پدر شهیدی که از دلتنگی هایش می گوید - فاش نیوز
سایر خبرها
معیارهای نوکری امام حسین (ع) نمازاول وقت و ذکر گفتن است
دبستانی با قرآن آشنایی داشتیم. در همان روستا از هشت سالگی نوحه های محرم را از کتاب هایی مثل کتاب های بروجردی صابر همدانی می خواندم. وقتی دوازده ساله شدم و به تهران آمدم پای منبر آقای کافی به مسجد صدرالاشراف خیابان شوش میرفتم و اینطور باب شد که قرآن پیش از منبر را بخوانم . تقریبا مبدع این کار بودم. از سال 48 به بعد حدود 14 سالگی مداحی را شروع کردم. -برای شروع استادی هم داشتید؟ در سال ...
روز پنجم محرم؛ عبدالله بن حسن بزرگ مردی کوچک/ وقایع روز پنجم محرم الحرام و ذکر شهادت عبدالله بن الحسن (ع)
به گزارش پایگاه خبری حامیان ولایت ؛ سختی زخم ها امام حسین(ع) را بر زمین نشانده بود و سپاهیان او را از هر سوی در میان گرفته بودند. عبداللّه بن حسن که در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت عموی خود را نگریست که دشمن او را از هر سوی در میان گرفته است . یارای دیدن بیشتر این منظره را نداشت . بی اختیار به سوی عمو دوان شد. عمّه اش زینب خواست عبدالله را بگیرد، امّا او از چنگ عمّه گریخت و ...
افزایش دزدی خاطرات دفاع مقدس/ اخراجی ها را در تاریخ جنگ پنهان کردیم/ ماجرای نامه ای جعلی که باعث شهادت ...
از من پرسید چند سال در جنگ حضور داشتی؟ پاسخ دادم: 100 روز . گفت چه مدت در جبهه بودی؟ گفتم: 50 ماه. یک بسیجی در مدت 90 روزی که به ماموریت می رفت. 80 روز در فضای معنوی اردوگاه و 10 روز در درگیری بود. آن فضای معنوی که خدا را ناظر بر اعمال خود دیدند، ارزشمند است و امثال من دلشان برای آن روزها تنگ شده است. تانک و ترکش زدن، هیچ لذتی ندارد. آن فضایی که روح تو را رشد می دهد، ارزشمند است. ...
دَم مسیحایی امام از جوانان گمراه، رزمندگانی تمام عیار ساخت / کتاب همگام با حماسه روایت گر نقش مردم ...
مدرسه خواجه نظام قدیم که بعد از شهادت شهید حسین عزیزی به نام او نام گذاری شد، آموزش های مربوط به بسیج را به مردم یاد می دادند. خانواده ام با جبهه رفتن من مخالفت نکردند وی افزود: هم زمان با آموزش آن ها زمانی که در کلاس چهارم رشته تجربی در دبیرستان مولوی ابرکوه مشغول تحصیل بودم، جنگ شروع شد و چون من عضو انجمن اسلامی مدرسه بودم، همیشه با اشتیاق اخبار را دنبال می کردم. از رادیو می ...
بهترین عکس را از لبخند همت انداختم
وطنم در امان باشد تا من بتوانم ادامه تحصیل بدهم. من اینطور تصمیم گرفتم. من قاچاقی به جبهه آمده ام. بدون رضایت پدر و مادرم. من آمده ام وقتی برادرهای بزرگ ترم با دشمن می جنگند من در پشت جبهه به آنها کمک کنم تا وجبی از خاک کشورم به یغما نرود. یا آن شبی که پیش عمو حسن بودم متوجه حال و هوای غریب دو رزمنده شدم. حمزه و محمد که 16 سال داشتند. من آن شب از صدای سوزناک قرآن محمد از خواب بیدارشدم و هر ...
شیر خان طومان که بود؟
گذاشتم . یک سال و هشت ماه و 12 روز بعد از شهادت علی نشسته ایم در اتاق مصاحبه جام جم و روزهای کودکی علی را با پدر و مادرش مرور می کنیم ؛ خاطراتی که هر کدام یک نشانه است به خاص بودن علی ، به انتخاب شدن علی : از وقتی خیلی کوچک بود همیشه با پدرش به مسجد می رفت و از همان زمان با اهل بیت مانوس شد، طوری که در 12 سالگی یک هیئت عزاداری کوچک برای خودش کنج انباری خانه راه انداخت. ما آنجا را فرش کردیم ...
