قول شهید محمدرضا پیری به مادر - خبرگزاری دفاع مقدس
سایر خبرها
شهیدی که به مادر قول برگشت 20 روزه را داد!
داشته باشم و این شیرزن را از نزدیک زیارت کنم. به خانه اش که رفتیم پسر بزرگش حاج علیرضا در را برایمان باز کرده و سپس در درانه ی در مادری که او را این روزها "حاج خانوم" صدا می کردند با لبخندی که در همان لحظه اول جذبش می شوی ایستاده بود و ما را به داخل اتاق دعوت کرد. پای حرفایش که نشستم منتظر بودم از فراق فرزندش یا برادرش بگوید یا دردلی کند از روزهای سختی که گذشته بود ولی مادر هیچ نمی گفت ...
روایت هایی تکان دهنده از ایثار مادران شهدا +فیلم
زخم نمک بزنید، چطور می شود؟ جگر مادر همان است. آتش دل مادر خاموش شدنی نیست. اما دل پر عاطفه مادری سر جای خودش و الگوی صبر و استقامت بودنش نیز همچنان پابرجاست. می گوید: بعد شهادت بچه ها ابتدا استقامتی در کار نبود. خدا این صبر را به ما به مرور داد. آن موقع من اصلا تحمل شهادت عباسم را نداشتم اصلا نمی توانستم ببینم حتی خبری از جنازه محمد من نباشد. اصلا تحمل شهادت مجتبی را نداشتم. خدا می داند که چقدر ...
مادری که برای شهادت پسرش مژدگانی داد
وقتی نذرشان ادا می شود، روز تولد مسلم شکلات و شیرینی می آورند. از او خواستم تا خاطره ای از زندگی خود تعریف کند که گفت همه زندگی اش خاطره است. البته قرار است کتابی منتشر شود و خاطرات این مادر شهید از مراسم های جشن تولد فرزندش برای نوجوانان و جوانان به یادگار بماند. جالب است که معیار زمان در دیدگاه این مادر، زمان شهادت فرزندش است. مثلا می گفت زمانی که مسلم شهید 30 ساله بودم. بنا بر این اکنون ...
حاج قاسم سلیمانی از مادرش می گوید
جدایی من از سینه پر مهر و محبت مادرم روزهای سختی بود. کم کم عادت کردم. سال ها طول کشید تا در سینه مادرم دیگر شیری نباشد. آرام آرام از بغل مادرم به چادر بسته شده به پشت او منتقل شدم. بعضی وقت ها از صبح تا ظهر یکسره، روی پشت او داخل چادر بسته شده قرار گرفته بودم و او در تمام این مدت در حال کار کردن بود. یا درو می کرد یا بافه جمع می کرد و یا خانه را رفت و روب می کرد و یا گلّه را شیر می دوشید. غذا و نان ...
معراج در سوریه؛ قصه پزشکیاری که مدافع بارگاه حضرت زینب (س) بود
اش ناراحت بود و سعی می کرد به طریقی از دل او دربیاورد و نبودنش را جبران کند؛ غذا درست می کرد، لباس می شست، همه خانواده را جمع می کرد و به تفریح می برد و سعی می کرد روزهایی که حضور نداشته را جبران کند. روحیه ای جهادی مادر شهید میردوستی گفت: یک روز ناهار خانه ما بود و تلویزیون بمباران یمن را نشان می داد. محمدحسین با دیدن صحنه ها با عصبانیت بلند شد و گفت ببینید بچه های مردم را ...
مادرانی که بعد از شنیدن خبر شهادت فرزندشان، شیرینی پخش کردند!
شدند مادر شهیدی داریم که 3 پسر داشت و همه پسرانش شهید شدند. شهیدان حسن، عباس و حسین صابری. این مادر با خون دل فرزندانش را بزرگ کرد. او از همه فرزندانش روایت هایی دارد. او درباره فرزندش عباس گفت: قبل از به دنیا آمدن عباس، در خواب اسم او به من الهام شد و نام او را عباس گذاشتم. وقتی عباس، سن کمی داشت، دچار بیماری سختی شد و با توسل به حضرت عباس (ع) فرزندم شفا گرفت. حسن در دوران جنگ به شهادت ...
