جمال انصاری؛ شهیدی که زندگی اش را وقف محرومان کرد
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل فجیع همسری که با دیگران رابطه داشت/ چند سال اخیر دیگر توجهی به من نداشت و تمکین هم نمی کرد
اظهاراتش در دادگاه گفت: وقتی خالکوبی را دیدم، آن قدر عصبانی شدم که درگیری بالا گرفت. او من را با گردوشکن می زد و من هم با ضربه چاقو او را زدم و به قتل رساندم. بعد جسد را مثله کردم تا بتوانم از خانه بیرون ببرم و پنهان کنم. متهم ادامه داد: من همه چیز را به خانواده همسرم هم گفته بودم و آنها می دانستند سیمین چه کارهایی می کند؛ اما هیچ یک از ما نمی توانستیم جلوی او را بگیریم و به حرف ما گوش نمی ...
قتل فجیع همسر به خاطر خالکوبی!
می دانی من دوستت دارم؛ اما باز هم جواب سربالا داد. متهم در ادامه اظهاراتش در دادگاه گفت: وقتی خالکوبی را دیدم، آن قدر عصبانی شدم که درگیری بالا گرفت. او من را با گردوشکن می زد و من هم با ضربه چاقو او را زدم و به قتل رساندم. بعد جسد را مثله کردم تا بتوانم از خانه بیرون ببرم و پنهان کنم. متهم ادامه داد: من همه چیز را به خانواده همسرم هم گفته بودم و آنها می دانستند سیمین چه ...
در دیدار امام و مادر هفت شهید چه گذشت؟ +تصاویر
ایرانی الاصل بودم. چطور می توانستم در برابر شیعیان بجنگم. با پدرم نقشه فرار را کشیدیم و من شبانه از نجف خارج شدم و بعد از ماجراهای بسیار وارد ایران شدم. از پدر و مادر و خانواده ام بی خبر بودم. چند ماه بعد یکی یکی خبر شهادت آن ها را به من دادند. به جز عباس و کاظم و رسول، چهار برادر دیگر را به شهادت رساندند. مادرم و خواهرها و دو برادر کوچکم توسط دوستان پدرم از نجف فرار می کنند و وقتی به ایران رسیدند ...
شوهرم به دختر زیبایم تریاک می داد که ....
همه این مخالفت ها، پدرم جهیزیه ای تهیه کرد و من و نقی زندگی مشترک مان را در حالی آغاز کردیم که شوهرم بیکار بود و همه اوقاتش را با رفیق بازی می گذراند. او به خاطر کینه ای که از پدرم به دل گرفته بود، مانع رفت و آمد من و اعضای خانواده ام می شد اما قصه تلخکامی های من از روزی شدت گرفت که من با گذشت چند سال از زندگی مشترک، باردار نشدم. داروهای زیادی مصرف می کردم و نزد پزشکان بسیاری می رفتم. نقی هم دنبال ...
گفتگو با حجت الاسلام طاووسی از مبارزان انقلابی مشهد
شده ای؟ گفتم بله و بعد از من سؤالی پرسید که می شود گفت مسیر زندگی ام را روشن کرد؛ گفت: آمده ای حوزه نان بخوری یا برای اسلام کار کنی و مبارز باشی؟ حالا که آمده ای سعی کن مؤثر باشی نه این که تنها درس بخوانی، منبر بروی و نانی درآوری. مبارزه علیه ظلم را از یکجا شروع کن. این جملات، مرا سخت به فکر فرو برد تا سال 49 که یک روز در مسجد روستایمان دعای ندبه برگزار می شد و من سخنران بودم. یک دفعه چشمم افتاد به ...
سبک زندگی امام خمینی(ره)/ واکنش رفتاری بنیانگذار انقلاب اسلامی در عصبانیت، فوت فرزند و اوقات تلخی
راه آهن رفته بودم. اوقاتش تلخ شد. سرش را پایین انداخت و گفت: من برای آقای ثقفی (پدر همسر امام) این مطلب را خواهم نوشت. این را گفت و اتاق را ترک کرد. من با شنیدن سخن آقا، زود نامه ای برای پدرم نوشتم و ماجرا را تعریف کردم تا او پیشینه ای از این اتفاق که آقا برای او خواهد نوشت، در ذهن داشته باشد. دو روز از این ماجرا گذشت و من بیمار شدم و با تب در بستر بیماری خوابیدم. آقا در کنار رختخواب من ...
لب اروند...
تو جیب من همه بدهکاری هایی که نوشته خانواده ما باید بدهند. منم که حوصله این که به خواب کسی بیام ندارم. همین طوری گذشت حدود نه و نیم یا ده بود که زدیم به خط وسط اروند. بچه های ما بیشترشون زیر 25 سال بودند. خصلت های خوب زیاد داشتند، ولی غیرت و مردانگی و حجب و حیا جزو لاینفک زندگی شان بود و غیرت در تمام شون موج می زد. به طرف اروند حرکت کردیم. اکثر غواص ها موفق به رسیدن به خط نشده بودند ...
