مادرشهیدی که پلاک و استخوان شوهرمفقود الاثرش راتحویل گرفت - فاش نیوز
مادرشهیدی که پلاک و استخوان شوهرمفقود الاثرش راتحویل گرفت
سایر منابع:
سایر خبرها
لب اروند...
تیربار اینجاست داره اذیت می کنه. گفتم بذار الان ترتیبش می دم. گفت یک بار تا زیر تیربار رفته ام راهش را بلدم. گفت نارنجک بدی ترتیبش را می دهم. گفتم تو کوله ام بردار. زیاد برنداری اسراف گناه داره. خنده کرد و برداشت رفت طرف تیربار، وحید گفت حسن برو همه نیروها را بیار این طرف جاده. حرکت کردم رضا بدیهی معاون گردان را دیدم. صدام زد گفتم آقا رضا گروهان مسلم با بچه ها رفتند جلو شما برو من به بقیه هم می گم ...
در گفت و گو با مجاهد انقلابی مطرح شد: دعای امام خمینی (ره) برای حجت الاسلام اقبالیان چه بود؟ + خبر ...
بیندازم و این کار را هم کردم. از بچه ها دعوت می کردم و برای آن ها کلاس قرآن برگزار و فیلم آن ها را پخش می کردیم. بچه ها به والدین خود اصرار می کردند که می خواهند تصاویرشان را ببینند. مردم هم دوست داشتند من برایشان صحبت کنم. این موضوع مربوط به سال 1360 برمی گردد. در آن سال برای سرم جایزه تعیین شده بود، می گفتند که اگر او را زنده به ما تحویل دهید، چهار میلیون تومان و اگر سر او را برایمان ...
کتاب محور جلسات مبارزان انقلابی بود
محمد رزم روز دوشنبه در گفت وگو با ایرنا افزود: از سال 42 که سخنرانی اعتراضی امام خمینی(ره) درمدرسه فیضه قم شروع شد،(براساس 4 جلد کتاب اسناد ساواک) حرکت های انقلابی درهرمزگان نیز از همان سال ها به رهبری آیت الله انواری آغاز شد. این مبارز انقلابی در توصیف فعالیت های انقلابی و روزهای زندان خود و مبارزان انقلابی در هرمزگان اظهارداشت: فعالیت های انقلابی من نیز از کلاس هفتم زمانی که در ...
قتل فجیع و هولناک همسر به خاطر خالکوبی
.... او به خانه برنگشت و دیگر تماس هم نگرفت. به شدت نگرانش هستم و می ترسم اتفاقی برای زنم رخ داده باشد؛ چون او هیچ وقت این طور من را بی خبر نمی گذاشت. پلیس بعد از شنیدن گفته های این مرد تلفن همراه زن جوان را بررسی کرد و متوجه شد سیمین روز حادثه اصلا از خانه خارج نشده است. نقطه زنی های موبایل نشان داد او آخرین بار در خانه اش با تلفن همراهش صحبت کرده و بعد از آن هم دیگر تماسی نداشته است. به این ...
درست کردن فسنجان با کلید خانه
پوراندخت پورداوود، تنها فرزند این استاد درباره پدرش گفته است: پدرم به عنوان ایران شناس، همیشه در کار غوطه ور بود و خانه ما مجمعی برای دانش پژوهان و دانشجویانی بود که در مکتب او به سوادآموزی مشغول بودند، حتی انجمن ایران شناسی در منزل ما تشکیل می شد، اما گرفتاری های شغلی پدرم باعث دوری وی از خانواده نمی شد. او به محیط خانوادگی خویش دلبستگی فراوان داشت، در مقام یک پدر بسیار مهربان و دوست داشتنی بود و مهم تر اینکه او یک دوست نمونه بود. پدرم به هیچ وجه اه ...
سبک زندگی امام خمینی(ره)/ واکنش رفتاری بنیانگذار انقلاب اسلامی در عصبانیت، فوت فرزند و اوقات تلخی
نشست و گفت: هنگامی که شما بیمار شدید، من از نوشتن نامه به پدرتان منصرف شدم! در همان حال من از اشتباهی که کرده و خودم پیشاپیش به پدرم خبر داده بودم پشیمان شدم. نامه به دست پدرم رسید و در پاسخ به من توصیه کرد که بیشتر مراقب رفت و آمدهایم باشم. وقتی عهدی می بست امام خمینی اراده بسیار قوی ای داشت. نمونه اش در وفای به عهد است. عروس امام، فاطمه طباطبایی، تعریف کرده که ...
