منشی شرکت را صیغه کردم ولی .... - ساوالان خبر
منشی شرکت را صیغه کردم ولی ....
سایر منابع:
سایر خبرها
در 13 سالگی خودم را در اختیار پسر همسایه گذاشتم؛در شرایط اسف باری قرار گرفته ام!
است و الان در شرایط اسف باری قرار گرفته ام که هیچ امیدی به آینده ام ندارم. شادی آهی کشید و گفت: پدرم و همسرش زندگی نسبتا خوبی دارند و سرگرم بزرگ کردن فرزندشان هستند. مادرم نیز ازدواج کرده است و یک دختر 3 ساله دارد. او هر وقت مرا می بیند مقداری پول داخل کیفم می گذارد و با ترس و لرز می گوید زودتر به خانه پدرت برگرد که شوهرم تو را نبیند و... . مادربزرگم و عمه ام نیز که این آش را برای زندگی ...
دختر 19ساله: مرا به باغ برد، تجاوز کرد و فیلم گرفت
وقتی تهدیدم کرد که از روابطمان فیلم و عکس تهیه کرده است، این بار خودم با التماس از مادرم اجازه گرفتم تا برای گفت وگو با بهزاد به دیدارش بروم اما او آن قدر کتکم زد که همه بدنم سیاه و کبود شده است و ... دختر 19ساله در حالی که با نگرانی و وحشت با نشان دادن آثار هولناک کتک کاری های خواستگارش به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: حدود دو سال قبل جوانی به نام بهزاد که مدعی بود روزهای زیادی مرا در ...
سربازان نیار روایتی از خاطرات کلام اله اکبرزاده رزمنده هشت سال دفاع مقدس
ها راهی تهران شد؛ در یک آجیل فروشی کار می کرد و وقتی به خانه برمی گشت، با دست پر می آمد. عموعلی دامدار بود و عموحیدر، کشاورز. شوهرِ مادرم مرد مؤمنی بود. به مادرم گفته بود هر وقت خواست به بچه هایش سر بزند؛ ولی عموهایم روی خوش به مادرم نشان نمی دادند. هر روز بی تابی می کردم و بهانه مادرم را می گرفتم. دلم می خواست مرا در آغوش بگیرد، من دستم را روی سینه اش بگذارم و او با من حرف بزند. گاهی ...
گلایه های آقای بازیگر: مدیر برنامه ام پول هایم را خورد!
رویداد24 بعضی ها چک دارند، نمی توانند وصول کنند، من که تنها از او یک نامه دارم. هر کس دوروبر من آمد، خورد و رفت. من که سکته کردم و بیمار شدم و حال خوشی نداشتم، زندگی ام را از دست دادم. خانه، زمین و ماشین ام را از دست دادم و الان چیزی ندارم و مستاجر هستم. اصلاً حال خوبی ندارم، بیماری جای خودش، افسردگی هم اضافه شده است. بیشتر بخوانید: رضا رویگری: از کرونا خواهش می کنم تشریف بیاورد منزل ...
بلای شوم بر سر سارا و وحید در خانه مجردی ولنجک
نامزدش را به بهانه ای به داخل خانه راه نداد یکباره رفتارش تغییر کرد .او می خواست مرا آزار دهد که مقاومت کردم. دختر جوان ادامه داد :وحید همان موقع به سرویس بهداشتی رفت و ظرف حاوی اسید را برداشت.او تهدیدم کرد اگر به خواسته سیاه او تن ندهم اسید را رویم می پاشد. ما با هم درگیر شده بودیم که یکباره اسید روی هر دو ما ریخت خودم هم در این ماجرا دچار سوختگی شدم. به دنبال اظهارات ضد و نقیض دختر و 30 ساله پرونده به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا به آن رسیدگی شود .قرار است دختر و پسر تحصیل کرده هر دو در دادگاه از خود دفاع کنند ...