در گفت و گو با مجاهد انقلابی مطرح شد: دعای امام خمینی (ره) برای حجت الاسلام اقبالیان چه بود؟ + خبر ...
از آن موقع به بعد با مرحوم سعیدی که امام جماعت مسجد موسی بن جعفر بود، ارتباط داشتم. در این ایام پدرم گفت که دوست دارم به قم بروی و طلبه شوی. در سال 1348 به قم آمدم و به تحصیل مشغول شدم و به دست مرحوم آیت الله مرعشی نجفی معمم شدم. من چون سوادم بیشتر بود و استعداد درسی داشتم و بخش هایی از قرآن را حفظ کرده بودم و این باعث شده بود که در طلبگی زودتر پیش رفتم. * بعد از معمم شدن برای سخنرانی ...
بار ها به زیارتت آمدم و نمی دانستم کیستی
بود که این شهدا وارد شهر شدند. بوی بهشت آبان سال 92 بود که بوی بهشت در شهرقدس پیچید و خاک این شهر پاره های پیکر دو شهید گمنام را در آغوش گرفت. این دو شهید بعد از تشییع روی دست های مردم شهرقدس، در بوستان ولیعصر به دامن خاک سپرده شدند. اما حالا دیگر چشم انتظاری ها پایان یافته بود و چشم های منتظر خانواده این شهید روشن شده بود. مادر با تمام احساس مزار تنها پسرش را در ...
تتوی بدن خانم پرستار تهرانی آخر خط بود / خانه مجردی الهام دور از چشم شوهرش!
فحاشی کرد و حتی مرا کتک زد .الهام می گفت باید خانه را ترک کنم. در غیر این صورت او از خانه بیرون میرود. من کنترل اعصابم را از دست داده بودم با قند شکنی که در خانه بود به سمتش حمله کردم و الهام را کشتم. پسرم در خانه نبود که جسد را مثله کردم و آن را با ماشین بیرون بردم و در حاشیه شهر دفن کردم .من روز بعد به پلیس آگاهی رفتم و به دروغ گفتم همسرم ناپدید شده است. وی در حالی که سرش را پایین ...
تنها میان بر بهشت
تقی متولد اول مرداد ماه 1341 بود که از طریق لشکر 21 امام رضا(ع) راهی جبهه شد و سرانجام در 21 بهمن ماه سال 64 در عملیات ایذایی والفجر 8 در منطقه بوارین به شهادت رسید. پیکر مطهر او در منطقه ماند و در جوار شهدای مفقودالجسد قرار گرفت اما بالاخره پس از گذشت 33 سال پیکر این شهید در عملیات تفحص توسط کمیته جست وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف و هویتش شناسایی شد. پدر شهادت پسر ...
فجر 42| جرمی که مجازاتش چند سال شکنجه و مرگ دردناک بود+تصویر دلخراش
...: مراد سال 1351 دستگیر شد. یک سال و نیم زندانی بود. دو ماه زیر شکنجه بود و بعد از دو ماه به زندان قصر منتقلش کردند. برادرم یک سال و پنج ماه در زندان قصر بود که تازه بعد از طی این مدت او را به دادگاه بردند و به دو سال حبس محکوم شد. همه این شکنجه ها و زندانی ها فقط به دلیل پیدا کردن چند جلد کتاب و اعلامیه امام خمینی (ره) بود! البته مجاهدت های امیرمراد فراتر از این موارد بود. او ارتباطات ...
قابلیت پرسپولیس برازجان برای حضور در لیگ یک/ درخواست از فرماندار
کار کرده است. از همه کسانی که تا به امروز در فوتبال در کنارم بوده اند سپاسگزار هستم. تشکر ویژه از خانواده ام که در این سال ها سختی می کشیدند ولی به دلیل علاقه من سکوت می کردن بخصوص همسرم و بچه هایم بسیار ممنون و سپاسگزار هستم. همیشه می گویند پشت یک مرد موفق یک زن خوب است؛ اگر همسرم نبود به این موفقیت ها نمی رسیدم چون خیلی به من دلگرمی می دهد. از مادرم که یک فوتبال دوست و استقلالی است و همه بازیکن ها را می شناسد و طرفدار تیم هایی است که رنگ پیراهنشان آبی باشد. الان طرفدار سرسخت تیم من است و همیشه دعای خیرش بدرقه راهم است. همیشه بعد فوتبال زنگ میزند و از نتیجه بازی جویا می شود. ...
