شرم میاد اسم مرد روی شوهرم بگذارم/اعتراف های تکاندهنده زن جوان از خواسته ...
سایر منابع:
سایر خبرها
مرد 2 زنه زندگی را برای همسر اولش جهنم کرد / قانون به داد زن زجرکشیده رسید
به گزارش رکنا، از پشت پنجره زنی را دیدم که هراسان و لنگ لنگان به این سو می آید به گلدان پشت پنجره گفتم : " قصه دیگری در راه است " زن جوان لنگ لنگان وارد اتاق مشاوره شد و با دستانی لرزان پرونده اش را به روی میز گذاشت سپس در حالیکه می گفت من نمی خواهم از همسرم شوم چون جز او کسی را ندارم ، بغضش شکست و قطرات اشک همچون جویباری از چشمانش جاری شد پرونده را باز کردم ، در قسمت موضوع شکایت نوشته شده بود : " ایراد ضرب و شتم عمدی از سوی همسر" دقایقی بعد سفره دلش را گشود و در شرح ماجرای زندگی اش گفت : پدر و مادرم در آرزوی تولد فرزندی ...
دور دور بهاره رهنما با بازیگر عرب حسابی سوژه شد | خانم با این لباس خواسته ادای ملکه امارات در بیاره
ی ادا درآوردن در جمع بزرگ تر ها تو آستین داشتم. اما با دیدن یکی از فیلم های علیرضا داوود نژاد عاشق بازیگری شدم و تصمیم گرفتم شغل آینده ام همین باشد. در 14 سالگی بعد از آشنایی با عباس معروفی یکی از دوستان پدرم رقیب تازه ای برای عشق بازیگری ام پیدا شد و آنهم نوشتن داستان بود. در نهایت سال 1370 وقتی 17 ساله بود در فراخوان تست بازیگری حاضر شد و پس از قبولی اولین بار در فیلم ...
شهیدِ هنرمند
جبهه و جنگ را نشان می داد و فرهنگ شهادت را در ذهن آنها ترسیم می کرد. همسر شهید غوابش هم درباره فعالیت های فرهنگی وی می گفت: ایشان راوی دفاع مقدس در چذابه و شلمچه بود و فرمانده پایگاه مقاومت بسیج شهید نریمی و مسئولیت هیئت امنای مسجد امام علی (ع) حصیرآباد را هم بر عهده داشت و چند باب از منازل اطراف مسجد را خریداری کرد و به ساختمان مسجد ملحق و مسجد را احیا کرد. کار حاجی شب و روز نداشت و دائم ...
با اصرار شوهرم، دوستش مرا بی عفت کرد! / مرد بی غیرت در کلانتری مشهد لو رفت!
روح شد. با این که بیشتر از یک ماه از تولد فرزند م نمی گذشت ولی دیگر همسرم توجهی به نیازهای عاطفی و روحی من نداشت، به گونه ای که هر روز بیشتر از هم فاصله می گرفتیم. این اوضاع آشفته از من زنی افسرده ساخته بود. اسارت در خانه شوهر ساعت ها گریه می کردم یا با پسرم سرگرم می شدم تا غصه هایم را فراموش کنم. وقتی مشکلم را با خانواده ام در میان گذاشتم، نه تنها حمایتی از من ...
دوست شوهرم مرا برای ازدواج تهدید می کند
گرفت و خودش را دوست غلام معرفی کرد. او گفت با غلام مانند برادر است و با یکدیگر هم بند بودند. آن روز او خبر داد که 3 روز دیگر غلام را اعدام می کنند. بعد از این ماجرا ما برای آخرین ملاقات به زندان رفتیم و بعد هم همسرم اعدام شد. شروع تهدیدها اما هنوز در سوگ شوهرم بودم که پرویز دوباره از زندان با من تماس گرفت و گفت: غلام قبل از مرگش مرا قسم داده بود تا هر کمکی که از دستم برمی آید برای ...
افشای راز خیانت شرم آور مرد مسن با داشتن 5 فرزند و 6 نوه!
