سایر منابع:
سایر خبرها
داستان جمع کننده ضایعات و خواهر معتادش
مرد 41 ساله گفت: پدر و مادر و همه برادر و خواهرانم به موادمخدر سنتی و صنعتی اعتیاد دارند. ابتدا با ترغیب دوستانم و برای آن که به دیگران ثابت کنم بزرگ شده ام، سیگار را لای انگشتانم گذاشتم و از 15 سالگی سیگاری شدم اما طولی نکشید که چند ماه بعد به مصرف موادمخدر سنتی (تریاک) روی آوردم. آن روزها 16 سال بیشتر نداشتم که پدرم به خاطر اعتیاد شدید به موادمخدر صنعتی خود را از درختی در یک باغ حلق ...
مرد 2 زنه زندگی را برای همسر اولش جهنم کرد / قانون به داد زن زجرکشیده رسید
می گرفت کفش هایم را قایم می کرد تا نتوانم از خانه خارج شوم. خلاصه یک شب باز هم به بهانه ای واهی از همسرم کتک مفصلی خوردم دیگر تحمل این زندگی برایم سخت بود با خود گفتم دیگر بس است و باید در مقابل این رفتارها بایستم و کاری انجام دهم صبح روز بعد پاورچین پاورچین از خانه خارج شدم و به خانه زن همسایه رفتم با شرمساری کفش های او را قرض گرفتم و به دادگاه و سپس پزشکی قانونی رفتم. می خواستم حقم ...
این دختر پلنگ شیطون پسر بود! / وسوسه شوم پسران آنها را به تله می کشید !
جوان 21ساله ای به نام سهراب که با معرفی خود با نام های دخترانه به فریب پسران دست می زد به بازپرس گفت:از نوجوانی پسر شلوغی بودم وقتی دیدم دیگر به درس علاقه ای ندارم راهی خدمت سربازی شدم و پس از پایان دوران سربازی و در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم که در آن جا هم دست از این کارها نکشیدم و با اطلاعاتی که در زمینه رایانه داشتم برخی موضوعات شرکت را با افزودن موارد دروغین منتشر می کردم، ولی کارهای خلاف ...
روغن ریزی مرگبار!
ما را تامین کند. بالاخره با هر رنج و سختی بود بزرگ شدم و ازدواج کردم، اما گویی دنیا با من سر ناسازگاری داشت به گونه ای که بعد از 20 سال زندگی مشترک، همسرم از من طلاق گرفت و مهریه اش را به اجرا گذاشت. آن روز ها با تلاش های شبانه روزی یک مغازه خریده بودم و در آن مشغول کاسبی بودم، ولی همسرم مغازه را به طور قانونی و به خاطر پرداخت مهریه اش از من گرفت و من دوباره به بدبختی روز های جوانی و نوجوانی ...
ستاره سابق رئال: وقتی هو شدم، نمی دانستم چه کار کنم
. اما بعضی لحظات سخت هم بود که احساس می کردم خیلی تنها هستم، این وقتی بود که همه از آدم انتقاد می کردند و هو می شدم؛ به خصوص دفعه اول که این اتفاق افتاد. خیلی جوان بودم و نمی دانستم چطور با این همه فشار و انتظار کنار بیایم. او ادامه داد: یاد گرفتم همه این ها را در ورزشگاه و زمین تمرین بگذارم و به خانه بروم. وقتی جوان تر بودم، اگر بد بازی می کردم، این را با خودم به خانه می بردم. اصلا خوب ...
تجاوز به زن برادر همسر / داماد هوسران اعدام شد
. در جلسه اول اولیای دم هر دو مقتول خواستار قصاص متهم شدند.سپس متهم پشت میز محاکمه ایستاد و در حالی که اتهام خود را قبول داشت، گفت: من اتهام هایم را قبول دارم، اما دچار وسوسه شدم و به خاطر یک هوس 2 نفر را کشتم. زن بیچاره اصلاً از نقشه شوم من خبر نداشت. حتی همسرم هم نمی دانست که به صورت پیامکی با زن برادرش قرار گذاشته ام. وی ادامه داد: من 5 سال بود که ازدواج کرده بودم، نمی دانم چه ...
