خواهرم مصرف دلار داشت و مرد نامحرم بچه دارش کرد !
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل ناموسی در جنوب پایتخت
. خواهر دیگرم فریده و مادرم از سر کارشان به خانه آمدند، بعد شوهرم را خبر کردند و گفتند که من را به خانه ببرد. او هم آمد و من را به درمانگاه برد. دیگر از خواهرم خبر نداشتم تا اینکه صبح روز بعد متوجه شدم که او به خاطر شدت ضربات وارد شده توسط پدرم فوت کرده است. انتهای پیام/
هوشیاری بازپرس دست قاتل را رو کرد
صفورا در نهایت در تحقیقات تیم جنایی راز قتل خواهرش را برملا کرد. صفورا در حالی که دست و پایش می لرزید، گفت: شامگاه یک شنبه از محل کارم به خانه برگشتم و متوجه صدای فریاد خواهرم از داخل اتاق شدم. مادرم وحشت زده به من گفت به داد دو خواهرم گلنار و گلناز برسم. او گفت پدرم در اتاق را قفل کرده و آن ها را به شدت کتک می زند. من شیشه را شکستم و در را باز کردم، وارد اتاق شدم و دیدم پدرم گلناز را کتک می زند ...
لب های خندان او به وقت وداع با مادردیدنی بود
نمایش نامه سربداران و تعقیب ساواک محمد مهدی محب شاهدین در اسفند 1336 به دنیا آمد. 11 ساله بود که پدرش را از دست داد. گویا خدا چنین مقدر کرده بود تا او از کوچکی با سختی ها و محرومیت ها دست و پنجه نرم کند. برادر شهید می گوید: برادرم در مقطع دبیرستان بود که با نوشتن انشایی علیه حکومت، از دبیرستان اخراج می شود. او با ادامه مبارزه علیه رژیم دستگیر شده و به زندان می افتد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ...
فریاد سودابه زیر طناب اعدام
دم ها شبیه رویاهایش می شوند.نشد بابا را پیدا کنم و او هرگز شبیه رویای من نشد.بعدا فهمیدم عاشق شده و اتفاقا خدا را شکر کردم که دست از سر زندگی ما برداشت. بعد می خواستم درسم را ادامه دهم.معلم ریاضی مان گفته بود هوش خوبی دارم.عاشق کامپیوتر بودم .فکر می کردم می توانم روزی یک کامپیوتر بخرم و با آن کار کنم.درس بخوانم و مهندس کامپیوتر شوم و بازی طراحی کنم.در رویای خودم شرکت های خارجی برای طراحی با ...
عاشقانه ها و عارفانه های شگفت انگیز یک شهید
باتوسل به خدا صبر پیشه کند. اما او دوباره پس از چند دقیقه شروع به ناله کردن نمود. دوباره به او گفتم صبر و استقامت کند. در همین هنگام متوجه شدم که می توانم پای چپم را حرکت دهم. داشتم پای چپم را حرکت می دادم که یک مرتبه یک نفر به من گفت: پایت را تکان نده که دارم می میرم. از او پرسیدم: شما چه کسی هستید؟ گفت: من مرتضی محمدخان هستم. آقای مرتضی محمدخان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود و بعد هم در کابینه ...
قیچی کردن مانتوی 21 خانم در پارک ملت / واکنش بانوی صلح
، من نگران شدم و گفتم نکند من چیزی گفته باشم که آن هم با فضای امروز جامعه در تناقض شدید باشد. اگرچه تا حدودی به خودم مطمئن بودم. بعد نگاه کردم دیدم خوشبختانه حرف من همین بود که ما بین اجبار در حجاب و وجوب حجاب باید تفاوت قائل شویم. یکی از اتفاقاتی که در اول انقلاب افتاد که ما هم شاید آن موقع متوجه نبودیم یا سکوت کردیم و فکر می کنم ما هم شریک هستیم، این بود که حجاب را اجباری کردند. حجاب ...
