خداقوت بانو... - اصفهان امروز آنلاین
سایر منابع:
سایر خبرها
داستان | درمانگاه
نشسته بود پشت میز و سرش را کرده بود توی مانیتور. حتی وقتی سلام کردم هم سرش را بالا نیاورد. منتظر بودم بگوید چی شده دخترم؟ یا در خدمتم، ولی نگفت. تصمیم گرفتم خودم شروع کنم. گواهی سلامت را گذاشتم روی میز و گفتم: ببخشید آقای دکتر، من می خوام برم مسابقات هندبال. اگه می شه این گواهی رو... نگذاشت جمله ام تمام شود. بدون این که سرش را بلند کند، گفت: ما گواهی سلامت امضا نمی کنیم... ...
دختر جوان قد بلندی که پوست سبزه دارد وارد واگن مترو می شود و...
...، خانم ها به حرف هایم گوش دهید. گوش کردن به حرف که دیگر پولی نیست. من سارا هستم؛ همان سارایی که همه در مترو ازش تعریف می کنند. گوشواره و دستبند و آویز ساعت می خواهید روی پارچه رو نگاه کنید؛ ردیف بالا 15 تومان و ردیف پایین 10 تومان، اما... اما کار ویژه در دستانم است، روی بینی ام هم هست، روی گوش هایم هم. دست و صورت و گوش هایش را به افرادی که مات و مبهوت به آن نگاه می کنند نشان می دهد ...
کودک زنده به گورشده
وب سایت به خانه اش سری بزنم. او اصرار کرد و گفت باید همین الان این کار را بکنی. برای همین هم ناچار شدم دویدن در حاشیه تپه های "مونت لوو" را تا ساعت هشت شب عقب بیاندازم. اما بعد از برگشت از خانه دوستم، اتومبیل را به طرف حاشیه کوهستان راندم و بر خلاف برنامه ام، به جای 15 دقیقه، نزدیک به 50 دقیقه دویدم. خانم میلانیان از چندین سال پیش از آن حادثه، با راه اندازی یک موسسه غیر انتفاعی، برای ...
پدرم مرا با گریه راهی خانه ناصر کرد و حالا مرا از یاد برده و...
تا راه زندگی درست را یاد بگیرند ولی از همان ابتدا فکر می کرد وظیفه پدر و مادر به دنیا آوردن بچه ها و تهیه یک لقمه نان بخور و نمیر است. یک روز فکر می کردم همه حرف های شوهرم درست است ولی حالا می بینم که مرا با اعتیاد به خاک سیاه نشانده و باعث شده است که زندانی شوم. او آن قدر توان ندارد که بتواند مرا نجات دهد و حالا دیگر تنهای تنها هستم. از لطف شما سپاسگزاریم! اتصال ناموفق! لطفا بعدا سعی کنید. این نشانی ایمیل قبلا ثبت شده! ...
نوستالژی تا به تا؛ گفت وگو با مادر خانومی و آقای پدر زی زی گولو (1)
دست به تلفن می شدیم. بالاخره این پرونده این طور بسته شد. آخرش ورد زی زی گولو آسی پاسی دراز کوتاه تابه تا جواب داد، هر چند باید اولش این را می گفتیم که جادو درست عمل کند. مصاحبه با لیلی رشیدی، مادرخانمی زیزی گولو تلویزیون عمد دارد که عقب بماند خانم رشیدی بعد از حضور موفق در قصه های تا به تا ما دیگر شما را در برنامه های نمایشی تلویزیون برای کودک و نوجوان ندیدیم، چرا ...
چرا برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) دعا می کنیم
...، منتظر هستی دست به کار هم می شوی. بالاخره غذایت را آماده کنی، سبزی ات را پاک کنی، سوپت را درست کنی، به هر حال هرکاری باید برای مهمان بکنی، از ساعت ها و از روزهای قبل شروع می کنی. من یک مثلی از مرحوم مطهری شنیدم. شما زمستان که می شود منتظر هستی سرما تمام شود. اما نمی نشینی لرز کنی و بگویی: من در حال انتظار هستم. منتظر هستم سرما تمام شود. درست است منتظر هستیم سرما برود اما یک کرسی، بخاری هم ...
