ماجرایی خواندنی از رابرت، عروسک نفرین شده! - بدندید
سایر خبرها
روایت 30 سال فراموشی شهیدان زنده
...> دانشجوی دکترا؛ جانباز قطع نخاع دفاع مقدس مردی با موهای جو گندمی رو تخت دراز کشیده. با چهره ای گشاده و زبانی شیرین خوش آمد می گوید و خودش از همان ابتدا سر صحبت را باز می کند. دانشجوی دکترای حقوق خصوصی دانشگاه تهران است. علیرضا مطلبی سال 1360 وقتی عضو دادستانی انقلاب بود؛ که در یک آموزش نظامی مجروح شد. بعد از مجروحیت درسش را ادامه می دهد، دیپلم می گیرد و سپس به دانشگاه می رود ...
عاشقی لب مرز
اطلاعات نیز مانع شود. من او را می خواهم؛ حساسیت های فرهنگی و مذهبی مانع بزرگی برایش ایجاد کرده بود، با او در سنندج قرار گذاشتم، در اتاق برادر صادقی6 با او گفت وگو کردم. با تماس ها و گفت وگو های مکرر، حفاظت را متقاعد کردم؛ من و علیرضا با واسطه و مستقیم با خانواده هر دو طرف گفت وگو کردیم و بالاخره زمینه های وصال حاصل شد. درست حدود یک ماه بعد بود که از مسئول اطلاعات بانه شنیدم، بالاخره پدر و ...
حضور در مناطق کومله دموکرات ها به عنوان مبلغ انقلاب / تبیین گفتمان امام راحل در زیر رگبار ما را قوی تر ...
... شهر اشنویه اوضاع بسیار نابسامانی داشت حتی زنان در خانواده مثل برده بودند و از همسرانشان فرمانبری می کردند ، من چون شخصی رک بودم یک دفعه به یکی از همکارانمان که مرد بود گفتم شما مردان چه می کنید؟ و او در جوابم گفت نیازی نیست ما کاری کنیم همسرانمان تمام کارهای خانه را انجام می دهند، حتی برای تهیه سوخت منزل زنان بیچاره در آن هوای بسیار سرد و سوزان به جنگل ها و تپه ها می رفتند و فضولات حیوانی را ...
برای وقت ظهور آموزش نظامی می دید/هنوز هم بوی عطرش در خانه می پیچید
جوان رشید و خوشتیپ و امروزی مدافع حرم، نشان داد با وجود آتش سنگین تبلیغات سیاه دشمن، هنوز در عمق جان جوانان وطن، ارزش های اسلامی ریشه دار است. شهید محمدرضا دهقان امیری، 26 فروردین سال 74 در تهران در خانواده ای مذهبی چشم به دنیا گشود. مادرش معلم و پدرش در نیروی انتظامی شاغل بود. پسر ارشد خانواده دهقان در دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق علیه السلام تحصیل کرد و زمان شهادت دانشجوی سال ...
تهران گردی این هفته احمد مسجدجامعی
مشکلات جدی ما، این کودکان بودند؛ امکانات محدود بود و پوشش آنها کم بود. او ادامه داد: در آن زمان 50 درصد این کودکان به مدرسه می آمدند و خانواده ها مطلع نبودند که با آموزش، بخشی از این معلولیت ها را می توان جبران کرد. معلمان این مدارس نیز نسبت به سایر معلمان، از امتیاز ویژه ای برخوردار نبودند. نجفی با بیان اینکه بعد از یک سال به این نتیجه رسیدیم که یک سازمان آموزش و پرورش استثنایی ...
گفتگوی با مُرده یخی که زنده شد / این مرد در سردخانه بیمارستان چشمانش را باز کرد+ عکس
به تن کردیم و به سمت شهر پدری مان حرکت رفتیم که در مسیر مادرم دوباره زنگ زد و گفت که پدرمان زنده شده است. وی افزود: پشت فرمان بودم و فکر می کردم مادرم این دروغ را گفته که در مسیر تصادف نکنیم و باورش برایمان سخت بود که چطور می شود پزشکان مرگ یک نفر را اعلام کنند اما با گذشت نیم ساعت از زنده شدن پدرمان خبر داده اند. این فقط یک معجزه بود و زمانیکه به بیمارستان رفتیم دیدم پدرم روی تخت بیمارستان خوابیده و چشمانش باز است که این بهترین لحظه زندگی ام بود. پسر این خانواده گفت: وضعیت پدرم رو به بهبودی است و صبح شنبه از بیمارستان مرخص می شود و به خانه اش باز می گردد. ...
ترس از ازدواج به خاطر طلاق
ایرانی مجرد مانده اند و به نظر می رسد برای آنها نیز باید برنامه ریزی هایی انجام داد. به نظر شما این برنامه ها باید در چه راستایی باشند؟ معمولا اگر افراد تا 45 سالگی ازدواج نکنند جز آمار مجردان به حساب می آیند. به همین دلیل در ابتدا باید دید که چرا ازدواج صورت نمی گیرد و بعد بر اساس کار کارشناسی تحقیقات در این زمینه شروع شده و از مجردان پرسیده شود که چرا شما مجرد باقی مانده اید؟ اگر این تحقیقات ...