دکلمه خوانی زیبا حسین سلیمانی در کنسرت مسعودصادقلو + فیلم
زندگی می کردیم و صاحبخانه مان هم معتاد بو پدرم هم یک ماه قبل آن فوت کرده بود وقتی در مهر مادری پذیرفته شدم هزارتا نقشه برای دستمزد 180 هزار تومانی آن ریخته بودم ، ما تا به حال آن همه پول یکجا ندیده بودیم با خودم فکر کرده بودم با آن پول می توانم 7 تا موتور بخرم اما در نهایت بخشی از آن را برای مادرم خرج کردم و 1 تلویزیون رنگی بعلاوه 1 فرش سبز 24 هزار تومانی خریدم بعدا با جایزه ای که برای مهر مادری گرفتم ...
عباس امیر انتظام به روایت همسرش؛ در قتل های زنجیره ای جزو لیست بودیم
کشته شدند و این ها چه حالی داشتند و دهان من باز مانده بود، چون من اصلا آن دوران را ندیدم بودم و نبودم. اینقدر جذب این داستان ها شده بودم که انگار خودم با تمام وجود آن صحنه ها را داشتم تجربه می کردم. این دیدارها چند بار پیش آمد و رفتیم منزل پدرم و منزل ما، ولی یک جوری شد که دیدم اینجوری نمی شود، چون من باید یا قطع کنم یا باید چیزی باشد که من راحت تر بتوانم بیرون بروم. چون بچه هایم سنی ...
آدمکشی برای پرداخت اجاره بها!
.... همه طلاهای سرقتی را فروختید؟ همه را حدود 200 میلیون تومان فروختم! چاقو را بعد از ارتکاب قتل چه کردید؟ در خیابان انداختم! آیا هنگام جنایت، مشروبات الکلی یا موادمخدر مصرف کرده بودید؟ نه! چیزی مصرف نکرده بودم. البته قبلا قرص های متادون مصرف می کردم. بعد از انجام قتل کجا رفتید؟ به خانه خودم رفتم و چیزی هم به کسی نگفتم! از چه مدت قبل تصمیم به قتل گرفته بودید؟ قصد کشتن ...
آزمون: آینده خوبی برای تیم ملی نمی بینم/ سال 2018 به خاطر مادرم خداحافظی کردم
کازان رفتم به پدرم گفتم دیگر سرمربیگری نکن و او هم کنار من ماند. وی اضافه کرد: در والیبال به تیم ملی زیر 15 سال دعوت شدم. خیلی ها می گفتند برو والیبالت را بازی کن و تمسخر می کردند. از همینجا به آنها سلام می گویم! آزمون در مورد دوران حضورش در سپاهان هم گفت: خیلی بد مصدوم شدم اما حتی یک پزشک بالای سرم نیامد. بعد از ساکت خیلی بدی دیدم و خاطره خوبی از این تیم ندارم. انتظار داشتم وقتی قهرمانی ما قطعی شده بود قلعه نویی به من بازی می داد اما نداد. در آن زمان سپاهان خیلی بازیکن داشت. من در سپاهان حتی اجاره خانه نداشتم و تنها مصدوم در خانه بودم. آکادمی سپاهان فوق العاده است. ...
قهرمان محله | رهبر معظم انقلاب به این فعال اجتماعی چه لقبی دادند؟ | حامی 35خیریه و صندوق قرض الحسنه
. بعد از اینکه تحصیلاتم را در مدرسه اسلامی آغاز کردم، پس از مدت کوتاهی برای تحصیل در علوم جدید به مدرسه رفتم و مدیر آنجا که نامش آقای بشارت بود از من امتحان گرفت و به جای اینکه مرا در کلاس اول ثبت نام کند به کلاس دوم فرستاد. یک سال آنجا درس خواندم و چون پدرم موافق نبود، دوباره به مدرسه علوم دینی برگشتم. یکی دو سال درس خواندم و بدون آنکه کلاس های چهارم و پنجم را بگذرانم رفتم کلاس ششم. بعد ...
دیدار با خانواده شهید غلامرضا کتابی شهید حج
فاو شرکت داشتم، در تمام این مناطق آنچه موجب شد زنده بمانم دعای مادرم بود . کتابی با اشاره به اینکه برادرانم بیشتر از من در جبهه حضور داشته و جانباز شدند، گفت: من تا آن زمان دو بار مفتخر به جانبازی شدم. روزهای حضور در جبهه می گذشت تا به سال 1366 رسیدیم سالی که پدرم به حج اعزام می شد، یکی از بستگان به نام اکبر یعقوبی هم همراه پدرم بود که در همان جا به شهادت رسید . وی با اشاره ...