آیا می خواهید بیشتر پول دربیاورید؟
شرکت نمای ساختمان کار می کردم. هر روز ده تا دوازده ساعت با بیل شن و ماسه و سیمان را مخلوط می کردم. یک روز فهمیدم که من دو برابر سایر افراد کار می کنم. افراد جدیدی که وارد این کار می شدند، قبل از ناهار دست از کار می کشیدند. آنها بدون این که چیزی بگویند می رفتند. داستانش مفصل است. خلاصه این که با توجه به تمام جزئیات، ارزش خودم را محاسبه کردم، بعد نزد رئیسم رفتم و از او خواستم دستمزدم را زیاد کند. این ...
اصغر نوری کارگردان نمایش دو روایت از شکسپیر در گفت وگو با ابتکار : کم مانده است روی صحنه های تئاتر بالن ...
تومان را خواهد آورد. این حساب و کتاب بیشتر اوقات غلط از آب در می آید. بعد هم شما باید پول سالن و چهره را بدهید و کارتان هم فروش نداشته است. همه پولشان را از کارگردان می گیرند. کارگردان هم وسط می ماند که چه کاری باید بکند. چرا سالن های خصوصی که سالن شان را اجاره می دهند و حتما هم پول شان را می گیرند وارد تولید تئاتر نمی شوند؟ چرا تهیه کنندگی نمی کنند؟ به نظرم در ایران تهیه کنندگی تئاتر ...
برگشتیم و ماندیم تا خرمشهر را پس بگیریم/ حماسه ای که جاودانه شد
سربازی را می گذراندم، در سوسنگرد خدمت می کردم و به دلیل خدمت در منطقه مرزی الله اکبر اطراف سوسنگرد در مقاومت 45 روز حضور نداشتم. شما سوسنگرد بودید و خانواده خرمشهر بودند از حال آنها خبر داشتید؟ جنگ که شد از خانواده حدود سه ماه بی خبر بودم. ظاهراً خانواده بعد از بالا گرفتن درگیری به ماهشهر، امیدیه و شیراز مهاجرت کرده بودند و در آخر در بندرعباس مستقر شدند اما هیچ کداممان از ...
گریه درمی آورند و قهرمان می سازند
حدود 12-13 سال است که تلویزیون در ایام ماه رمضان، بهترین ساعت از آنتن پر مخاطب ترین شبکه خود را به برنامه ای گفت و گو محور اختصاص می دهد؛ برنامه ای که در طول این سال ها با نقد های تند و ملایمی مواجه بوده؛ از شیوه اجرای مجری گرفته تا محتوای برنامه.از جمله اقشاری که نوک پیکان انتقادشان را به سمت این برنامه نشانه رفته اند،معلولان هستند که گاه به صورت فردی و گاه در قالب گروهی، نقد هایشان را به این برنامه وارد کرده اند. ...
ماجراهای خواندنی از شوهرداری همسران علما
...، همسر آیت الله محمد کوهستانی بود. وی به آیت الله کوهستانی که پرسید: آیا حاضری در کنار من، در حق طلبه ها مادری کنی و با تربیت آنها نزد خداوند متعال روسفید شوی، پاسخ مثبت داد. آن زن باایمان، عاقل، فداکار و باهوش، هر روز برای کارگرانی که مشغول ساخت مدرسه بودند، غذا درست می کرد. روزی، یکی از فرزندانش به شدت بیمار شد؛ به گونه ای که امید به بهبودی او نمی رفت. با اینکه عواطف مادری روح او را رنجور کرده ...
خاطرات یک تکفیری فصل اول قسمت 5/ ماجرای ملاقات با یک ماموتسای وهابی/با معرفت به عقیده وهابیت به مسجد ...
هایم با خالد بیشتر شده بود و حریص تر که از کار وهابی ها که همه بد آن ها را می گفتند در حالی که من چیزی جز عمل به اسلام را نمی دیدم! سر در بیارم. همین که یک فرصت پیدا کردم راهی شهر محل زندگی ماموستای یک شه وه شدم و یک راست رفتم پیش یکی از آشناهای قدیمی به اسم ناصر که شنیده بودم وهابی است. ناصر یک مغازه کوچک پخش فیلم و کتاب های مذهبی داشت، بعد از سلام و احوال پرسی سراغ ماموستا را از او گرفتم، ناصر ...
