انتشار خاطرات ناگفته عضو جدا شده داعش+عکس - مشرق نیوز
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت زنی از زندگی با مردی که 2 دخترش را کشت
پدرشان به هیچ وجه اجازه نمی داد، نزد من باشند همچنین سولماز در یک آتلیه عکاسی کار می کرد و آخرین بار همان شب حادثه، به آتلیه رفتم و او را دیدم. مادر سوگند و سولماز درباره دست نوشته شهرام بعد از ارتکاب جنایت به بازپرس گفت: حقیقتش این است که شهرام 20 میلیون تومان به برادرم داده بود و چون برادرم در کار خرید و فروش خودرو بود از وی خواسته بود با آن پول کار کند و به وی سود بدهد که برادرم ماه به ...
روایت "جلال طالبی" از بی معرفتی و خوشگذرانی های ملی پوشان/ این قصه سر دراز دارد
...، زخمی می شدیم و بعد هم دعوای پدر و مادر بود. ** جای زمین های خاکی را آپارتمان ها گرفتند سن مان که بالاتر رفت، عضو باشگاه شدیم. در میدان فوزیه (میدان امام حسین فعلی) زندگی می کردیم. نزدیک ترین باشگاه به ما تهران جوان بود که در میدان ژاله (میدان شهدا فعلی) قرار داشت. من و هفت، هشت نفر از بچه محل هایم در تیم تهران جوان بازی می کردیم. همه با هم به آن جا رفته بودیم. از تهران ...
شکنجه های هولناک قاتل ایرانی در سلول داعشی ها / او پس از قتل فرار کرده بود + عکس
توجهی نکرده بود. من مشروب خورده بودم و حال خوشی نداشتم که با او درگیر شدم و مقتول به هواخواهی او وارد درگیری شد که این اتفاق رخ داد. درباره درگیری با مقتول بیشتر توضیح بده ؟ من دماغم را عمل کرده بودم و چسب آن هنوز روی دماغم بود به همین دلیل پسر جوان فکر کرد من سوسول هستم که از خودروی دوستم پیاده شدم و به او گفتم به خط پیشانی ات می نازی که با هم درگیر شدیم. در همین لحظه مقتول از ...
داستان عشق دختر آلمانی که در خلافت داعشی به تباهی کشیده شد!
کاترین کونتس ؛ در 25 اوت 2017 در یک روز داغ تابستانی در عراق، الیف ک. 29 ساله و از طرفداران آلمانی داعش، آخرین پیام واتس اپ خود را از "خلافت" به خانواده اش در آلمان ارسال کرد. ساختمان های اطراف او در آتش شعله ور بودند، و غرش صدای حمله بالگرد ها باعث قطع شدن صدای او می شد. هر انفجاری شیون فرزندان او را به همراه داشت. الیف در حال تماشای دنیایی بود که در چهار سال گذشته به ویرانی آن پرداخته بود. او با خود فکر می کرد که "زندگی ما رو به پایان ا ...
عواقب بازی در نقش "شمر"
. یادم است یک روز در میدان فاطمی کاری داشتم، وقتی از ماشین پیاده شدم یک مرتبه چیزی توی سرم خورد. خانم مسنی داشت من را کتک می زد و می گفت من تو و بازی هایت را دوست دارم چرا نقش شمر را بازی کردی؟! به خاطر اینکه نقش شمر را بازی کرده بودم، داشت من را تنبیه می کرد. در نهایت چند نفر کمک کردند و از آن مهلکه جان به در بردم! این اتفاقات می افتاد و کسانی که کارهای من را تعقیب می کردند، این نقش را ...
عضو جدا شده داعش به حرف آمد
قانون - کتاب در رقه بودم ، خاطرات محمد الفاهم (ابوزکریا) عضو جدا شده داعش و عنصری تکفیری است که داعش را کندرو می دانست. به گزارشش قانون به نقل از تسنیم، کتاب پنجم از مجموعه ماجراهای امنیتی که انتشارات نارگل اقدام به انتشار آن ها کرده است، با عنوان در رقه بودم منتشر شد. کتاب در رقه بودم ، خاطرات محمد الفاهم (ابوزکریا) عضو جدا شده داعش و عنصری تکفیری است که داعش را کندرو می ...