شهیدی که آرزو داشت نخستین شهید مدافع حرم لرستان شود/ افتخار شهید عبدیان به نفس کشیدن در زمان رهبری
شهید قدرت الله عبدیان نخستین شهید مدافع حرم شهرستان کوهدشت است که برای دفاع از حرم آل الله جان بر دست گرفت و در 14 خرداد 95 در درگیری با تروریست های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. به گزارش میرملاس ؛ به نقل از تسنیم شهادت عروج عاشقان به ملکوت است، متاعی که جان می طلبد و احرار را از اغیار جدا می سازد. شهدا معلمان سلوک عاشقی و پیام رسان عالم قدس به ملکوت اند که همچون رود بی قراری جز با وصال به اقیانوس آرام نمی گیرند، سبک بالانی که در افق اعلی بال گشوده اند و در کعبه عشاق به وصال رسیدند. تاریخ گواهی می دهد در هر زمان و شرایطی که اسلام درخطر باشد لباس شهادت بر تن جوانان این سرزمین می شود و جان برکف روانه میدان می شوند امروز نیز که کفار و یزیدیان زمان کشتار راه انداخته اند و قصد تعرض به حرمین شریفین رادارند سربازان و تربیت یافتگان مکتب اهل بیت(ع) برای دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب(س) سر از پا نمی شناسند. مدافعان حرمی که در بیعتی حسینی به مبارزه با ظلم و کفر می شتابند، عهد و پیمانشان رنگ خون می گیرد و روح بلندشان در جوار اهل بیت(ع) آرام می شود و به وصال معشوق می رسند. پرستوهای عاشقی که دنیای فانی امروز نمی تواند روح بلند اهورایی شان را تحت سیطره خود درآورده و اسیر کند. مهمان پدر و مادری مهربان و صبور شده ایم تا از شهیدی برایمان بگویند که از زندگی، زن و فرزند کوچکش گذشت تا دشمن نگاه چپی به حرم عمه سادات نکند. شهید مدافع حرم قدرت الله عبدیان در تاریخ 30 فروردین ماه سال 57 دیده به جهان گشود و همانند سرو قامتان جنگ تحمیلی قدم درراه مبارزه با ظلم گذاشت و توانست خود را چهاردهم خردادماه 95 به عاشقان و شیفتگان هشت سال دفاع مقدس برساند. افتخار هم نشینی با پدر، مادر و برادر نخستین شهید مدافع حرم شهرستان کوهدشت را داریم که با گویش شیرین لکی پذیرایمان می شوند ولی به دلیل سکونت همسر و پسر 10 ساله شهید در تهران نتوانستیم صحبتی با آن ها نیز داشته باشیم. مهربانی خصوصیت بارز شهید عبدیان غم سنگین از دست دادن فرزندی مهربان و دلسوز را می شود از لباس های مشکی، نگاه غم بار خانواده و نصب عکس شهید بر در و دیوار منزل احساس کرد. لیلا کریمی مادر شهید است که عشق مادری در چشمانش می جوشد؛ مادر کلامش را با مهربانی شهید آغاز می کند، پسرم خیلی مهربان بود و اخلاق بسیار خوبی داشت. مادر خاطرات شهید را تداعی می کند، وقتی به منزلمان می آمد اجازه نمی داد بلند شویم می گفت شما سر جای خود بنشینید من به خدمت شما می آیم، اول روسری ام را کنار می زد و سه بار گلویم را می بوسید و بعد شروع به احوالپرسی می کرد. فرزندم بسیار پاک بود از کلاس دوم ابتدایی همیشه با وضو بود، خدا او را به راه راست هدایت کرد و به راه پاکی رفت. مادر شهید می گوید: پسرم همیشه به فکر ایتام بود به ویژه در ایام عید به هر یتیمی می شناخت کمک می کرد می گفت این بچه ها پدر ندارند و ممکن است سرپرست آن ها نتواند چیزی برای آن ها بخرد؛ اگر می فهمید کسی نیازمند است هر چیزی که نیاز بود می خرید و به من می داد تا برای آن ها ببرم و تأکید می کرد کسی از این کمک ها اطلاع پیدا نکند. برای عید امسال نیز هدایایی گرفته بود و به من داد تا به دست چند یتیم برسانم، روز پنج شنبه آخر سال بود که من تمام هدیه هایی را که سفارش کرده بود به دست ایتام رساندم و به منزل که بر گشتم گفت مادر الآن خیالم راحت شد. 12 فروردین 95 آخرین دیدار شهید عبدیان با پدر و مادر مادر است دیگر، تمام خاطرات و خوبی های فرزندش لحظه ای از جلوی چشمانش دور نمی شود. با حسرتی که در دل دارد از آخرین روزهای دیدن فرزندش می گوید فروردین ماه امسال از تهران به کوهدشت آمد و چند روزی در کنار ما بود، سه روز پشت سر هم همه اعضای خانواده را به تفریح برد و دوازدهم فروردین از ما خداحافظی کرد و برای همیشه رفت. پدر نیز از خوبی های فرزندش می گوید: شش فرزند پسر و یک دختردارم، قدرت فرزند بزرگ و نور چشمم بود او بسیار خوش اخلاق بود و هرچه از او به یاد دارم خوبی است، به فکر همه کس بود آنچه از دستش برمی آمد برای دیگران انجام می داد. وقتی از تهران به منزلمان می آمد و شب می رسید من می رفتم و درب حیاط را برای او باز می کردم اما او ناراحت می شد و می گفت چرا شما زحمت افتاده اید.