سایر منابع:
سایر خبرها
ادعای عجیب و جنجالی گلزن هوادار پس از اعتراف به گل مارادونایی؛ هنوز نمی دانم توپ به دستم خورده یا نه!
آقای صفایی صحنه را دقیقا می بینند و هندی رخ نداده و تصمیم شان صد در صد درست بوده است. واقعا از ایشان تشکر می کنم که تشخیص بسیار درستی انجام دادند. باور کنید که خودم هم هنوز نمی دانم! بعد از بازی هر شب که می خوابم این فکر را دارم که توپ به دستم خورده یا نه؟! همان اولش هم فکر کردم که با دست گل زدم و بعدا فهمیدم که اشتباه کرده بودم و تصمیم داور درست بود. ...
خاطرات هاشمی | راه درست این است که دست از افراط بردارند
های موجود در کادر انقلاب است و برنامه حذفی را خودشان در دوره قبل شروع کردند که به ضررشان تمام شد و راه درست این است که دست از افراط بردارند. سه شنبه 16 آذر شب برای عیادت آیت الله سیدمحمدرضاگلپایگانی، به بیمارستان قلب رفتم. حال شان به دلیل سن زیاد و کسالت قلب و پروستات و اخیراً عفونت شدید ریه به خاطر سرماخوردگی، خطرناک است. گروه پزشکان معالج و فرزندش آقای سیدباقر توضیحات دادند ...
مجموعه زیبای شعر شب یلدا
...> خلاصه آن چنان آشوب گردید که از ترسم برون رفتم ز خانه ز پشت در زدم فریاد و گفتم: مدونا هم کنارش، هر سه وانه و آن شب در به روی من نشد باز شدم چون مرغ دور از آشیانه شب جمعه برای او نوشتم ندامت نامه، اما محرمانه نمی دانم پس از آن نامه دیگر عیالم کینه با من داره یا نِه ولی بگذار با صد بار تکرار بگویم آخرین حرفم ...
پدر علم ژنتیک ایران: از رفاه و آسایش کسی دانشمند بیرون نمی آید
ناکامی در امتحان، من را واداشت تا کارهای بزرگتری انجام بدهم. به شهر ارلانگن رفتم و رشته پزشکی را ادامه دادم و در تعطیلات، در شهر ماینتس در آزمایشگاه ژنتیک کار می کردم. در شهر ماینتس در رفاه کامل بودم، اما در ارلانگن به خودم گفتم از رفاه کسی دانشمند بیرون نمی آید و باید سختی بکشی. بخاری اتاقم ذغال سنگی بود و کاسه آبی روی آن می گذاشتم تا هوای محیط عوض شود. صبح زود از خانه بیرون می رفتم و شب که ...
اظهارنظر جنجالی درباره گل دوم هوادار به 'پرسپولیس' !
. وقتی خبرنگار درباره گل از من پرسید، به خاطر هیجانی که داشتم گفتم با دست گل زدم؛ اما از دوربین پشت دروازه مشخص است که توپ از روی دستم رد شده و با دستم برخوردی نداشته است. بازیکن هوادار در ادامه گفت: تمام بازیکنان پرسپولیس باتجربه و ملی پوش هستند و اگر اتفاقی افتاده بود، روی سر من و داور می ریختند. هیچ کسی آن صحنه را ندید و دوربین هم جا ماند. حتی خود من هم نمی دانم که توپ به دستم خورده است ...
نه کوچک تر می شوم، نه بزرگ تر
. در آن زمان به خاطر نداشتن پول، خیلی کم به سینما می رفتم و تفریحم در بچگی پارک گردی در شب های جمعه بود. 16-15 ساله بودم و در یک مغازه شاگردی می کردم، تا اینکه عمویم به رحمت خدا رفت و از صاحبکارم درخواست کردم که اجازه بدهد برای مراسم دفن و ختمش حاضر بشوم؛ اما صاحبکارم چون فکر می کرد من هم مثل سربازها که می خواهند از خدمت فرار کنند فوت قوم و خویش هایشان را بهانه می آورند، فوت عمویم بهانه از زیر کار در ...