با اصرار شوهرم، دوستش مرا بی عفت کرد! / مرد بی غیرت در کلانتری مشهد لو رفت!
روح شد. با این که بیشتر از یک ماه از تولد فرزند م نمی گذشت ولی دیگر همسرم توجهی به نیازهای عاطفی و روحی من نداشت، به گونه ای که هر روز بیشتر از هم فاصله می گرفتیم. این اوضاع آشفته از من زنی افسرده ساخته بود. اسارت در خانه شوهر ساعت ها گریه می کردم یا با پسرم سرگرم می شدم تا غصه هایم را فراموش کنم. وقتی مشکلم را با خانواده ام در میان گذاشتم، نه تنها حمایتی از من ...
خیانت مرد 65 ساله زنش را به کلانتری کشاند / سرپیری معرکه گیری! + عکس
اطراف چشمانم خیره شدم هیچ وقت فکرش را نمی کردم که یک روز ایرج اینطور در حق من نامردی کند. بعد از آن روز تعقیبش کردم طوری که خودش هم متوجه نشد و توانستم آدرس آن زن غریبه را به دست بیاورم او نامش فریده بود سراغش رفتم و وقتی می خواستم زنگ خانه خانه را بزنم دستانم به لرزه افتاد به خودم گفتم چه بگویم اینکه شوهرم قدر مرا ندانسته و سراغ زن دیگری رفته دستم را مشت کردم ودرحالیکه به زور خودم را کنترل ...
دوست شوهرم مرا برای ازدواج تهدید می کند
اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یک خانواده 11 نفره متولد شدم و در یکی از روستاهای تایباد به مدرسه رفتم اما به دلیل این که علاقه ای به درس نداشتم، در همان کلاس اول ابتدایی چند سال مردود شدم و دیگر به مدرسه نرفتم. به همین دلیل هم بی سواد ماندم و در روستا به خانواده ام کمک می کردم. هنگامی که به 20 سالگی رسیدم غلام به خواستگاری ام آمد. او تبعه خارجی بود و رانندگی خودروهای سنگین را به عهده ...
خاطره بازی با یک معلم قدیمی | پابه پای بچه ها از مدرسه تا کانون اصلاح و تربیت
شرایط من کنار بیاید. همسرم شغل آزاد داشت و حدود 10سال پیش به دلیل بیماری کبد فوت کرد. همسرم هفت سال از من جوان تر بود. البته چند بار با کار من در کانون مخالفت کرده بود اما او را متقاعد کرده بودم که نمی توانم از تدریس دل بکنم. زمانی هم که به تدریس مشغول بودم برای آنکه از کارهای خانه عقب نمانم، ساعت 4صبح بیدار می شدم و ناهار و شام را آماده می کردم. حتی خیاطی و بافندگی انجام می دادم و می فروختم. رومیزی و ...
گفت و گویی جالب با معروف ترین و محبوب ترین کوتاه قامت ایران | صبح رفتم خواستگاری و شب عقد کردیم | به ...
گفت که چه بازی ای؟ مردم را اذیت می کردی؟ بعد از آن من مجبور شدم بنشینم و شغل خودم را به او توضیح بدهم. پدرم هم در جواب توضیحاتم گفت که ان شاالله که موفق باشی. فقط کار بد نکنی و کسی را اذیت نکنی. چه شد که ازدواج کردید؟ یک دوستی داشتم که به رحمت خدا رفته است، یک بار که داشتیم با هم راه می رفتیم، گفت: آقای یکتا داری پیر می شی، نمی خوای زن بگیری؟ گفتم: اگر کسی باشد چرا نخواهم که ...
قتل به دلیل فشار روحی ناشی از پرداخت مهریه
حد چهار پنج ثانیه ایستادم، بعد به درِ خانه حدود سه یا چهار گلوله شلیک کردم. وی افرود: پس از آن سوار ماشین شدم و دوباره دو گلوله به در و پنجره ساختمان شلیک کردم. قبلاً هم از این اسلحه در کوه استفاده کرده بودم، تا مطمئن شوم درست کار می کند. چند روز بعد از آن حادثه نزدیک منزل خانواده همسر سابقم شدم و دیدم بنر مرگ پدرزن سابقم نصب شده است. سرهنگ شجاعی خطاب به متهم گفت: شما در صحبت ...