اکنون بعضی اوقات که صدای ماشین می شنوم یک لحظه احساس می کنم پسرم از راه رسیده است. منش، سکنات و گفتار نیک این بزرگ مردان است که به آن ها توفیق شهادت می دهد که همانند شهدای سر جدای کربلا روحشان در ملکوت اعلا مسرور است و خدا آن ها را از چشمه یفجرونها تفجیرا سیراب می کند. مادر شهید ادامه می دهد قدرت دو سال سرباز ارتش بود، از سربازی که برگشت به پدرش گفت اگر دوست داری ادامه تحصیل نمی دهم کار می کنم و کمک خرج خانواده می شوم که پدرش قبول نکرد و همان سال در دانشکده افسری قبول شد و پس از چهار سال جذب سپاه و رسمی شد. از رفتن پسرم به سوریه مخالفتی نداشتیم، فرزندم فدای رهبری پسرم وقتی سرکار رفت سه ماه اول حقوق خود را نذر کرده بود به طوری که بخشی از آن را به دانش آموزان یتیم و بخش دیگری را به خانواده های نیازمند می بخشید؛ او سال 85 ازدواج کرد و یک پسر 10 ساله به نام محمدمهدی از او به یادگار مانده است. پسرم همیشه با همسر و فرزندش مهربان و صمیمی بود و در دوران زندگی شان کوچک ترین مشکلی باهم نداشتند. وی گفت: از رفتنش به سوریه هیچ مخالفتی نداشتیم چون راهی بود که خودش انتخاب کرده بود، دفاع از حرم حضرت زینب(س) امری ضروری است و هر کس که بتواند اسلحه به دست بگیرد باید به سوریه و عراق برود، فرمان رهبر واجب است و فرزند من نیز فدای رهبری. آخرین مکالمات شهید عبدیان با خانواده اش مادر از آخرین مکالماتی که با شهید داشتند سخن می گوید: پسرم وقتی که در سوریه بود یک روز در میان زنگ می زد و احوالمان را می پرسید، آخرین باری که تماس گرفت با همه اعضای خانواده صحبت کرد حتی سراغ برادرزاده چهارساله اش را گرفت تا با او صحبت کند. در بین صحبت هایش سه بار گفت اگر عمری باشد و مرگ مهلت دهد 11 روز دیگر برمی گردم بعد با تک تک اعضای خانواده خداحافظی کرد و این آخرین مکالمه ای شد که با او داشتیم پس ازآن سه روز بود که تماس نگرفت تا خبر شهادتش را برایمان آوردند. سجاد عبدیان که خود طلبه است از فعالیت های برادر شهیدش می گوید: برادرم به سه زبان کوفی، بصری و شامی با لهجه مسلط بود و هیچ وقت در این مورد سخنی نگفت و بعد از شهادتش متوجه شدیم که این توانمندی را دارد. لحظه باخبرشدن پدر و مادر از شهادت فرزند پدر شهید از لحظه باخبر شدن شهادت پسرش می گوید برای دادن خبر شهادت فرزندم چند تا از بزرگان محله و اقوام جمع شده و به منزلمان آمدند تا چشمم به آن ها خورد متوجه شدم که قدرت شهید شده است، سنگینی بغض گلوی پدر اجازه سخن نمی دهد. برادر شهید ادامه می دهد ما از شهادت برادرم خبر نداشتیم ولی برخی از همسایه هایمان از اخباری که در سایت های خبری منتشرشده بود فهمیده بودند ولی به ما نگفتند. یکی از اقواممان تماس گرفت که باید باهم جایی برویم، سوار ماشین شدیم که به سمت گلزار شهدا می رفت با خودم فکر کردم لابد کسی فوت شده و برای مراسم تشییع می رویم. احوال قدرت را جویا شد که گفتم سوریه است، پرسید از او خبردارید گفتم نه باز سؤال خود را تکرار کرد که هیچ خبری از برادرت نداری دلیل سؤال کردن مکررش را جویا شدم گفت خبرداری جمعی از نیروهای ایرانی در سوریه محاصره داعش شده اند. باز سؤال کرد اگر قدرت در بین آن ها باشد چه؟ گفتم قدرت در سفارت است، باز سؤال خود را تکرار کرد چند لحظه ای سکوت کردم گفتم اگر جز آن ها باشد شاید اسیرشده باشد گفت نه اگر جزء این نیروها بوده قطعاً شهید شده است. پس از چند لحظه سکوت گفت قدرت شهید شده است، لحظه خیلی سختی بود چند لحظه ای را گریستم و در این فکر بودم که چگونه خبر شهادت برادرم را به خانواده بدهم باهمسرم تماس گرفتم که گریه می کرد از شهادت قدرت خبردار شده بود بااین وجود فکر کردم پدر و مادرم نیز می دانند. به همراه جمعی از بزرگان اقوام و محله به منزل رفتیم در را باز کردم پدرم در اتاق دراز کشیده بود و مادرم در گوشه حیاط نشسته، خیلی سریع در را بستم و برگشتم به آن ها گفتم خبر ندارند، گفتند به داخل می رویم و خبر شهادت قدرت را می دهیم که پدر و مادرم تا چشمشان به جمعیت خورد متوجه شهادت برادرم شدند. پسرم فدای امام حسین(ع) مادر می گوید پس ازاینکه متوجه شهادت پسرم شدم سؤال کردم پیکر قدرت به دست داعش افتاده گفتند نه پیکر شهید نزد نیروهای ایرانی است که گفتم پسرم فدای امام حسین(ع). پدر ادامه می دهد مرگ راه حقی است ولی از دست دادن عزیز سخت است، پسرم که شهید شد برایم قابل باور نبود ولی بر خدا توکل کردم و گفتم فدای امام حسین(ع) و با هر یا حسین گفتن درونم آرام می شد. برادر شهید از حس و حالش در زمان شهادت برادرش می گوید: برادرم پس از 34 روز که در سوریه بود به شهادت رسید؛ وقتی خبر شهادتش را شنیدم به یاد امام حسین(ع) افتادم که در زمان شهادت حضرت ابوالفضل(ع) گفت کمرم شکست و امیدم ناامید شد من نیز از شنیدن شهادت برادرم احساس کردم کمرم شکست، مرگ برادر خیلی سخت و کمرشکن است اما اکنون به شهادت برادرم افتخار می کنم. نخستین شهید مدافع حرم شهرستان کوهدشت آرزوی شهید عبدیان از نحوه شهادت برادرش سؤال کردم گفت: نحوه شهادتش را دقیق نمی دانیم ولی ترکش به سرش اصابت کرده بود، چند روز قبل از شهادتش باهمسرش تماس گرفته و می گوید منزل شهید عبدیان و چند بار تکرار می کند سرم به فدای سر اربابم حسین(ع) همسرش می گوید صحبت کردنش با همیشه متفاوت بود و انگار خودش می دانست به زودی شهید می شود. وی گفت: برادرم همیشه به مزاح می گفت خودم نخستین شهید مدافع حرم استان لرستان می شوم اما وقتی که خبر شهادت شهید ماشاالله شمسه نخستین شهید مدافع حرم لرستان را شنید گفت انشاالله در سال 95 خودم نخستین شهید مدافع حرم شهرستان کوهدشت هستیم. شهید هفت بار به سوریه و یک