از پرستاری تاطبابت/”سمفونی موگادیشو “خاطرات من از سومالی است
مشکلات روحی متعدد اقدام به خودکشی با قرص برنج کرده بود در حال اقدامات پزشکی بودیم این خانم تلاش می کرد که نگذارید بمیرم ، توبه کردم. با تلاش های زیاد این بیمار بعد از یک ماه در کما خوشبختانه به زندگی دوباره برگشت و بعد از مرخص شدن از بیمارستان بر اثر فشارهای روحی دوباره اقدام به خودکشی کرد که متاسفانه راه برگشتی دیگر نبود. از این اتفاق بسیار متاثر شدم. چطور شد که سراغ چاپ کتاب سمفونی ...
دلباخته هم بودند و جانباخته دفاع از امنیت شدند
ها نام ریحانه بیرون آمد و برای رضا هم مادرم خواب حرم امام رضا (ع) را دیده بود. او در ادامه می گوید: پدرم علیرضا شهرکی متولد 1358 بود که در خانواده ای مذهبی و پر جمعیت در استان سیستان متولد شد. آن ها 10 خواهر و برادر بودند. پدر همسن من که بود پدرش را از دست داد و مسئولیت خانه و خانواده بعد از فوت پدربزرگ به دوش ایشان افتاد. پدربزرگ من هم نظامی بود و این ارادت به نظام ریشه در اعتقادات و باور ...
سارا بهمنیار: در شهرهای شلوغ نمی توانم زندگی کنم/ با تمرین روی فرش کاراته کا شدم/ آن دو ثانیه جهنمی را ...
طور کامل طی کرده و از رده نوجوانان به بزرگسالان رسیده است. گفتگوی جذاب او را با خبرورزشی در زیر می خوانید. از چه سالی کاراته را استارت زدی؟ تنها 3 سال داشتم که با خواهرم کاراته را شروع کردم. در سن 4 سالگی زیر نظر مادرم و استاد فاطمه قاسمی کاراته را به طور حرفه ای دنبال کردم اما به رشته های تیراندازی و شمشیربازی بسیار علاقه داشتم. اگر یک کاراته کای حرفه ای نمی شدم، قطعاً تیرانداز ...
بریدن گوش شیطان در خشم دختر تنها
خوابی خودم سرکار رفتم و چون پدرم خرجی نمی داد کمک مادرم نیز بودم اما پدرم که قرص مصرف می کرد، از من پول می خواست و چون به وی پول نمی دادم با من بدرفتاری می کرد. او از سرکار که برمی گشتم دائماً با من جر و بحث می کرد تا اینکه یک روز که با سردرد شدید به خانه آمدم، پدرم در حال درست کردن وسایل منزل بود که به آرامی به او گفتم می شود آرام تر کار کنی اما او شروع به ضرب و شتم شدید من کرد و همه موهای ...
سرنوشت عبرت آموز یک زن بعد از بازداشت فاش شد
. یک ماه بعد تازه متوجه شدم این قرص ها روان گردان هستند و به شکل فجیعی به آنها اعتیاد پیدا کرده بودم. روزی که قرص هایم تمام می شد، عصبی و بی قرار می شدم و مثل مرده متحرک توان هیچ کاری را نداشتم. صاحب سالن هم که اوایل قرص ها را بدون دریافت پول به من می داد بعدها پول قرص ها را سر ماه از حقوقم کم می کرد. با مصرف قرص و شیشه، عصبی و کم طاقت شده بودم و کابوس های شبانه، لحظه ای راحتم نمی گذاشت. 4 سال به ...
امام کاظم(ع) و داستان شطیطه / نوشتاری از دکتر قاسم ترخان
های خودم را که خواهرم حلیمه دختر امام صادق(ع) با دست خود بافته و از پنبه های قریه مادرم فاطمه(س) است برای او فرستادم و بگو که او نوزده روز بیشتر زنده نیست. پس شانزده درهم از آن همیان را خرج خود کند و بیست وچهار درهم آن را صدقه دهد و من هم بر جنازه او نماز خواهم خواند. وای ابوجعفر! اگر دیدار با من را کتمان کنی برای تو بهتر است . امام قسمتی از مال ها را هم نپذیرفت و امر فرمود: آن ها را به ...