ناگفته های بازیکن خارجی پیشین استقلال
ایران فوق العاده قوی است، در تیم بزرگی در ایران (استقلال) بودم. فقط تجربه خوبی نداشتم و اتفاقات خوبی تجربه نکردم. یک سال و نیم بدون دریافت حقوق گذراندم. اتفاقات زیادی افتاد؛ مصدومیت داشتم، خیلی کم بازی کردم اما برخورد باشگاه مناسب نبود و یک فرهنگ کاملاً متفاوت را تجربه کردم و نه تنها برای من، بلکه برای خانواده ام که در آنجا با من بودند آن زمان بسیار سخت بود. - آیا در ایران اتفاق عجیبی از ...
همسر شهید: در نوجوانی دعا کردم از خانواده ما کسی به شهادت برسد
آقاسید یحیی سیدی که در روستای دهشاد زندگی می کرد و تازه سه روز بود که از بیمارستان مرخص شده بود، به خواستگاری ام آمد و با همدیگر ازدواج کردیم. همسرم مطیع خانواده بود و خیلی مراقبت می کرد و حواسش به تمام مسائل زندگی بود طوری که من اصلا خودم فکرش را نمی کردم و خدا این توفیق را نصیب ما کرد و حدود دو سال و نیم زندگی کردیم. آقا سید به مناطق جنوبی جنگ رفت و همان دوران برادر کوچکترم که 17 سال ...
ایشین کاراجا خواننده معروف ترکیه ای بیماری اش را فاش کرد!
این خواننده محبوب با انتشار تصویری از خود بدون مو با سری تاس نوشت:پنهان شدن از این بیماری دشوارتر شده است. به همین دلیل است که من به اشتراک می گذارم. آخرین دوست دار تو کسانی بوده اند که به دنبال نور می گشتند و آن را زیر سوال می بردند.در حالی که همیشه امیدوار بودم موهایم برگردد، وقتی بیماری به این نقطه رسید، وقتی فهمیدم برای مدت طولانی کچل خواهم شد، مجبور شدم بارم را سبک کنم. ...
نذر بابا
با کسی که پس از من با تو بجنگد. کتاب را تا آخر ورق زدم. فضایل مولا تمامی نداشت. بیش از ششصد صفحه، امیرالمؤمنین از زبان خودش، خودش را و برتری های بی نظیرش را شمرده بود. دیگر حجّت تمام بود. چرا مکتب و مذهبی برتر نباشد وقتی امیر و سرورش، برترین است؟ از جا بلند شدم. کتاب که در سیستم کتابدار ثبت شد، لبخند به لب به طرف خانه حرکت کردم. حالا خیلی چیزها داشتم برای گفتن. توی راه همان ...
بهرام همزمان شوهر من و دوست پسر دخترم بود/ راز قرص های ضدبارداری در اتاق دخترم !
دو سه ماه به همین منوال می گذشت و ما گهگداری همدیگه رو در خارج از شرکت می دیدیم تا اینکه به من پیشنهاد ازدواج موقت داد ،راستش بخاطر وجود نینا نمی خواستم و نمی تونستم بپذیرم اما آنقدر اصرارهای بهرام ادامه داشت که مجیور شدم بپذیرم . پس از مرگ همسرم مجبور شدم دنبال کار بگردم ،پس از چند هفته دوندگی و سپردن به دوستان و فامیل در یک شرکت خصوصی کار پیدا کردم ،من همیشه زن خانه بودم و حالا خی ...
زن جوان در یک قدمی قصاص
و باعث می شود که او سکته کند و هیچ کسی هم به راز مرگش پی نمی برد. اما من حرف او را باور نکرده بودم. من فقط قرص ها را به شوهرم می دادم تا او بخوابد و من بتوانم به محل کارم بروم. بازداشت همدستان زن شوهرکش به دنبال اظهارات زن جوان، حامد و برزو نیز بازداشت شدند و جرمشان را پذیرفتند. بدین ترتیب برای مهناز به اتهام قتل و شروع به قتل، برای حامد به اتهام معاونت در قتل و برای برزو به ...