آینه به چروک های اطراف چشمانم خیره می شوم. هیچ وقت فکرش را نمی کردم که یک روز ایرج اینطور در حق من نامردی کند. بعد از آن روز تعقیبش کردم، طوری که خودش هم متوجه نشد و توانستم آدرس آن زن غریبه را به دست بیاورم. نامش فریده بود. سراغش رفتم و وقتی می خواستم زنگ خانه را بزنم، دستانم به لرزه افتاد. به خودم گفتم چه بگویم؟ اینکه شوهرم قدر مرا ندانسته و سراغ زن دیگری رفته؟ دستم را مشت کردم و در ...
گفت و گویی جالب با معروف ترین و محبوب ترین کوتاه قامت ایران | صبح رفتم خواستگاری و شب عقد کردیم | به ...
بلندی داشت و برای خودش یلی بود. پدرم نمی دانست که من هنرپیشه هستم. یک بار یکی از دوستانش به او گفته بود که پسرت هنرپیشه است و او گفته بود یعنی چه کار می کند؟ یکی دو سال که از کار من گذشت، یک بار آنونس فیلمی را دیده بود و گفته بود: عه! این بچه من است که و من هم مجبور شدم که اعتراف کنم (با صدای بلند می خندد). بعد پدرم از من پرسید که اینجا چه کار می کردی؟ من هم جواب دادم که بازی می کردم. بعد ...
قتل ناموسی مادر توسط پسر جوان در تهران | مادرم پدر پیرم را رها و با صابر فرار کرد
پسر افغان که با همدستی دوستانش مادر ایرانی اش و مردی را که با او رابطه داشت، به قتل رسانده است، جزئیات این جنایت ها را توضیح داد. این مرد جوان بعد از اینکه مادرش با مردی فرار کرد و به تهران آمد رد آنها را زد و با دوستش با ادعای حفظ ناموس مرتکب قتل مادرش و مردی که با او فرار کرده بود، شد. سه سال قبل جسد یک زن و مرد در خانه ای در تهران پیدا شد. قتل این زن و مرد با چاقو و تفنگ ...
درخواست طلاق به خاطر عروسک بازی همسر
پس از ورود به حیاط مجتمع خانواده در بین آن همه جمعیت و هیاهو اولین چیزی که توجه من را جلب کرد، حضور یک دختر نوجوان که از چهره اش مشخص بود تقریبا 13 یا 14 سال بیشتر ندارد، بود که دقیقا در نزدیکی بوفه دادگاه با قد کوتاه و کیف کوله پشتی عروسکی ایستاده بود و پسری جوان با قدی نسبتا بلند و ته ریش و یک پیراهن سفید بر تن در حدودا یک متری این دختر جوان به او خیره شده بود و مدام داشت به مادرش که نزدیک او بود، می گفت این لقمه تو و خواهرت بود، تو من را بدبخت کردی؛ وگرنه من اصلا آدم ازدواج کردن نبودم. این قدر به من گفتی که من مجبور شدم قبول کنم. این حرف ها گفت وگوی این پسر جوان تقریبا 26ساله بود ...
پر استرس ترین تلاوتی که در شب خواستگاری انجام شد
به نام محمدرضا رجبی شاد هم صحبت شده است که در طول 10 سال انس با قرآن، برترین رتبه های مسابقات کشوری را به خود اختصاص داده است. ایکنا لطفاً خودتان را معرفی کنید و از آغاز فعالیت قرآنی خود بگویید. محمدرضا رجبی شاد هستم، متولد 1375 که در مقطع کارشناسی ارشد رشته مدیریت بازرگانی تحصیل می کنم و در حال حاضر در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران مشغول خدمتم. پدرم کارگر شرکت صنعتی ...
همسر برای پرداخت کرایه خانه پیشنهاد بی شرمانه به من می دهد/ صاحبخانه مجرد است و...