رویگری: بعد از مختارنامه ممنوع الکار شدم!
...> پول هایم را خورد و رفت. 33 سکه مرا خورد! سکه هایی که در مراسم مختلف به من می دادند، دست او بود و گفت آن سکه ها را برایم شمش می کند که همه را خورد! کلی هم پول از من گرفت. از مدیر برنامه تان مدرکی نداشتید که شکایت کنید؟ یارو چک دارد، نمی تواند وصول کند، من که تنها از او یک نامه دارم. هر کس دوروبر من آمد، خورد و رفت. من که سکته کردم و بیمار شدم و حال خوشی نداشتم، زندگی ام را از ...
عشق و عروسی در سال های کرونا/ما که رفتیم سر زندگی!
هم دوست داشتم مثل بقیه در دوران نامزدی رستوران گردی کنم و پول خرج کنم ولی به خودم می گفتم من باید عاقلانه عمل کنم. به همسرم پیشنهاد دادم که با پدر و مادرم صحبت کنیم که هزینه جهیزیه را به ما بدهند تا روی پول خونه بگذاریم. ابتدا راضی نمی شدند اما ما توانستیم راضی شان کنیم. پول جهیزیه را هم روی پول خانه مان گذاشتیم و توانستیم بالاخره در یکی از نقاط جنوبی تهران خانه بگیریم. بله من هم مثل خیلی از عروس ...
زیستن به سبک کتاب بهشت خانواده
دنیا نبود و در سال 70 بر اثر بیماری سرطان فوت کرد. کتاب راهنمای روزمرگی های زندگی لحظه ای مکث کرد و باز ادامه داد: دیپلم خیاطی گرفتم و بعد با همسرم که او هم ناشنوا بود آشنا شدم. وقتی ازدواج کردم مادرم کنارم نبود. خاله هم نداشتم که مرا راهنمایی کند و خواهر های بزرگ ترم هم که مانند خودم ناشنوا بودند. هرچه راهنمایی لازم داشتم از همسر دایی ام می پرسیدم و از کتاب بهشت خانواده استفاده می ...
پنجشنبه های شهدایی| روستازاده نوجوانی که عشق را وظیفه می دانست
نمی کند، بلکه کمک ساده ای نیز به آنها نمی کند. اما اخلاص و تدین آنها چنان زیاد است که توجه به این مسائل نمی نمایند و با پشتکار وافر خود کارشان را ادامه می دهند. وظیفه خود می دانم که به تک تک برادرانی که پا در این خانه خدا می گذارند، بگویم که چطور بدون اینکه عملی در راه گشایش فعالیتهای مسجد بکنند انتظار قرب الهی و شفاعت معصومین و شهدا را در سر می پرورانند. برادران نماز را در ...
اسیدپاشی مرموز بعد از پایان رابطه عاشقانه
تأیید کرد، اما مدتی بعد وقتی پسر جوان از بیمارستان مرخص شد، علیه لیدا شکایت کرد و گفت: من در دانشگاه عاشق لیدا شدم و با هم ارتباط برقرار کردیم، اما بعد از مدتی متوجه شدم لیدا دختری نیست که به درد من بخورد و به همین دلیل تصمیم گرفتم ارتباطم را با او قطع کنم. به لیدا گفتم ما آینده ای با هم نداریم، اما لیدا حرفم را قبول نکرد و مدام اصرار داشت که به این رابطه برگردد. ما مدتی با هم ارتباط ...
قتل به خاطر شوهر جدید!
به گزارش تازه نیوز و به نقل از رکنا، بهرام 43 ساله، بیش از گذشت هفت ماه است که به اتهام قتل شوهر جدید زن سابقش بازداشت شده و در زندان به سر می برد. او آن قدر به زن سابقش علاقه داشت که حاضر نبود بعد از جدایی، این زن با فرد دیگری ازدواج کند. زمانی که فهمید او با فرد دیگری ازدواج کرده، نتوانست بر خشم خود غلبه کند و در اقدامی عجیب به مقابل خانه جدید این زن در یکی از محله های ...
