بلوچستان را به جبهه نفرستند، چرا که فعالیت های جهادسازندگی در استان، نقش همان گلوله هایی را دارد که در جبهه جنگ به سینه دشمن وارد می شود. اما من دلم برای جبهه های نبرد پر کشیده بود، از طریق بسیج اعزام شدم و پس از آموزش نظامی در کرمان به منطقه خوزستان اعزام شدم در پادگان حمید بود که شب هنگام بعد از ...
روایت یک پرستار از دفاع مقدس
استفاده از سهمیه نیروی هوایی در تهران ساکن بودم. سال 1359 پیش از آغاز نخستین حملات رژیم بعث به خرمشهر و آبادان، مادرم خبر ازدواج دوست دوران دبیرستانم را داد. به همراه بچه هایم برای حضور در مراسم عروسی به خانه پدرم در مناطق پالایشگاه نفت آبادان رفتیم. حوادث جنگ در عرض چند روز اتفاق افتاد و مجبور شدیم به بافت شهری آبادان نقل مکان کنیم. جنگ شروع شد و عراقی ها با میگ های جنگی در ارتفاع پایین آبادان را ...
لو رفتن عکس الهه حصاری در لباس خواب خرگوشی
بازیگری او را به کلاس های بازیگری کشاند، آشنایی اش با ابراهیم وحیدزاده کارگردان خیلی زود او را حرفه ای وارد کار سینمایی کرد و در اولین فیلم اش بنام تاکسی نارنجی در سال 87 جلوی دوربین این کارگردان رفت. رشته تحصیلی من تربیت بدنی بود و از همان کودکی عاشق ورزش کردن بودم و دنبالش کردم که بعد از مدتی ماجرا برایم جدی تر شد. دنبال مدارک فیتنس و بدنسازی رفتم، زمانی که ورزش یوگا در کشورمان مطرح شد خیلی ...
پرستاری از نوزادان داعشی ها در بوکمال
...، چند ماه روی تخت بیمارستان و در خانه بستری شدم با اینکه درد و رنج زیادی را تحمل می کردم اما هیچ مورفینی به اندازه نوشتن خاطرات آن روزهایی که در سوریه بودم آرامم نمی کرد. سعی کردم خاطراتی که در میدان و منحصربه فرد بود را بنویسم که از زبان نفر دیگری گفته یا مشابه آن جای دیگری نقل نشده باشد. آنچه اهمیت داشت نمایان شدن عملکرد جبهه مقاومت در مواجهه با دشمن آن هم در شرایطی که مختار به انجام هر اقدامی ...