کردم در پاسخم گفت: ناراحت نشو می توانی در مکان های شلوغ و چهارراه ها گدایی کنی تا درآمدی برای خودت داشته باشی! به هر کسی نوزاد گرسنه ات را نشان بدهی مبلغ زیادی به تو کمک می کند. تازه بعد از این ماجرا بود که فهمیدم همه خانواده همسرم نه تنها در شهر گدایی می کنند بلکه پدرشوهرم نیز به شیشه اعتیاد دارد و چیزی برایش مهم نیست. این گونه بود که صاحبخانه وسایل مان را بیرون ریخت و من در حالی سربار خانواده ام شدم که پدرم نمی تواند هزینه های فرزندم را پرداخت کند. از سوی دیگر می ترسم پسر 18 ماهه ام را به پدرش واگذار کنم چرا که او هم در خانه پدرش زندگی می کند و احتمال دارد پسرم را بفروشد و ... ...
نجات زندگی از پشت خط تلفن! / زنگ می زنند تا اورژانس را دست بیندازند
پدر تماس گرفت و مشکلش را گفت، او را راهنمایی کردم و ماموران اورژانس 8دقیقه ای خودشان را به نوزاد رساندند. او را به بیمارستان امیرالمومنین بردند که در نزدیکی محل زندگی شان بود و نوزاد بعد از 3روز مرخص شد. چند وقت پیش به یک برنامه پخش زنده دعوت شدم. پدر نوزاد آمد روی خط و گفت 29تیرماه تولد یک سالگی نوزاد است. می خواهیم روز تولدش برای تقدیر خدمت تان برسیم. البته من فقط عکس نوزاد را دیدم و خانواده اش ...
بازیگر معروف سریال های طنز: نباید یک لکه سیاه در زندگی ام باقی بماند
طرز تفکرش را رشد بدهد. در ادامه گفت وگوی ما را با او و پسرش راستین می خوانید. امیر غفارمنش به روایت خودش کیست؟ نمی توانم بگویم بچه پایینم یا بالا، ولی از طبقه متوسط هستم. من زود بزرگ شدم. کودکی نکردم. دلیل شیطنت های الانم هم همین است. توی سن سیزده سالگی، یک بحران برایمان پیش آمد. حقوق پدرم قطع شد و من مجبور شدم کار کنم. پدر، خواهر و برادرم هم از ما دور بودند. توی آن سن همه ...
حکم قصاص برای عامل شوهرکشی در خیابان پیروزی
مرگ نارسایی تنفسی ناشی از مصرف موادمخدر اعلام کرده بودند. خانواده مرد 42 ساله به نام میثم از عروس شان شکایت کردند و گفتند پسرشان معتاد نبوده و حتی سیگار هم نمی کشید. این در حالی بود که مهناز منکر قتل شوهرش شد. چند ماه پس از مرگ میثم، دخترش راز قتل پدر را فاش کرد. دختر نوجوان گفت: پدرم مخالف کار کردن مادرم بود و سر این موضوع با هم اختلاف و درگیری داشتند. مادرم در روزهای تعطیل، پودری در ...
درباره همت فاطمه سریرپور در کارآفرینی و احیای صنایع دستی منطقه اش؛ خودم را باور کردم
خانه ما به نوعی پاتوق اهالی برای کارهای مختلف بود، چون نگاه پدرم این بود که آدم باید خیرش به دیگران برسد. پدرم همیشه به من می گفت دوست دارم یک روز یکی از زنان موفق کشور شوی تا به مملکت خدمت کنی. این گفته سرلوحه زندگی من قرار گرفت و متوجه شدم پدرم آدمی است که آبادی روستا را بر هر چیزی ترجیح می دهد و سعی می کند برای روستایش کار کند تا فرد و شخص خودش. من هم اگرچه نتوانستم زن موفقی برای مملکت باشم اما ...
زندگی برادرم مثل وصیتنامه بود
.... همین که راهی رفتن به سمت بیمارستان شدیم همسرم گفت: هر آمدنی رفتنی دارد که بین راه متوجه شهادت برادرم شدم. وی با اشاره به مراسم شب هفتم برادرش بیان کرد: شب هفتم مراسم برادرم بود که با خبر شدیم چهل نفر از مسئولین ما که برای اعزام به جبهه با هواپیما راهی بودند به وسیله نیروهای ضد انقلاب هواپیما دچار مشکل شد و به شهادت رسیدند. یکی از آن شهدا شهید رزاقی امام جماعت مسجد بقیه الله بود که در ...