همسر برای پرداخت کرایه خانه پیشنهاد بی شرمانه به من می دهد/ صاحبخانه مجرد است و...
کردم در پاسخم گفت: ناراحت نشو می توانی در مکان های شلوغ و چهارراه ها گدایی کنی تا درآمدی برای خودت داشته باشی! به هر کسی نوزاد گرسنه ات را نشان بدهی مبلغ زیادی به تو کمک می کند. تازه بعد از این ماجرا بود که فهمیدم همه خانواده همسرم نه تنها در شهر گدایی می کنند بلکه پدرشوهرم نیز به شیشه اعتیاد دارد و چیزی برایش مهم نیست. این گونه بود که صاحبخانه وسایل مان را بیرون ریخت و من در حالی سربار خانواده ام شدم که پدرم نمی تواند هزینه های فرزندم را پرداخت کند. از سوی دیگر می ترسم پسر 18 ماهه ام را به پدرش واگذار کنم چرا که او هم در خانه پدرش زندگی می کند و احتمال دارد پسرم را بفروشد و ... ...
حکایت راننده ای که اهالی یک روستا را نجات داد | خودم به جای نفتکش آتش گرفتم
بیمارستان بستری بود بعد به خانه آمد. تا 3 ماه اول خودم مراقبش بودم. فقط پرستاری هر شب به خانه ما برای پانسمان می آمد که 180 هزار تومان می گرفت و هنوز به آن بیچاره هم بدهکاریم. شوهرم در آن حادثه 21 درصد عمیق و 23 درصد سوختگی سطحی پیدا کرد و تاکنون بیش از 60 میلیون تومان برای درمان هزینه کرده ایم... او ادامه می دهد: از مسئول شعبه گزانه شکایت کردیم و محکوم به جزای غیرعمد و پرداخت دیه شد اما هنوز حکم ...
تجاوز فجیع و دسته جمعی به دختر جوان در تهران | ماجرا چه بود؟
مادر و خواهر و برادرت؟ وقتی چهار ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. من با مادرم زندگی می کردم. یک روز مادرم تصمیم گرفت شوهر کند و به من گفت برو خانه پدرت. وسایلم را دستم داد و من راهی خانه پدرم شدم. تقریباً 10 ساله بودم. درسم خیلی خوب بود. نامادری ام با من خیلی خوب رفتار می کرد. دو خواهر هم داشتم. پدرم چند سالی بود که ازدواج کرده بود. حتی یکی از خواهرهایم از من بزرگ تر بود. پدرم ...
مریم پس از همخوابی همزمان با مردان غریبه در خیابان معتاد شد
...> *در خیابان معتاد شدی؟ بله. با دخترهای خیابان خواب آشنا شدم، هر چند وقت یک بار یک خانه پیدا می کردند و با هم به آن خانه می رفتیم. یک روز یکی از آنها من را به خانه مردی برد. گفت، مهمانی دارند یک وقت اگر چیزی تعارف کردند رد نکنی چون به شان برمی خورد. من هم آدم قُدی بودم، کارهایی که دخترهای دیگر می کردند نمی کردم. ولی وقتی مواد دادند مواد زدم. تا اینکه با یک زن آشنا شدم. او مدعی بود کار ...
گفت و گو با عکاسی که در جماران ازدواج کرد | امام گفت با هم مهربان باشید
کشید و در تاریخ ثبت کرد.. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید پس از پایان جنگ و بازنشستگی از روزنامه اطلاعات، فعالیت های مطبوعاتی خود را در دیگر نشریات ادامه داد. روزنامه نگاری در خانواده قلم چی فراگیر است به گونه ای که همسر وی هم سال ها در این روزنامه فعالیت داشته و اکنون تنها فرزند آنها نیز در مطبوعات مشغول به فعالیت است. یکی از افتخارات قلم چی و همسرش جاری شدن صیغه ...
ماجرای مبارزی که پس از 10 سال به رینگ برگشت!
طوری که قرار بود من این ورزش را هفته ای یکبار و به صورت تفریحی انجام دهم اما انقدر به این ورزش علاقه مند شدم که همان هفته اول به سه روز در هفته رسید. خانه من با خانه آقا چریکی 30 کیلومتر فاصله دارد و من روزانه 60 کیلومتر رفت و آمد می کنم و چه در تابستان و چه در زمستان هیچوقت هم یک دقیقه تاخیر نداشتم. او در ادامه اقزود: نوع تدریسی که مهران چریکی با من داشت کم کم از حالت آماتور به حرفه ای ...