روایت مادرانه از زندگی با شوهری که 2 دخترش را کشت و خودکشی کرد/ 2 برادر دیگرش هم خودکشی کرده بودند
پدری این کار را با فرزندانش نمی کند. وی افزود: به من گفته بودند که در ابتدا طلاق خودم را بگیرم، سپس برای گرفتن بچه ها از شوهرم اقدام کنم البته دخترانم بزرگ بودند و حق انتخاب داشتند اما پدرشان به هیچ وجه اجازه نمی داد نزد من باشند همچنین سولماز در یک آتلیه عکاسی کار می کرد و آخرین بار همان شب حادثه، به آتلیه رفتم و او را دیدم. مادر سوگند و سولماز درباره دست نوشته شهرام بعد از ...
خاطره صالحی از گروهی که قصد ترورش را داشتند
. به همین خاطر ولید المعلم، وزیر امور خارجه سوریه به من زنگ زد و خواهش کرد که شخصا به این نشست بروم و از کشورش حمایت کنم. چون سوریه تنها مانده بود و کسی این کار را نمی کرد. من نیز قبول کردم و برای حمایت از سوریه و بیان اینکه حمله به سفارتخانه های خارجی، کار دولت سوریه نیست و خشم مردم است به عربستان رفتم. وارد جده شدم. در راه رسیدن به ساختمان سازمان همکاری اسلامی در بزرگراه در حرکت بودم که یک دفعه ...
راز ماندگاری ترانه های کوچک برای بیداری
...، پای در مسیری گذاشت که او نیز در کنار برادرانش شخصیت نوستالژیکی برای چند نسل باشد . ترانه های کوچک برای بیداری مجموعه ای است از ترانه های کودکستان، متل ها و اشعار فولکلور که با انتخاب و کارگردانی بیژن مفید و سرپرستی یوسف شهاب در سال 1359 گردآوری شد. موسیقی بیشتر قطعات این آلبوم توسط یوسف شهاب، قطعه قوقولی قوقو ، خانم خانوم ها ، تو که ماه بلند آسمونی ... از بیژن مفید و تعدادی نیز همان ...
مروری بر آهنگ های خاطره انگیز در آثار کودک و نوجوان
، زمانی که فقط هشت سال داشت آن را در استودیو رادیو خواند. او درباره آن خواندن این ترانه گفته: هشت ساله بودم که دایی ام (محمود منتظم صدیقی) از من خواست ترانه ای را که برای برنامه ای کودکانه تنظیم کرده بود، بخوانم. بعد از بارها مرور و تمرین، انگار که رضایت دایی جلب شده بود و ظهر یک روز پاییزی همراه دایی و پدرم وارد استودیوی ساختمان شیشه ای محل قدیمی ضبط برنامه های رادیو شدم. بعد از دوبار تمرین کردن در ...
مردان پرنده
اکرم هم سال 94 در یک روز بهاری از بالای اسکلت پایین افتاد اما جان سالم به دربرد. بعدازظهر بود. هیچیم نشد. می دانید جوان ها چرا رفتند تو این کار؟ بیکاری. این همه خطر می کنیم چون شغل دیگری نیست. اولین جوان ها که رفتند ما هم راهش را پیدا کردیم. همین کارمان هم شغل ثابتی نیست، اما چه کنیم؟ تجارت پول می خواهد، کشاورزی هم آب. حسن بعد از سقوط از ساختمان بیهوش شد. برادر و پسرعموها به قلعه رستم زنگ ...
قتل مادر و کودک با اسلحه شکاری برای گرفتن بیمه عمر!