آنچه در خندوانه دیشب گذشت/ مجری خوش صدا میزبان رامبد شد
معروف “امید من به دانش آموزان است” را گفتند. فردای آن روز صدای خودم را برای اولین بار از رادیو شنیدم. آنقدر برایم جذاب بود که از مغازه ای به مغازه دیگر می رفتم به بهانه های مختلف، تا صدای خودم را بشنوم. مدام هم به صاحب مغازه ها با ذوق می گفتم این منم دارم حرف می زنما . هیچ کس باورش نمی شد. سلطانی درباره فعالیتش در دوران جنگ اشاره کرد: از همان ابتدای سال های جنگ در پایگاه مرکزی اهواز مشغول ...
گفتگویی جذاب با جانباز و رزمنده قزوینی/ آزادسازی خرمشهر نتیجه مقاومت و ایستادگی بود نه حاصل مذاکره!
عراقی ها متوجه عملیات اصلی که آزاد سازی اندیمشک بود، نشوند. وی در حالی که بغض خود را فرو می خورد گفت: ما برای این عملیات شهدای زیادی دادیم و هنوز صحنه های دلخراشی را به یاد دارم که همرزمانم مورد اصابت تیربار دشمن قرار گرفته و به شهادت می رسیدند. این رزمنده قزوینی تشریح کرد: در فاصله کوتاهی بعد از عملیات فتح المبین به قزوین بازگشتم و در سپاه مشغول به خدمت شدم که یک روز دیدم ...
فتح خرمشهر با اسارت 13هزار عراقی شگفتی بود/سه خط بطلان بر جئنا لنبقی
خودشان را اسیر کردند. این عدد کمی نیست. خدا روحش را شاد کند شهید صیاد شیرازی را. ایشان تشریف آورده بودند یزد خود ایشان تعریف می کردند می گفتند وقتی به ما گفتند که خرمشهر آزاد شد و بعثی ها دارن میان ما خودرو نداریم که این ها را بیاوریم منطقه چرا که تعدادشان خیلی زیاد است. ایشان گفت ما اعلام عمومی کردیم به شهر اهواز که هر کسی هر وسیله ای دارد برود کمک کند. می گفت بعد خودم با هلی کوپتر رفتم دیدم این ...
شیراز| ناگفته هایی از نخستین عملیات دفاع مقدس؛ عملیات قائم مانع از تصرف اهواز شد
قطعه ارزنده و سازنده در دفاع مقدس است چراکه علاوه بر ایجاد یاس و ناامیدی در دشمن، اهواز را از تصرف توسط دشمن دور کرد. آن روز تیپ یک اهواز صدمه زیادی دید. دب حران 5 کیلومتری سه راهی خرمشهر است که با استقرار دشمن در این منطقه شهر اهواز کلا زیر سیطره دشمن قرار گرفته بود. تا اینکه به ما گفتند به سمت خرمشهر پیش روی کنید به طرف ایستگاه آب تیمور. من ناچار برای اینکه واحد از بین نرود خودم با نفربر ...
صدایی می گفت دخترها را سوار کن!
.... خرج شیشه خیلی گران می شد. چند بار دزدی کردم از آنجایی که دزد نیستم، خیلی زود لو رفتم. بار اول افتادم زندان. از زندان که بیرون آمدم فهمیدم ملیحه ازدواج کرده؛ او دیگر هیچ وقت جواب من را نداد. بعد در خیابان راه افتادی که از زن های دیگر انتقام بگیری؟ آره دقیقاً همین بود. از همه خانم ها متنفر شده بودم. حتی با مادر و خواهر خودم هم حرف نمی زدم. مگر کاری داشتم یا درخواستی ...
همدان ویژه سوم خرداد| نقش تیپ 3 زرهی همدان در عملیات بیت المقدس/ دشمن از تک اصلی عملیات بی خبر بود
که توانستید دشمن را فریب دهید. جوادی : بله ما در این 7 روز طوری عمل کردیم که دشمن تمام حواسش به ما معطوف شده بود و از حضور باقی نیروها در کارون بی خبر بود. غفلت دشمن به حدی بود که 24 ساعت قبل از شروع عملیات نیروهای ما با استفاده از تاریکی شب توانستند با کمترین مانع خود را به جاده اهواز خرمشهر برسانند و مواضع خود را تحکیم کنند. در اینجا تیپ 3 زرهی وظیفه خود را به نحو احسن انجام ...
