اسیدپاشی مرموز بعد از پایان رابطه عاشقانه
سایر منابع:
سایر خبرها
منشی شرکت را صیغه کردم ولی ....
حکمفرما بود، تا این که من در سال آخر دبیرستان عاشق دختر همسایه شدم. اگرچه هیچ وقت نتوانستم عشقم را به او ابراز کنم اما از نگاه های پروانه می فهمیدم که او نیز به من علاقه مند است. خلاصه در حالی که عاشق بودم، وارد دانشگاه شدم و در رشته مهندسی راه و ساختمان ادامه تحصیل دادم. در همین روزها بود که فهمیدم قرار است پروانه با پسر غریبه ای ازدواج کند. تصمیم گرفتم ماجرای علاقه ام به پروانه را ...
درخواست قصاص برای مردی که قاتل شد
که به سمت من و نامزدم حمله ور شد. من بابت اتفاقی که برای او افتاده، ناراحت هستم و از خانواده اش عذرخواهی می کنم و درخواست بخشش دارم. من پسر آنها را نمی شناختم و هیچ مشکل و دشمنی ای با آنها نداشتم. خودشان هم می دانند که من هیچ مشکلی با فرزندشان نداشتم، فقط ترسیده بودم و فرارم در این مدت هم به خاطر ترسم بود. اشتباه کردم، باید او را به بیمارستان می رساندم. حالا درخواست بخشش دارم و عذرخواهی می کنم. ...
تحرکات پنهان آمریکایی ها در عین الاسد
ام مخالف این ازدواج بودند ما در بُعد فکری فرهنگی نزدیک بودیم ولی از لحاظ اجتماعی تفاوت داشتیم. من اصرار کردم و گفتم او را می خواهم . پدرم گفت: چگونه با او زندگی می کنی؟ ، می توانستم با خانواده پدری ام زندگی مرفهی داشته باشم ولی آن را رد کردم و با شهید وهب از این منطقه به آن منطقه در خانه های مختلف زندگی کردیم، فشارهای مالی زیادی داشتیم اما راهم درست بود زیرا دینم را از او یاد گرفته بودم و می ...
دختر سارقی که نقش زن باردار را بازی می کرد | متهم: می خواستم پولدار شوم
که باز کردم، در بیمارستان بودم و متوجه شدم که 24ساعت در خانه بیهوش بوده ام. دخترم که موفق نشد با من تماس بگیرد، به خانه ام آمد و مرا بیهوش پیدا و اورژانس را خبر کرد. اگر او نمی رسید و فرشته نجاتم نمی شد، به گفته پزشکان جانم را از دست داده بودم. شاکی ادامه داد: وقتی از بیمارستان مرخص شدم و به خانه برگشتم متوجه شدم که همه پولهای نقد، طلا، سکه و دلارهایی که در خانه داشتم سرقت شده است ...
درخواست قصاص برای مردی که قاتل شد
خوانده شد، پدر و مادر مقتول به عنوان اولیای دم در جایگاه حاضر شدند. آنها خواستار صدور حکم قصاص برای قاتل فرزندشان شدند و گفتند: پسر ما در یک شرکت کار می کرد و روز حادثه بعد از پایان کار نیز از محل کارش خارج شده بود تا به خانه بیاید، اما متهم او را تعقیب کرده و در یک کوچه زیر گرفته است. اگر دوربین های مداربسته این حادثه را ضبط نکرده بودند، ما همچنان باید دنبال قاتل فرزندمان می بودیم. این مرد بعد از ...
راننده ای که به خاطر یک اشتباه قاتل شد
به گزارش، این حادثه شامگاه 8 اسفند سال گذشته در خیابان ولیعصر تهران رخ داد و پسر جوانی به نام علیرضا از سوی این راننده زیر گرفته شد و 10 روز بعد در بیمارستان جان باخت. راننده 207 که فراری بود مدتی بعد دستگیر شد و در حالی که مدعی بود به عمد این کار را نکرده پرونده اش با اتهام قتل عمد برای محاکمه به دادگاه کیفری فرستاده شد. در ابتدای جلسه رسیدگی در شعبه دوم دادگاه کیفری و پس از قرائت ...
مادرم پیشنهاد داد با دختر آیت الله ازدواج کنم!
درگیرشان شده ایم، اساساً به وجود نمی آمدند. علاوه بر این، دقت شان به مسائل، چشمگیر بود. من و همسرم در اتریش، یک خانه 30، 40 متری داشتیم. یک روز شهید بهشتی به دیدار ما آمدند و پرسیدند این خانه شما چند متر است؟ گفتم حدود 30، 40 متر! ایشان از این جواب من ناراحت شدند و به همسرم گفتند بلند شو برو یک متر بیاور! بعد هم از من خواستند کمک شان کنم که خانه را با نهایت دقت متر کنیم که شد 5/ 36 متر ...