باشگاه نساجی؛ زود قضاوت نکنید
روی احسان قهاری در بازی با شهر خودرو که در داخل محوطه جریمه رخ داد اما داور به اشتباه توپ را بیرون از محوطه جریمه کاشت. یا اخراج نکردن محمد دانشگر در بازی با استقلال یا ... در پایان بازی فولاد – نساجی که با نتیجه مساوی یک بر یک پایان یافت جواد نکونام سرمربی محترم تیم فولاد مدعی شد گل نساجی خطا بوده، داور باید به علیرضا حقیقی کارت قرمز نشان می داده و از همه مهمتر دو پنالتی مسلم به سود ...
حسین خانی: هزینه کردند من به المپیک نروم
جهانی بین چهار نفر برتر بودم اما سخت ترین قرعه را داشتم. در هیچ سالی چنین قرعه ای به کسی نخورده بود در حالی که در المپیک توکیو تعدادی از قهرمانان یک طرف جدول بودند. اینها را کسی ندید و فقط منِ حسین خانی را کوبیدند. در خودم می دیدم که روی سکو بروم و هر کاری لازم بود انجام دادم. از بچه ها بپرسید، همه می گفتند چطور با این شرایطی که هست هنوز تمرین می کنی و می مانی؟ در این چند وقت خیلی ها می خواستند من ...
مصطفی چطور برنامه های بی بی سی را نقش بر آب کرد!
ساخت و نقشه اش را آقا مصطفی داد؟ سجاد: بله. بعد برای مصطفی سفر کربلا اتفاق می افتد؛ یک سفر کاملا دانشجویی بود. دوستانش، البته به من هم چون در تهران بودم، گفتند این سفر کربلاست، می آیی برویم؟ من گفتم در این تایمی که اربعین می خواهید بروید من امتحان دارم و گفتند به مصطفی اطلاع بده چون فارغ التحصیل است، سرش خلوت تر است؛ شاید بیاید. به مصطفی که گفتم، گفت امام حسین طلبیده، چرا نرویم؟ خلاصه سفر ...
نویدکیا: با باخت نه، با مساوی مشکل دارم/ حرف من رسیدن سپاهان به ثبات است
اذعان کرد: من بعد از بازی مقابل نفت آبادان یک مصاحبه انجام دادم و گفتم که من خیلی مشکلی با باخت ندارم ولی مشکل من با نتیجه مساوی است، فکر می کنم خیلی از تیم ها جام ها را ازدست می دهند به این دلیل که ترجیح می دهند بازی ها مساوی شود، من ترجیح می دهم تیمم ببازد اما بازی مساوی نشود، بهرحال فوتبال است و ممکن است گاهی پیش بیاید ولی من تا الان تیمم را به این دید که برای نتیجه مساوی بازی کنند به زمین ...
گروه های جهادی پای کار مردم در ایام کرونا/گروه شهید ابوالپور در خط مقدم مقابله با کرونا
. برق چشم های ناپیدایی که همیشه نگران من بود، چراغ خیالم را روشن کرد. دنبال رد پایش بودم. مهمانان گرامی رفتند. با اضافه شدن شب کارها، بچه ها منتظر بودند کیک و شادی را تقسیم کنند. با صدای اذان مغرب، همه شهر دنبال خدا می گشتند و رد پای خدا به طرف دل شکسته دختر بیمار بود. در آغوش گرم یادش، خاص ترین جشن تولدم را برگزار کردم. انتهای پیام/ ...
بانوقیامتی، شهیدی که پیشه اش مردمداری بود/ پرستاری که نامش را در اردوی جهادی جا گذاشت
پنج سالم بیشتر نداشتم، مادرم که از بیمارستان می آمد کارهای ما را انجام می داد و بعد باز هم برای انجام کار در خانه های مردم، بیرون می رفت. آن سالها با آن سن کم در حالی که نمی دانستم کجا می رود، ناراحت می شدم و می گفتم چرا باز هم بیرون می روی ، او برای اینکه مرا آرام کند می گفت باید بروم و کار کنم تا برای تو ماشین اسباب بازی بخرم ، 14 یا 15 سال بودم که متوجه شدم مادرم دو شیفته کار می کند و آبروداری تا ...
هوشیاری پدر شهید در فرار از دست نیرو های امنیتی!