عباس، هدیه ای در راه خدا
من نیز مخالفتی نداشتم. مادر شهید با اشاره به عهد و پیمان بین خود و پسرش، مطرح کرد: از زمان کودکی اش عهد و پیمانی با هم داشتیم به اسم دست یا علی. در شب های قدر از مادر خواست دعا کند که سال دیگر مدافع حرم باشد. هم چنین درخواست کرد مادرش نذر سفره حضرت رقیه(س) بکند. فریادرس با اشاره به آرزوهای خود برای فرزندش، بیان داشت: برایش آرزوهای دنیایی مثل ازدواج ، فرزنددار شدن و غیره ...
فقط از حاج قاسم پرسیدم پسرم چطور شهید شد؟ /پسرم قبل از شهادت همیشه به من می گفت سلام بر مادر شهید
است هیچ وقت برایش دعای شهادت نکرده بودم. دلم می خواست پسرم عاقبت به خیر شود اما نمی خواستم به این زودی شهید شود. اما این اواخر احساس می کردم که محمدحسین به زودی شهید می شود. ایام محرم بود و به واسطه جلسات هیئت،همسران و مادران شهدا را می دیدم نمی دانم چرا احساس می کردم امسال نوبت من است که بار سنگین واژه مادر شهید را به دوش بکشم. کتابخانه شخصی شهید محمدخانی قول داده ...
شهیدی که اجازه نداد پیکر دیده بان جا بماند
شهید داریوش اسدی در بیان خاطراتی از این شهید گفت: مرخصی داریوش تمام شده بود خود را برای رفتن آماده می کرد از خانواده و چند نفر از فامیل خداحافظی کرد و رفت.داریوش از نعمت مادر محروم بود چون مادر و دو تن از خواهرانش در بمباران به درجه رفیع شهادت گشته بودند.روزها مثل باد می گذشت. چند روزی نگذشته بود، داریوش به مرخصی آمد همه از دیدنش خوشحال و شادمان گشتیم و متعجب از اینکه چرا این قدر زود به ...
تابلوی شهدا هر روز مقابل چشمان حاج قاسم بود
...> *** مادر شهید علی آقا شفیعی از شهدای کرمانی دفاع مقدس هیچ کس را نداشت. فقط یک پسر داشت که او هم در عملیات کربلای 4 و در سن 20 سالگی شهید شده بود. حاج قاسم از بغداد، بیروت و دمشق یا هرجا که بود زنگ می زد و حال این مادر شهید را جویا می شد. این مادر تقریباً یک سال بعد از شهادت حاج قاسم، درگذشت و به حاجی و فرزند شهیدش پیوست. *** یک بار به اتفاق دوستان به دیدن مادر شهیدان محمدآبادی که ...
از خانواده شهید تختی نژاد تجلیل شد
دوم محمدرضا زینالی، خاطر نشان کرد: روش زندگی شهدا و نحوه شهادت هرکدام از شهدا برای ما درس است. وی با تاکید بر تکریم خانواده شهیدان بویژه مادر شهدا، تصریح کرد: مادران شهدا در تربیت فرزندان خود نقش بسیار مهمی دارند. شایان ذکر است شهید خلیل تختی نژاد فرزند سرهنگ بازنشسته محمد تختی نژاد از کارکنان اداره عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی است که در سال1372 در شهر بندر عباس دیده به جهان گشود و بعنوان دومین شهید مدافع حرم استان هرمزگان در سال97 در مسئولیت فرمانده قرارگاه درعا و مسوول یگان غواصی در استان دیرالزور، شهر ابوکمال، روستای محظلیه به فیض شهادت نائل گردید. ...
ام البنین؛ الگوی صبر و استقامت مادران شهدا/ روایتی از لحظه وصال مادر و فرزند بعد از 38سال
مادرانه ای است که هر روز در تنهایی خود نجوا می کنند. رقیه حبیب الهی، مادر شهید باب الله داودی یکی از مادران ایثارگر خطه مینودری است که چشمانش پس از 38 سال با دیدن پیکر مطهر فرزندش روشنی یافت و توانست برای آخرین بار جگرگوشه اش را در آغوش بفشارد و راهی سفر آسمانی کند. وی دارای 6 فرزند پسر و 2 دختر است و شهید باب الله داودی فرزند چهارم ایشان بود که در همان سن نوجوانی و زمانی که تنها ...
میم مثل مادر شهید گمنام
از دل تاریخ آمده بودند تا اینجا در جوار امام غریب و در آرامستان ابدی شان در همسایگی او قرار بگیرند. آمدند تا زائر شوند، تا کبوتر شوند، تا مشهدی شوند و مشهدی بمانند. خوش آمدند، اما ما نگران دل مادرانشان بودیم. روز شهادت بانوی 2 عالم، مادران و دختران مشهدی پروانه وار گرد تابوت شهیدان طواف کردند تا قدری از غربت بی نامی این شهیدان بکاهند و شاید تسلای دل مادران بی قرارشان باشند و چه زیبا و ...