دست قطع شده اش را زیر کت قایم می کرد
چون همسر داری و چه بسا فرزند هم داشته باشی. از علیرضا کمک خواسته بود که در نبودش با خانواده اش چه کند؟! پدر شهید توضیح می دهد: یک مقدار من پول داشتم و یک مقدار هم خودش جمع کرده بود، رفتیم یک ماشین خریدیم و به نام من هم کرد. گفتم چرا به نام من کردی؟ گفت من را با آتش جهنم طرف نکن. فقط سفارش کرد اگر بچه دار شدم اسم فرزندم را حضرت امام(ره) انتخاب کند. علی رفت و 13 روز بعد به شهادت رسید. به ...
یونیسف از سال 80: بچه های شما در دامن ما هستند و ما تعیین می کنیم که چه شخصیتی در آن ها شکل بگیرد!
دیگر از ورود خانواده در جریان سازی را زندگی حضرت موسی(علیه السلام) دانسته و گفت: مادر و خواهر حضرت موسی(علیه السلام) و همسر فرعون همراهی کردند و حضرت هارون(علیه السلام) برادر ایشان در ادامه مسیر همراه وی بودند و در سیره حضرت زهرا(سلام الله علیها) این تربیت دینی برای فرزندانشان وجود دارد، زمانی که در تفسیر سوره مریم، حضرت علی(علیه السلام) از حضرت زینب(سلام الله علیها) سوال می کنند که آیا می دانی ...
همراهی زنان در خلق حماسه دفاع مقدس
گروهی از زنان در صدر اسلام در جنگ ها عهده دار حمل آذوقه ، مراقبت از مجروحان و آب رسانی به تشنگان بودند و این مهم دردوران دفاع مقدس نیز به بهترین شکل در ایران اسلامی به انجام رسید . زنان ایرانی در دفاع از عقیده ، ایمان ، دین و کیان خود در پیروزی انقلاب اسلامی و دوران هشت سال دفاع مقدس نقش به سزایی در سه مقوله فعالیت در پشت جبهه ، میدان نبرد و خط مقدم و حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس پس از ...
نقش تبلیغی و دفاعی روحانیت در هشت سال جنگ تحمیلی
زخم هایش قابل پانسمان نبود. سرش را روی پایم گذاشتم. گفتم: برادر خوش نظر پیامی نداری که اگر زنده ماندم به خانواده ات منتقل کنم. زیر نور ماه دیدم چشم هایش پر از اشک شد و قطرات اشک از گوشة چشم هایش سرازیر شد. لب هایش تکان می خورد اما آن قدر درد داشت که نمی توانست بلند صبحت کند. بعد از تلاش زیاد یک جمله گفت و شهید شد. گفت: آرزو داشتم چهرة امام خمینی(ره) را از نزدیک ببینم که نصیبم نشد. عشق به ...
کاش معاون اولی احمدی نژاد را پذیرفته بودم
از آنها ندارم. سه برادر بزرگ ترتان هرکدام در مقطعی برای تحصیل در امریکا اقامت داشتند جز شما. چرا؟ اجازه رفتن به من نمی دادند چون در دانشکده فعال سیاسی بودم و دستگیری و زندانی شدن ها باعث شده بود حتی به صورت عادی هم اجازه خروج از کشور را نداشته باشم. از سال 48 تا 50 در تبعید بودم و وقتی دکتر در سال 51 به لبنان رفت، عده ای رفتند برای حل مشکل ممنوع الخروجی من تعهد دادند. بعد با ...
یک صورت، یک ترکش، 58 تیغ/ از دهانم تکه استخوان خرد شده در می آوردم+تصاویر
برادر کوچکترم مرتضی از وقتی که 15 ساله بود بعنوان یک بسیجی به جبهه رفت و 5 سال جبهه بود و در 20 سالگی شهید شد و پیکرش بی سر به خانه برگشت. برادر بزرگترم مصطفی هم همین طور ، با اینکه شغل خانوادگی ما خیاطی بود اما از همان ابتدای جنگ برادرم عضو سپاه شد و به جبهه رفت و الان جانباز 35 درصد شیمیایی است. شما تقریبا از همان ابتدای شروع جنگ تحمیلی در جبهه حضور داشتید، این روزهای ابتدایی جنگ را ...