هدف، کار است و خدمت
.... پزشکی سالمند آنجا دیدم و متعجب شدم. به محض اینکه به پزشک گفتم معلم هستم، به احترام من از جایش برخاست و گفت: من هم معلم بودم و بازنشسته شدم و در کنار معلمی، پزشکی را شروع کردم و اکنون در حال تحصیل هستم. صحبت های او جرقه ای در من ایجاد کرد و سبب شد تا در کنار شغل معلمی به تحصیل ادامه دهم و دوباره در کنکور شرکت کنم. این بار رشته پزشکی قبول شدم. شریعتی به دلیل اینکه معلم رسمی ...
در نشست تجربه نگاری مطرح شد: تلخ و شیرین های حضور در جمع دهه هشتادی ها
شدم. همزمان با درس های حوزه هم کارشناسی تفسیر و هم کارشناسی ارشد تفسیر گرفتم و 4 سال درس خارج حوزه را هم تمام کردم. با کاروان های راهیان نور چندین سال بعد از این که طلبه شدم ارتباط داشتم و با آن ها به اردوهای مشهد و راهیان نور می رفتم. یا در همین دانشگاه قم، شب ها برای مشاوره ی تک به تک به اتاق ها می رفتم. من از پایه دوم تبلیغ را شروع کردم. یعنی با توجه به سبقه ای که داشتم و چون از دانشگاه آمده بودم ...
بعد از مرگ شوهرم فاسده شدم ! / حتی بچه ام را فراموش کردم !
مصرف کنم به اصرار یه ورق از قرص ها را بهم داد و با اکراه قرص ها را گرفتم و به خانه برگشتم. چند روز بعد از مصرف کردنش کاملا شاداب و پر انرژی شده بودم به طوری که همه دوستانم متوجه تغییراتم شده بودند. یک ماه بعد تازه متوجه شدم که این قرص ها روان گردان بودند و به شکل فجیعی به آنها اعتیاد پیدا کرده بودم. روزی که قرص هایم تمام می شد، عصبی و بی قرار می شدم و مثل مرده متحرک توان هیچ کاری را نداشتم. صاحب ...
نازنین ملایی هستم؛ یک جنگجوی لجباز!
ا خودم همان نازنین قدیم بودم، در آن شرایط مسابقات را از دست می دادم اما من در عرض چهار دقیقه توانستم دوباره خودم را وارد قایق کنم و سر خط استارت قرار بگیرم. تمام بدنم کبود شده بود و با لباس های کاملا خیس سر خط مسابقه رفتم و اول شدم. آقای فرزام فقط به من گفت: " از آب بیرون بیای کشتمت!" چون انتظار نداشت که من در چنین شرایطی قرار بگیرم. آن لحظه متوجه شدم که تجربه بی نقش نیست. اگر تجربه های قدیم را ...
دختری بر لبه پرتگاه! / مادر راحله به خاطر او خودکشی کرده بود!
، فرشته همه حق و حقوق خودش را بخشید و از سیامک طلاق گرفت و به خانه پدرم بازگشت، اما نمی توانست دوری فرزندانش را تحمل کند، به همین دلیل با شوهرش تماس گرفت و از او خواست تا اجازه دهد به خاطر فرزندانش دوباره به زندگی گذشته خودش بازگردد، ولی سیامک تلفن را در حالی قطع کرد که به او ناسزا می گفت. همان روز خواهرم به طور پنهانی به دیدار فرزندانش رفت و بعد هم ما با جسد او رو به رو شدیم که دوباره ...
خواهرم با افسون گری شوهرم را صاحب شد ! / وقتی به خانه رسیدم خشکم زد ! / در کلانتری فاش شد
شوهرم معتاد بود و من هم مصرف کننده؛ دوباره برگشتم سر خانه اول و به اتفاق مادر و خواهرم دور هم مصرف و به حساب خودمان زندگی می کردیم. این زندگی نکبت بار ادامه داشت تا این که به رفتار خواهرم و شوهرم مشکوک شدم و آن ها یک روز من و مادر را تنها در خانه گذاشته بودند که من به بهانه ای از خانه مادرم خارج شدم و به خانه خودم رفتم، حدسم درست بود و شوهر و خواهرم در خانه من خلوت کرده بودند. موضوع را ...