غبارروبی مزار شهدا با طعم ارادت به امامزادگان عشق
کهنه سواران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی است که خیلی ساده و بی ریا می گوید: دست خودم نیست پنجشنبه که فرا می رسد بی قرار آمدن می شوم. ما زمانی با این بچه ها درجبهه ها علیه دشمن جنگیده بودیم. بعضی ها گمان می کنند با شهادت این بچه ها، کار تمام شده است اما به نظر من کار اصلی شهدا تازه پس از شهادتشان شروع شده است. یکی از الطاف شهدا این است که دوستانی را که از سالیان بعد از جبهه گم کرده بودم در اینجا پیدا کنم ...
فریدون عباسی: روحانی باید استیضاح شود/ ضرب و شتم یک نماینده بخاطر موافقت با برجام
...! بعد از شهادت فخری زاده گفتم هستم! گفتند: چرا؟ گفتم چون شهریاری شهید شد من شدم رئیس انرژی اتمی؛ خرسند [امام جمعه کازرون] شهید شد، من شدم نمایندۀ کازرون! حالا فخری زاده شهید شد من باید بروم و رئیس جمهور بشوم! به همین سادگی! آنچه در ادامه می آید، بخش های مهم گزارش اختصاصی کازرون نما از جلسه پرسش و پاسخ دکتر فریدون عباسی (نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی) با طلاب، فضلا و روحانیان ...
مادرشهیدی که پلاک و استخوان شوهرمفقود الاثرش راتحویل گرفت
...> ایشان سال 1362 مفقودوالاثر شدند و سال 1373 پیکر شهید پیدا شد که متوجه شدیم در 8 سال دفاع مقدس در جزیره ی مجنون و عملیات خیبر به شهادت رسیدند. پدر و مادرشان روستا بودند و ایشان تنها به شهر آمدند. خاله ایشان همسایه ی ما بودند و با یکدیگر رفت وآمد داشتیم؛ آمدند برای خواهرزاده خود خواستگاری کردند. من با ایشان آشنا نبودم اما پدرم، خودش توی شهربانی، معاون شهربانی بود و ایشان هم سرباز جلو درب بود ...
ساواک اصفهان، کشتن برادرم را شاهکار خود می دانست!
رژیم طاغوت شدند: من در سال 1337 در اصفهان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. بعد از گذراندن دوران ابتدایی و دبیرستان، تحت آموزش های برادرانم مهدی و محمد، جذب فعالیت های سیاسی شدم. پدرم روحانی بودند و اهل علم و رئیس دفتر اسناد رسمی. ایشان به مقتضای شغلشان، با گروه های مختلف اجتماعی تماس داشتند و درد توده مردم را خوب درک می کردند. همچنین از ظلم و ستم رژیم به مردم کاملاً آگاهی داشتند. ما سه ...
پشت هم بودیم شاه رفت
.... مانند حالا این همه رفاه نداشتیم. حقوق حاج آقا هم کم بود. قناعت می کردم و زندگی ساده ای داشتیم. با این همه اگر ده تومان از حقوق اضافه می آمد، حاج آقا خمس و زکاتش را می داد. حقوقش همیشه برکت داشت. خدا را شکر بچه ها هم باخدا، باحجاب و باایمان بزرگ شدند. بعد از آمدن امام به ایران، تلویزیون خریدیم حلال و حرام برای آقا ذبیح ا... اهمیت زیادی داشته است. حالا همه خانواده راه پدر را ...
تصویر کودک آزاری در دور از دسترس اطفال نگهداری شود / ببینید
زدم زیر آواز که همسایه ها بشنون، شهادت بدن من تو حموم بودم. با سنگِ پا کوبیدم تو سرم، هی کوبیدم. چشام سیاهی رفت، بیهوش شدم، واقعاً بیهوش شدم. این نمایش تا 27 بهمن ما در پردیس تئاتر شهرزاد - سالن صنوبرساعت 17 روی صحنه می رود. نویسنده: فرشته فرشاد؛ کارگردان: علی پیله ور؛ تهیه کننده: نوید وفا بازیگران: علی پیله ور، امیر حسین سید اسماعیل، بهراد سالاری، لیلا فرداد، ...
پرستو فروهر: برادرم فکر می کرد زندان، خانه پدرمان است
می پرسم از چه زمانی فهمیدم در یک خانواده سیاسی بزرگ می شوم، بیشتر یادهایی از کودکی برادرم آرش به ذهنم می آیند. او شش سال از من کوچک تر است. در دوره ی کودکیِ او هم -وقتی تازه به راه افتاده و زبان باز کرده بود- پدرمان به زندان افتاد، من دوم دبستان بودم؛ زندانِ پدر سه سال به درازا انجامید. در این سال ها یکبار در هفته همراه مادرم به دیدار پدر می رفتیم. اول زندان قصر بود بعد هم مدتی زندان قزل قلعه؛ در ...