بار به عراق رفته است و هر بار از پسرش سؤال کرده دوست داری چه سوغاتی برایت بیاورم ولی بار آخری که به سوریه بود اصلاً نگفته بود انگار خودش خبر داشت که دیگر بازنمی گردد. وی می گوید شهید حسن خلق داشت، صفتی که انسان را به قرب خدا نزدیک می کند، کم حرف بود، هیچ وقت غیبت نمی کرد و اگر در جمعی بود که غیبت می شنید بحث را عوض می کرد، کم خواب بود و همیشه قبل از اذان صبح بیدار می شد، همسرش تعریف می کرد گریه های او را سر نماز دیده و یک شب با صدای گریه همسرش موقع خواندن نماز شب بیدار می شود. افتخار می کنم در زمان کسی نفس می کشم که پاک ترین آدم روی زمین است همیشه از سخنان رهبری اطاعت می کرد و هیچ وقت نمی گفت چرا باید این کار را انجام دهم حتی در دست نوشته هایش بیان کرده افتخار می کنم در زمان کسی نفس می کشم که پاک ترین آدم روی زمین است. برادر شهید گفت: شهید به مسئله حق الناس بسیار حساس بود به طوری که هرگاه کسی حق یک نفر را غصب می کرد بسیار ناراحت می شد، همیشه به پدر و مادر احترام می گذاشت، تواضع و حسن خلق داشت. بارها می گفت وقتی در منزل قرآن می خوانی آرام نخوان سعی کن با صدای بلند بخوانی چراکه فرزندت می شنود و در روح، آینده و خوب بودن او تأثیر می گذارد، درست است که بچه مشغول بازی می شود ولی همین که صدای قرآن در خانه بلند باشد و به گوش او می رسد تأثیرگذار و سرنوشت ساز است همین خصوصیات خوب برادرم سبب شهادتش شد. ارادت شهید عبدیان به شهید صیاد شیرازی و تهرانی مقدم برادرم به شهید صیاد شیرازی، شهید تهرانی مقدم علاقه بسیار زیادی داشت و به دوتا از دوستان شهیدش، شهید کارگر و شهید علی کنعانی عشق و ارادت خاصی داشت و در تشییع پیکر شهید علی کنعانی به من گفت امروز در تشییع جنازه یکی از بهترین رفقای زندگی ام می روم نماز وحشت فراموش نشود. وی گفت: همکاران شهید می گویند برادرم در پادگان خیلی مهربان و با نجابت بود، در مراسم تشییع پیکر برادرم یک نفر خیلی ناراحتی می کرد و فریاد می کشید حتی از ما که خانواده شهید بودیم بیشتر بی تابی می کرد و می گفت می خواهم سجاد را ببینم. وقتی جلوتر رفتم سربازی بود که تاکنون او را ندیده بودم و نمی شناختم که گفتند این سرباز منشی دفتر شهید عبدیان است. سؤال کردم چه چیزی سبب شده این سرباز این گونه به مافوق خود علاقه داشته باشد گفتند شهید عبدیان بسیار خوش رفتار بوده و حتی یک لحظه هم کارهای شخصی خود را به این سرباز نداده است؛ شهید مهربان و خوش خلق بود و اگر این مهربانی را نداشت سربازش این گونه برای او بی تابی نمی کرد. از شهادت فرزندم راضی ام و خدا را شکر می کنم در پایان پدر شهید گفت: از اینکه فرزندم به این مسیر رفت راضی ام و خدا را شکر می کنم، فرزندم فدای امام حسین(ع) و فدای رهبر. مادر نیز می گوید از حضرت زینب(س) می خواهم به اسلام قدرت بدهد و هم رزمان فرزندم حق او را از دشمن بگیرند. در دست نوشته شهید آمده است خدا را شاکر و سپاسگزارم در دوره ای از زمان به ما نعمت حیات داد که بهترین ها را به نحوی درک کردم، در دوره ای نفس کشیدم که رهبری شخصیتی را درک کردم که بدون شک پاک ترین و بهترین شخصیت در این کره خاکی است. شخصیتی که بدون تردید بدون هیچ هوای نفسی خیرخواه امور مسلمین است و عمری در این راه صرف کرده است. شخصیتی که دفاع از مظلومان و دشمنی با ظالمان را در امورات زندگی ما وضع و روشن به ما آموخت و ما را در آن راه بزرگ هدایت و رهبری کرد. خدا را شاکرم ملتی را درک کردم که به گفته رهبر فقیدم از امت رسول الله در صدر اسلام بالاتر، بهتر و برتر است. ملتی که در دوران حیات خود ثابت کرد شاید تنها ملتی است که از صدر اسلام تاکنون درحالی که زر و زور و تزویر در یک طرف جهت انحراف این ملت از مسیر خود باهم جمع شدند تا این ملت از مسیر حقی که انتخاب کرده است دست بردارد اما این ملت با بصیرت تمام در برابر زر و زور و تزویر حق را انتخاب کرد و این در تاریخ بی مانند است. خدا را شاکرم در دوره ای نفس کشیدم که بهترین افراد بشر را به نوعی درک کردم، در محلی کارکردم که بهترین انسان ها را دیدم، درزمانی زیستم که حق و باطل را توانستم از هم تشخیص دهم و الحمدالله جزء سربازان کوچکی از جناح حق باشم. اتفاقاتی که امروز در منطقه در حال رخ دادن است شاید به نوعی دارد همان خوارج دوره امام علی(ع) را به ما نشان می دهد، همان معاویه و یزیدهای زمین در منطقه در حال جولان هستند و این با چشم عادی هم قابل دیدن است. ما اگر در تاریخ درباره قوم مغول خواندیم شاید بعضی شرایط و اوضاع برایمان قابل درک نبود ولی با ظلم و ستم هایی که از به ظاهر مسلمان های این دوره دیدیم تازه متوجه شدیم که به نوعی قوم مغول هم شاید خیلی قوم بدی نبوده این اصحاب داعش و سگ های آل سعود و آل یهود الحق که روی سفیدی برای قوم مغول گذاشتند. خون جاری بر پیشانی شهید است که زنگار از آینه وجودمان پاک می کند تا اوج بندگی، سیر و سلوک در عالم معنویت را از فداکاری آن ها درس بگیریم. گزارش از سکینه و فاطمه بیرانوند درج شده توسط : سرویس خبر و رسانه " میرملاس " ...