شناسی؟ گفتم نه من نمی شناسم! او هم من را نمی شناخت. او که رفت طرف اتاقم، من فرار کردم و آمدم. **: شما به نیت تحصیل آمده بودید به ایران؟ پدر شهید: به نیت تحصیل آمدم ولی در تظاهرات شرکت می کردم. یک واجب شرعی بود. **: به خاطر علاقه ای که به حضرت امام داشتید؟ پدر شهید: بله. خلاصه یک هفته گذشت، هفته سوم باز آمدند سراغ ما ، در مدرسه آیت الله وحید بودم، فردایش هم ...
کارگری که شرافت را به پول ترجیح داد
هم فرزندانم گفتند کار خوبی کردی که پول ها را تحویل دادی. مطمئنم اگر فرزندانم هم بودند همین کار را می کردند. چون من آنها را با کارگری و دستمزد حلال بزرگ کرده ام و همیشه تلاش کردم در زندگی ام راه درست را بروم و به آنها هم توصیه کرده ام که درستکار باشند. آنطور که متوجه شدیم شما مستأجر هستید. وقتی پول ها را دیدید وسوسه نشدید که همه را برای خودتان بردارید؟ بله من و خانواده ام در خانه ای ...
دکان های تبریز را در اثر تیراندازی بسته اند
مراجعت نمود. با تلفون از حالت میرزا علی اصغر که در بانک بود اطمینان به هم رساندم. فقط از مهدی خبری نبود. خانم اظهار نگرانی می نمود. من هم دلداری می دادم. صدای تیر گاه گاه می آمد. ناهار خوردیم. من مشغول خوردن چایی بودم و محرمانه مشهدی علی آقا را فرستاده بودم که برود از عدلیه مهدی را بیاورد. در این بین درِ خانه را زدند. گفتند: عیسی آقا امامی است؛ شما را می خواهد. عیسی امامی پسر چهارم حاجی ...
سال ها به زیارت شهدا می رفت و عاقبت خودش در کنارشان آرمید
شدید؟ دم غروب که شد همه همسایه ها به خانه ما می آمدند و سر می زدند! خانه ما طوری است که با تمام همکاران آقاجواد همسایه هستیم. یک جا ساکنیم. برای همین انگار متوجه شده بودم اتفاقی افتاده است. نهایتاً ساعت 9 شب بود که مادرشوهرم زنگ زد و گفت: از جواد خبر داری؟ گفتم چطور... گفت: انگار بردنش بیمارستان. این را که گفت من متوجه شدم چه خبر است. تنها کاری که آن لحظه کردم موقع نماز مغرب بود، وضو گرفتم و ...
پول نداشتم فیلم بسازم، کیمیایی کمک کرد
مراد) است و چه نویسنده و مرد بزرگی قرار است بشود. این کارگردان تاکید کرده: بهترین روزها و شب های زندگی من در کودکی و نوجوانی، در ماه رمضان گذشت؛ چون تازه از ساعت 10 شب به بعد، می توانستم به دورهمی ها، پاتوق های فرهنگی و فضاهای جذاب این شکلی بروم. او همچنین گفته: 37 سال قبل پس از اکران گل های داودی که اکران خوبی داشت، تصمیم گرفته بودم پاییزان را کار کنم. اسم این قصه ابتدا پس از تندر و ...
پایان بازیگر قدیمی سینما
از انقلاب در چند فیلم از جمله سفیر ، شیلات و رمز شب را بازی کرد و بعد از آن مدتی ممنوع الفعالیت شد. پیشوائیان از این دوران با وجود موفقیت های خانواده اش به تلخی یاد می کند و تعریف می کند: در سال 1364 برای تعطیلات به همراه خانواده به آلمان رفتم، این سفر باعث موفقیت فرزندانم شد. حدود 10 سال در آلمان بودم و در آنجا یک دفتر تبلیغاتی زدم و یک مستند ساختم. متاسفانه در این 10 سال که ایران نبودم، بسیاری ...
