دردسر ازدواج مدیرعامل یک شرکت با دختر توهمی - رکنا
سایر منابع:
سایر خبرها
بریدن گوش شیطان در خشم دختر تنها
روزنامه ایران: رفتارهای پدرم خانواده را آزار می داد. خواهرانم به خاطر رفتارهای پدرم در سن 16 سالگی با هر کسی که از راه رسید، ازدواج کردند. مادرم نیز از دست پدرم در امان نبود و دائماً او را مورد ضرب و جرح قرار می داد و هیچ موقع به مادرم خرجی نمی داد و همیشه خودش با بدبختی و کار کردن در خانه های مردم ما را تأمین می کرد. قهر مادر هفته ها و ماه ها پدرم بیرون می رفت و اصلاً برایش مهم نبود ...
خواهرم مصرف دلار داشت و مرد نامحرم بچه دارش کرد !
انگشتانم گذاشتم و از 15 سالگی سیگاری شدم اما طولی نکشید که چند ماه بعد به مصرف موادمخدر سنتی (تریاک) روی آوردم. آن روزها 16 سال بیشتر نداشتم که پدرم به خاطر اعتیاد شدید به موادمخدر صنعتی خود را از درختی در یک باغ حلق آویز کرد و جان سپرد. این در شرایطی بود که مادرم به خاطر ازدواج مجدد پدرم، از او طلاق گرفته بود و من و دو خواهر م نزد مادرم زندگی می کردیم. بعد از این ماجرا بود که به مصرف قرص ...
مادرم آبروی ما را برده بود
تا اینکه شهرام لب به اعتراف گشود و به قتل مادرش و دوست پنهانی وی با همدستی دو دوستش اعتراف کرد. پسر جوان در تشریح ماجرا گفت: مادرم 23 سال قبل با پدرم ازدواج کرده بود. اما آنها همیشه با هم اختلاف داشتند تا اینکه مدتی قبل متوجه شدم مادرم با مرد جوانی به نام صابر آشنا شده است، چون پدرم راضی به طلاق نبود مادرم یک روز با صابر از خانه مان در شمال فرار کرد و دیگر بازنگشت. من همه جا را دنبال مادرم ...
مردی که زندگی را برای همسر اولش جهنم کرد
آورده بودند، اما به رغم خواسته آنان پنجمین فرزندشان نیز دختر شده بود. بدین ترتیب من خودم را فرزندی ناخواسته می پنداشتم که همیشه از زن بودنش متنفر بود. در دوران کودکی و نوجوانی برای جلب محبت و توجه خانواده ام دست به هر کاری می زدم، گاهی لباس پسرانه می پوشیدم و رفتار هایی مردانه نشان می دادم آنگاه پدرم با رضایت لبخندی روی لبانش می نشاند و می گفت: دختر کوچکم برای خودش مردی شده است! و من با لبخند ...
بی قرار شهادت در حرم امن الهی به آرزویش رسید
سایر حجاج به وطن برگشت، 28 روز بود که از اینجا رفته بود و حالا قبل از حاجی شدن برمی گشت، با اینکه خانواده سرشناسی نبودیم تشییع جنازه اش خیلی شلوغ بود اصلا قابل باور نبود و این ازدحام جمعیت به خاطر محبتش به مردم بود. وی در پایان گفت: قبل از اینکه به خانه بیاید آن قدر با مردم رفتار خوبی داشت که از صدای خوش خنده هایش با اهالی محل متوجه آمدنش می شدم. پس از همسرم سال 1380 به حج مشرف شدم که تمام ...
دوست شوهرم مرا برای ازدواج تهدید می کند
شما انجام بدهم! من هم از او تشکر کردم و گفتم فعلا به چیزی نیاز ندارم! با وجود این اصرار کرد مبلغی را به حساب بانکی ام واریز می کند تا مخارج عزاداری را بپردازم! من هم شماره حسابم را دادم و او 6 میلیون تومان به حسابم ریخت. چند ماه بعد او ماجرای خواستگاری را مطرح کرد و مدعی شد که قصد ازدواج با مرا دارد! من هم پیشنهادش را رد کردم و گفتم هنوز یک سال از مرگ همسرم نگذشته است ولی او اصرار داشت ...