اختلاف ارباب هرمز و ارباب رستم موجب ساخت مسجد در شرق تهران شد!
، در این باره می گوید: زادگاه من خمین است و مقدمات را در آنجا خواندم. بعد پدرم و پدرِ آیت الله رضوانی (رحمه الله)، ما را به قم آوردند و خدمت حضرت امام بردند. از آن به بعد من در منزل امام رفت وآمد داشتم و ایشان هم، بسیار به من لطف داشتند. مرحوم آقای پسندیده هر وقت می خواستند از خمین چیزی برای حضرت امام بفرستند، می دادند من و می آوردم و خدمتشان می دادم. در قم استادان متعددی داشتم. معالم را ...
تنها میان بر بهشت
گوید و اینکه چه نگاه زیبایی به شهادت داشت؛ می گوید هر وقت از شهادت کسی به او خبر می دادند می گفت: ناراحت نباشید، تنها میان بری که به بهشت می رود، شهادت است. خواهر شهید می گفت: یک بار که از جبهه برگشته بود، خوابش را برایم تعریف کرد. گفت امام(ره) را در خواب دیدم که داشت از پله ها بالا می رفت و من هم پشت سر ایشان بودم که برگشت و روی سرم دست کشید و به من لبخند زد. همان جا پیش خودم گفتم که حتما ...
جرمی که مجازاتش چند سال شکنجه و مرگ دردناک بود + عکس
به رو کنید. خندید و گفت: دیگر او را نمی بینی، هیچ وقت! تو هم اگر پررو بازی در بیاوری می روی پیش دست او. گفتم: پس بنویسید هر چه او گفته من قبول دارم، هر چه گفته است. به این ترتیب یقین حاصل کردم که مراد در زیر شکنجه جان باخته است. بعد ها فهمیدم که ضربات سنگینی به سر و جمجمه و قفسه سینه او زده اند چشمش را تخلیه و دندانهایش را خرد کردند. امیر مراد نانکلی سال 1353 به روایت اسناد و اعتراف ...
قصاص قاتل؛ درخواست والدین واقعی شیما
.... از سوی دیگر بررسی ها نشان می داد که شیما سال ها قبل به فرزندخواندگی گرفته شده و زن و مردی که در این مدت پیگیر پرونده او بوده و برای پیدا کردنش به هر دری زده بودند، در حقیقت وی را از کودکی بزرگ کرده و مادر خوانده و پدرخوانده اش بوده اند. بنابراین از لحاظ قانونی نمی توانستند شکایتی درخصوص مرگ شیما مطرح کنند. در این شرایط تلاش برای یافتن پدر و مادر واقعی دختر نوجوان آغاز شد تا اینکه چند روز قبل ...
قابلیت پرسپولیس برازجان برای حضور در لیگ یک/ درخواست از فرماندار
زاده ادامه می دهد: در این سال ها تیم های مختلفی بازی کرده ام که از جمله آن ها می توان از اتحاد برازجان، وحدت بوشهر، استقلال بنه گز و... دوران خدمتم نیز عقاب تهران بازی کردم و بعد آن در پرسپولیس برازجان بازی کردم. مرحوم پدرم ورزش دوست و حامی ام بود فوتبالیست دشتستانی از حمایت های پدر خود که به تازگی او را از دست داده است این گونه می گوید: مرحوم پدرم واقعا ورزش دوست بود. به تازگی ...
فجر42| همسایه دیواربه دیوار امام خمینی در نجف که بود؟/ در دیدار امام و مادر هفت شهید چه گذشت؟
گروه جامعه خبرگزاری فارس؛ عطیه اکبری: آن روز خاطره انگیز، در آن دیدار شیرین در اندرونی بیت امام در جماران بغض مادر هفت شهید شکست. امام گفته بود نشانی خانواده حاج عبد کاشی را پیدا کنند و دیداری را ترتیب دهند. عصمت خامه چین به همراه پسرش جواد و حیدر کاشی به دیدار امام رفتند. چشمان مادرغمی داشت به وسعت دریا. می دانست این دیدار شاید مرهمی باشد بر همه زخم های دلش و خاطرات شیری ...