کودتای نقاب را بچه های نوهد لو دادند/ در بیسیم شنیدم که به ایران حمله شده است
و در سپاه ماند و چند سال قبل هم در اثر عوارض شیمیایی از دنیا رفت. به او گفتم تو من را می شناسی؛ من اهل کودتا و این حرفها نیستم. بعد گفت نگران نباش محاکمه تقی شهرام که تمام شود تو را آزاد می کنند اما فعلا این برگه را پُر کن و بگو کجا بودی و چه شد. من همه چیز را نوشتم و مدام هم فحش و لعنت می دادم به این تقی شهرام که نمی شناختمش و می گفتم کاش زودتر محاکمه اش کنند تا ما خلاص شویم ...
یادی از دلاورمرد اسطوره سیستان و بلوچستان/شهید “میرمرادزهی” افتخار قوم بلوچ
مسرت گفته ام که دنبال تسویه حساب با ارتش باشد و کارها را درست کند. پولی را که ارتش می دهد بگیرد و وقتی که رفتی تهران، برای زندگی با حاج آقا رضایی مشورت کن و کمک بگیر. بلافاصله بعد از مرگم، تلگراف بزن سراوان برای برادرم و تلفن کنید زاهدان برای پسرعمویم و اگر توانستی بعداً هم یک سری به مادرم بزن تا بچه ها را ببینند. پدر و مادر عزیزم همیشه صداقت و فداکاری های شما را از یاد نخواهم برد. مادر جان! از مرگم ...
سیره و منش شهدا، درس زندگی است
به او گفتم فرزندم با این سن کم نرو و در کنار خانواده بمان. وی افزود: عزیزعلی هر بار از نه خانواده ناراحت می شد، و می گفت: به خدا قسم نمی توانم آ رام بمانم جبهه نیازمند نیرو است و من نیز برای جنگیدن با دشمنان کوچم نیستم. مادر شهید، ادامه داد: خلا صه با هر عذر و بهانه ای که می آ وردم نتوانستم مانع رفتن او به جبهه شوم و بعد از مدتی عزیزعلی از طرف بسیج شروع به اسم نویسی برای ...
گذشتن از دلبستگی ها شرط همراهی با عاشورائیان است
شب که برای اطلاع رسانی به منزل شهید مهاجر رفته بودیم، مادر شهیدمی گفت خواب حسین را دیدم. او در خواب به من گفت من در خدمت امام حسین(ع) هستم و به ایشان خدمت می کنم بعد از این صحبتها، حسین با دو بال قشنگی که داشت به آسمان پر کشید. این کارشناس مذهبی ابراز داشت: حسین زمانی که می خواست عازم جبهه بشود به مادرش گفته بود دعا کن مانند مادرمان حضرت زهرا(س) مفقود بشوم. به نظر من هویدایی شهدای ...
آماده مذاکره برای بازگشت جناب خان به خندوانه هستیم
طالبیان و صالح میرزاآقایی با هم گروه تئاتر در اوایل دهه 70 تشکیل دادیم و اولین کارمان آنتیگونه بود. همان زمان توسط خانم ملکی به دوستی که قرار بود پایان نامه اش را اجرا کند، معرفی شدم و بازی کردم. همان جا از یکی از بازیگران این نمایش خواستم که به ما در تئاترمان کمک کند که از آن به بعد به مدت حدود دو سال تمرین می کردیم. البته کاری بداهه را آماده کردیم که سال 71 اولین سال تاسیس فرهنگسرای بهمن اجرا کردیم و ...
اتصال به حسین (ع) قطره را دریا می کند
...> بیشترین نقش را در این زمینه پدر و مادر دارند. انتقال از شیر مادر و تربیت پدر بسیار موثر در نوکری خانه سیدالشهدا (ع) است. البته اوایل شعر از دیگران می گرفتیم و بعد خدا قریحه و طبعی به ما داد که از تولید به مصرف هستیم. یعنی شعر را خودم می گویم و خودم هم می خوانم. انجام وظیفه می کنم. یک سال می خواستم به مدینه و مکه بروم. نزد یکی از شعرا و ذاکرین رفتم و گفتم شعری بدهید من آنجا بخوانم. گفت ...