گلایه امام خمینی (ره) از یک فرزند شهید/ ازدواج دو فرزند شهید به دستور امام راحل
این حرف ناراحت می شود، به خانه می آید. عکس پدرش را برمی دارد و شروع به صحبت با او می کند. از او گله می کند و از او می پرسد: پدر، چرا به جبهه رفتی و پنج یتیم برای مادرمان گذاشتی؟ حالا من بزرگ شده ام و می خواهم ازدواج کنم، موارد زیادی مرا قبول نکرده اند. در این مورد هم که من پسندیده ام، عروس به من گفت: تو پدر نداری؛ به همین خاطر من با تو ازدواج نمی کنم. پسر برایم تعریف کرد: من کمی به پدرم ...
روغن ریزی مرگبار!
ما را تامین کند. بالاخره با هر رنج و سختی بود بزرگ شدم و ازدواج کردم، اما گویی دنیا با من سر ناسازگاری داشت به گونه ای که بعد از 20 سال زندگی مشترک، همسرم از من طلاق گرفت و مهریه اش را به اجرا گذاشت. آن روز ها با تلاش های شبانه روزی یک مغازه خریده بودم و در آن مشغول کاسبی بودم، ولی همسرم مغازه را به طور قانونی و به خاطر پرداخت مهریه اش از من گرفت و من دوباره به بدبختی روز های جوانی و نوجوانی ...
وقتی کودک زیبای تخس بنیانگذار روانشناسی کودک شد
بزرگ تر خانواده او را کنار گذاشته بودند، یاد می کرد و خود را به عنوان کسی که فقط حوصله آن ها را سر می برد، به یاد می آورد. آنا در خاطره ای از تعطیلاتی در دوران کودکی اش، این طور نوشته است: دیگران همه سوار قایق شدند و رفتند و من را در خانه رها کردند. شاید به خاطر اینکه قایق دیگر جا نداشت، شاید هم به خاطر اینکه من زیادی کوچک بودم. در آن زمان من شکایتی نکردم و پدرم که در حال مشاهده این ...
طلاق به خاطر دعوا بر سر وام ازدواج
که او حساب و کتاب خودش را داشته باشد. اگر من روی همسرم نتوانم حساب باز کنم، پس چرا باید زندگی ام را با او شریک شوم. در ضمن تمام کارهای وام ازدواج را خودم انجام دادم. پیگیری کردم. مرتب به بانک سر زدم. حتی ضامن برای همسرم هم پیدا کردم تا کارمان جلو بیفتد و بتوانیم زودتر وام را بگیریم. برای برپایی جشن عروسی این پول را لازم داشتم، ولی همسرم چنان جنجالی به پا کرد که تازه چهره واقعی اش را شناختم ...
با اصرار شوهرم، دوستش مرا بی عفت کرد! / مرد بی غیرت در کلانتری مشهد لو رفت!
نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم زندگی عاشقانه ای را برایش فراهم کنم. خلاصه یک سال بعد از آغاز زندگی مشترکمان صاحب یک فرزند پسر شدم و تصور می کردم با تولد آراد، زندگی ما زیباتر خواهد شد اما نمی دانم چه حادثه ای رخ داد که این زندگی عاشقانه رنگ باخت و روابط من و انوش سرد و بی ...
آرزویی که با شهادت برآورده شد
.... سیدمحمد مشکوهًْ الممالک لطفا خودتان را معرفی کنید. زهرا رستگار هستم خواهر شهید محمد رستگار. ما چهار خواهر هستیم و چهار برادر که یکی از برادرها فوت شدند و یکی دیگر شهید. محمد متولد سال 45 بود و در 11 اسفند 68 در جزیره مجنون به شهادت رسید. او برادر سوم و فرزند بزرگ تر از من بود. پدرم معمار بود و به رحمت خدا رفته است، مادرم خانه دار و در قید حیات است. از ...