اتفاق عجیب برای یک راننده تاکسی در تهران ؛ تا حالا سه نوزاد در تاکسی من به دنیا آمده اند
دهم مشکلاتم را به مردم منتقل کنم. فکر می کنم هر کسی به اندازه خودش مشکلات دارد و فرصت کوتاه سفر با تاکسی، باید به حال خوب راننده و مسافر ختم شود. چند ساعت در روز کار می کنید؟ بعد از این همه سال، هنوز من ساعت 7 صبح کارم را شروع می کنم و گاهی تا ساعت 10 یا 11 شب مشغول کارم. البته هفده سال است که بازنشسته شده ام، اما از کار دست نکشیده ام. چون به کارم عشق دارم، هیچ مسافری خستگی ...
مریم پس از همخوابی همزمان با مردان غریبه در خیابان معتاد شد
چند سالگی معتاد شدی؟ تقریباً نوجوان بودم که معتاد شدم، بعد از آن شب وحشتناک دیگر همه چیز در زندگی من نابود شد. *از کدام شب حرف می زنی؟ از آن شبی که گروهی به من تجاوز کردند و من یکه و تنها آواره خیابان شدم. *اول از زندگی خانوادگی ات بگو. از پدر و مادر و خواهر و برادرت؟ وقتی چهار ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. من با مادرم زندگی می کردم. یک ...
مهاجرتی که هجر یار دَر بَر دارد
از مهاجرت، رابطه زیبای عاطفی و زن و شوهری شان به هم خورده است . خُب، خود شما چرا جدا شدید؟ چند ثانیه ای سکوت کرد: باور می کنید نمی دانم؟ یعنی من برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم و اصلا همسرم قصد مهاجرت نداشت و به خاطر من و اینکه تنها هم نماند برای مدتی محدود به خارج از کشور رفتیم؛ اصلا باورم نمی شد که فرهنگ آن کشور روی همسرم غالب شود و آن خانم وطن دوست و خانواده دوست و کمی ترسو را ...
من از خیانت شوهرم گذشتم اما او نه...
تبدیل شدم که شیطنت زیادی داشتم. و هر کاری را که دلم می خواست انجام می دادم. پدر و مادرم که اوضاع را این گونه دیدند به شدت ترسیدند که من با این شیطنت ها شاید به دنبال یافتن دوست پسر باشم. و با آبروی خانوادگی ام بازی کنم این بود که مرا در همان 15 سالگی پای سفره عقد نشاندند و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم. باقر 13 سال از من بزرگ تر بود ولی قلب مهربانی داشت و به من ابراز ...
قهرمان کشتی در رأس مثلث وحشت
. اصلاً نمی دانم چه شد. ورزش حرفه ای هم می کردی؟ بله کشتی گیر هستم و چندین مقام کشوری دارم. مدال طلا، برنز و نقره گرفته ام و داشتم کم کم برای شرکت در اردوی تیم ملی آماده می شدم؛ می خواستم همه تلاشم را بکنم که در تیم ملی پذیرفته شوم، اما 2 سال قبل از ورزش دور شدم. من که از صبح تا شب در حال تمرین بودم نمی دانم چه شد که یکدفعه کارم به اینجا کشیده شد. حالا باعث شد به جای اردوی ...
زرنگ بود که شهادت او را برگزید!
. وضعیت مالی خوبی هم داشتیم، اما غیرت دینی محمدالله او را از همه این تعلقات دنیایی جدا کرد و پایش را به سوریه کشاند. از شهادت ها دلگیر نمی شویم او در ادامه می گوید: ما به ایران آمدیم تا در این مسیر باشیم. نمی خواستیم خانواده در جریان باشند که نگران نشوند. به خانواده گفتیم برای کار می رویم. محمد الله آمد و وقتی تصمیم گرفت به سوریه برود با پدرم تماس گرفت و ایشان را در جریان قرار داد. پدر ...
