هیئت که می رفت، زود برمی گشت خانه. دیگر مثل قبل با بچه ها خانه اصغر نمی رفت. گاهی اوج حرف های بچه ها ساکت می شد و می گفت بلند شوم بروم. سعید می زد پشتش و می گفت همه زن دارند تو هم زن داری، زن ذلیل! می گفت خانمم دستش درد می کند. باید بروم کمکش. سعید با خنده می گفت بدو بدو. خاک بر سر زن ذلیلت! - حریم حرم

حریم حرم ۱۳۹۶/۰۸/۱۶ - ۰۰:۵۳

هیئت که می رفت، زود برمی گشت خانه. دیگر مثل قبل با بچه ها خانه اصغر نمی ...

فهیمه را بردند اتاق عمل. مادرش پشت در اتاق عمل ایستاده بود. محرم تند و تند قدم می زد. آرام و قرار نداشت. زیر لب دعا می خواند. شب شهادت حضرت زهرا(س) بود. نفهمید چقدر گذشت تا در اتاق باز شد و فهیمه را بیهوش آوردند بیرون. ... ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)