هنر انقلاب با سیلی صورتش را سرخ نگه می دارد
...> محمد خزایی پس از دریافت جایزه خود گفت: من همیشه وقتی یک هدیه می گرفتم آن را پیش پدرم می بردم و می گفتم پسرت یک هدیه دیگر گرفت، حال چند روزی است که پدرم را از دست داده ام. من 40 سال از خدا عمر گرفتم اما چه کشیدند فرزندان شهدای مدافع حرم که امروز بدون پدر به مدرسه رفتند. همچنین پرویز شیخ طادی نیز در این مراسم و پیش از دریافت جایزه خود با اشاره به اینکه بیش از 10 سال برای تغییر وضعیت ...
پیکر شهید حسن سلیمانی در کاشمر تشییع شد+تصاویر
رفتار شهید گفت که خیلی خوب، مهربان و سخت کوش بود و با زحمت کشی و کارگری زندگی اش را اداره و با هفت فرزندش یعنی سه پسر و چهار دختر در روستای موشک کاشمر با کسب لقمه حلال زندگی می کرده است. برادرزاده شهید بیان داشت: همان دفعه اولی که شهید به جبهه اعزام شده بود دیگر برنگشت و بعد از مدتی مفقودالاثر اعلام شد و خانواده تا اکنون 34 سال است که منتظر شهید بودند. وی در پاسخ به اینکه روستای ...
زن همسایه به خانه مان می آمد و ارتباط کثیف ما هر روز بیشتر می شد تا اینکه! + عکس
: عذرا زن همسایه مان بود. او می گفت از شوهرش دل خوشی ندارد به همین خاطر بعضی وقتها با من تماس می گرفت و با هم صحبت می کردیم. ما با گذشت چند ماه از این ماجرا به هم علاقمند شدیم. عذرا در غیاب شوهرش به خانه مان می آمد و با من درد دل می کرد تا اینکه خواهر و برادرم به این ماجرا پی بردند. آنها به من اعتراض کردند و گفتند باید به این رابطه پایان دهم. وی ادامه داد: به عذرا گفتم باید ارتباطمان را ...
ماندگارترین لحظه حضورم در جنگ مداوای پسر مجروح خودم بود
.... زمان عملیات جبهه اعزام می شدم و بعد از اتمام عملیات به تهران برمی گشتم. سال 1362 در بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک دو جوان ساده را که کفش های کتانی به پا کرده بودند دیدم. وقتی ازهمکاران هویتشان را جویا شدم گفتند دکتر توانا و دکتر رهنمون هستند. بعدها دکتر رهنمون به شهادت رسید. در یکی از روزها بیماری را به بیمارستان منتقل کردند که اصرار داشت من درمانش کنم. بالای سرش رسیدم متوجه شدم با پتو صورتش ...
شهید بی سر و بی دست که تنها دو پایش تشییع شد/کاش مسئولان وصیت نامه شهدا را بخوانند و به مستضعفان بیشتر ...
برابر وطنشان مسئول می دیدند با دستکاری شناسنامه های خود علیرغم مخالفت خانواده، به جبهه اعزام می شوند. سید صاحب کوچکتر از سید مهدی بود اما زودتر به فیض شهادت نائل آمد. سیده فاطمه محمدی حسینی، خواهر بزرگتر دو شهید گرامی در گفت وگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، درباره زندگی سید صاحب، اول شهید خانواده گفت: سید صاحب، تا سال سوم راهنمایی اشتغال به تحصیل داشت. وی بعد از قطعنامه 598 ...
تعبیر رویا پس از 14 سال مفقودالاثر بودن/ علیرضا به حجاب حساس بود و اهمیت می داد
عملیات رمضان به شهادت رسید و 14 سال مفقودالاثر بود و بعد هم که جنازه اش را آوردند برخی شماتت می کردند و حرف هایی می زدند اما من در جوابشان می گفتم امانت و هدیه خدا بود و به خدا پس دادم. دیگران و پدر و برادرهایش را به آمدن به جبهه ترغیب می کرد می گفت به جبهه ها بیایید که امام زمان (عج) اینجا است. برای ما تعریف کرد که یک بار که موج انفجار او را گرفته بود زیر بوته ای پنهان شده بود ...