اقدام شیطانی مرد بی حیا با 12 زن خانه دار + طناب دار در انتظار اوست
کسی که در این پرونده شاکی مرد شیطان صفت بود من هستم اما برادرزن این متهم با رفت و آمدهایش و تهدیدهایش مرا مجبور به رضایت کرد. زن جوان ادامه داد: در این سال ها برای در امان ماندن از تهدیدهای خانواده متهم خانه مان را جابه جا کردیم که در این مورد پول قرض گرفتیم و خسارت زیادی دیدیم و همسرم نیز وضعیت روحی مناسبی ندارد و در این سال ها تحت نظر روانپزشک است و امروز هم بخاطر مبتلا شدن به کرونا ...
اینجا حسابی شبیه اربعین است/ بگویید این خوشی ها هدیه علی(ع) بود
خبرگزاری مهر ؛ گروه مجله – زینب رجایی : می دانی مثل چیست احمد؟ خودمان را ببین! چهار خواهر و برادریم! سال های سال برای هر مناسبت و تولدی، جشن می گرفتیم غیر از بابا! با اینکه همه بی اندازه دوستش داریم؛ انگار حواسمان نبود... نه؟ حواسمان نبود ستون خانه، باباست. حالا فکر کنم پنج شش سالی است که تولد بابا را هم جشن می گیریم!؟ حمایت عید غدیر است. این همه سال از این شادی خودمان را محروم کرده بودیم... ...
مگذار این پرچم سرخ حسینی بر زمین بیافتد
به گزارش شبکه خبری تهران نیوز ، سردار شهید علی قنبری ، عارفی که به حقیقت می توان گفت پیش از آن که گام در مسیر مبارزه با شیطان بعثی گذارد، بر شیطان درون خود غلبه کرده بود. این رزمنده دلاور در سال 1334 در شهر ریز (جم) که در آن دوران روستایی کوچک در جنوب شرق استان بوشهر بود، در خانواده ای مذهبی و فقیر چشم به جهان گشود و سرانجام در شب 21 بهمن ماه 1364 در عملیات پیروزمندانه والفجر 8ˈ در منطقه اروند ...
سفر به دنیای ارواح / کتاب قرمز چه بود؟
آشنا هستم. * آیا همه همسن و سال تو هستند؟ بله... ولی در واحد من تعداد دخترها بیشتر است. * چرا؟ این ظرفیتی است که با آن احساس راحتی بیشتری دارند. * بسیار خب، بعد چکار می کنی؟ کارننا من را به سر یکی از میزهای کتابخانه راهنمایی می کند، وای خدای من کردی و الیزا به همراه چند دوست قدیمی ام اینجا هستند، آنها به من خوشامد می گویند، چقدر ...
زن جوان: هوس بازی های هر روزه شوهر کثیفم من را هم به جایی رساند که...!
...> آرزو: بعد از ازدواج متوجه شدم، همسرم تمایل به چندهمسری دارد همسر اول که 36 سال سن دارد و کارشناسی معارف اسلامی و کارشناسی ارشد تفسیر خوانده است، درباره ماجرای ازدواج با شوهرش می گوید: 20 سالگی ازدواج کردم. کسی شوهرم را به ما معرفی کردند و ایشان به همراه خانواده به منزل ما آمدند و با چند جلسه صحبت، رفت و آمد و مشورت با پدر و مادرم انتخاب شان کردم. در جلسات ...
مهد کودک مفید است یا نه؟
مشاوره تا دکتر زنان تا مغز و اعصاب، تا آخرش سر از روانپزشک درآوردم. دکتر گفت از دست تنها ماندن است. باید بروم توی اجتماع تا این قدر فکر و خیال بی خود نکنم. مدتی تعلل کردم و با همسرم کلنجار رفتم. آخرش به کار پاره وقت قبلی ام برگشتم. مجبور شدم پسرم را بگذارم مهدکودک تا حداقل در نصف روز که پیشش هستم برایش مادر کافی باشم، اما انگار وابستگی پسرم به من زیاد بود و شاید هم تنبلی اش می آمد. چون یک روزها و ...