قاتل: ترسیده بودم
به خانه برمی گشت که با متهم درگیر شد. متهم در آن درگیری از روی عمد پسرم را زیر گرفت و بعد فرار کرد. او حتی از چراغ قرمز هم عبور کرد و بعد از سه ماه دستگیر شد. برای او درخواست قصاص دارم. در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت: قبول دارم مرتکب قتل شده ام، اما عمدی نبود. او در شرح ماجرا گفت: آن شب با نامزدم در خودرو نشسته بودیم و در حال عبور از خیابان ولیعصر بودم که یکباره کنار خودروی ...
رعایت کپی رایت از گیج شدن مخاطبان و بلبشوی بازار کتاب جلوگیری می کند
متمرکز برای افزایش دانش روز ادامه دادم. نجف خانی ادامه داد: بعد 12 سال وارد مدرسه دولتی شدم و مسئول تجهیز کتابخانه بودم و کلاس های کتابخوانی برای مدارس برگزار می کردیم. ما زمانی این کار را کردیم که تاکنون هیچ مدرسه ای کلاس کتابخوانی برگزار نکرده بود. در اینترنت با این کلاس ها آشنا شدم و دیدم که چگونه در کشورهای توسعه یافته این کلاس ها و دوره ها برگزار می شود. خوشبختانه استقبال از این کلاس ...
عشق و عروسی در سال های کرونا/ما که رفتیم سر زندگی!
. اما واقعا به حرف خدا ایمان داشتم که به ما کمک می کند. آنقدر اصرار کردم تا قبول کرد که بنگاه برویم و قیمت بگیریم. شب و روزمان شده بود چک کردن قیمت ها و خانه ها. من پیشنهاد دادم که طلاهای سرعقدمان را هم بگذاریم وسط و هرچه هدیه گرفته بودیم را هم حساب کنیم. یک پراید ساده هم همسرم داشت که روی فروش آن هم حساب کردیم ولی باز پولمان کم بود. هر بنگاهی می رفتیم و پولمان را می گفتیم به ما پوزخند می زدند. من ...
بلای شوم بر سر سارا و وحید در خانه مجردی ولنجک
علاقه اش شکایت کرد . و گفت :مدتی قبل رابطه دوستانه من و سارا تمام شد و او به شهرستان رفته بود که پس از مدتی به تهران برگشت و به خانه من در خیابان ولنجک آمد .من چند بار به او اصرار کردم تا او به هتل برود اما قبول نکرد .من در این مدت با دختر دیگری نامزد کرده بودم. همان روز که سارا به خانه ام آمده بود نامزدم مقابل در آمد .اما من از ترس آبرویم او را به بهانه ای به داخل خانه راه ندادم. ...
چند خاطره شنیدنی درباره علامه جعفری
...، بیست و دومین سالگرد رحلت فرزانه ی عصر، علامه محمدتقی جعفری بود. به گزارش ایسنا، دکتر محمدعلی فیاض بخش در روزنامه اطلاعات به ذکر چند خاطره از علامه جعفری پرداخته است که در ادامه می خوانید: 1. کلاس دوازدهم بودم که به دلالت مرحوم علامه علی اصغر کرباسچیان به خانه ی آن فیلسوف رند و آن دلداده ی عاشق و آن افتاده ی خوان علم و دانش راه یافتم. پیش تر علامه کرباسچیان از مرحوم ...
مَکتَبِ سُلیمانی
کمکم کند این مادر است، چون از ارادت حاج قاسم و رفت و آمد ایشان به خانه شهید بعد از شهادتش شنیده بودم. جلوتر رفتم، خم شدم و به مادر تسلیت گفتم، در میان ضجه هایش میگفت مثل پسرم بود، علی و حاج قاسم برای ما یکی بودند، داغ حاجی داغ علی را برایم تازه کرد، گفتم مادر کمی از حاجی برایم می گویی؟ گفت دخترم از کجایش بگویم؟ حاجی هروقت به اهواز می آمد به خانه ما سرمیزد. خیلی از اوقات صبح زود میرسید و ...
اسیدپاشی مرموز بعد از پایان رابطه عاشقانه
روزبه به من گفت دیگر حاضر نیست به این رابطه ادامه دهد. روز حادثه با دعوت خودش به خانه اش رفتم تا درباره رابطه مان صحبت کنیم و به نتیجه ای مشخص برسیم. تازه رسیده بودم که نامزدش آمد. روزبه نامزدش را دست به سر کرد و بعد دوباره به سراغ من آمد و من هم گفتم حالا که نامزد داری دیگر نمی خواهم در این رابطه بمانم؛ اما یک دفعه به سمت من حمله و سعی کرد وادارم کنم با او رابطه داشته باشم که من قبول نکردم و ...