لوازم فرزندم را به همراه داشت و پسرم را در آغوش گرفته بود، سوار خوردو شد و من به سوی مشهدحرکت کردم اما در نزدیکی مشهد وقتی به زمین خالی رسیدیم به او گفتم ابتدا داخل این چهار دیواری چند تیر شلیک کنم بعد به مشهد برویم. آنجا زیلویی پهن کردم و همسرم نوزاد 11 ماهه را روی پاهایش گذاشت تا تکان بدهد. من هم در یک لحظه پشت سر همسرم قرار گرفتم و گلوله ای از پشت سر به او شلیک کردم. در این هنگام او ...
برای دفاع از اسلام مرزی نمی شناخت
می دانید؟ من فکر می کنم لقمۀ حلال اولین اصل است. زمانی که کار می کردم، از من خواستند رشوه بگیرم، اما به هیچ وجه قبول نمی کردم. می توانستم برخی کارهای خلاف را انجام دهم و وضعیت اقتصادی مان را تغییر دهم، اما زیر بارنرفتم. همین مسئله باعث شد مدیران من را تهدید به اخراج کنند. سپس به بدترین بخش شرکت تبعیدم کردند. بیماری ام از همان وقت شروع شد. دچار سرماخوردگی شدید و وخیمی شدم که باعث دیگر بیماری ...
سرمقاله های روزنامه های 17 مهر
اقتصادی منافع بسیاری برای کشور حاصل شده که غیرقابل بازگشت است . اگر پی ام دی بسته شده، پس داور حقوقی و فنی که در برجام پذیرفته اید، چه می گوید؟ یا با وجود تحریم هایی که یکی پس از دیگری برمی گردد و دولت رویش را به سمت دیگری برگردانده تا نبیند، چگونه می توان از بازگشت ناپذیری برجام دم زد؟ 5- درست در حالی که مادر تحریم ها در راه است، متاسفانه همچنان از نوستالژی و خواص و خاطرات مادر مذاکرات حرف ...
آیت الله هاشمی در سطوح ارشد نظام هم توجه ویژه ای به صنایع دفاعی داشتند
ارتش عراق نیاز داشت، من دوره دکترا را شروع کرده بودم که ایشان توصیه کردند که با توجه به تخصصم به صنایع دفاعی کمک کنم و این باعث شد تا ملاقات های بنده با ایشان عمدتا به پیگیری صنایع موشکی اختصاص پیدا کند. رئیس شورای شهر تهران تاکید کرد: در خاطرات روزنوشت ایشان که در این دوره یعنی از سال 1365 تا 1370 در دسترس است، مشاهده می کنید که تقریبا اکثر مواردی که ایشان به ملاقات بنده اشاره کرده اند ...
دولت موقت نمی خواست سپاه تشکیل شود/ سوریه در دفاع مقدس کمک های بسیاری به ما کرد
الرحمن الرحیم... سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد. یک. محسن رفیق دوست... و برگه را به نفر کنار دستیم دادم و گفتم به ترتیب اسم تان را بنویسید. اسامی نوشته شد و سپس انتخاب کردیم که دانش شد فرمانده، آقای حسن جعفری شد تحقیقات پرسنلی، من تدارکات و... . خودمان هم به خودمان حکم دادیم. بعد هم من مامور شدم و برای ستاد سپاه مکانی جور کردم. از همان روزهای نخست متوجه شدیم که با دولت موقت آب مان در ...
مشروح سخنرانی سید حسن نصر الله دبیر کل حزب الله لبنان
، ممکن بود این نبردها به نتایج دیگری منجر شود. بنابراین نباید داعش را رها کرد. این گروه به دنبال بازپس گرفتن همه مناطقی بوده که در سوریه از دست داده است. حتی این گروه می خواهد بار دیگری به بلندی های عرسال، قلمون غربی و لبنان بازگردد. این گروه چنین تفکری دارد. به عبارت دیگر داعش یک موجودیت سرطانی دارد و جایز نیست بخشی از این سرطان نابود شود. کافی نیست این بیماری تنها به صورت شیمی درمانی از بین برود ...
