سایر منابع:
سایر خبرها
خواهرم با افسون گری شوهرم را صاحب شد ! / وقتی به خانه رسیدم خشکم زد ! / در کلانتری فاش شد
شوهرم معتاد بود و من هم مصرف کننده؛ دوباره برگشتم سر خانه اول و به اتفاق مادر و خواهرم دور هم مصرف و به حساب خودمان زندگی می کردیم. این زندگی نکبت بار ادامه داشت تا این که به رفتار خواهرم و شوهرم مشکوک شدم و آن ها یک روز من و مادر را تنها در خانه گذاشته بودند که من به بهانه ای از خانه مادرم خارج شدم و به خانه خودم رفتم، حدسم درست بود و شوهر و خواهرم در خانه من خلوت کرده بودند. موضوع را ...
بعد از مرگ شوهرم فاسده شدم ! / حتی بچه ام را فراموش کردم !
پیش در خانواده ای بسیار مرفه و متاسفانه بسیار کم اعتقاد به مذهب متولد شدم. از همان ابتدا بسیار غرق در ناز و نعمت بودم و هیچ کمبودی از لحاظ مالی را احساس نمی کردم. اما همیشه جای خالی محبت پدرانه را در زندگی ام کم داشتم. ماجرا از زمانی شروع شد که به درخواست یکی از همکلاسی هایم در یک میهمانی مختلط شرکت کردم آن موقع بیش از حد بلند پرواز بودم و به عواقب کارهایم فکر نمی کردم. پدر و مادرم که تا آن موقع ...
مردی که زندگی را برای همسر اولش جهنم کرد
رضایت پدرم، غرق در شادی می شدم غافل از اینکه عزت نفس خود را لابه لای این لبخند ها و تأیید ها از دست دادم و زنانگی ام را انکار کردم. در دوران نوجوانی همواره از اعتماد به نفس پایینی برخوردار بودم و در مدرسه نیز هر کاری را برای تأیید دیگران انجام می دادم. 10 سال بعد از ازدواج پس از کسب مدرک سیکل دیگر ادامه تحصیل ندادم و مدتی بعد غلام به خواستگاری ام آمد و دیری نپایید که کنار او پای ...
آدمکشی برای پرداخت اجاره بها!
...> پس چرا چنین فردی را به قتل رساندی؟ مشکل مالی داشتم وبرای مبلغ پرداختی رهن خانه گیر کرده بودم. شرکت هم چند ماه حقوق مرا نداده بود به همین دلیل ناچار شدم سرقت کنم که این اتفاق افتاد. درباره ماجرای قتل بیشتر توضیح بدهید. من همواره به ایشان (مقتول) سر می زدم. آن روز هم طبق معمول برای سرکشی از او رفتم و چند ساعتی را در کنارش بودم وقتی از منزل خاله خارج شدم دست به جیبم زدم و فهمیدم که کارت بانکی ...
زن خائن شوهرش را کشت و نزد پلیس رفت ! / من عاشق زن متاهل شدم ! + جزییات
همسر وی به دست آورده بود اما این زن سعی داشت با پنهان کردن واقعیت پلیس را گمراه کند اعتراف دردناک اما سرانجام در بازجویی ها لب به اعتراف گشود و گفت: شوهرم مرد بداخلاقی بود و مرا اذیت می کرد مدتی قبل با مردی بهنام مهران آشنا شدم و کم کم با او درد دل کردم و از بدرفتاری های شوهرم گفتم بعد هم نقشه کشیدیم تا شوهرم را از سر راه برداریم. یک روز با شوهرم به جاده چالوس رفته بودیم در مسیر ...
بی قرار شهادت در حرم امن الهی به آرزویش رسید
سایر حجاج به وطن برگشت، 28 روز بود که از اینجا رفته بود و حالا قبل از حاجی شدن برمی گشت، با اینکه خانواده سرشناسی نبودیم تشییع جنازه اش خیلی شلوغ بود اصلا قابل باور نبود و این ازدحام جمعیت به خاطر محبتش به مردم بود. وی در پایان گفت: قبل از اینکه به خانه بیاید آن قدر با مردم رفتار خوبی داشت که از صدای خوش خنده هایش با اهالی محل متوجه آمدنش می شدم. پس از همسرم سال 1380 به حج مشرف شدم که تمام ...