غم بزرگی که سبب هزاران خیر شد
خلق خدا بود. شهره حافظی این روحیه سرزندگی را از ویژگی مهم پدرش عنوان می کند و می گوید: پدر را هیچ وقت در حال استراحت ندیدم. همیشه پشت میز کارش بود. خاطرم هست وقتی در بیمارستان هم برای درمان بیماری بستری شد تلفنی همه کارها را بررسی و بر امور نظارت می کرد. شاید روزهای استراحت او همان روزهای بستری شدن در بیمارستان بود. پدرم به دلیل بیماری در بیست و یکم خرداد سال 1398 برای همیشه بار سفر را بست، اما نام ...
گرو گذاشتن شاعر برای پول چای
: ... شجریان برو به {سایه} و به بچه ها بگو این فلان فلان شده ها به همه ما دروغ گفتند، همه ما رو فریب دادند. هیچ چی در بساطشون نیست، آآآآه در بساط ندارند. و ما فریب خوردیم. من نه راه پس دارم، نه راه پیش، اینجا گیر افتادیم. شما دنبال ما نیایین. اینها اینطورند. گفتم: آخه سیاوش جون من چه جوری بگم؟ گفت: برو بگو به سایه. برو بگو، من می خواهم وجدانم آرام باشه. بعد هم سایه رو دیدم و گفتم که، من پیامی دارم از ...
حمایت قاطع امام خمینی (ره) از ارتش/ استقبال مردم از پیوستن ارتش به انقلاب
...، مردم را کشتند، این ها را باید حذف کرد و یک ارتش انقلابی تشکیل داد. امام به شدت مخالفت می کردند و می گفتند: ارتش ما مسلمان است، توهین به ارتش نکنید و این سبب جذب ارتش شد. روزی که توده ای ها و کمونیست ها به طور دسته جمعی آمده بودند و شعارشان انحلال ارتش و تشکیل ارتش انقلابی بود. آن روز امام در را بست و آن ها را راه نداد. علی محمد بشارتی رابط نیرو های ارتش با شهید بهشتی در کتاب خاطرات ...
فرزندآوری تعادل می خواهد و اتاق فکر
ای دارم. زمان قبل از انقلاب شعار این بود که حب و قرص بی ضرره، یک تا دو بچه بهتره . از سال 1358تا اواخر دهه 60هم که جمعیت انفجاری زیاد شد. اواخر دهه 60مسئولان می گفتند هر زنی لوله هایش را ببندد یا هر مردی وازکتومی کند، فرش ماشینی جایزه می گیرد. خود وزارت بهداشت برای عقیم کردن، تسهیلات می داد. جمعیت کم شد، عکس قضیه اتفاق افتاد؛ گفتند اگر زن یا مردی عقیم شود، هم خودش و هم پزشکش جریمه می شود. از همه ...
از من تعهد گرفته اند که اسم ایشان را نبرم!
. می گفتند: تو اصلا منبر نرو! ایستاده سخنرانی می کرد. بعد گفتند: این جوری هم سخنرانی نکن! نشسته سخنرانی می کرد [با خنده]! درست است که ساواک ایشان را شهید کرد، ولی ایشان هم پدر ساواک را در آورد. زمانی ساواک به ایشان گفته بود: تعهد بده که از آقای خمینی اسمی نبری. یک بار سخنرانی مفصلی کرد و گفت: دستگاه از من تعهد گرفته که اسم حضرت آیت الله العظمی خمینی را نبرم، ولی شما بدانید که هروقت گفتم ...
جمال انصاری؛ شهیدی که زندگی اش را وقف محرومان کرد
.... همّ و غمّش درس بچه ها بود. همچنین تأکید پدر به مادر این بوده که رزق حلال به بچه ها بدهد. دستگیری از نیازمندان پدرم کارمند شرکت نفت بود. الان هم وقتی همکارانش بعد از 30 سال من را می بینند و می فهمند فرزند چه کسی هستم می گویند خیلی اهل صله رحم و رفت و آمد و خیّر بود. خیلی از نیازمندان دستگیری می کرد؛ اما خانواده از خیلی ازکمک های پدر خبر نداشت. بسیاری بعد از شهادتش آمدند و گفتند ...