از رد صلاحیت برخی افراد در شورا خیلی ناراحت می شدم اما قانون ملاک است
خودمان را از آن ها بدانیم و خدمت آن ها برسیم وبه آن ها سربزنیم. اینکه چرا حقوق خواندم یک دغدغه دینی اسلامی و در کنار آن انقلابی داشتم که من دنبال فلسفه بودم و گرایشهایم از دوره دبیرستان در حوزه فلسفه بود و آمادگی داشتم در حوزه فلسفه و انسان شناسی فعالیت کنم که در همان زمان انقلاب شد، حوالی سال های 58 و انتخاب رشته کردم و، چون رتبه خوبی داشتم همه توصیه کردند که حقوق دانشگاه تهران بخوانم ...
انتشار خاطرات ناگفته عضو جدا شده داعش(اخبار ادبی و هنری)
به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، کتاب در رقه بودم خاطرات محمد الفاهم (ابو زکریا) عضو جدا شده داعش و عنصر تکفیری که داعش را کندرو می دانست به زودی توسط انتشارات نارگل منتشر خواهد شد. این انتشارات پیش از این خاطرات یک عضو جداشده از القاعده را تحت عنوان روزی روزگاری، القاعده منتشر کرده بود.
مطالعه کدام کتاب آتش مبارزه را در سردار همدانی شعله ور کرد؟
در ادامه می خوانید بخشی از خاطرات سردار شهید حسین همدانی است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است. نحوه آشنایی با امام خمینی در سال 1343 شهید حسین همدانی درباره نحوه آشنایی خود با امام خمینی در سال 1343 می گوید: در دوران تحصیل و کار در مساجد با هیئت های حسینی آشنا و در این محافل پرورش یافتم، چون ظلم و ستم، تبعیض، فاصله طبقاتی و گرسنگی را به خوبی حس کرده بودم به ...
گم شدن دو مهندس راه در جاده زندگی
آب روشن می کند تا بسوزد و من به زحمت بیفتم. یک بار هم گوشت چرخ کرده را به سقف اتاق چسبانده بود. اگر من ظرف ها را نشویم از ظرف های یکبار مصرف استفاده می کند و... قاضی که باشنیدن این حرف ها به خنده افتاده بود به مرد جوان گفت: عجب! یعنی شما کاری نکردید که دلخور شده باشد؟ مهندس که انگار گوش شنوایی پیدا کرده، آهی کشید و ادامه داد: تازه لیسانس گرفته بودم که خانواده ام اصرار کردند ازدواج ...
روایت هایی خواندنی از زندگی و مرگ سهراب سپهری
ادبیات و نقاشی ما را در چند دهه اخیر تکان داده است. او با بیان خاطره ای سخنانش را به پایان می رساند: عید یکی از سال هایی که ما بابل زندگی می کردیم، همه اقوام دور هم بودیم و یکی دو سالی بود که من هم نقاشی را شروع کرده بودم و سهراب هم همیشه مرا تشویق می کرد. در یک صبح بهاری، دخترخاله های مادرم با بچه های شان آمده بودند عید دیدنی و نقاشی بچه های شان را به سهراب نشان می دادند و من با دیدن ...
آخرین زنی که در خرمشهر ماند
را که پاکسازی کردند رفتیم آنجا. تازه به خرمشهر رسیده بودیم که بهبهان را زدند. خانواده یکی از رزمنده ها همان روز خرمشهر را به مقصد بهبهان ترک کرده بود و همه شان شهید شدند. به من گفتند مادر ارجحی ها تو را خیلی دوست داشت تو بیا برو. ساعت یازده شب رفتم سردخانه صورت این ها پوکیده بود از شدت انفجار. طلاهایشان را درآوردم و برای شستن شان داوطلب شدم. حالت چهره ها و بدن یخ زده شان خیلی بد بود. ملیحه دست هایش ...
50 سال با اسماعیل میرفخرایی
...> اواخر سال 1347 بود. روزی قطبی به من گفت که تو بیولوژی خواندی، برو برنامه علمی بساز. به کامبیز محمودی که معاون بود، گفتم ماجرا از این قرار است و قطبی گفته برنامه ات دوشنبه پخش می شود. محمودی گفت به اداره اطلاعات انجمن ایران و امریکا (USIS) -که آن زمان در خیابان صبا بود -برو. آنجا توسط آقایان اکبری و میرزابیگی متخصص فیلم بودند. به اتاقی راهنمایی شدم که مملو از فیلم بود تحت عنوان Science Report که ...