تجاوز به زن برادر همسر / داماد هوسران اعدام شد
. در جلسه اول اولیای دم هر دو مقتول خواستار قصاص متهم شدند.سپس متهم پشت میز محاکمه ایستاد و در حالی که اتهام خود را قبول داشت، گفت: من اتهام هایم را قبول دارم، اما دچار وسوسه شدم و به خاطر یک هوس 2 نفر را کشتم. زن بیچاره اصلاً از نقشه شوم من خبر نداشت. حتی همسرم هم نمی دانست که به صورت پیامکی با زن برادرش قرار گذاشته ام. وی ادامه داد: من 5 سال بود که ازدواج کرده بودم، نمی دانم چه ...
خواهرم مصرف دلار داشت و مرد نامحرم بچه دارش کرد !
های اعصاب و روان و همچنین موادمخدر صنعتی آلوده شدم و هر روز بیشتر در مرداب مواد افیونی فرو می رفتم. بعد از پدرم به مشهد آمدیم و مادرم با کارگری در خانه های مردم در حالی مخارج ما را تامین می کرد که خودش نیز شدیدی به موادمخدر داشت. وقتی مقدار مصرفم بالا رفت، دیگر مجبور بودم با سرقت، هزینه هایم را تامین کنم، به همین دلیل در 18 سالگی و برای اولین بار طعم زندان را چشیدم اما چون سابقه دار نبودم چند ماه ...
درخواست طلاق به خاطر عروسک بازی همسر
پس از ورود به حیاط مجتمع خانواده در بین آن همه جمعیت و هیاهو اولین چیزی که توجه من را جلب کرد، حضور یک دختر نوجوان که از چهره اش مشخص بود تقریبا 13 یا 14 سال بیشتر ندارد، بود که دقیقا در نزدیکی بوفه دادگاه با قد کوتاه و کیف کوله پشتی عروسکی ایستاده بود و پسری جوان با قدی نسبتا بلند و ته ریش و یک پیراهن سفید بر تن در حدودا یک متری این دختر جوان به او خیره شده بود و مدام داشت به مادرش که نزدیک او بود، می گفت این لقمه تو و خواهرت بود، تو من را بدبخت کردی؛ وگرنه من اصلا آدم ازدواج کردن نبودم. این قدر به من گفتی که من مجبور شدم قبول کنم. این حرف ها گفت وگوی این پسر جوان تقریبا 26ساله بود ...
وقتی شهدا ساقدوش عروس و داماد ها می شوند!
گروه فرهنگی،کم کم خورد. از شهرهای مختلف پیام داشتم و راهنمایی می خواستند از اینکه بعدا پیشمان شدم یا نه؟! چطور خانواده ها را راضی کنند و... گروه فرهنگی عروس بهشت از شهرهای مختلف ایران تا به حال عروس و داماد داشته. هم دیگر را بهشتی کنید! صحبت می رسد به دغدغه ای که برای ازدواج آسان داشتند؛ یک دغدغه شخصی که بعد پایه های اصلی گروه فرهنگی شان می شود؛ یک سال از ازدواج ...
روغن ریزی مرگبار!
ما را تامین کند. بالاخره با هر رنج و سختی بود بزرگ شدم و ازدواج کردم، اما گویی دنیا با من سر ناسازگاری داشت به گونه ای که بعد از 20 سال زندگی مشترک، همسرم از من طلاق گرفت و مهریه اش را به اجرا گذاشت. آن روز ها با تلاش های شبانه روزی یک مغازه خریده بودم و در آن مشغول کاسبی بودم، ولی همسرم مغازه را به طور قانونی و به خاطر پرداخت مهریه اش از من گرفت و من دوباره به بدبختی روز های جوانی و نوجوانی ...
بریدن گوش شیطان در خشم دختر تنها
خوابی خودم سرکار رفتم و چون پدرم خرجی نمی داد کمک مادرم نیز بودم اما پدرم که قرص مصرف می کرد، از من پول می خواست و چون به وی پول نمی دادم با من بدرفتاری می کرد. او از سرکار که برمی گشتم دائماً با من جر و بحث می کرد تا اینکه یک روز که با سردرد شدید به خانه آمدم، پدرم در حال درست کردن وسایل منزل بود که به آرامی به او گفتم می شود آرام تر کار کنی اما او شروع به ضرب و شتم شدید من کرد و همه موهای ...