یک مورد عجیب اسیدپاشی | دختر روی پسر اسید پاشیده یا برعکس؟
که به قصد ازدواج، با ترانه دوست شده بودم اما بعد از مدتی متوجه شدم که او دختر دلخواه من نیست. بعد از آن با دختر دیگری نامزد کردم اما ترانه حاضر به جدایی نبود. من هم به او گفتم تا برای آخرین بار به خانه ام بیاید تا این موضوع را تمام کنیم. پسر جوان ادامه داد: دقایقی پس از حضور او در خانه، نامزدم سرزده به خانه ام آمد و ناچار شدم به بهانه ای او را دست به سر کنم تا متوجه حضور ترانه در خانه ...
روایت زندگی حامد علیزاده، جودوکاری که 2بار المپیکی شد
تا اینکه واقعا خوب شد. وقتی چیزی را از دل و جان بخواهی خدا بهت می دهد. بعد که خوب شدم رفتم پیش دکتر و گفتم یادت است یک زمانی می گفتی این دست دیگر خوب نمی شود؟! حالا ببین! گفت: حامد تو چه کار کردی؟! به خدا تو بهترین اراده دنیا را داری. شماره ام را داده بود به مریض هایش که از روند درمانشان ناامید شده بودند که بروید با این آدم صحبت کنید! باید یک چیز هایی را از خدا عاشقانه بخواهی. نه اینکه توی خانه ...
بازخوانی اهانت رژیم پهلوی به امام رضا(ع) از زبان یکی از مجروحان واقعه آبان 1357
بعد که حواسم جمع شد و فهمیدم نه زنده ام، به سمت بیرون راهی شدم، ولی گیج بودم و داشتم به دل سربازان می رفتم. برادر دکتر علی اکبر سرجمعی، من را گرفت و گفت: کجا می روی؟ داری به دل سربازان می روی. کمک کرد و من را به بیرون حرم برد و سوار پیکانی کرد و به خانه برادرش که متخصص اطفال بود، برد. دکتر مقداری باند روی زخمم گذاشت و به برادرش گفت: او را باید به بیمارستان ببری، من نمی توانم برایش کاری کنم. او باید ...
زیستن به سبک کتاب بهشت خانواده
ناشنوایان لبخندی است که بر صورت نقش می بندد. بدون تأمل ماسک را از صورتم برداشتم تا لبخند معنی دار مرا ببیند و متوجه شود که مشتاق هم کلام شدن با او هستم. چین هایی که گوشه چشمان مهربانش نقش بست نشان از لبخند متقابلی داشت که جواب لبخند من بود. در فکر بودم حالا که ارتباط نگاهمان برقرار شده چطور می توانم با او هم کلام شوم که متوجه شدم دختر جوانی به عنوان مترجم با او همراه است. حالا می توانستم از حضورش ...
قتل به خاطر شوهر جدید!
دست دادم. زندگی ام دگرگون شد. زنم از من جدا شد و به عنوان فروشنده در مغازه ای مشغول به کار شدم. ترک کردی؟ چند بار زنم تلاش کرد که من اعتیادم را ترک کنم که نشد. چند بار در کمپ بستری شدم و بعد که بیرون آمدم دوباره اعتیادم شروع شد. همسرت را دوست داشتی؟ بله. هنوز هم او را دوست دارم. مقصر این همه بدبختی در زندگی من و خانواده ام خودم و اعتیادم بودم ...
دانشجوی پزشکی به اتهام اسیدپاشی محاکمه می شود
و گفت: مدتی بود من و سپیده با هم رابطه ای نداشتیم و او به شهرستان رفته بود، اما بعد از اینکه به تهران برگشت برای دیدنم به خانه ام در ولنجک آمد. وقتی او را دیدم پیشنهاد دادم به هتل برود، اما قبول نکرد. مرد جوان ادامه داد: وقتی سپیده در شهرستان بود با دخترجوانی نامزد کرده بودم، اما او این موضوع را نمی دانست و به او حرفی نزده بودم. همان روز به طور اتفاقی نامزدم مقابل خانه آمد و زنگ زد. از ...
شکنجه نامزد سابق برای عقد اجباری
مربی بدنسازی هم هستم و در آلمان زندگی می کنم. در صورتی که دزد و کیف قاپ بودم اما نمی خواستم او را از دست بدهم. ما عاشق هم شده بودیم. با همین حرف ها او را فریب دادم و با هم نامزد کردیم. فاش شدن راز کیف قاپ حرفه ای این پسر در ادامه صحبت هایش گفت: چند روز مانده بود به عقد که یکی از همدست هایم با من لج کرد و موضوع کیف قاپی هایم را به خانواده نامزدم گفت. بعد از یک سرقت چون به او ...