کسب وکار موروثی سیاست مداران ایرانی
وکیل الملک والی کرمان و شوهر اول مادر مصدق را می دانست، استدلال کرد که اگر مادر مصدق بلافاصله پس از چهار ماه و 10 روز عدّه قانونی با پدرش ازدواج کرده باشد و محمد مصدق نه ماه بعد از آن متولد شده باشد، باز 30 سال ندارد و محمد مصدق به دلیل سن کمتر از 30 سال وارد مجلس نمی شود، اما موقع انتخابات دوره شانزدهم تقنینیه طبق آن شناسنامه سن مصدق از 70 تجاوز می کرد، مصدق عکس سنگ قبر مرحوم وکیل الملک کرمانی که ...
ماجرای سیلی هایی که کمیل برای یک نهی از منکر خورده بود/ همسر شهید: الان می فهمم شهید قبل از رفتن از این ...
به گزارش دیار آفتاب ؛به نقل از رجانیوز - کبری خدابخش: مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقواماعاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلواتَبدیلًا 23 - احزاب / برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند . برگ سبز ز ...
کدخدایی: با قوانین فعلی من هم احتمالاً ردصلاحیت می شوم
دانشجویی حرکت می کنند خودمان را از آن ها بدانیم و خدمت آن ها برسیم وبه آن ها سربزنیم. اینکه چرا حقوق خواندم یک دغدغه دینی اسلامی و در کنار آن انقلابی داشتم که من دنبال فلسفه بودم و گرایشهایم از دوره دبیرستان در حوزه فلسفه بود و آمادگی داشتم در حوزه فلسفه و انسان شناسی فعالیت کنم که در همان زمان انقلاب شد، حوالی سال های 58 و انتخاب رشته کردم و، چون رتبه خوبی داشتم همه توصیه کردند که حقوق ...
دو روز قبل از تولدش، او را در حجله شهادت دیدم / سعید به آنچه دوست داشت رسید + عکس
: مادر تا تو نیایی بدون تو هیج جا نمی روم ، سعید گفته بود که اینبار که از جبهه برگردم می خواهم زن بگیرم ، در ذهنم مقدمات خواستگاری و عروسی چیده بودم. بغضم گرفت، گریه کردم که سعید به من گفت: مادر گریه نکن انشالله ششم تا هفتم عید می آیم، جایم هم خیلی خوب است و قرار بود هشتم فروردین در شمال خانه مادر بزرگش برای او جشن تولد بگیریم و او را غافلگیر کنیم، دیگر نمی دانستیم که سعید زودتر از همه ما را ...
چرا شهید همدانی "حبیب" سپاه شد
پس از آن جنگ شروع شد که آن هم خاطرات زیادی را در خود دارد. "شهید همدانی از انگیزه های من برای ورود به سپاه بود" شروع ارتباط زمانی بود که بنده به عنوان پاسدار در تیپ انصار الحسین(ع) شروع به فعالیت کردم و از نظر سازمانی شروع کار ما در تیپ بود ولی در اوایل که بسیجی بودم کمابیش وقتی برای انجام مأموریت های شبانه، پست و نگهبانی و ایست و بازرسی داخل شهر می آمدم از گوشه و کنار شخصیت ...
اولین شهید عملیات والفجر هشت کیست؟
.... چون کاری از من ساخته نبود، به آب زدم؛ روی دژ آمدم و شروع به دویدن کردم. عراقی ها تیراندازی می کردند. تیری به دستم خورد. آخر دژ به خاکریز رسید. آن جا موقتا از تیراندازی در امان بودم. عده ی زیادی پشت خاکریز منتظر قایق بودند. تعدادی قایق رسید. بچه ها هجوم بردند. اولین قایق واژگون شد. گوشه ای نشستم. یک لندی کرافت که آب آورده بود، پیدا شد. همین که اوضاع را دید ...