دوست شوهرم مرا برای ازدواج تهدید می کند
گرفت و خودش را دوست غلام معرفی کرد. او گفت با غلام مانند برادر است و با یکدیگر هم بند بودند. آن روز او خبر داد که 3 روز دیگر غلام را اعدام می کنند. بعد از این ماجرا ما برای آخرین ملاقات به زندان رفتیم و بعد هم همسرم اعدام شد. شروع تهدیدها اما هنوز در سوگ شوهرم بودم که پرویز دوباره از زندان با من تماس گرفت و گفت: غلام قبل از مرگش مرا قسم داده بود تا هر کمکی که از دستم برمی آید برای ...
گفت و گویی جالب با معروف ترین و محبوب ترین کوتاه قامت ایران | صبح رفتم خواستگاری و شب عقد کردیم | به ...
گفت که چه بازی ای؟ مردم را اذیت می کردی؟ بعد از آن من مجبور شدم بنشینم و شغل خودم را به او توضیح بدهم. پدرم هم در جواب توضیحاتم گفت که ان شاالله که موفق باشی. فقط کار بد نکنی و کسی را اذیت نکنی. چه شد که ازدواج کردید؟ یک دوستی داشتم که به رحمت خدا رفته است، یک بار که داشتیم با هم راه می رفتیم، گفت: آقای یکتا داری پیر می شی، نمی خوای زن بگیری؟ گفتم: اگر کسی باشد چرا نخواهم که ...
طلاق به خاطر دعوا بر سر وام ازدواج
زن جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای دعوای شان گفت: دو سال پیش به عقد حسام درآمدم. در این مدت مشکلات مالی زیادی داشتیم. من برای تهیه جهیزیه و حسام برای تهیه مسکن با مشکلات مالی زیادی مواجه بودیم. تصمیم گرفتیم وام ازدواج بگیریم تا کمی از مشکلات مان حل شود. ا کلی دوندگی کردیم و دنبال ضامن گشتیم. کارهای بانکی را انجام دادیم. در این میان نیز برای برپایی جشن ...
خیانت مرد 65 ساله زنش را به کلانتری کشاند / سرپیری معرکه گیری! + عکس
اطراف چشمانم خیره شدم هیچ وقت فکرش را نمی کردم که یک روز ایرج اینطور در حق من نامردی کند. بعد از آن روز تعقیبش کردم طوری که خودش هم متوجه نشد و توانستم آدرس آن زن غریبه را به دست بیاورم او نامش فریده بود سراغش رفتم و وقتی می خواستم زنگ خانه خانه را بزنم دستانم به لرزه افتاد به خودم گفتم چه بگویم اینکه شوهرم قدر مرا ندانسته و سراغ زن دیگری رفته دستم را مشت کردم ودرحالیکه به زور خودم را کنترل ...
با اصرار شوهرم، دوستش مرا بی عفت کرد! / مرد بی غیرت در کلانتری مشهد لو رفت!
روح شد. با این که بیشتر از یک ماه از تولد فرزند م نمی گذشت ولی دیگر همسرم توجهی به نیازهای عاطفی و روحی من نداشت، به گونه ای که هر روز بیشتر از هم فاصله می گرفتیم. این اوضاع آشفته از من زنی افسرده ساخته بود. اسارت در خانه شوهر ساعت ها گریه می کردم یا با پسرم سرگرم می شدم تا غصه هایم را فراموش کنم. وقتی مشکلم را با خانواده ام در میان گذاشتم، نه تنها حمایتی از من ...
خاطره بازی با یک معلم قدیمی | پابه پای بچه ها از مدرسه تا کانون اصلاح و تربیت
شرایط من کنار بیاید. همسرم شغل آزاد داشت و حدود 10سال پیش به دلیل بیماری کبد فوت کرد. همسرم هفت سال از من جوان تر بود. البته چند بار با کار من در کانون مخالفت کرده بود اما او را متقاعد کرده بودم که نمی توانم از تدریس دل بکنم. زمانی هم که به تدریس مشغول بودم برای آنکه از کارهای خانه عقب نمانم، ساعت 4صبح بیدار می شدم و ناهار و شام را آماده می کردم. حتی خیاطی و بافندگی انجام می دادم و می فروختم. رومیزی و ...