درباره همت فاطمه سریرپور در کارآفرینی و احیای صنایع دستی منطقه اش؛ خودم را باور کردم
برق مشغول است، از شمال استان فارس به جنوب فارس مهاجرت کردیم و در شهر قیر و کارزین ساکن شدیم. من به غربت رفته بودم و قاعدتاً این برایم ساده نبود. در دانشگاه، رشته مدیریت قبول شدم ولی بعدها انصراف دادم و رشته صنایع دستی را در یزد خواندم. یادم هست وقتی بچه اولم به دنیا آمد، یک سالی از خانه خارج نشده بودم. در همان روزها بود که برایم پیامکی از فنی و حرفه ای شهرستان آمد. در آن پیامک خانم ها دعوت شده ...
مشق ایثار در بستر بیماری سخت
تصمیم گرفتم از جان خود برای آموزش آن ها بگذارم و با خودم گفتم اگر قرار است سال آخر خدمتم باشد در همان مکان مقدس در کنار فرزندانم به پایان برسد. عابد از سختی های دوران پرپیچ و خم بیماری و نحوه غلبه بر آن هم گفت: من معلم کلاس اول بودم و مسلما سرشار از انرژی و شیطنت بودم. وقتی درگیر بیماری شدم نام سرطان را برای خودم تغییر دادم و به خود و دیگران می گفتم که من درمان پذیر هستم، چرا که از آن کلمه ...
زن جوان: هوس بازی های هر روزه شوهر کثیفم من را هم به جایی رساند که...!
...> آرزو: بعد از ازدواج متوجه شدم، همسرم تمایل به چندهمسری دارد همسر اول که 36 سال سن دارد و کارشناسی معارف اسلامی و کارشناسی ارشد تفسیر خوانده است، درباره ماجرای ازدواج با شوهرش می گوید: 20 سالگی ازدواج کردم. کسی شوهرم را به ما معرفی کردند و ایشان به همراه خانواده به منزل ما آمدند و با چند جلسه صحبت، رفت و آمد و مشورت با پدر و مادرم انتخاب شان کردم. در جلسات ...
عیدی خاص مولا در عید غدیر
خیلی خوشگله با یه عالمه خوراکی های خوشمزه !" زن جوان ذوق زده می گوید: من هر چه دارم از غدیر است همین یک جمله کافی بود که میهمان خانه آنها شوم. بیماری مهمان ناخوانده نوعروس نوعروس بودم 3 ماه از ازدواجم گذشته بود که یک روز عصر موقع آماده کردن شام درد بسیار بدی در کمر و پاهایم پیچید درد آنقدر شدید بود که همانجا کنار گاز نشستم نمی دانم چند دقیقه به همان حالت ماندم تا کمی دردم آرام ...
شرم میاد اسم مرد روی شوهرم بگذارم/اعتراف های تکاندهنده زن جوان از خواسته های غیرمتعارف همسرش
گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختی ها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانواده ام اهمیتی به این موضوع نمی دادند و از من حمایت نمی کردند. هنوز یک ماه بیشتر از حضورم در دانشگاه نگذشته بود که با سالومه آشنا شدم. او همکلاسی ام بود و پدرش وضعیت مالی خوبی داشت. خیلی زود ...
راز قتل همسر عاطفه و رابطه پنهانی و خیانتی که برملا شد!
... قاضی گفت: اگر مست بودی چطور توانستی رانندگی کنی و عاطفه را به خانه اش برسانی؟ متهم پاسخ داد:من تا خانه عاطفه رانندگی کردم، اما وقتی با شوهر او روبه رو شدم حال خودم را نفهمیدم و برای دفاع از خودم با او درگیر شدم. سپس عاطفه در جایگاه متهم ایستاد، اما اتهاماتش را نپذیرفت. زن جوان گفت:من و شوهرم از همان ابتدای زندگی با هم اختلاف داشتیم، اما من هرگز راضی به مرگ او نبودم. آن شب مشروب ...