سفر به سبک هیچ هایک / منتظر خطر نباشیم
فرهنگیان تجهیز می شد و ما از آن استفاده می کردیم یادم هست که با یکی دو خانواده همراه می شدیم و پشت وانت را مانند اتاق، چادر می بستیم و راه می افتادیم. در 18 سالگی دانشجوی باستان شناسی شدم آن زمان نمی دانستم که عشق به سفر، تاریخ و جغرافیا من را به سمت این رشته تحصیلی کشانده است. از ملایر به تهران آمده بودم و زندگی مستقلی داشتم. یک روز به سرم زد به ترمینال شرق بروم. شاگرد شوفرها نام شهرها را صدا می زدند ...
سوگنامه ای بر اخلاق در سینما؛ 50 کیلو آلبالو، یالثارات و اتاق فکر ضد سینما!
خانه های شیک در شمال شهر زندگی می کنند. که سفرهای خارجی شان به راه است. که هشتاد درصدشان دوپاسپورته شده اند و توی آمریکا و اروپا خانه و زندگی تشکیل داده اند و هزار چیز دیگر. یادشان رفته بود که اگر دیگر محبوب مردم نباشند و نخواهند الگوی آنها باشندآنوقت باید مثل اعضای باسواد و درس خوانده و متشخص و زحمتکش خیلی از صنوف دیگر با اتوبوس جابجا شوند و پراید قسطی بخرند و به زور سالی یکبار بروند شمال. ...
معلمم سر صحنه بازیگری، درسم می داد/ عطاران اهل حاشیه نیست
به گزارش جام جم ، خونه مادربزرگه، مدرسه موش ها، هادی و هدی، دنیای شیرین، سفر جادویی، علی کوچولو، مدرسه پیرمردها و پاتال و آرزوهای کوچک از این جمله بودند. در این آثار کودکانه تعدادی بازیگر بازی کردند که بعدها هر کدامشان تبدیل به بازیگران بزرگی شدند. سعید شیخ زاده، امید آهنگر، باران کوثری، پگاه آهنگرانی، مونا فرجاد، بابک بادکوبه و خیلی ها دیگر. یکی ازبازیگران محبوب کودک در آن دوره و زمانه کودک شیطان و زبر و زرنگی با موهای طلایی نرم و عینک بزرگ گردی بر چشم بود که مدام در حال سرک کشیدن به دور و اطرافش بود. نام این بازیگر علیرضا رئیسی است که در دوران جوانی جلای وطن کرد و رفت هندوستان. رئیسی در هفت سالگی با بازی در فیلم فانتزی و مفرح پاتال و آرزوهای کوچک وارد دنیای بازیگری شد و بعدترها رفت در سریال دنیای شیرین در قالب یک خانواده داستان های جذابی را برای مخاطبان رقم زد. او در سی و چهار سالگی چند سالی است که به ایران آمده و در مجموعه و فیلم هایی مثل مرخصی شب عید، عالیجناب، 360 درجه و شاید برای شما اتفاق بیفتد هم بازی کرده است. با او درباره دوران کودکی و بازی هایش گفت وگویی انجام داده ایم. بعد از بازگشت به ایران، انتظار داشتید پیشنهادات بازیگری زیادی داشته باشید؟ بعد از بازگشت خیلی از مسائل بخصوص در حوزه هنر تغییر کرده بود و شاهد تحولات ساختاری زیادی بودیم و در جنس ارتباطات هم دستخوش تحولات زیادی شده است. بعد از برگشتم تصور می کردم بتوانم فعال ظاهر بشوم و همان شماره تلفن قبلیم را راه انداختم و روشن کردم و بعد از مدتی متوجه شدم خیلی در سینما و تلویزیون به دنبال استفاده از بازیگران دهه 60 و 70 نیستند. تغییر فیزیکی از یک نوجوان به جوان باتجربه هم در ایجاد چنین شرایطی نقش داشت؟ یک بخشش مربوط به این مساله است، اما خیلی از بازیگران باسابقه در این دوران بیکارهستند و توفیق اجباری ماندن در خانه را پیدا کرده اند. یکی دو کار برای بازی به من پیشنهاد شد که شرط بازیم داشتن اسپانسر مالی برای تولید کار بود و ورود اسپانسر بازیگر در این عرصه مجالی برای کار کردن خیلی ها را از بین برده است. در این چهار ساله اخیر سه تا پیشنهاد خوب بازی در سینما داشتم که شرطش داشتن اسپانسر مالی یا پرداختن پول بود. از آنجا که از کودکی برای ایفای نقش دستمزد می گرفتم، هضم و پذیرفتن چنین پیش شرط هایی برایم خیلی دشوار است. بنابراین از کودکی علاقه زیادی به پول داشتید؟ نه، این طور نیست و آن زمان هم احتیاجی نداشتم به عنوان یک حرفه و شغل به بازیگری نگاه می کنم. باید در مقابل کارم مثل هر شغل دیگری دستمزد دریافت کنم. در آن موقع پدر و مادرم در موقع قرارداد سعی می کردند هر مبلغی ولو کم را دریافت کنم. دستمزدهایتان را پس انداز می کردید؟ برایم پس انداز می کردند. مبلغ قابل توجه بود که بتوانید با آن بیزنسی انجام بدهید؟ نه، در آن دوران دستمزد ها رقم بالایی نبود. برای چهار ماه بازی مستمر در فیلم مدرسه پیرمردها نسبت به آن زمان دستمزد بالایی گرفتم. در آن دوران اغلب آثار کودک پرمخاطب بود. یکی از بازی های خوب شما در نقش کودک سمج و پیگیر فیلم مدرسه پیرمردها بود که باعث می شد نقشه های فرزندان طمعکار یک سرهنگ بازنشسته نقش بر آب بشود. بله، این کارم را خیلی دوست دارم و تجربه بسیار خوبی برایم بود و برای مخاطب بزرگسال هم فوق العاده جذاب بود و کار خانوادگی محسوب می شد. مدرسه پیرمردها فیلم خوش ساختی از علی سجادی حسینی بود و من افتخار حضور در این کار خاص و ویژه را داشتم که حرفه ای های سینما آن را خلق کردند. همنشینی با اکبرخان عبدی برایم یک افتخار بزرگ بود و نقشش هم خیلی جذاب بود خیلی از حضور و بازی در این فیلم لذت بردم. در دنیای شیرین هم با آدم هایی کار کردید که هر کدامشان مثل بهروز بقایی، رضا فیاضی و رضا عطاران بازیگران توانایی بودند... روزی که فیلمبرداری دنیای شیرین آغاز شد همه قسم خوردیم تا مثل یک خانواده در کنار هم باشیم و برای تولید اثر خوب پش ...