همسر شهید: در نوجوانی دعا کردم از خانواده ما کسی به شهادت برسد
آقاسید یحیی سیدی که در روستای دهشاد زندگی می کرد و تازه سه روز بود که از بیمارستان مرخص شده بود، به خواستگاری ام آمد و با همدیگر ازدواج کردیم. همسرم مطیع خانواده بود و خیلی مراقبت می کرد و حواسش به تمام مسائل زندگی بود طوری که من اصلا خودم فکرش را نمی کردم و خدا این توفیق را نصیب ما کرد و حدود دو سال و نیم زندگی کردیم. آقا سید به مناطق جنوبی جنگ رفت و همان دوران برادر کوچکترم که 17 سال ...
کابوس زنان و مردان شرق تهران
. بعد از آن تا یک هفته شوک عصبی داشتم. از خواب می پریدم و قلبم تندتند می زد! بعد از این شاکی، زن جوانی شروع به صحبت می کند: من بین فلکه دوم و سوم تهرانپارس در خودروی شوهرم نشسته بودم و همسرم رفته بود از عابربانک پول بگیرد و برگردد. شیشه خودرو تا نصفه پایین بود و من سرم در گوشی بود. اصلاً متوجه اطرافم نبودم که ناگهان دستی با یک چاقو از پنجره داخل ماشین شد. از ترس همه بدنم می لرزید.در چند ...
همسر برای پرداخت کرایه خانه پیشنهاد بی شرمانه به من می دهد/ صاحبخانه مجرد است و...
کردم در پاسخم گفت: ناراحت نشو می توانی در مکان های شلوغ و چهارراه ها گدایی کنی تا درآمدی برای خودت داشته باشی! به هر کسی نوزاد گرسنه ات را نشان بدهی مبلغ زیادی به تو کمک می کند. تازه بعد از این ماجرا بود که فهمیدم همه خانواده همسرم نه تنها در شهر گدایی می کنند بلکه پدرشوهرم نیز به شیشه اعتیاد دارد و چیزی برایش مهم نیست. این گونه بود که صاحبخانه وسایل مان را بیرون ریخت و من در حالی سربار خانواده ام شدم که پدرم نمی تواند هزینه های فرزندم را پرداخت کند. از سوی دیگر می ترسم پسر 18 ماهه ام را به پدرش واگذار کنم چرا که او هم در خانه پدرش زندگی می کند و احتمال دارد پسرم را بفروشد و ... ...
دردسر ازدواج مدیرعامل یک شرکت با دختر توهمی
استخدام کرد و خلاصه از همان روز نخست من نسبت به او دید خوبی پیدا کردم. هنوز یک سال نشده بود که رئیس هیأت مدیره شرکت که پیرمرد مهربانی بود، از من خواست به دفتر کارش بروم، در آنجا وقتی شنیدم پژمان به خاطر نداشتن پدر از او خواسته تا من را برایش خواستگاری کند، حجب و حیای او را ستایش کردم و از خدا خواسته پذیرفتم با این مدیرعامل مؤدب ازدواج کنم. چه روزهای شیرینی بود، ماه عسل در ...
تجاوز فجیع و دسته جمعی به دختر جوان در تهران | ماجرا چه بود؟
مادر و خواهر و برادرت؟ وقتی چهار ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. من با مادرم زندگی می کردم. یک روز مادرم تصمیم گرفت شوهر کند و به من گفت برو خانه پدرت. وسایلم را دستم داد و من راهی خانه پدرم شدم. تقریباً 10 ساله بودم. درسم خیلی خوب بود. نامادری ام با من خیلی خوب رفتار می کرد. دو خواهر هم داشتم. پدرم چند سالی بود که ازدواج کرده بود. حتی یکی از خواهرهایم از من بزرگ تر بود. پدرم ...
مریم پس از همخوابی همزمان با مردان غریبه در خیابان معتاد شد
روز مادرم تصمیم گرفت شوهر کند و به من گفت برو خانه پدرت. وسایلم را دستم داد و من راهی خانه پدرم شدم. تقریباً 10 ساله بودم. درسم خیلی خوب بود. نامادری ام با من خیلی خوب رفتار می کرد. دو خواهر هم داشتم. پدرم چند سالی بود که ازدواج کرده بود. حتی یکی از خواهرهایم از من بزرگ تر بود. پدرم همیشه سرکوفت من را به خواهرهایم می زد و می گفت ببینید مریم چقدر درسخوان و بااستعداد است، با اینکه من بالاسرش نبودم ...