عاقبت تلخ رابطه با دخترعموی متاهل
. بعد از این ماجرا، فرشته همه حق و حقوق خودش را بخشید و از سیامک طلاق گرفت و به خانه پدرم بازگشت، اما نمی توانست دوری فرزندانش را تحمل کند، به همین دلیل با شوهرش تماس گرفت و از او خواست تا اجازه دهد به خاطر فرزندانش دوباره به زندگی گذشته خودش بازگردد، ولی سیامک تلفن را در حالی قطع کرد که به او ناسزا می گفت. همان روز خواهرم به طور پنهانی به دیدار فرزندانش رفت و بعد هم ما با ...
خیانت مرد 65 ساله زنش را به کلانتری کشاند / سرپیری معرکه گیری! + عکس
اطراف چشمانم خیره شدم هیچ وقت فکرش را نمی کردم که یک روز ایرج اینطور در حق من نامردی کند. بعد از آن روز تعقیبش کردم طوری که خودش هم متوجه نشد و توانستم آدرس آن زن غریبه را به دست بیاورم او نامش فریده بود سراغش رفتم و وقتی می خواستم زنگ خانه خانه را بزنم دستانم به لرزه افتاد به خودم گفتم چه بگویم اینکه شوهرم قدر مرا ندانسته و سراغ زن دیگری رفته دستم را مشت کردم ودرحالیکه به زور خودم را کنترل ...
اکت های آقا داماد جنجالی شد!
پدرم را تحقیر می کرد. او بی ناموسی کرد. من از بچگی با ناموس بزرگ شدم و باید هم حفظ ناموس می کردم. روز حادثه همراه دو دوستم که آنها هم افغانستانی هستند، به تهران آمدیم. من ماجرای بی ناموسی مادرم و مرد ایرانی را به آنها گفته و قبول کرده بودند کمکم کنند. وقتی به تهران آمدیم، گشتیم و آدرس مادرم را پیدا کردیم. نصفه شب وارد خانه شدیم و صابر را در حیاط خانه دیدیم. صابر فریاد زد و فرار کرد ما هم دنبالش رفتیم ...
زن جوان در یک قدمی قصاص
روزنامه ایران: رسیدگی به این پرونده از آذرماه سال 99 به دنبال مرگ مشکوک یک مرد 42 ساله به نام میثم در خانه اش در خیابان پیروزی تهران آغاز شد. بررسی ها نشان می داد این مرد بر اثر سکته قلبی جان سپرده اما به خاطر مشکوک بودن مرگ، جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شده است. وقتی کارشناسان پزشکی قانونی علت مرگ را نارسایی تنفسی ناشی از مصرف مواد مخدر دست ساز اعلام کردند، پرونده رنگ و بوی ...
پسر غیرتی مادر خائنش را کشت / مرد هوسران هم کشته شد + جزییات
مدتی قبل با رها کرده زندگی اش همراه صابر فرار کرده و در ورامین زندگی مخفیانه ای را شروع کرده بود. با افشای این ماجرا پسر 22 ساله فریبا و همسرش به عنوان مظنون بازداشت شدند. تا اینکه پسر جوان قربانی به نام شهرام لب به اعتراف گشود و به قتل ها اعتراف کرد. وی گفت: مادرم 23 سال قبل با پدرم که 30 سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد. اما مدتی قبل با مرد جوانی به نام صابر آشنا شده و همراه او از خانه ...
همسر برای پرداخت کرایه خانه پیشنهاد بی شرمانه به من می دهد/ صاحبخانه مجرد است و...
خواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم. در حالی که 21 ساله بودم یکی از همسایگانمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگرچه آن خانواده را از سال ها قبل می شناختیم، اما هیچ اطلاعی از وضعیت درون خانواده آن ها نداشتیم و تحقیقی هم در این باره نکردیم چرا که به دلیل وضعیت جسمی پدرم خواستگار زیادی نداشتم. از سوی دیگر نیز بهادر هم مانند پدر من از نظر مالی بسیار ...
تجاوز فجیع و دسته جمعی به دختر جوان در تهران | ماجرا چه بود؟
.... مریم زن جوانی است که سرگذشت پردردش، از طلاق والدین، تجاوز گروهی، خیابان خوابی و بازگشت به زندگی گفته است. مریم زنی است که نزدیک به 20 سال اعتیاد داشت و حتی فرزندانش با اعتیاد به دنیا آمدند؛ اما او توانست اعتیادش را ترک کند. مریم برای سایت جنایی از طلاق والدین، تجاوز گروهی، فرار از خانه، اعتیاد پدر و خواهر، کتک های شوهر و بدبختی های دیگر زندگی اش می گوید؛ البته ...
راز زن خیانتکاری که شوهرش را به کام مرگ کشاند
دعوا می کردند، من بارها دیده بودم که مادرم دارویی به پدرم می دهد و فکر می کنم علت مرگ پدرم همین است. نیوشا رازهای دیگری نیز از مادرش فاش کرد و گفت: مادرم با مردی رابطه داشت. چند باری هم ترمز ماشین پدرم را خراب کرده بودند که پدرم تصادف کند و بمیرد اما پدرم متوجه شده و جان سالم به در برده بود. هر وقت من به مادرم اعتراض می کردم او می گفت داروهایی که پدرت می خورد آرامبخش است. با ...
مریم پس از همخوابی همزمان با مردان غریبه در خیابان معتاد شد
توانستم با کسی ارتباط برقرار کنم اما حالا با بچه هایم به پارک می روم. زیرانداز می گذاریم و می نشینیم. با مردم حرف می زنم. با مادرها آشنا می شوم. توانسته ام رابطه ام را با مادرم درست کنم. دیگر از پلیس نمی ترسم. احساس می کنم یک شهروند قابل احترام هستم. ولی جای پدرم در زندگی ام خالی است. من آن مرد را خیلی عذاب دادم. *هنوز سیگار می کشی؟ چند روز دیگر سالگرد پنجمین سال پاکی من است ...
حکم قصاص برای عامل شوهرکشی در خیابان پیروزی
مرگ نارسایی تنفسی ناشی از مصرف موادمخدر اعلام کرده بودند. خانواده مرد 42 ساله به نام میثم از عروس شان شکایت کردند و گفتند پسرشان معتاد نبوده و حتی سیگار هم نمی کشید. این در حالی بود که مهناز منکر قتل شوهرش شد. چند ماه پس از مرگ میثم، دخترش راز قتل پدر را فاش کرد. دختر نوجوان گفت: پدرم مخالف کار کردن مادرم بود و سر این موضوع با هم اختلاف و درگیری داشتند. مادرم در روزهای تعطیل، پودری در ...
حکایت راننده ای که اهالی یک روستا را نجات داد | خودم به جای نفتکش آتش گرفتم
بیمارستان بستری بود بعد به خانه آمد. تا 3 ماه اول خودم مراقبش بودم. فقط پرستاری هر شب به خانه ما برای پانسمان می آمد که 180 هزار تومان می گرفت و هنوز به آن بیچاره هم بدهکاریم. شوهرم در آن حادثه 21 درصد عمیق و 23 درصد سوختگی سطحی پیدا کرد و تاکنون بیش از 60 میلیون تومان برای درمان هزینه کرده ایم... او ادامه می دهد: از مسئول شعبه گزانه شکایت کردیم و محکوم به جزای غیرعمد و پرداخت دیه شد اما هنوز حکم ...
من از خیانت شوهرم گذشتم اما او نه...