اعضای پسر جوان به 4 بیمار جان دوباره بخشید
بیمارستانی در کرج رساندند. پسر جوان سطح هوشیاری اش پایین بود. طوری که پزشکان اعلام کردند ممکن است دچار سکته مغزی شده باشد. خواهرش که در همه این لحظه ها بالای سر فرهاد بود به همشهری می گوید: برادرم 3 روز در بیمارستان بستری بود. پزشکان هرکاری که از دست شان برمی آمد برایش انجام دادند. اما هرچه می گذشت وضع او بدتر می شد. به همین دلیل با مادرم تماس گرفتم و از او خواستم به کرج بیاید. خواهر فرهاد ...
اسیدپاشی مرموز بعد از پایان رابطه عاشقانه
ارتباط برقرار کردیم اما بعد از مدتی متوجه شدم لیدا دختری نیست که به درد من بخورد و به همین دلیل تصمیم گرفتم ارتباطم را با او قطع کنم. به لیدا گفتم ما آینده ای با هم نداریم اما لیدا حرفم را قبول نکرد و مدام اصرار داشت که به این رابطه برگردد. ما مدتی با هم ارتباط نداشتیم و من با دختر دیگری نامزد کرده بودم. روز حادثه لیدا در خانه من را زد و وقتی در را باز کردم وارد شد. داشتیم با هم صحبت می ...
شکنجه نامزد سابق برای عقد اجباری
...: پسر جوان با تصور این که نامزدش زیر مشت و لگد جان باخته، قصد فرار از کشور را داشت که دستگیر شد. به گزارش فکرشهر، شهروندآنلاین نوشت: شکنجه هایش تمامی نداشت. قصدش این بود که نامزدی دختر مورد علاقه اش را به هم بزند. ازدواج زوری تنها انگیزه او بود. می خواست نامزد سابقش را به عقد خود درآورد اما دختر جوان زیر شکنجه ها بیهوش شد. پسر گروگانگیر نیز با تصور این که او جان باخته است، متواری ...
هر گلیمی را کلیمی در بر است
خانواده خودمان غافل نبودم و سعی کردم کمک آن ها باشم؛ این نگاه تا زمانی که پدر و مادرم زنده بودند ادامه داشت. همیشه رضایت پدر و مادرم درباره کارهایی که انجام می دادم برایم نوعی لذت به همراه داشت و با این سرخوشی و دلخوشی بزرگ شدم و به نوجوانی رسیدم. چه شد که به صنایع دستی علاقه مند شدید و فکر کردید باید برای صنایع دستی زادگاهتان کاری کنید؟ برایتان گفتم من روحیات مردانه ای داشتم و ...
ناگفته های خودکشی یک زن بخاطر مرگ کرونایی شوهرش / اشک همه در نیشابور درآمد + گفتگوی اختصاصی
....مادرم هم 55 ساله بود.مربی بود و یک عمر را در کلاس های درس گذرانده بود. -چند خواهر و برادر دارید؟ -شش فرزند هستیم.که همه ازدواج کرده ایم. -بعد از فوت پدرتان،مادر شما تنها در خانه شان زندگی می کردند؟ -نه. اتفاقا من و خواهر و برادرانم خیلی اصرار داشتیم که او تنها نباشد.مادرم از خانه اش خاطرات خیلی زیادی داشت.اگر در خانه تنها می ماند حالش خیلی بد می شد.از طرفی ...
زنده شدن جسد دختر مرده در بیابان های تهران
به او علاقه مند شدم و خودم را مهندس و مربی بدنسازی معرفی کردم و ادعا کردم خانواده ام در کشور آلمان زندگی می کنند. وی افزود: منیژه که به حرفهایم اعتماد داشت جواب مثبت به ازدواج با من داد، اما خیلی زود یکی از همدستانم با توجه به اینکه سر تقسیم کردن اموال سرقتی با من مشکل پیدا کرده و از من کینه به دل گرفته بود به سراغ منیژه رفت و داستان واقعی زندگی ام را برای نامزدم برملا کرد و منیژه وقتی ...