زن جوان: شوهرم از من می خواست که شب ها با دوستانش هم آغوشی کنم!
یک زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بی بند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی می توانست هزینه های زندگی خانواده 5 نفره اش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود ...
شهید حسن میر عرب رضی
. یک لحظه خانه غرق در حال و هوای ایام شهادت شهید حسن میرعرب شد. گویا وجود مبارک شهید وارد منزل و نوید بخش این خبر پر از مسرت و شادی شده بود. راوی: برادر شهید فرازهایی از وصیت نامه شهید حسن میر عرب رضی با درود به روان پاک شهیدان انقلاب مادر عزیزم، اگر شهید شدم دعا کنید که خدا مرا در زمره شهیدان حقیقی درگاهش قرار دهد. مرا غسل ندهید و کفن نکنید چون امام حسین نه غسل ...
نویسنده کودک و نوجوان: عشق به وطن را باید در آثار منتقل کرد
باعث شادی آنها شود بنابراین سعی کردم این حس را در قالب متن و تصویر به بچه ها منتقل کنم. فارس: شما ابتدا مربی کانون پرورش فکری کودک و نوجوان بودید و بعد وارد عرصه نویسندگی شدید، این فضا چه تاثیری در نوشتن برای کودکان داشت؟ بله من در همدان مربی بودم؛ بعد از رفتن به تهران به بخش مکاتبات کانون پرورش فکری رفتم که خوشبختانه در این بخش با تمام بچه های ایران ارتباط دارم، آثاری را که ...
شیعه واقعی از نگاه امام کاظم(ع)
إِلَیْهَا هَذِهِ الصُّرَّةَ وَ قَالَ لِی ارْدُدْ مَا مَعَکَ إِلَی مَنْ حَمَلَه... و بعد فرمودند: ای ابوجعفر! سلام مرا به شطیطه برسان و همان پول را که چهل درهم دارد به او بده به عنوان هدیه من و بگو قسمتی از کفن های خودم را که خواهرم حلیمه دختر امام صادق(ع) با دست خود بافته و از پنبه های قریه مادرم فاطمه(س) است برای او فرستادم و بگو که او نوزده روز بیشتر زنده نیست. پس شانزده درهم از آن همیان ...
خاطره بازی با یک معلم قدیمی | پابه پای بچه ها از مدرسه تا کانون اصلاح و تربیت
بچه را به مادر اصلی اش بسپارد. سال 1375 بعد از اینکه بازنشسته شدم، برای کمک به کانون اصلاح و تربیت رفتم و معلمی را در آنجا ادامه دادم. روزی که قرار بود، بازنشسته شوم رئیس کانون که فرزندش در مدرسه ما درس می خواند برای سخنرانی آمده بود. همانجا از مدیر ما خواست یک معلم با تجربه برای درس دادن به بچه های کانون به او معرفی کند. مدیر مدرسه هم من را معرفی کرد. در واقع اصلاً من بازنشسته نشدم چرا ...
مرد 2 زنه زندگی را برای همسر اولش جهنم کرد / قانون به داد زن زجرکشیده رسید
به گزارش رکنا، از پشت پنجره زنی را دیدم که هراسان و لنگ لنگان به این سو می آید به گلدان پشت پنجره گفتم : " قصه دیگری در راه است " زن جوان لنگ لنگان وارد اتاق مشاوره شد و با دستانی لرزان پرونده اش را به روی میز گذاشت سپس در حالیکه می گفت من نمی خواهم از همسرم شوم چون جز او کسی را ندارم ، بغضش شکست و قطرات اشک همچون جویباری از چشمانش جاری شد پرونده را باز کردم ، در قسمت موضوع شکایت نوشته شده بود : " ایراد ضرب و شتم عمدی از سوی همسر" دقایقی بعد سفره دلش را گشود و در شرح ماجرای زندگی اش گفت : پدر و مادرم در آرزوی تولد فرزندی ...