کاش زودتر آمده بودم
بخواهید من اسیر رفیق شدم ... زمانی که خیلی جوان بودم با رفقای ناباب حشر و نشر داشتم. هر گاه دمق می شدم و از کشیدن مواد می ترسیدم سرنگی به من می دادند و می گفتند تزریق کن آرام می شوی! اوایل اهمیتی نمی دادم و زیر بار نمی رفتم اما بالاخره تسلیم شدم ... همینطور که صحبت می کند نگاهی به کیت می اندازم. بدنم می لرزد. سرگیجه می گیرم. قبلاً هم با نتیجه تست مثبت روبرو شده بودم اما این یکی ...
افسانه چهره آزاد: مدیون مادربزرگ مرحومم هستم
هم گفت: هر طور مایلید. این صحبت ما تمام شد، شاید سه هفته بعد تلفن منزل زنگ خورد که برداشتم و پرسیدند خانم چهره آزاد؟ گفتم منزل شان اینجا نیست، گفتند چهره آزاد 25 ساله، بسیار خوشحال شدم و به من گفتند شما می توانید فلان ساعت به استودیو بیایید و رفتم. وی ادامه داد: قرار بود در این فیلم نقش دختری را بازی کنم و تست خوبی هم دادم اما آن کار سینمایی نشد و دلیلش را هم الان فراموش کردم. چندی بعد ...
رمز محبوبیت شهید بروجردی در غرب کشور
علیک کرد و گفت مرا می شناسی؟ کمی دقت کردم، گفتم نه، گفت من یکی از آن پنج نفری هستم که تو را اسیر کرد و به خانه ای روستایی برد، آن پیرمرد که به شما چایی داد پدرم بود. بعد از اینکه شما را بردم با من دعوای بدی کرد. چون قرآن در جیبت داشتی و پدرم دیده بود به من گفت تو خجالت نمی کشی یک بچه مسلمان را اسیر گرفتی؟ نان خودش و زنم را بر من حرام کرد تا وقتی که تو را آزاد کنم. هرچه گفتم به اسرا دسترسی ندارم ...
افشاگری کمک داور لیگ یکی: در دپارتمان داوری با وقاحت گفتند تو به چه درد ما می خوری؟ می توانی وام جور ...
که سهمیه یک ما حضوری نیافت برای تست کتبی و فقط بنده بودم، تستم را هم پاس کردم اما بعد از تست گفتند شما تست کتبی ات را قبول نشده ای و هر قدر هم تلاش کردم که مدارکش را ببینم قبول نکردند و ارائه نکردند. هر بار هم می گفتم نفر یک مان که اصلا تست نداده، من چرا باید رد شوم که سرانجام مرا به لیگ سه معرفی کرده بودند که آن وقت مسئولین کمیته و مسئول هیات ما به خدمت دبیرکمیته داوران می رسد، جناب مسعود عنایت که ...
تعزیه خوان حضرت قاسم اول محرم حسینی شد
. در مدتی که باردار بودم تمام روزه هایم را می گرفتم. معتقد بودم نوزادی که در شکم دارم خدایی دارد که حواسش به روزی و سلامتی او هست. بعد از تولدش هم بدون وضو به ایشان شیر ندادم. اصغر ارتباطی خوب و صمیمی با خواهر و برادرش داشت. مخصوصاً با فاطمه دخترم. زمانی که هنوز فاطمه یک سالش تمام نشده بود من سر کار می رفتم. کارم در گلخانه های چهارباغ شهرستان ساوجبلاغ بود. گاهی از صبح تا شب طول می کشید برای همین ...
علی دایی ماجرای اخراجش را فراموش کرده/ شما دنبال قاتل بروسلی هستید؟
دایی را بردارند. من که با احمدی نژاد ارتباطی نداشتم و یادم نمی آید که زنگ زده باشد و بگوید دایی را بردار! علی کفاشیان درباره این موضوع که بارها تاثیر رئیس جمهور در این اتفاق را تکذیب کرده، اظهار کرد: من گفتم که با احمدی نژاد ارتباطی نداشتم. ارتباط ایشان با آقای علی آبادی بود و به هر حال اگر نظری داشتند، به ایشان می گفتند. بیشتر بخوانید: افشاگری بی سابقه از علی دایی بعد از 12 ...
از زمین فوتبال تا میز قضاوت/ دریافتی یک قاضی از حقوق مامور بدرقه زندان هم کمتر است!