آن سوی پنجره
به گزارش بولتن نیوز، در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند . یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد . آن ها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند ؛ از همسر ، خانواده ، خانه ، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند . هر روز بعد ...
اعتبارم را از تلویزیون بدست آورده ام / شبکه های مجازی به فردیت دامن زده است
به گزارش جام جم ، او با دعوت مسعود کرامتی و بازی در سریال ترانه مادری در نقش یک جوان کم حرف همراه سیاوش خیرابی تبدیل به بازیگری محبوب و پر کار در تلویزیون شد. کیمیا و خاک، گناهکاران، همیشه سینما، کارآگاهان، سریال ترانه مادری، دفتر خانه شماره89، ساختمان 85 ، کلانتر، شوق پرواز، سایه روشن، ستاره های سربی، سریال پنجره، تقاطع و سریال هفت سین از جمله بازی های افشانی محسوب می شوند. افشانی چند سالی است سوای بازیگری در حوزه کارگردانی و تهیه کنندگی نیز فعالیت دارد. فیلم سه خط موازی، فیلم جواد و فرشته و بچه های لواسان از این جمله هستند. اجرای برنامه هایی نظیر برنامه زنده بوم سفید، و برنامه زنده ماه محبوب، برنامه ایستگاه نوآوران، برنامه زنده و پرواز 1404 نیز از جمله اجراهای تلویزیونی افشانی محسوب می شوند. با او درباره فعالیت های بازیگری و کارگردانی اش گفت وگویی انجام داده ایم. چرا بازی در سریال شوق پرواز را پذیرفتید؟ همیشه منتظر موقعیتی بودم که با یدالله صمدی در فیلم یا سریالی همکاری داشته باشم و در ضمن سریال شوق پرواز، سریال ارزشمند، شریف و خوبی بود و به زندگی یکی از خلبانان مهم تاریخ دوران دفاع مقدس می پرداخت که در زمان جنگ در نیروی هوایی منشا خدمات زیادی بود و رشادت هایش در تاریخ ایران همیشه ماندگار است. در سال هایی که سریال تولید می شد من علاقه داشتم در این نوع سریال های فاخر بازی داشته باشم. سریال شوق پرواز چقدر توانست حق مطلب را درباره شهید بابایی ادا کند؟ یدالله صمدی کارگردانی است که با ساخت این سریال اعتبار سی ساله دوران کاری اش را در میان نهاد تا اثری در خور شان و مقام شهید بابایی بسازد و برای نگارش فیلمنامه مدتها تحقیق و پژوهش انجام دادند و با خانواده شهید بابایی در ارتباط بودند و در خاطرم هست که همسر شهید بابایی هم در طول کار با سریال در ارتباط بود و اطلاعات زیادی در اختیار تیم سازنده شوق پرواز قرار داد. وجود چنین اطلاعاتی و این همراهی ها باعث شد چهره کامل و دقیقی از شهید بابایی در سریال ارائه شود و در ضمن چون کار دلی و با عشق ساخته شده بود با مخاطب هم ارتباط خوبی برقرار کرد و سریال مخاطبان زیادی داشت. تیم بازیگری شو ق پرواز با حضور بازیگرانی مثل شهاب حسینی، کورش تهامی، ستاره اسکندری، شهرام حقیقت دوست، الهام حمیدی، مهران رجبی و سایرین چقدر به موفقیت سریال کمک کرد؟ حضور این بازیگران صاحب نام و ارزنده باعث وجهه کار می شد و در ضمن من دومین تجربه بازی ام را در این سریال انجام دادم و توانستم تجربیات خوب و ارزنده ای از این بازیگران به دست بیاورم در سالی که سریال شوق پرواز را بازی کردم اتفاقات خوبی برایم به وجود آمد و همزمان سریال ساختمان 85 به کارگردانی مهدی فخیم زاده بازی کردم. همکاری ای که برایم جذابیت زیادی داشت و دوباره این فرصت را به دست آوردم که با یک کارگردان صاحب سبک و با تجربه تلویزیونی همکاری کنم و بتوانم با شیوه های مختلف کارگردانی آشنا بشوم. امیرعلی، نقشی که در سریال شوق پرواز بازی کردید برایت، چه ویژگی هایی داشت؟ نقشی ساده و معمولی بود او پسر جوان یک خانواده طبقه متوسط بود که خواهر بزرگ ترش درگیر تحقیقات درباره زندگی شهید بابایی می شود. نقشی کم و بیش هم سن و سال خودم که البته ایفای این نوع نقش های به ظاهر ساده کار دشوار و سختی است و نباید فراموش کنیم محوریت اصلی سریال شوق پرواز شخصیت شهید بابایی بود. از بازی در سریال شوق پرواز خاطره ای هم دارید؟ کلیت سریال برای من پر از آموختن و مواجه شدن با نکات جدید بازیگری بود که از کارهای خوب کارنامه بازیگریم است. چقدر به بازی در سریال های تلویزیونی علاقه دارید؟ من مدت ها در تلویزیون به عنوان مجری و بازیگر در کارهایی مثل کلانتر، ترانه مادری و سایه روشن حضور داشته ام و اعتبار و وجهه زیادی بابت حضورم در تلویزیون به دست آورده ام. بازیگر موقعی که در یک سریال بازی می کند با طیف زیادی از مردم در چهار گوشه ایران ارتباط برقرار می کند. م ...