شوهرم خیانت کرد من هم ناخواسته خیانت کردم. زن 28ساله با اشاره به خیانت شوهرش می گوید: وقتی یک روز وارد خانه شدم. زنی را در کنار شوهرم دیدم و من به مرور ناخواسته به شوهرم خیانت کردم ولی... به گزارش وقت صبح ، زن 28ساله درباره داستان خیانت خودشان گفت: پدرم شغل آزاد داشت و از نظر مالی در حد مرفه بودیم. زمانی که به سن نوجوانی رسیدم، شور و شر عجیبی وجودم را فرا گرفت و به دختری ...
عیدی خاص مولا در عید غدیر
عید غدیر به ما می گفت "بچه ها یادتون باشه به سیدها بگید: یابن رَسُول الله عیدی بده! خوششون میاد بیشتر عیدی میدن" و بهترین عیدی را از جد سادات محمد(ص) خواستم. همسرم چند ماه بعد توانست به تنهایی کمی در خانه راه برود 2 سال بعد اولین پسرم به دنیا آمد اسمش را محمد عطا گذاشتم چون پسرم را عطای غدیر می دانستم. محمد عطا بهترین عیدی از طرف حضرت محمد(ص) بود به خاطر نیتم از ازدواج با دختری سیده، محمد عطا 5 ...
زن جوان: هوس بازی های هر روزه شوهر کثیفم من را هم به جایی رساند که...!
... در این 5 سال تقریبا سالی 3 یا 4 بار به خانه من آمده است. من به خاطر اینکه زندگی دوستم خراب نشود و تصمیم به جدایی نگیرد، هیچ وقت ناراحتی ام را بروز نمی دهم. ایشان یک بچه دارند و شاید مثل من برخورد نکنند، تکلیف بچه شان چه می شود؟ من باید خیلی مراقب باشم. مخصوصا اینکه خودم انتخابش کردم. هر دو هوای هم دیگر را داریم همسر اول: بچه هایم مخالف ازدواج دوم پدرشان بودند ...
راز قتل همسر عاطفه و رابطه پنهانی و خیانتی که برملا شد!
مواد مخدر مصرف کردیم. وی ادامه داد: آخر شب بود و حال عاطفه خوب نبود و از من خواست او را به خانه اش برسانم. عاطفه حتی نمی توانست روی پاهایش بایستد، به همین خاطر او را به خانه اش در شهرری رساندم. من خودم هم مشروب خورده و حال طبیعی نداشتم که یکباره شوهرعاطفه سر رسید و با دیدن من شوکه شد. جنایت مستانه وی در تشریح جزئیات جنایت گفت: من ترسیده بودم و می خواستم فرار کنم ...
شرم میاد اسم مرد روی شوهرم بگذارم/اعتراف های تکاندهنده زن جوان از خواسته های غیرمتعارف همسرش
اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم ...
روایتی از آخرین عید غدیر شهید صیاد شیرازی/ خوشحالم که رهبر از من راضی است
؟ گلدون من هم موندنیه. یادگاری. دقیقا همین حرف را زد، ولی ما اهمیت ندادیم. بعدازظهر با ماشین بابا رفتیم خانهٔ پدر و مادر همسرم. همین طور که پشت فرمان بود، گفت: مریم جانم، خدا خیلی توی زندگی بهم لطف داشته. همیشه کمکم کرده و هیچ وقت تنهام نذاشته. اشک توی چشم هایش جمع شده بود. باز گفت: الحمدلله به هیچ کس بدهی ندارم. همهٔ بدهی هام رو دادم. نماز و روزهٔ قضا هم ندارم. نمی دانم چرا اصلا با خودم نگفتم که بابا این حرف ها را چرا به ما می زند و روز عیدی این حرف ها یعنی چه؟ آن روز آخرین روزی بود که پدرم را دیدم؛ یک هفته قبل از شهادتش. انتهای پیام/ 112 ...