از سیستان تا خوزستان، همه جای ایران جبهه رزم بابا بود
مردم امام را یاری می کردند، مسلماً خیلی از اتفاقات صدر اسلام پیش نمی آمد. همه این ها به نقطه ثقل، ولی فقیه بر می گردد. شهدا انسان هایی بودند که به امر، ولی فقیه، خود را سپر بلای انقلاب کردند و باعث شدند تا این شجره طیبه از میان حوادث مختلف تاریخی به سلامت عبور پیدا کند. سخن پایانی یک روز یکی از کارمندان پدرم به منزل ما آمدند و گفتند من محل کارم رشوه گرفتم. پدرتان مرا خواستند ...
فرار کارگردان قلابی پس از سرقت طلایی
مدعی بود کارگردان هنری است، آشنا شدم. ما با هم ارتباط پیامکی و تلفنی بر قرار کردیم و خبر نداشتم که همه حرف های او دروغ است و برای من دام پهن کرده است در نهایت هم با چرب زبانی مرا فریب داد. چند باری با هم بیرون رفتیم و یکبار هم در رستوران غذا خوردیم تا اینکه او را به خانه ام دعوت کردم تا درباره بازیگری با هم حرف بزنیم. وقتی وارد خانه ام شد، ناگهان با چاقویی که در دست داشت به من حمله کرد و با تهدید ...
چله سوگ سیاوش
خسروی آواز ایران تا رسیدن به این جایگاه والا رنج فراوانی را متقبل شد چنان که می گوید: برای ورود به عرصه موسیقی سختی های بسیاری را متحمل شدم و مواردی سر راهم بود که علاقه ای به راه یافتن در آنها را نداشتم و نیز مسائلی در رادیو و تلویزیون وجود داشت که مزاحم کار می شد.برای معرفی خود به شورای موسیقی رادیو رفتم و اعضای شورا به تصور اینکه من خواهان حقوق هستم مرا رد کردند و نوازندگان نیز با بیان اینکه ...
ربودن عروس تهرانی در شب نامزدی / دوست پسرش او را 48 ساعت با خود برد + عکس
که سوار بر خودروی سرقتی فریبا بودند شناسایی و دستگیر کردند. شهروز در بازجویی ها به جرم خود اعتراف کرد و گفت: پس از اینکه با فریبا در اینستاگرام آشنا شدم، خودم را مهندس و بچه پولدار معرفی کردم و قصد ازدواج نداشتم و فقط می خواستم با او ارتباط برقرار کنم، اما بعد از اینکه چند باری با او حرف زدم عاشق او شدم و پیشنهاد ازدواج دادم. همه چیز خوب پیش می رفت و من هم با خودم عهد بستم بعد از ازدواج ...
آزار شیطانی زن تهرانی توسط جوان نوازنده
آرش وارد خانه شد. تجاوز جوان شیطان صفت در خانه دختر جوان این زن جوان عنوان کرد: دقایقی گذشت و وقتی پیگیر ساز و نوازندگی اش شدم ادعا کرد که او را فراموش کرده و سپس موضوع را عوض کرد تا اینکه ناگهان آرش را با چاقوی بزرگی که در دست داشت پیش روی خودم دیدم. الناز ادامه داد: آرش با چاقو مرا تهدید کرد و پس از اجرای نیت شومش اقدام به سرقت طلاها و پول هایم کرد و سپس پا به ...