گفت و گو با عکاسی که در جماران ازدواج کرد | امام گفت با هم مهربان باشید
کشید و در تاریخ ثبت کرد.. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید پس از پایان جنگ و بازنشستگی از روزنامه اطلاعات، فعالیت های مطبوعاتی خود را در دیگر نشریات ادامه داد. روزنامه نگاری در خانواده قلم چی فراگیر است به گونه ای که همسر وی هم سال ها در این روزنامه فعالیت داشته و اکنون تنها فرزند آنها نیز در مطبوعات مشغول به فعالیت است. یکی از افتخارات قلم چی و همسرش جاری شدن صیغه ...
حکایت راننده ای که اهالی یک روستا را نجات داد | خودم به جای نفتکش آتش گرفتم
بیمارستان بستری بود بعد به خانه آمد. تا 3 ماه اول خودم مراقبش بودم. فقط پرستاری هر شب به خانه ما برای پانسمان می آمد که 180 هزار تومان می گرفت و هنوز به آن بیچاره هم بدهکاریم. شوهرم در آن حادثه 21 درصد عمیق و 23 درصد سوختگی سطحی پیدا کرد و تاکنون بیش از 60 میلیون تومان برای درمان هزینه کرده ایم... او ادامه می دهد: از مسئول شعبه گزانه شکایت کردیم و محکوم به جزای غیرعمد و پرداخت دیه شد اما هنوز حکم ...
زن جوان: هوس بازی های هر روزه شوهر کثیفم من را هم به جایی رساند که...!
...> آرزو: بعد از ازدواج متوجه شدم، همسرم تمایل به چندهمسری دارد همسر اول که 36 سال سن دارد و کارشناسی معارف اسلامی و کارشناسی ارشد تفسیر خوانده است، درباره ماجرای ازدواج با شوهرش می گوید: 20 سالگی ازدواج کردم. کسی شوهرم را به ما معرفی کردند و ایشان به همراه خانواده به منزل ما آمدند و با چند جلسه صحبت، رفت و آمد و مشورت با پدر و مادرم انتخاب شان کردم. در جلسات ...
عیدی خاص مولا در عید غدیر
خیلی خوشگله با یه عالمه خوراکی های خوشمزه !" زن جوان ذوق زده می گوید: من هر چه دارم از غدیر است همین یک جمله کافی بود که میهمان خانه آنها شوم. بیماری مهمان ناخوانده نوعروس نوعروس بودم 3 ماه از ازدواجم گذشته بود که یک روز عصر موقع آماده کردن شام درد بسیار بدی در کمر و پاهایم پیچید درد آنقدر شدید بود که همانجا کنار گاز نشستم نمی دانم چند دقیقه به همان حالت ماندم تا کمی دردم آرام ...
شرم میاد اسم مرد روی شوهرم بگذارم/اعتراف های تکاندهنده زن جوان از خواسته های غیرمتعارف همسرش
گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختی ها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانواده ام اهمیتی به این موضوع نمی دادند و از من حمایت نمی کردند. هنوز یک ماه بیشتر از حضورم در دانشگاه نگذشته بود که با سالومه آشنا شدم. او همکلاسی ام بود و پدرش وضعیت مالی خوبی داشت. خیلی زود ...
راز قتل همسر عاطفه و رابطه پنهانی و خیانتی که برملا شد!
... قاضی گفت: اگر مست بودی چطور توانستی رانندگی کنی و عاطفه را به خانه اش برسانی؟ متهم پاسخ داد:من تا خانه عاطفه رانندگی کردم، اما وقتی با شوهر او روبه رو شدم حال خودم را نفهمیدم و برای دفاع از خودم با او درگیر شدم. سپس عاطفه در جایگاه متهم ایستاد، اما اتهاماتش را نپذیرفت. زن جوان گفت:من و شوهرم از همان ابتدای زندگی با هم اختلاف داشتیم، اما من هرگز راضی به مرگ او نبودم. آن شب مشروب ...