بی دین بودم؛ محمدحسین عوضم کرد
اسمم سارا است. پدر و مادرم رو از بچگی ندیدم. برای همین ازکسی نشنیدم چرا اسمم رو گذاشتن سارا. ما سه تا خواهر بودیم؛ مریم، سارا، زهرا به ترتیب از بزرگتر به کوچیکتر. مادرم سن کمی داشت بخاطر شرایط خاصش مجبور شده بود با پدرم که شاید حدود 50سال اختلاف سنی داشت، ازدواج کنه. بعد از به دنیا اومدن خواهر کوچیکم مثل اینکه نتونستن از ما نگهداری کنن. پدر و مادرم از هم جدا شده و من و خواهرام راهی پرورشگاه می ...
استقبال گسترده اهالی سینما از فراخوان جام جم
شعار نمی داد. همچنین این فیلم در زمان اکرانش تاثیر خوبی روی جامعه گذاشت. سارا خوئینی ها، بازیگر خسته نباشید به شما. بهترین فیلم های سینمایی سینمای دفاع مقدس از نگاه من دو فیلم دیده بان و مهاجر هر دو به کارگردانی آقای ابراهیم حاتمی کیا است. احسان عبدی پور، کارگردان سینمای جنگ ما عین جنگ ما، فیلمسازی ایدئولوگ می خواست و می خواهد. هیچ اسپیلبرگی با هیچ حدی از ...
سرگذشت حضرت رقیه (س) در کربلا
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری صدا و سیما ؛ در بعضی روایات آمده است: حضرت سکینه سلام الله علیها در روز عاشورا به خواهر سه ساله ای (که به احتمال قوی همان حضرت رقیه (ع) باشد) گفت: بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود. امام حسین (ع) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه (ع) صدا زد: بابا! مانعت نمی شوم. صبر کن تا تو را ببینم. امام حسین (ع) او را در آغوش گرفت و لب های خشکیده اش ...
بسیاری از رزمندگان برات شهادت را از امام زمان(عج) گرفتند/اعجاز رمز یا صاحب الزمان(عج) در شب های عملیات!
می ماند و جایی درز نمی کرد. شاید گاهی بعد از شهادت بچه ها عنوان می شد. راوی دوران دفاع مقدس با بیان این که وقتی رمز عملیات به نام یکی از ائمه(ع) بود توسل بچه ها به آن امام هم خاص می شد، گفت: مخصوصا وقتی رمز عملیات به نام حضرت زهرا سلام الله علیها بود. سید محسن محمدی درودی مداح گُردان بود، به بچه ها گفته بود: من دوست دارم مثل مادرم شهید شوم وقتی گلوله توپ به زمین خورد پهلوی سید محسن را ...
هومن اژدری: موسیقی راک در دنیا در حال از بین رفتن است
نوری برویم و بعد از گذراندن آن دوره، امتحان بدهیم و اگر قبول شدیم، تازه بعد از آن می توانیم به عنوان خواننده فعالیت کنیم. آن زمان می گفتم من خودم خواننده ام، چرا باید در این کلاس ها شرکت کنم! در اولین جلسه ی کلاس های مقدماتی با محمدرضا صادقی که شرکت کردم، فهمیدم خیلی چیزها برای یاد گرفتن هست و من تقریباً چیزی نمی دانم. دو سال این کلاس ها را ادامه دادم و بعد از آن هم یک سال در کلاس های محمد نوری ...
یادی از اولین شهید دفاع مقدس شهرستان کازرون
شهید گفت: بگذار بکشند. این زندگی چه ارزشی دارد وقتی من در ریش گذاشتن هم آزاد نیستم؟ اختلاف سنی شما با شهید چقدر است؟ شهید پنج سال از من بزرگتر بودند رفتار ایشان با شما به عنوان خواهر کوچکتر و همچنین با سایر افراد خانواده چگونه بود؟ شهید یک مومن واقعی بود و اخلاق یک انسان مومن و مذهبی را می شد در او دید. همواره با افراد خانواده خصوصا پدر و ...