الضاریان؛ طلوعی که غروبی ندارد!
و اخروی را با او در میان می گذارند. همانند نمونه های کوچکی که در ادامه همین کتاب آمده است...". پس از مقدمه، نویسنده کتاب به بیان خاطره ای می پردازد که با بروز واقعه ای، پس از 20 سال مسئولین بنیاد شهید و حتی خانواده خود شهید متوجه می شوند که بر روی سنگ مزار شهید به جای انصاریان، الضاریان نوشته شده است. خاطره ای که حتما بایستی خواند. منتظرم محمد انصاریان بیاید و اما در بخشی از کتاب "الضاریان ...
خاطرات جوان مبارز انقلابی از روز های پر التهاب بهمن 57
شکم 6 سر عائله را با کارگری سر زمین مردم می داد. وقتی حریف خرج و مخارج نشد از قاین به مشهد آمد تا با کارگری خرج خانه اش را در بیاورد. کلاس ششم را که تمام کردم، چون پسر بزرگ خانواده بودم باید به ناچار به همراه پدرم به مشهد می آمدم. پدرم همه سال را مشهد کار می کرد و زمستان به روستا برمی گشت. من همراهش بودم. حالا که خوب فکر می کنم می بینم همه بچگی را کارگری کردم. از دم مغازه لبنیاتی گرفته ...
خدا نکند که مادری هم مادرشهیدباشد و هم پدر
توانستیم بخشی از مشکلات اقتصادی را جوابگو باشیم. بعد از اینکه همسرم هم شهید شد حدود 2 سال ما زیر پوشش اقتصادی به عنوان خانواده شهید بودیم اما وقتی دولت هاشمی رفسنجانی به پایان رسید و ریاست جمهوری خاتمی آغاز شد حقوق همه مهاجرین از جمله افغانستانی ها را قطع کردند. بچه ها کمی بزرگتر شدند. بچه ها هر چه بزرگ تر می شوند مراقبت بیشتری می خواهند. و نیازهایشان بیشتر می شود. هرچند بچه های سازگاری ...
شهادت به محمود الهام شده بود/لباس برای سربازان جهت فرار از پادگان ها جمع آوری می کردم
ساله بود و دختر دومم که الان در کار قضاوت است آن زمان 1 سال و 2 ماهش بود و دختر سومم هم 5 ماه بعد از شهادت پدرش متولد شد و من سعی کرده ام که در همه این 43 سال مرتب از پدرشان و مبارزاتش بگویم. درست است که در همه این سالها و بخصوص در تربیت بچه ها همیشه کمک محمود را داشته ایم و او همیشه همراه و در کنار من بوده است ولی با این همه زندگی بعد از او خیلی سخت گذشته است. با این حال اما خوشحالم که توانستم با وجود نبود همسرم سه دختر خوب و تحصیل کرده تحویل انقلاب و جامعه بدهم. انتهای خبر/ ...
پشت پرده فیلم سیاه!
فیلم را منتشر نکند یا در اختیار همسر اسفندیار نگذارد. خلاصه من هم که ترسیده بودم سوار بر خودرو با آن ها تا مقابل یک صرافی بزرگ رفتم اما وقتی آن ها پیاده شدند من از فرصت استفاده کردم و از آن جا گریختم چند روز بعد با اسفندیار تماس گرفتم و به او گفتم مموری آن فیلم را از همسر صیغه ای ام دزدیده ام او هم با خوشحالی برای تحویل مموری در دفتر کارش با من قرار گذاشت و مدعی شد که فرمان نه تنها 9 میلیون تومان از او دلار گرفته است بلکه هنوز قصد اخاذی با همان فیلم را دارد اما وقتی من برای تحویل آن مموری وارد دفتر کار اسفندیار شدم ناگهان ماموران انتظامی از راه رسیدند و مرا دستگیر کردند. ...
روایت یک تخریب چی بدون مرز/ نابغه اهوازی چگونه از نُبُل و الزهرا سر درآورد؟
غیبش بزند زیاد حرفش را جدی نگرفتم،گفتم حتما برای بچه های بسیج دوره گذاشته دیگر. تا اینکه یکهو یادم آمد که عباس با سپاه هم مرتبط است، سر از پا نشناخته رفتم آنجا اما دست از پا درازتر برگشتم، انگار عباس یک قطره و همان یک قطره هم بخار هوا شده بود؛ از آن روز به بعد هرچقدر بیشتر تلاش می کردیم عباس بیشتر گم میشد تا اینکه یک ماه بعد، بله تقریبا یک ماه بعد و وقتی چشم هایم از شدت گریه ورم کرده بود ...