از صفایی تا سلیمانی، راهی به وسعت آسمان
. صدای گرم و مهربان مادرشهید دلت را قرص می کند، برای ادامه گزارش ،آنهایی که در دنیا وآخرت روسفیدند. زانوبه زانوی یک مادرشهید نشستن حس خوبی دارد، دل به دلش دادم، شریک اشک ها و لبخندهایش شدم. این رسم مادران شهید است که هنوزهم بعد از سال ها، صبحشان را با تماشای تصویر قاب گرفته پسران رشیدشان شروع می کنند. قاب هایی که روی دیوارهای خانه شان نصب شده، از تصویردوران کودکی ،نوجوانی تا روزهای ...
گفت وگوی خواندنی با همسر شهید سیدعلی اصغر جوادی آملی؛ شنیدن خبر شهادت سید در میهمانی خواهر | بی قراری ...
کار می کردیم بچه آرام نمی گرفت تا نیمه شب این بچه یک بند گریه کرد و در آخر خسته شد و خوابید؛ خبر شهادت را که آوردن فهمیدیم همان زمان که سید علی اصغر در جبهه شهید شده است بچه در اینجا شروع به بی تابی کرده بود و بعد از اینکه ایشان شهید شدند. قرار بود که آقا سید فردا یا پس فردا بیایند و ما آماده حضور ایشان بودیم و خواهر و مادر بنده می گفتند برویم منزل آنها، تا زمانی که علی اصغر برگردد، ولی ...
مادر یک مفقودالاثر، خواهر 3 شهید و یک جانباز از روز هایی می گوید که از آن جز زیبایی ندیده است
زیادی با پرسش هایم مهین خانم را کلافه کرده ام و خوش رویی و مهمان نوازی اش را با کنجکاوی جواب داده ام! به همین دلیل، روبه رویش نشستم. چیزی را که ته دلم رسوخ کرده بود در همان هم کلامی و چشم در چشم شدن پرسیدم، چیزی که شاید برای نسل من قبول کردنش سخت است. چطور می شود این همه دل کندن را پذیرفت؟ چند برادر را باید راهی سفری کرد که می دانی بازگشتی در آن نیست؟ چرا اجازه داد پسرش برود که جواب داد ...
شب 23 بهمن بر خاندان فرزانه چگونه گذشت؟!
شوهرِ خواهرشوهرم که لواسان می نشیند پیام دادم که علی آقا داری می روی پادگان؟ (پادگان ولیعصر می رفت) خانه ما یک سَر بزن کارَت دارم. پیام را دید اما نیامد به ما سر بزند. دیگر متوجه شدیم. من رفتم خانه همسایه روبه رویی و گفتم بی انصاف ها من که داشتم به شما می گفتم، گفتند ما فکر کردیم نگوییم خودِ پادگان بهتان می گویند. گفتم این که بدتر از همه شد؛ بیشتر دق دادید ما را؛ اگر می آمدید همان موقع می گفتید که ...
از مدینه تربیت تا کربلای شهادت
برای تعظیم فرزندان او، از نامِ خود گذشت تا هم تکرار نامش در خانه دل فرزندان زهرا را آشوب نکند و هم خود را ام البنین بخواند و مادر همه پسران علی (ع) باشد؛ از حسن (ع) و حسین (ع) و عباس گرفته تا عبدالله و جعفر و عثمان؛ پسرانی که در رکاب پدر و سپس در کنار نام امام مجتبی (ع) تا آخرین لحظه ایستادند و در کربلا قیامتی به پا کردند که تاریخ انسانی تا همیشه به آنان افتخار می کند. مادر پسران در ...
رویای صادق ام البنین در شب خواستگاری امیرالمومنین/ مرا فاطمه صدا نزنید !
...> رویای صادق ام البنین در شب خواستگاری امیرالمومنین در روز خواستگاری ام البنین در حالی که مادرش موهای او را شانه می کرد خوابی را که شب گذشته دیده بود برای مادر تعریف می کرد و خواستار تعبیر آن بود؛ او گفت: مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و در باره عظمت آفرینش و مخلوقات ...
چند روایت از انتظاری طولانی/مهدی ام را آوردند!