پرستو فروهر: برادرم فکر می کرد زندان خانه ی پدرمان است
نگرانی را برایم پدید می آورد که مبادا اذیتش کنند، مبادا او را هم مثل پدرم ببرند. یک خاطره مشخص از اولین مواجهه هایم با ترس، ترس شدید، را هم برایتان می گویم؛ برمی گردد به همان سال های کودکی. خیلی کوچک بودم و پدرم زندان نبود. پدر و مادرم یک ماشین فولکس واگن داشتند، از این فولکس های قدیمی که به آن قورباغه ای می گفتند. دوران کودکی من تا پیش از تولد برادرم پر از خاطره با این ماشین است. یک روز را ...
ساواک اصفهان، کشتن برادرم را شاهکار خود می دانست!
رژیم طاغوت شدند: من در سال 1337 در اصفهان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. بعد از گذراندن دوران ابتدایی و دبیرستان، تحت آموزش های برادرانم مهدی و محمد، جذب فعالیت های سیاسی شدم. پدرم روحانی بودند و اهل علم و رئیس دفتر اسناد رسمی. ایشان به مقتضای شغلشان، با گروه های مختلف اجتماعی تماس داشتند و درد توده مردم را خوب درک می کردند. همچنین از ظلم و ستم رژیم به مردم کاملاً آگاهی داشتند. ما سه ...
فجر 42| من خودروی امام را به رگبار بستم!
محبوب روستا: پدرم تا اسم ارتش و گارد جاویدان را شنید، برافروخته شد. با ناراحتی و عصبانیت گفت: این ها خیلی ظلم کردند، مخصوصاً در حق روحانیت. آن وقت تو می خواهی در خدمت اینها باشی؟... اعتقاد قلبی من این بود که حتی بهشت هم بدون اذن و رضایت پدر، برای من جهنم است. بنابراین با اینکه تمام آرزوهایم را بربادرفته می دیدم، همان طور که سرم پایین بود، گفتم: من خیلی سختی کشیدم تا به این مرحله رسیدم و از بین ...
وضعیت دانشگاه های 99 به روایت وزیر آموزش عالی سال 59/ نتیجه زورگویی در انتخاب رشته جوانان
بچه با فرهنگ پدر و مادر بزرگ نشده است. پس وقتی که به این مراحل رسیدید، می مانید. به همین دلیل تصمیم گرفتم که جایی صحبت نکنم برای اینکه می بینم بی ربط است. به جایی نمی رسیم. * شما سال های اول انقلاب، به عنوان وزیر آموزش عالی کار کردید؟ چرا این پُست را قبول کردید و هدفتان چه بود؟ من آمدم بالای یک قسمتی قرار گرفتم. زیربنا وجود نداشت و خراب بود. موجودی ما همان موجودی بودند که از ...
جزئیات ماجرای سوء قصد به آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر/ رژیم پهلوی به پشه در حال حرکت هم سوءظن داشت
به گزارش خبرگزاری بسیج، برنامه تلویزیونی سرچشمه با حضور حجت الاسلام والمسلمین رضا مطلبی امام جمعه مسجد ابوذر از سال 1354تاکنون از شبکه پنجم سیما به روی آنتن رفت. مطلبی در پاسخ به سوالی درمورد سابقه مبارزات سیاسی در دوره پهلوی اظهار داشت: من طلبه ای در قم بودم و دو سه سال اصفهان بودم و بعد وارد حوزه علمیه قم شدم. چون در این وادی بودم، نوعا با افرادی که بوی نهضت و بیداری و مقاومت داشتند ...
پشت هم بودیم شاه رفت
. ما را دعوا کردند و گفتند اگر ساواک شما را بگیرد دیگر شما را نمی بینیم. مادر هم که خاطره ای از آن روز دارد می گوید: روزی که بچه ها رفتند تشییع جنازه شهید حنایی، همسایه ها به من گفتند، دخترها کجا هستند؟ گفتم رفتند تشییع جنازه. گفت چه دلی داری، گفتم نگو چه دلی داری بگو چه دینی داری. او خاطره ای هم از پسر شهیدش حسن در روزها و شب های انقلاب تعریف می کند و می گوید: شب ها که زن ها در خانه ...