دانشجوی مغرور با یک نگاه و یک پک ساده اسیر کیانا شد
چیز دیگری فکر نکنیم. ما یک گروه شش نفره شامل سه دختر و سه پسر از فامیل بودیم که برای کنکور و قبولی در دانشگاه درس می خواندیم. البته روابط ما کاملا تحت نظر خانواده هایمان بود و از علاقه و عشق و عاشقی در این رابطه ها هیچ خبری نبود. بزرگترین هدفمان جلو زدن از یکدیگر و آوردن رتبه در کنکور بود. بعد از یک سال استرس و بی خوابی و روزی پانزده ساعت درس خواندن، سرانجام روز کنکور فرا رسید. بیش از همه ...
مردی که با دست هایش دنیا را می بیند
، حتما این کار امکان پذیر است. بعد رفتم موزه فرش اما آنجا به من گفتند که فقط به خانم ها آموزش می دهند. البته من را راهنمایی کردند که به فرهنگسرای بهمن بروم، گفتند دراین فرهنگسرا آموزش قالیبافی به آقایان کم بینا و نابینا هم وجود دارد. از چه زمانی قالیبافی را شروع کردید؟ بهمن 83 بود. برای افراد بینا، قالی بافتن شما شاید عجیب به نظر برسد، شما چطور نقشه را می خوانید و ...
حکایتِ تاجزاده ، خاتمی و ویدئو!
محمدطه عبد خدایی از همراهان سید محمدخاتمی در معاونت وزارت ارشاد و دولت اصلاحات در گفتگوی خود با تسنیم به بیان ناگفته های شنیدنی از دوران همکاری اش با وی و همچنین اصلاح طلبان شاخصی همچون تاج زاده و خصوصا تغییر نحوه نگرش 180 درجه ای انها از گذشته تاکنون پرداخته است. آرمان پرس l اهم محورهای مطرح شده توسط عبدخدایی در این گفتگو را در ادامه خواهید خواند: *11 سال من با آقای خاتمی به عنوان مدیرکل ایشان، مشاور ایشان، معاون ایشان خدمت ایشان بودم. من خطای ...
پدر شهید محمدحسین تاریوردیان راهی دیارِ فرزند شد/ مرحوم حاج علی اصغر: او باید شهید می شد، به فکر مقام ...
خودت باش! از سال 56 در تبریز افرادی شهید شدند. یک نفر را که اهل فتح آباد بود جلوی میدان ساعت زده بودند. شهید غلامی را در دانشگاه زده بودند. این ها برای مراسم ترحیم به فتح آباد رفته بودند. ازآنجا به قوری چای رفته بودند برای مراسمس دیگر. پوتین سربازی مشکی می پوشید. بعد از آن همه پیاده روی پاهایش تاول زده بود. گفتم: چرا آن همه راه را پیاده رفتی؟ گفت: اگر نرویم نمی آیند! باید برویم تا ...
رهبری حتی شخصیت های کتابم را می شناختند
... شما سفیر به معنای دیپلمات آن نیستید، پس چرا نام کتاب را خاطرات سفیر گذاشتید؟ عنوان خاطرات سفیر به وبلاگ سفیر باز می گردد که خاطرات دانشجویی ام در فرانسه را در آن منتشر می کردم. وقتی صحبت از انتشار کتاب شد، تصمیم گرفتم کلید واژه سفیر را نگه دارم، چون حقیقتاً هم احساسم این بود که نماینده کشورم در آنجا هستم و رفتار و سکناتم و کیفیت آموزشی ام در دوران دانشجویی صرفاً به خودم مربوط نیست ...
ژل های بهداشتی بانوان؛ مفید یا مضر؟
، مصرف قرص های ضدبارداری است، زیرا این دارو ها گلیکوژن واژن را افزایش می دهند، بنابراین خانم هایی که مستعد عفونت قارچی هستند بهتر است از دیگر روش های جلوگیری استفاده کنند تا بیماری شان عود نکند. عامل شماره 5: Ph اسیدی اسیدی بودن Ph واژن از دیگر عوامل مستعدکننده رشد قارچ است. این قارچ معمولا در نیمه دوم سیکل قاعدگی یعنی قبل از عادت ماهانه رشد می کند، درست وقتی که Ph بدن خانم ها ...