...، ماتم برده است. یاد چشم هایت می افتم که پر از زندگی بود و حالا استخوان هایی را می بی نم که سرد و بی روح است. با خودم فکر می کنم مهدی، این تویی؟ بعد از ده سال، از کجا معلوم تو باشی؟ ای کاش هنوز هم فکر کنم یک جایی توی ایران یا عراق زنده ای. ای کاش هنوز هم فکر کنم بالاخره یک روز خودت، زنگ در خانه را می زنی و برمیگردی . روایت مهدی، شروع جنگ آخر شهریور 59 عراق با بمباران ...
"صبوری" واژه نام آشنای مادران شهداست/ وقتی یک قاب عکس تنها بهانه پایان دلتنگی های یک مادر می شود
خبر اسارت، شهادت یا زنده بودن فرزند دلبندش را از "رادیو بغداد" بشنود. مادر شهید گفت: محمد جعفر در سال 1343 در همین خانه که روزگاری صفای خودش را داشت متولد شد و از همان دوران کودکی علاقه خاصی به فعالیت های مذهبی داشت و همیشه نمازش را در مسجد سیدالشهدا که آن زمان به عنوان پایگاه فعالیت های مذهبی بیجار بود اقامه می کرد. مادر شهید از اینکه محمدجعفر جزء دانش آموزان ممتاز دبیرستان ...
مادر شهید اکبر مردانی : شهدا بهترین الگو برای جوانان هستند
به گزارش خبرنگار حوزه ایثارو شهادت ایرنا به نقل از سایت نوید شاهد، صدای محزون لالایی مادری از خانه ای به گوش می رسد. مادری که هر روز با اشک چشمانش قاب عکس شهید نوجوانش را می شوید اما اندوه دلش هیچ وقت شستنی نیست. با او به کوچه ای می رویم که 41 سال پیش با فرزندش وداع کرد. مادر شهید اکبر مردانی قصه ای غمناک از آن کوچه دارد. سالروز وفات ام البنین مادر گرامی علمدار کربلا حضرت ابوالفضل ...
خوب بود این دم آخر پسرانت بودند!
...> همین که نام مرا می برند میگریم از این به بعد من و آه و چشم تر شده ای چه نام مرثیه واری ست "مادر پسران" برای مادر تنهای بی پسر شده ای محمد سهرابی صحبت اگر به ساحت ام البنین کشد بر شعر پرده غیرت روح الامین کشد ذیل مقام توست بلندای آسمان حاشا که دامن تو به روی زمین کشد خاموش نیست شب چو ببیند ز شمع سوز مروان به بانگ شیون تو آفرین کشد ...
فدای تشنگی ات... شیر من حلالت باد(به جای گفت و شنود)
به همین مناسبت روز تکریم از مادران و همسران شهدا نامیده اند. امروز در سوگ آن مادر بزرگوار به سروده روحنوازی از شاعر متعهد کشورمان آقای محمد مهدی سیار روی می آوریم؛ گفت و گوی حضرت ام البنین با حضرت ابالفضل العباس علیهما السلام است. دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی: به روی چشم عزیز! فدای چشمت ...
با نگاهی به چهره این طلبه یاد خدا می افتادیم/ ماجرای چشمِ معنوی و ملکوتی طلبه شهید احمدرضا رجایی در ...
رشادت های طلبه شهید احمدرضا رجایی در کربلای پنج او را به ناجی لشکرش تبدیل کرده بود تا جایی که فرمانده لشکر 25 کربلا درباره او می گوید: شهید رجایی کسی بود که تمام بار لشکر را به دوش می کشید و وقتی صبح به آب می رفت شب برمی گشت برخی چیزها آنقدر عظیم و بزرگ هستند که زبان از بیان آنها قاصر است و کلمات و واژه ها از وصف آنها باز می مانند؛ شهید و عطر شهادت یکی از همان چیزهای بزرگی است که زبان ...
اظهارات دردناک زن شکنجه دیده در محاکمه شوهر
بودم و بعد هم به خانه مادرم رفتم؛ اما او با وثیقه آزاد شد. او 25 آبان سال گذشته گفت از خانه می رود تا من برگردم و به بچه ها گفته بود که به مادرتان بگویید برگردد. چون دخترم کرونا گرفته بود، من برگشتم. البته شوهرم قبول کرده بود به خانه نیاید و من هم به همین خاطر برگشتم. روز حادثه دیدم او پشت در است. خواستم فرار کنم که اولین ضربه قمه را زد و بعد هم من بیهوش شدم و زمانی که به هوش آمدم، سه ماه گذشته ...