48 ساعت شکنجه به دست نامزد زورگیر
، مرا در بیابان های اطراف تهران رها کرد. نمی دانم چند ساعتی آنجا بیهوش بودم، اما وقتی به هوش آمدم، خودم را به سختی به اتاقک نگهبانی کارخانه ای که در آن اطراف بود، رساندم و با کمک آن ها به پلیس زنگ زدم. چون خانواده ام ساکن شهرستان هستند، متوجه 48 ساعت ناپدید شدن من نشده بودند. دستگیری مرد خشن با شکایت دختر جوان، تحقیقات برای دستگیری بهروز ادامه یافت و پسر جوان چند روز بعد در حالی که ...
من از حقیقت زیبایی که در اسلام یافتم بسیار هیجان زده بودم
لباس خنده داری پوشیده. بعد از کلاس برخی از خانم ها او را به قهوه دعوت کردند و به سرعت متوجه شد هدف آن ها حرف زدن پشت سر دختر محجبه است. لی می گوید: هرچند دلم می خواست دوستان جدیدی پیدا کنم ولی علاقه ای به این حرف های خاله زنکی و تمسخر مردم نداشتم و به همین دلیل نیز تصمیم گرفتم با دختر محجبه دوست شوم. بعد از مدتی فهمیدم که ما اشتراکات زیادی با هم داریم و دانستم که او یک زن مسلمان ...
انتقام 400 میلیونی دختر جوان از مادر
مدعی شد سرقت را به پیشنهاد سحر انجام دادیم و اموال در اختیار خود او است. در ادامه سحر نیز دستگیر شد و ضمن اعتراف به سرقت گفت: من قصد ازدواج با حیدر را داشتم اما خانواده ام مخالفت کردند من هم برای انتقام از مادرم سکه و پولهایش را سرقت کردم اما حاضرم همه اموال مسروقه را برگردانم. با تحویل اموال مسروقه به شاکی و کشف موضوع پرونده به دادسرای ناحیه 15 تهران ارسال و با توجه به رضایت خانواده سحر و حسب دستور مقام قضایی سحر و حیدر آزاد شدند. ...
دستگیری گروگانگیری که تصور می کرد قاتل است
یک دزد سابقه دار است و در همه این مدت نقش بازی کرده و به ما دروغ گفته بود. وی ادامه داد: نامزدی ما به هم خورد و مدتی بعد پسر یکی از دوستان پدرم به خواستگاری ام آمد و با او نامزد شدم. اما پیمان (سارق سابقه دار) دست از سرم برنمی داشت و مدام برایم مزاحمت ایجاد می کرد. او تهدید می کرد که باید از نامزدم جدا شوم و به عقد او دربیایم. اما من به تهدیدهایش اهمیت نمی دادم تا اینکه مرا ربود و تا حد ...
از انصار الخمینی لبنان تا دسته گل ایرانی شهید وهب
...> پسر بزرگم که زمان شهادت پدرش 9 سال داشت، امتحان سخت و مهمی در مدرسه داشت که نیاز به شماره کارت بود، من خیلی می ترسیدم و نگران بودم، شهید را در خواب دیدم و گفت: چرا می ترسی؟! این شماره پسرم است. ، وقتی بیدار شدم و بعداً کارت را گرفتم دیدم همان شماره است، مطمئنم که شهیدان زنده اند. دختر و داماد ایرانی شهید وهب زمانی که دخترم سارا می خواست با پسری ایرانی به نام محمدامین ...
بنری که یک اعدامی را حافظ و معلم قرآن کرد
تسکین می دادم؛ اما کار به جایی کشید که از 365 روز سال فقط یک ماه رمضان را نماز می خواندم، متاسفانه در سال های آخر، بهانه سختی کارهایم را می گرفتم و روزه هم نمی گرفتم. شیطان در وجودم رخنه کرده بود قربان نگاه های منتظر مادرم بشوم که با همه بدخلقی های من می ساخت و دَم نمی زد، فدای دست های پدرانه بابا بشوم که بارها بغض اش را فرو می خورد و پدرانه نصیحتم می کرد تا کمی از تجملات دنیا ...