تصویر کودک آزاری در دور از دسترس اطفال نگهداری شود / ببینید
زدم زیر آواز که همسایه ها بشنون، شهادت بدن من تو حموم بودم. با سنگِ پا کوبیدم تو سرم، هی کوبیدم. چشام سیاهی رفت، بیهوش شدم، واقعاً بیهوش شدم. این نمایش تا 27 بهمن ما در پردیس تئاتر شهرزاد - سالن صنوبرساعت 17 روی صحنه می رود. نویسنده: فرشته فرشاد؛ کارگردان: علی پیله ور؛ تهیه کننده: نوید وفا بازیگران: علی پیله ور، امیر حسین سید اسماعیل، بهراد سالاری، لیلا فرداد، ...
خاطرات جوان مبارز انقلابی از روز های پر التهاب بهمن 57
سرولباسی خاکی به آن مدرسه شبانه رفتم. مدیر و ناظم در مدرسه نبودند. چشمم به معلمی افتاد که در کلاس قدم می زد و در حال امتحان گرفتن از بچه ها بود. پرسید چه کار دارم گفتم آمده ام پرونده تحصیلی ام را بگیرم، مدیر و ناظم در مدرسه نیستند. به داخل کلاس دعوتم کرد. من با همان سرووضع خاکی با کفش های کثیف گوشه ای ایستادم. پرسید چرا درس نمی خوانی؟ گفتم آقا فرصت نمی کنم سر کار می روم. الان هم که وقت ...
جهادگر شهیدی که به حاج قاسم اقتدا کرد
. چند باری در محله و خیابان او را دیده بودم که با قد بلندی که داشت وسط یک دو جین بچه کوچک به سمت مسجد یا پایگاه بسیج می رود. در راه برای شان قصه می گفت. تشویق شان می کرد وقت شان را هدر ندهند و با پدر و مادرشان با احترام صحبت کنند. گاهی به او می گفتم پسرجان بد است تو با این قد و قامت همه اش وسط این بچه های کوچک هستی. اما او ابایی از وقت گذرانی با بچه ها نداشت و می گفت پدر جان همان طور که شما دست ما ...
خدا نکند که مادری هم مادرشهیدباشد و هم پدر
... درکشان بالاتر رفته بود ولی از آنجایی که پسر من در سال های اول درگیری در سوریه به شهادت رسید و کمتر کسی از اوضاع مدافعان حرم و شرایط سوریه اطلاع داشت، همدردی وجود نداشت. فقط نوع زخم زبان ها و سرزنش هایشان جور دیگری بود. می گفتند: شوهرت را فرستادی جنگ شهید شد، کافی نبود که حالا بچه ات را هم فرستادی و به کشتن دادی؟ حتی از همان روز تشییع پسرم این حرف ها را می شنیدم. نوع زخم زبان ها بعد ...
پشت پرده فیلم سیاه!
کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت چرا که پدرم مردی شیشه ای بود و آن ها با هم اختلاف داشتند. بعد از این ماجرا پدرم منزلی را در منطقه قلعه ساختمان مشهد اجاره کرد و ما به زندگی ادامه دادیم تا این که هفت سال قبل جوانی به نام فولاد به خواستگاری ام آمد و من پای سفره عقد نشستم. یک سال از دوران نامزدی ما گذشته بود که اطرافیانم با کمک های مردمی و خیران جهیزیه ای برایم تهیه کردند تا من زندگی مشترکم را با ...
ماجرای تغییر نام میدان ژاله به میدان شهدا
کردند و به عقب رفت و از صحنه فرار کرد، اظهار داشت: همان جا گفتند یکی از سربازان هم با سلاح فرماندهش را زده و فرار کرده است. خود ارتشی ها هم اینجا متحول می شدند و حس می کردند کاری غیر معقول انجام می شود. محمدی نیا ادامه داد: در حال جابجایی موتورها به کنار و جابجایی خانم ها به عقب بودیم که من دیدم فرمانده میدان دستش را تکان داد و وقتی تیراندازی شروع شد، از طبقه دوم مغازه های اطراف میدان ...