زنده شدن جسد دختر مرده در بیابان های تهران
ها دروغ است، اما منیژه به این نامزدی و ازدواج پایان داد و بعد از مدتی با پسر جوانی که از دوستان پدرش بود آشنا شد و پس از مراسم خواستگاری با هم نامزد شدند. آدم ربایی از سوی خواستگار دروغگو منیژه در اداره پلیس گفت: بعد از اینکه با پسر جوان نامزد کردم بهروز اصرار داشت تا یکبار دیگر او را ملاقات کنم و، چون می خواستم او دیگر برای من ایجاد مزاحمت نکند تصمیم گرفتم برای آخرین بار او را ...
غم شهادت زین الدین با غم شهادت پدرم برابری می کرد/ مسافرت از قم به سمنان برای گرفتن حلالیت
بود و لشکر 17 ماموریت پیدا کرد تا در آن شرکت کند فرمانده گروهان بودم که مجروح شدم. چهار گلوله و چندین ترکش خوردم که باعث شد سه شریان اصلی ام قطع شود، همه می گفتند زنده نمی مانم، اما قسمت شد به عقب برگردم. یک شب مریوان بودم و یک هفته سنندج بستری شدم. یک ماهی در شیراز بستری بودم بعد به تهران آمدم و بعد دو ماه به سمنان رفتم. در بیمارستان سمنان آقا مهدی یکسره از اهواز راه افتاد و آمد به ملاقاتم. می ...
مرد شیاد بعد از دوستی با زن جوان، با تهدید چاقو طلاهایش را برد
را ملاقات کردیم. این مرد که امیر نام داشت به من پیشنهاد ازدواج داد. من هم که تصور می کردم او قصد ازدواج دارد، ارتباطم را با او بیشتر کردم و حتی چندین عکس هم با او گرفتم. زن جوان ادامه داد: ارتباط ما هر روز صمیمی تر می شد تا اینکه یک روز امیر را به خانه ام دعوت کردم تا درباره ازدواج بیشتر باهم صحبت کنیم، اما زمانی که او وارد خانه ام شد ناگهان با تهدید چاقو، طلا و پول های باارزشی را که ...
شهید مهدی زین الدین بر قلب ها فرماندهی می کرد
.... قبول کردم، ولی گفتم به شرطی می آیم که سری به خانواده ام در سمنان بزنم، او هم قبول کرد. این اتفاق چندین بار تکرار شد. خب وقتی دو نفر در ماشین هستند صحبت ها زیاد می شود. در طول راه از خاطرات خودش گفت و بیشتر سعی کرد از من حرف بکشد و من بیشتر گوینده بودم. در اولین سفرمان به تهران فهمید در اولین عملیات منظم سپاه پدرم شهید شده و لحظه شهادت، پدرم را در آغوش گرفتم همین موضوع باعث صمیمیت بیشتر ما شد ...
هر گلیمی را کلیمی در بر است
در آقداش اگر دختری بلد نباشد گلیم ببافد برای او عیب به حساب می آید. نوجوان بودم که این حرف را شنیدم و می توانستم پیش از رسیدن به نوجوانی هنر گلیم بافی را یاد بگیرم اما سراغ آن نرفته بودم، چون همان طور که گفتم علاقه من بیشتر به کارهای بیرون از خانه بود تا کار کردن در خانه. خلاصه سر صحبتی که با خاله پدرم داشتیم و نوعی لجبازی، از مادرم خواستم به من گلیم بافی را یاد بدهد. فردای آن روز دست به کار شدیم ...
از سیستان تا خوزستان، همه جای ایران جبهه رزم بابا بود
سرپرستی کند. از روز هایی که بابا به تازگی به شهادت رسیده بود چه خاطراتی دارید؟ بعد از شهادت بابا من زمانی رسیدم که پیکرشان تشییع می شد. غسالخانه ایشان را نبوسیدم و این داغ همیشه در دلم بود که لحظه آخر پدرم را نبوسیدم! اراک که دانشجو بودم 20 روز می شد که پدرم را ندیده بودم. تقریباً 10 روز بعد از شهادتشان در خواب دیدم که پدرم در غسالخانه خوابیده است. ولی چشمش باز بود. آنقدر ...
2 دختر تهرانی کورش را به دادگاه کشاندند / اعتراف به تزریق انسولین به مرد 85 ساله
یکی از اقوام زنگ زدم و از او پرسیدم که اگر بخواهم به پدرم انسولین تزریق کنم چقدر باید تزریق کنم. او هم گفت 15 سی سی انسولین کافی است. این را هم بگویم که پدرم دیابتی نبود وهرگز در عمرش از انسولین استفاده نکرده بود. روز حادثه ساعت 11 صبح 15 سی سی انسولین به پدرم تزریق کردم وساعت 3 بعد از ظهر آن روز هم پدرم فوت کرد. اما مرگش به خاطر تزریق انسولین نبود پدرم حالش از قبل بد بود. حالا خواهرهایم از ...