می گفتندبه خاطرپول،زنش شده ام
ثروتمند نبود. ازدواج با مسعود آنقدر عاشقانه و مهم بود که با وجود مخالفت های خانواده این کار را کردم. حتی پدرم حاضر نبود من را ببیند و این اتفاق نیفتاد تا زمانی که مسعود تسلیم سرطان شد و از دنیا رفت. همه چیز در آن زمان کوتاه با مسعود برایم خاطره انگیز بود و تا همین چند ماه پیش با دختر او در یک خانه زندگی می کردیم. من همیشه در زندگی ام آدم محافظه کاری بودم و دنبال این بودم که بی دلیل ...
نمایشگاه "هنر در آیینه های ایثار" در کاشان برگزار شد/ اعلام برنامه های هفته گردشگری
به گزارش خبرگزاری تسنیم از کاشان ، حجت اله ناصحی پور اظهار داشت: "گردشگری برای همه ترویج دسترسی جهانی" شعار سازمان جهانی گردشگری برای روز جهانی گردشگری در سال 2016 است که پیرو آن "گردشگری برای همه،همه برای گردشگری " به عنوان شعار گردشگری ایران به مناسبت روز جهانی گردشگری در سال جاری انتخاب شده است. وی افزود: هماهنگی با دفاتر ،هتل ها و موسسات اقامتی جهت نصب بنر و پلاکارد به مناسبت هفته ...
سرمقاله های روزنامه های سوم مهر
، حفاظت را متقاعد کردم؛ من و علیرضا با واسطه و مستقیم با خانواده هر دو طرف گفت وگو کردیم و بالاخره زمینه های وصال حاصل شد. درست حدود یک ماه بعد بود که از مسئول اطلاعات بانه شنیدم، بالاخره پدر و مادر هاشمی برای انجام مراسم عقد به بانه آمده اند؛ فامیل های محدود هاشمی و اقوام عروس در خانه کوچک دختر، گرد هم آمده بودند؛ داماد، شناسنامه اش را در پایگاه سپاه جا گذاشته بود؛ او عجولانه سوار موتور شد تا ...
تصمیم گیری 22 نهاد درباره روستاهای ایران/ در تمامی طرح های روستایی، ابعاد فرهنگی- اجتماعی را نادیده ...
ایانا- وحید اسلام زاده اشاره: عباس سعیدی جغرافی دان، دارای پژوهش هایی بیشتر در حوزه مباحث اجتماعی و جامعه شناختی است. وی که فوق دکترای خود را از دانشگاه کاسل آلمان در سال 1364 اخذ کرده، در زمینه تخصصی توسعه روستایی تحقیقات و پژوهش های اساسی با جامعه شناسانی چون مصطفی ازکیا، مهدی طالب، جواد صفی نژاد انجام داده است. از نظر او توسعه پایدار روستایی فرایندی است که ارتقای همه جانبه زندگی روستایی را از طریق زمینه سازی و ترغیب فعالیت های هم ساز با قابلیت ها و تنگناهای محیط (به مفهوم عام آن) مورد تأکید قرار می دهد. با این همه از نظر او تصمیم گیری 22 نهاد درباره ...
سرمقاله های روزنامه های کشور
وگو کردم. با تماس ها و گفت وگو های مکرر، حفاظت را متقاعد کردم؛ من و علیرضا با واسطه و مستقیم با خانواده هر دو طرف گفت وگو کردیم و بالاخره زمینه های وصال حاصل شد. درست حدود یک ماه بعد بود که از مسئول اطلاعات بانه شنیدم، بالاخره پدر و مادر هاشمی برای انجام مراسم عقد به بانه آمده اند؛ فامیل های محدود هاشمی و اقوام عروس در خانه کوچک دختر، گرد هم آمده بودند؛ داماد، شناسنامه اش را در پایگاه سپاه جا ...
پرسش مهر روحانی؛ چگونه منطقه و جهان را از خشونت برهانیم؟
اتاق خبر 24 : آقای روحانی در مراسم آغاز سال تحصیلی 95 - 96 در دبیرستان نمونه دولتی دخترانه حضرت نرجس در منطقه 6 تهران گفت: اوایل مهرماه گرچه از لحاظ طبیعت ، پاییز طبیعت است اما از لحاظ علم و دانش ، بهار دانش و اندیشه است. رئیس جمهور افزود: به همین خاطر امروز روز بسیار مهمی برای سراسر کشور ، دانش آموزان ، دانشجویان، معلمان ، اساتید ، خانواده ها و تمامی آنهایی که در پی آینده توسعه ...
نام علی به من الهام شد/ دستور آزادی اش را آیت الله سیستانی داد
دختر مناسب برای علی بودم. وقتی به نتیجه نرسیدم به زن عموی علی سپردم تا برای او یک همسر مناسب پیدا کند و او هم دختر دوستش را معرفی کرد. برای خواستگاری رفتیم و علی هم عروسم را پسندید و خیلی عجله داشت که زودتر ازدواج کند، اما من گفتم باید یک بار با این خانواده بیرون برویم تا من حجاب این دختر را در بیرون از خانه ببینم. یک جلسه همراه با مادر دختر و عروسم با هم به پارک رفتیم و در جلسه بعدی پدر علی هم ...
مهر بازاری با بوی چین و ماچین!
وسایلش خواهد بود و من هم بعد از کمی استراحت به کارهایم می رسم اما بسی خیال باطل. وسایل در گوشه ای از اتاق جا خوش کرد و نوید هم مشغول تماشای کارتون های مورد علاقه اش شد. گذشت زمان چه فاصله ای انداخته بین دنیای ما و فرزندانمان! شبی که پدر با چند دفتر کاهی و چند مداد و خودکار قرمز و مشکی به خانه می آمد از شب یلدا برایمان طولانی تری بود. سعی می کردیم همه دفترها را همان شب جلد کنیم. با چه وسواسی دفترمان ...