دور از آپارتمان های تهران، نقد آپارتاید در بوشهر
کارتن خوابی اما مثلا من سرباز بودم و پادگان، از 9 شب به بعد ما را راه نمی داد. برای همین می رفتم که آنجا بخوابم. یا مثلا آخر هفته ها چهل و هشتی می گرفتم (مرخصی 48 ساعته سربازان) که با بچه ها بیاییم بیرون و این طرف و آن طرف تهران را بگردیم و تو وقتی شب ساعت 9 به پادگان نمی روی، باید بروی و در حرم بخوابی. از این کارها کرده ام . آیا تصمیم ندارید درباره این فضاهای پایتخت هم فیلمی بسازید ...
شیراز|ماجرای عقب نشینی شبانه عراقی ها از هورالعظیم/چرا خرمشهر سقوط کرد؟
حمله کرده با نیروهای تکاور شروع به دفاع کرد. غیر از آن بلافاصله به لشکر 92 زرهی اطلاع دادند عراق حمله کرده گردان 165 پیاده تیپ یک اهواز به اضافه گردان 232 تانک چیفتن به فرماندهی سروان احد مازوجویی هر دو حرکت کردند و خودشان را ظرف چند ساعت به خرمشهر رساندند. من در آن زمان سروان و در فکه مستقر بودم. گروهان من، گروهان 238 تانک و از تیپ 37 زرهی شیراز به لشکر 92 به عنوان نیروی پوشش در فکه ...
پُست منصور ضابطیان درباره حجت الاسلام حسنی
بلافاصله گفتم:باشه حاج آقا مصاحبه نکنین ولی من آرزومه بیام پشت سر شما نماز بخونم.گفت خب بیا ...بیا ببینمت. و ظهر همان روز رفتم به مصلای شهر ارومیه.جایی که می دانستم آنچه می شنوم را فردا روزنامه ها تیتر می کنند و خیلی ها با طنز و مطایبه به استقبالش می روند.نماز که تمام شد خودم را رساندم جلو و به امام جمعه گفتم که کی هستم و همان مزخرفات صبح را دوباره تحویلش دادم.نمی دانم خسته اش کردم یا تحت ...
فال کائنات و تاروت/4روز یا4هفته یا 4ماه دیگه،عشقت برمی گرده!/می خوای اسم شوهر آینده ت رو بگم؟
حال مان در نظر گرفته اند ترغیب مان می کند هزینه فال را تلفنی جویا شویم. زنی مردد پشت خط می گوید همه فال ها باهم 50 هزار تومان. تشکر می کنم و قصد دارم خداحافظی کنم که می گوید اگر اطمینان نداری پول بریزی می توانم همین الان فالت را بگویم و بعد برایم 50 هزارتومان را واریز کنی! خداحافظی می کنم و با گفتن اینکه برای خودم نمی خواهم و دوستم فال می خواهد و خبرتان می کنم قسر در می روم. با این حال راهی یکی از ...
روایت دردهای یک جانباز شیمیایی از سیرجان تا اتریش
می کردند، یک روز قبل از اذان ظهر آمدند و خواستند مرا ببرند که از ریه هایم عکس بگیرند به آن ها اشاره کردم که حمید می خواهد وضو بگیرد، گفتند نه باید برویم، بعد از یک ساعت برگشتم به حمید گفتم برویم وضو بگیریم، گفت رفتم، و قسم خورد زمانی که رفتی چشمانم به حالت قبل بازگشت و وضو گرفتم و دوباره سوی چشمهایم را از دست دادم. حمید خیلی اخلاص بالایی داشت زمانی که می خواستیم در عملیات کربلای 4 شرکت کنیم به من ...
روی پیشانی ام نوشته اند؛ بازیگر نقش های کوتاه
آسمان شهر به شهرت رسیدم و نقش های بلند بهم دادند! کار من هم بازیگری است، بازنشسته خانه سینما هستم و ماهی یک میلیون و شصت هزار تومان حقوق می گیریم که تقریبا همه اش را برای کرایه خانه می دهم. اما چاره دیگری ندارم، چون کار دیگری بلد نیستم. فقط امیدوارم اتفاقات خوبی برایم رخ دهد تا خستگی این همه سال را فراموش کنم. فرزند شهید هستید؟ بله ! 28 ساله بودم که پدرم شهید شد. متولد 1300 بود ...