خاطره محور باشد برای همین به عنوان سوال اول برای ما بگویید چطور شد که شما وارد رشته حقوق شد؟ من ابتدا به رشته حقوق علاقه مندی نداشتم و بعد از آنکه مراحل تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را طی کردم به خاطر آنکه فوتبالیست بودم، به رشته تربیت بدنی علاقه مند شدم. آن ایام من فوتبالیست تیم ذوب آهن اصفهان بودم و مقطعی هم در تیم شهرداری اصفهان بازی می کردم اما دچار آسیب دیدگی شدم و ...
چشمانِ روشنِ پشت برقع
قرار گرفته اند. یک روز شهید آورده بودند و مثل همیشه برای تشییع شهدا رفته بودم. متوجه شدم که قرار لست یکی از شهدا را کنار حسین دفن کنند. به دو رفتم جلو و گفتم :نمی ذارم کسی رو اینجا خاک کنید. بچه های من دوبه دو توی جبهه ان. شاید شهید بشن. شاید حالا هم که ما این خاطرات و یادآوری ها را می خوانیم این حرفِ مادر برایمان عجیب باشد، همانگونه که آن جمعیت در آن روز به مریم نگاه کردند و ناراحت شدند. من اما به ...
شهادت در نماز
تربیت می کنم. با خون فرزندم به حج نمی روم زمانی که رئیس بنیاد شهید یزد بودم، به دیدار خانواده شهیدی رفته بودیم. خانه مادر شهید خیلی خراب بود. سقف شکسته بود و آب باران داخل آمده و اثر آن باقی مانده بود. یک چوب زیر سقف گذاشته بودند که پایین نریزد. حقوق هم نمی پذیرفت و از بنیاد چیزی نمی گرفت. گفتیم سقف خانه را درست کنیم، قبول نکرد. بعد رفتم شورای شهر و به همراه آقای اصلانی برگشتیم منزل شهید ...
کفاشیان:احمدی نژاد به من که زنگ نزد!
صحبت های آخوندی درست یا خیر گفت: شاید رئیس جمهور به آقای آخوندی دستور داده که دایی را بردارند. من که با احمدی نژاد ارتباطی نداشتم و یادم نمی آید که زنگ زده باشد و بگوید دایی را بردار. او درباره این موضوع که بارها تاثیر رئیس جمهور در این اتفاق را تکذیب کرده اظهار کرد: من گفتم که با احمدی نژاد ارتباطی نداشتم. ارتباط ایشان با آقای علی آبادی بود و به هر حال اگر نظری داشتند به ایشان می گفتند ...
قتل مرد جوان به خاطر اقدام شیطانی
وقتی رسیدیم او با تهدید چاقو مرا مورد آزار و اذیت قرار داد من هم برای دفاع از خودم و تلافی اقدام شیطانی او دستم را دور گردنش انداختم و فشار دادم که متوجه شدم حالش بد شده و نیمه هوش روی زمین افتاد. ترسیدم و شروع به داد و فریاد کردم و از مردم کمک خواستم وقتی پلیس آمد به ناچار سناریوی سرقت گوشی را مطرح کردم. وی درباره اینکه چرا بعد از این همه مدت تصمیم به افشای راز این قتل گرفته است، گفت: عذاب وجدان داشتم و شب ها خوابم نمی برد. البته در این مدت هم تیم جنایی و بازپرس پرونده مطمئن بودند که ماجرای سرقت گوشی، سناریوی ساختگی است و من هم دیگر واقعیت را گفتم. ...
من هم با دست اجازه ندادم قهرمانی تیم ملی ایران بر باد برود/ پرسپولیس شانس آورد به هوادار نباخت
نساجی بازی داشتیم. سرمربی من را دفاع راست گذاشت و 2 پاس گل دادم. هفته بعد در تهران مقابل پاس بازی داشتیم. باز حمید درخشان اسامی را خواند و دیدم من را دفاع راست گذاشته است! گفتم من بازی نمی کنم! چرا؟ به هر حال من دفاع چپ بودم و نمی خواستم موقعیتم در تیم ملی خراب شود. آن زمان هم رضا رضایی منش از سمت راست به چپ رفته بود یا اینکه جواد (منافی) و رضا شاهرودی هم مدافعان چپ جوان و با ...