اکبر گنجی، مدافع حقوق هم جنس بازان و بهاییان و مدعی تردید در وجود امام عصر(عج)
پرداخت اما در سال 1362 به مخالفت با ادامه جنگ برخاست و در برابر امام خمینی(ره) موضع گرفت. پس از مدتی هم دچار انحراف شد و به دلیل تمرد از فرمانده در شرایط جنگی به مجازات شدیدی محکوم شده بود که با وساطت حسین علی منتظری این مجازات منتفی و وی از سپاه اخراج شد . گنجی مدتی در دهه 60 رابط فرهنگی سفارت ایران در ترکیه بوده و با اعضای نهاد اطلاعات نخست وزیری از جمله سعید حجاریان رابطه داشت . ...
بخشش نمی خواهم، اعدامم کنید
آورده بود، روز گذشته پای میز محاکمه رفت. نماینده دادستان، در ابتدای جلسه محاکمه توضیحی درباره پرونده و مدارک موجود داد و گفت: تیر سال 83 متهم که در آن زمان مشغول انجام خدمت سربازی بود، بعد از اینکه به خانه رفت، ابتدا با مادرش درگیر شد و او را با جوراب خفه کرد، سپس خواهر نوجوانش را که شاهد ماجرا بود، به قتل رساند. متهم بعد از بازداشت در دادسرا به دو فقره قتل اعتراف کرد و جزئیات ...
جانبازی در راه انقلاب تا قهرمانی پارالمپیک
. بعد از آن در سال 1361 اواخر فروردین بود که به جبهه اعزام شدم و در اردیبشت ماه در آزادی خرمشهر از ناحیه پا مورد تیر دشمن قرار گرفتم، زمانی هم که خرمشهر آزاد شد من در بیمارستان شهید بهشتی تهران بستری و شاهد توزیع شیرینی و خوشحالی مردم بودم و در بیمارستان اشک شوق میریختم. در سال 1365 در منطقه شلمچه از ناحیه نخاع آسیب دیدم که بعد از آن زمان به وسیله ویلچر و عصا به زندگی ام ادامه ...
فرصت های انتخابانی جریان انقلابی/ کرایه از که می خواهید؟!
اتاق برادر صادقی6 با او گفت وگو کردم. با تماس ها و گفت وگو های مکرر، حفاظت را متقاعد کردم؛ من و علیرضا با واسطه و مستقیم با خانواده هر دو طرف گفت وگو کردیم و بالاخره زمینه های وصال حاصل شد. درست حدود یک ماه بعد بود که از مسئول اطلاعات بانه شنیدم، بالاخره پدر و مادر هاشمی برای انجام مراسم عقد به بانه آمده اند؛ فامیل های محدود هاشمی و اقوام عروس در خانه کوچک دختر، گرد هم آمده بودند؛ داماد، شناسنامه ...
سرخط ...
حفاظت اطلاعات نیز مانع شود. من او را می خواهم؛ حساسیت های فرهنگی و مذهبی مانع بزرگی برایش ایجاد کرده بود، با او در سنندج قرار گذاشتم، در اتاق برادر صادقی6 با او گفت وگو کردم. با تماس ها و گفت وگو های مکرر، حفاظت را متقاعد کردم؛ من و علیرضا با واسطه و مستقیم با خانواده هر دو طرف گفت وگو کردیم و بالاخره زمینه های وصال حاصل شد. درست حدود یک ماه بعد بود که از مسئول اطلاعات بانه شنیدم، بالاخره پدر و ...
توطئه یک زن برای قتل همسرش
بهانه اجاره کردن مغازه اش با او همصحبت شدیم. مرد جوان وقتی فهمید از راه دور آمده ایم، دلش سوخت و چون هوا سرد بود، پیشنهاد داد برای صرف چای وارد خانه شویم، سحر در طبقه پایین پنهان شده بود و به ما اشاره کرد که کار را شروع کنیم. من و نریمان هم به او حمله کردیم و چند دقیقه بعد هم از آنجا گریختیم. با اعتراف های تلخ پسر فریب خورده، دیگر همدستش نیز دستگیر و بازداشت شد. وی نیز اعتراف های آرش را تأیید ...
گفت وگو با وحید رهبانی، شش سال بعد از نمایش هدا گابلر
ندارد به او بگوید این مسائل را برطرف کن که مشکلی پیش نیاید؟ اما هیچکس چیزی نگفت و من براساس مجوزی که داشتم نمایش را روی صحنه بردم. بعد وقتی ماجرای شکایت و دادسرا پیش آمد، رییس شورای نظارت که برای صدور مجوز مقصر شناخته می شد بدون اطلاع من به دادسرا رفت و اعلام کرد: نمایش روی صحنه با آنچه زمان صدور مجوز دیده شده تفاوت دارد! پس کارگردان مقصر است. یعنی از زیر بار مسوولیت مجوز شانه خالی کردند و من به ...
اوباما: تصور رفتار تبعیض آمیز پلیس باید برای هر شهروندی نگران کننده باشد
به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری صدا و سیما ؛ باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در نشست خبری در مراسم افتتاح موزه تاریخ ملی سیاه پوست های آمریکایی که بعد از ناآرامی های اخیر در شهر شارلوت برگزار شد گفت این تصور که رفتار پلیس در آمریکا همراه با تبعیض است باید برای هر شهروند مایه نگرانی باشد. به گزارش شبکه تلویزیونی فاکس نیوز؛ اوباما تاریخ سیاه پوستان کشورش را تاریخی آکنده از فاجعه، شکست و در ...
داستان رابی فاولر؛ خدای سرخ پوش
مایکل اوون، تئو ولکات یا مارکوس رشفورد؛ در سال 1996 انجام داد. مردم از تری ونبلز می خواستند تا او را در کنار آلن شیرر در یورو به کار بگیرد. 36 گل در آن فصل به ثمر رسانده بود. اما زمان کمی به او رسید و در ادامه سال هایش نیز همواره نادیده گرفته شد. این موضوع توضیح می دهد که چرا تا این اندازه در بررسی بهترین های تاریخ لیگ برتر، او را نادیده می گیرند. خودش هم کمکی به این داستان نکرد. پسرِ ...